eitaa logo
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
226 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
60 فایل
❇️این ڪانال جهٺ اطلاع رسانۍزیر میباشد: ✨برنامه‌کانون‌حاج‌سید‌احمد خمینۍ(ره)واحد‌بانوان ✨برنامه هاےنماز مسجد جامع ✨برنامه هاے کتابخانه ولیعصر(عج) ✨پست هاومسابقاٺ متنوع ✅جهت هرگونه انتقاد و پیشنهاد با ادمین کانال در ارتباط باشید 🆔 @Admin_resane_dokhtarane
مشاهده در ایتا
دانلود
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
_
نخبه علمی بود به قدری باهوش بود که در ۱۳سالگی به راحتی انگلیسی حرف می‌زد . وقتی در پادگان امام حسین(ع) بود، برای پاسداران آنجا زبان انگلیسی تدریس می‌کرد و درجبهه هم به رزمنده ها آموزش زبان میداد . در عملیات والفجر ۸ شیمیایی شد و در۱۷ سالگی به شهادت رسید ؛ معلم کوچک جبهه‌ها :) [ شهیدمحمودتاج‌الدین ره ] ❤️‍🩹 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
-فرقِ‌بینِ‌ماوشهـداسرِ‌جزئیاته❣- جزئیاتی مثلِ خودســــازے! :)🧐 | ... او شده‌ بود معلمِ خودش و چه مع
-فرقِ‌بینِ‌ماوشهـداسرِ‌جزئیاته❣- جزئیاتی مثلِ احترامِ‌به‌مادر! :)🤍 | یکی‌از دلایلی که او را از فکرِ تحصیل در خارج‌از کشور منصرف ساخت . . . ⊹ ⊹ 🌱 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 مامان هم همراهیم کرد و البته رضوان . گاهي بعضي روزها از زندگي آدم رو خدا طوری برنامه ریزی مي کنه که وسط بر و بیابون تنهای تنها بموني تا به یادش بیفتي و گاهي وسط یه عالمه آدم مهمترین ادمای زندگیت رو دورت قرار مي ده تا به واسطه ی اونا طناب اتصالت رو بهش محكمتر کني . اون روز هم همچین روزی بود. جلوی در بیمارستان باز هم با مامان طاهره و نرگس و باباجون رو به رو شدیم . و بعد از سلام و احوالپرسي ، همه باهم به سمت بخش مورد نظرمون رفتیم. هنوز وارد راهروی منتهي به اتاق امیرمهدی نشده بودیم که صدای گوش خراشي اون قسمت رو آماج هجومش قرار داد . با اینكه در حال حرف زدن بودیم ولي یه دفعه همگي سكوت کردیم. صدای گوش خراشي که مثل فیلما به آدم یادآوری مي کرد زندگي کسي به پایانش نزدیكه و ممكنه بازگشتي نداشته باشه. کسي فریاد زد: -مریض رفت. با دلسوزی نگاهي به هم انداختیم و طاهره خانوم گفت: _خدابهش رحم کنه هر کي هست. همون لحظه هجوم چندتا پرستار و دکتر به داخل راهرو انجام گرفت و پشت سرشون دو نفر دیگه دستگاه شوك رو هل مي دادن . سرك کشیدیم که ببینیم به طرف کدوم اتاق مي رن که با دیدن در باز اتاق امیرمهدی........ جیغ زدم: -یا خدا .... یا خدا... هجوم بردیم به سمت اتاقش. پرستاری اومد و ما رو هل داد عقب: -برین عقب اینجا نمونین. طاهره خانوم التماس کرد: -تو رو خدا بذارین ببینیمش . بچه م... پرستار تشر زد: -برین .. دکترا دارن کارشون رو مي کنن. نرگس و طاهره خانوم با گریه التماس ميکردن . ولي من مسخ شده دستای پرستار رو کنار زدم و جلو رفتم. بازوم رو گرفت ولي من بي قرار تر از هر وقتي دستش رو با شدت کنار زدم. حتماً اشتباه شده بود . شاید اتاق امیرمهدی نبود ! شاید اتاقش رو تغییر داده بودن . جلوتر رفتم و نگاهم رو تو اتاق گردش دادم تا رسیدم به بدن لخت امیرمهدی که ميخواستن دستگاه شوك رو بهش وصل کنن. دستگاه روی سینه ش قرار گرفت و بدن نازنینش به بالا کشیده شد . صدای بوق آزاردهنده قطع نشد . بي اختیار ، با درد فریاد زدم: -وای.. حس مي کردم صدای ترك هایي که پي در پي بر وجوم مي نشست رو مي شنوم. مرد سفید پوشي به طرف در نگاه انداخت . پورمند بود. با دیدنم اخمي کرد و به یكي از پرستارها تشر زد: -در رو ببند. در بسته و پاهای من تا شد. نشستم رو زمین . کسي از پشت سرم بلند گفت: -نشینین اینجا . بلند شین خانوم. ولي من هیچي نمي فهمیدم غیر از اینكه امیرمهدی باید برگرده. آروم گفتم: -برش گردونین. -بلند شین خانوم. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 -برش گردونین. -بلند شین خانوم. انگار کسي با مشت به دیواره ی قلبم ميکوبید و اصرار داشت تا وجود ترك خورده م رو به طور کامل ویرون کنه. فریاد زدم: -برش گردونین. از پشت کشیده شدم . اما مقاومت کردم و با مشت به دیوار کنار کوبیدم: -برش گردونین . تو رو خدا برش گردونین. کسي بلند فریاد زد: -حالشون بده . براشون آب بیارین. صدای پاهایي مي اومد که دوون دوون حرکت مي کرد. برگشتم و بي اختیار پایین لباس پرستار پشت سرم رو گرفتم و بهش التماس کردم: -بهشون بگو برش گردونن. صدای ناله ی طاهره خانوم بلند شد: -مارال مادر آروم باش. نگاهشون کردم . اشك مي ریختن ، تند و بي وقفه . نرگس مي زد تو صورت خودش و رضوان تلاش مي کرد جلوش رو بگیره . مامان زیر بغل طاهره خانوم رو گرفته بود. مبهوت به رفتارشون گفتم: -باید برگرده. طاهره خانوم با درموندگي نگام کرد . دوباره بلند گفتم: -باید برگرده. حین گریه کردن سرش رو بلند کرد رو به آسمون و ضجه زد: -خدایا .... راضیم به رضای خودت. انگار یه سطل سرب مذاب ریختن روی سرم . چرا راضي بود ؟ .......... اگر خواست خدا رفتن امیرمهدی بود ؟.... اگر.......... نه........ بهش التماس کردم: -نباشین. اشكم جوشید . از کجا پیداش شده بود ؟ با زجر نالیدم: -نباشین . این دفعه راضي نباشین. هق زدم: -تو رو خدا این دفعه راضي نباشین. روی زمین با دست خودم رو جلو کشیدم و به پایین چادر طاهره خانوم چنگ زدم و باز التماس کردم: -تو رو خدا راضي نباشین . بهش بگین برش گردونه . تو رو خدا بهش بگین برش گردونه. طاهره خانوم با درد چشماش رو بست . مانتوی مامان رو کشیدم: -مامان تو به خدا بگو . بگو برش گردونه. رو کردم سمت نرگس و رضوان : -شما بگین .. شاید حرف شما رو شنید . تو رو قرآن بگین برش گردونه........ حقم نبود خدا اونجوری من رو از امیرمهدیم جدا کنه . حقم نبود اونجوری ضجه بزنم و خدا جوابم رو نده. حقم نبود که بي امیرمهدی بمونم. باصدای بلندی که انگار با دستگاه متصل به امیرمهدی و اون صدای بوق ممتد وحشتناکش مسابقه گذاشته بودن فریاد زدم: -یكي به خدا بگه . تو رو قران بهش بگین برش گردونه. لباسم رو تو مشتم گرفتم از شدت فشاری که روح و جسمم رو با هم به یغما مي برد و باز فریاد زدم: -بهش بگین برگرده . برگرده. ضجه زدم و کسي دست انداخت دور شونه م و لیوان آبي به سمتم گرفت. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
__
- مشکلات ِمن فقط کنجِ حرم‌حل‌مۍشود دعوتم‌کن‌ڪربلا،خیلــی‌گرفتــارم‌حسیـــن ۜ :)🥺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ❤️‍🩹 🌙 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🌻⃟⃟💙 دربـرخـی‌منابـع‌برایِ‌حضرٺ‌مـہـدی{عج}لقب‌خآصـی‌ذڪر‌شده‌با‌عنوان "خُـنَّـس" امـا‌این‌لقب‌از‌ڪجا‌گرفته‌شده⁉️ از‌آیه۱۵‌سوره‌تڪویر‌ڪه‌میفرماد: "فَلا‌اُقسِمُ‌‌بِالْخُنَّس" حالااین"‌خُنَّس‌ْ"‌یعنـۍچی؟ یعنی‌آن‌ستآره‌ای‌ڪه‌مـیرود‌امـا‌برمـیگـرد(:♥️' ڪِی‌بشه‌برگـردےستاره‌ۍِدل‌هـا؟!🥲 🍃°•
أللَّھُـمَ ؏َ
ـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
•°🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌—————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— 🌼تعجیـل‌درظـهـوروسلامتـۍ‌مولا ⃣ 🕊بہ‌رسـم‌وفـاے‌هرشب‌بخـوانیم 📜 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
4_5888485430801731223.mp3
14.21M
مــا‌مــالِ‌ڪـــربـلـــاییــم❤️‍🩹 دنیــارو‌دوسـت‌نــداریم!)): - . - . - . [ پلی لیستِ روح !. ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 🌻 - دلتــان نگیــرد از تلخــۍ🥺 یڪ نفــرهست،همیــن حـوالــی... دورتــر از نگــــاہ‌ آدم‌هــا! نزدیک‌تـر از رگِ گـــردن(:💞 روزے چنـان دستانت را مۍگیــرد، ڪه ماٺ می‌شونــد،تمــام کسانۍڪه، روزے به شمــا پشت پــا زدند🙃...! - ✨ ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad
قدم گذاشتن بر بهشت الهی 🌷 پیامبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله: هر گامی که انسان به سوی نماز جمعه در روز جمعه برمی‌دارد، بر بهشت می‌گذارد و گناهانش می‌ریزد. 🌼 حجت الاسلام حاج على اکبرى: یاران حضرت مهدی (ارواحنافداه) را در نمازجمعه‌ها می‌توان پیدا کرد. نمی‌شود یک جایی نمازجمعه باشد و یک عده‌ای در خانه‌ها معطّل باشند و مشغول نماز فرادی و یا در مهمانی‌ها و امثال اینها باشند؛ البته یکی دو بار اشکالی ندارد ولی اگر همیشه این‌طور باشد، آن‌وقت نباید توقع داشته باشند که در کنار حضرت باشند. ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
👤سخنرانی هانری ماسه در جشن بازنشستگی اش در دانشگاه سوربن فرانسه: -من عمرم را وقف ادبیات فارسی ایرانی کردم و برای اینکه به شما استادان و روشنفکران جهان بشناسانم که این ادبیات عجیب چیست، چاره ای ندارم جز اینکه به مقایسه بپردازم، كه بگویم که ادبیات فارسی بر چهار ستون اصلی استوار است : _ فردوسي _ سعدی _ حافظ _ مولانا 🌷فردوسی، هم سنگ و همتای هومر یونانی است و برتر از او... 🌻سعدی، آناتول فرانس فیلسوف را به یاد ما می آورد و داناتر از او... 🌹حافظ با گوته ی آلمانى قابل قیاس است، که او خود را شاگرد حافظ و زنده به نسیمی که از جهان او به مشامش رسیده، می شمارد... 💐اما مولانا... در جهان هیچ چهره ای را نیافتم که بتوانم مولانا را به او تشبیه کنم. او یگانه است و یگانه باقی خواهد ماند. او فقط شاعر نیست، بلکه بیشتر جامعه شناس است و بویژه روانشناسی کامل که ذات بشر و خداوند را دقیق می شناسد. قدر او را بدانید و بوسیله ی او خود را و خدا را بشناسید. ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪐 رنگی ترین مسجد ایران😍 مسجد نصیرالملک شیراز یکی از محبوب ترین مقصدهای گردشگری در بین ایرانی ها و توریست ها ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
✨ مجنون؛ هنگام راه رفتن کسی را به جز لیلی نمی‌دید. روزی شخصی در حال نماز خواندن در راهی بود و مجنون بدون اینکه متوجه شود از بین او و مهرش عبور کرد. مرد نمازش را قطع کرد و داد زد: چرا بین من و خدایم فاصله انداختی؟ مجنون به خود آمد و گفت: من که عاشق لیلی هستم تو را ندیدم، تو که عاشق خدای لیلی هستی چگونه دیدی که من بین تو و خدایت فاصله انداختم⁉️ ...
eddf049ed981b210f2e403730a62bd0331105542-144p_77.mp3
782.2K
🎙علی فانی اگه آقامون نیومد نذاریم دلا بمیرهـ انتظار مهدۍ امروز همه حرف غدیــره... 🤲 ❤️‍🩹 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 ✅ فقط برای تو «تنوع در خلقت دانه‌های برف» برف همیشه برای ما یک شکل داشته؛ سفید و نرم و سرد ... اما خدا هندسه‌ی دانه‌های برف را که به چشم هم نمی‌آیند، به زیباترین و متنوع‌ترین شکل ممکن، خلق کرده است. ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در مسیر پیشرفت.pdf
2M
📗 امروز دومین جمعه‌ای هست که شهید رئیسی آرام گرفته‌اند 🥲 و خبری از تلاش‌های مجاهدانه و سفر‌های استانی‌‌شون به گوش نمیرسه. 😞 ، این هفته هم کتابی رو برای عموم علاقه‌مندان به پیشرفت ایران عزیزمون، معرفی میکنه: «در مسیر پیشرفت» این کتاب، فقط بخشی از خدمات در دو سال اول دولتشون هست. 🌷لطفاً منتشر کنید. ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا