فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️مهدی جان...
در این ماه فقط خدا میداند حالِ تو را...
#محرم🏴
🔻🔻🔻
🔻🔻
🔻
روز دوم محرم است
جاسوسان به ابن زیاد خبر میدهند که حر آنگونه که باید با امام حسین ع سختگیری نمیکند، حر و سپاهش پشت سر امام نماز میخوانند و با او مدارا میکنند
ابن زیاد خشمگین میشود و به فکر فرو میرود تا فرمانده ی جدیدی برای لشکر کوفه منصوب کند ....
ابن زیاد از این خبر به شدت ناراحت میشود و به فکر فرو میرود تا شخص دیگری را به عنوان فرماندهی نیروهای کوفه منصوب کند
همه فرماندهان نزد ابن زیاد نشسته اند و هیچ کس جرات سخن گفتن ندارد
ابن زیاد :《چه کسی از شما حاضر است به جنگ حسین برود؟》
کسی جواب نمیدهد چرا که جنگ با فرزند رسول الله کار ساده ای نیست
او وعده میدهد :《هر کس به جنگ او برود ، حکومت هر شهری را که بخواهد به او میدهم》
باز کسی سخن نمیگوید
قلب عمر سعد میلرزد
با خودش حرف میزند :《مبادا این ماموریت به من سپرده شود، مبادا جنگ با حسین به من سپرده شود》
#روز_دوم محرم
قسمت دوم
#کاروان_کربلا
در قصر ابن زیاد، کسی حاضر نمیشود به جنگ با پسر رسول خدا ص برود
ابن زیاد رو به عمرسعد میکند و میگوید: 《تو باید به جنگ حسین بروی》
عمرسعد: 《قربانت شوم، خودت دستور دادی تا من بسوی ری بروم》
ابن زیاد : 《آری، اما فعلا جنگ با حسین مهمتر از ری است، وقتی کار او را تمام کردی، میتوانی بسوی ری بروی》
عمرسعد: 《امیر، کاش مرا معاف میکردی》
ابن زیاد : 《بسیار خوب ، میتوانی به کربلا نروی، اما به فکر حکومت ری هم نباش》
عمر سعد خود را آماده حکومت ری کرده بود، یعنی حکومت بر منطقه مرکزی ایران امروزی، این منطقه زیر نظر حکومت کوفه است و امیر کوفه برای آن امیر مشخص میکند
عمرسعد: 《یک روز فرصت بده تا فکر کنم》
ابن زیاد لبخند میزند و موافقت میکند
#روز_دوم محرم
قسمت سوم
#کاروان_کربلا
عمر سعد به سمت خانه و در دلش آشوب است، میان دو راهی گیر افتاده است
تصمیم میگیرد با دوستانش مشورت کند، آنها را دعوت میکند و جریان را تعریف میکند
حمزه (پسر خواهر عمرسعد)، ابن یَسار (دوست قدیمی عمر سعد) و سایر افرادی که آن شب دعوت کرده بود، او را از جنگ با حسین ع منع میکنند
+ مبادا سخن ابن زیاد را قبول کنی، بترس از اینکه در روز قیامت طوری خدا را ملاقات کنی که گناه کشتن حسین ع بر گردنت باشد
- نه ، من که قبول نکردم، یک روز مهلت خواستم تا شانه خالی کنم
+ خدا خیرت دهد، کار درستی کردی
کم کم مهمانان خانه ی عمرسعد را ترک میکنند و خوشحالند که او را راضی کرده اند
#روز_دوم محرم
قسمت چهارم
#کاروان_کربلا
شب سوم محرم است و مردم در خوابند
عمر سعد خوابش نمیبرد و در حیاط خانه اش قدم میزند
او در خیالاتش خودش را امیر ری تصور میکند
اما اگر به کربلا نرود شخصیتی فراموش شده خواهد شد
با خودش سخن میگوید: 《من چگونه خرج و مخارجم را تامین خواهم کرد؟ آیا خدا راضی است زن و بچه ی من گرسنه باشند؟
و گاهی آتش جهنم را به یاد می آورد》
شیطان با او سخن میگوید: 《میتوانی بعدا توبه کنی، مگر نه این است که خدا توبه کنندگان را دوست دارد؟》
او به فکر فرو میرود: 《آری میتوانم توبه کنم، اگر معاد هم دروغ باشد که به آرزویم رسیده ام》
شیطان با او سخن میگوید:《اگر تو نروی ، افراد جنایتکار خواهند رفت، تو با حسین جنگ نمیکنی، دستور حمله نمیدهی، تلاشت را میکنی حسین را با ابن زیاد صلح و آشتی دهی، اینطوری هم دنیا را داری هم قیامت را》
عمر سعد :《آری او به خاطر زن و بچه اش هم شده صلح خواهد کرد، مگر او برادر حسن نیست؟》
#روز_دوم محرم
قسمت پنجم
#کاروان_کربلا
هدایت شده از دختران زهرایی
doafarajalifani.mp3
2.71M
بخوان دعای فَرج را...
قرائت هرشب دعای فرج به نیت تعجیل در ظهور #امام_زمان..🤲
#دعای_فرج🕊
#قرار_عاشقی🦋
«اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ»
💔🕊آن شب ، که گم شدم میان نیزهدارها ..
بابای من !
می خواستم ، که فقط ، تو پیدا کنی مرا
#رقیه_جان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✋
شهید حسن باقری: باید بدونیم در همه حال، بدهکار خدا و این انقلابیم
مداحی آنلاین - کمکم کن - امیررضا مال اسد.mp3
5.11M
کمکم کن که حالم
مثل قدیما خوش نیست
کمکن کن که دلم
به عمر دنیا خوش نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر کربلا یک بار است ،
پس آنچه در فلسطین رخ میدهد چیست ؟
- شهیدمرتضیآوینی
برو ای گدای مسـکین در خانهیِ رقـیه(س)
دختر است و خوب دارد رگ خـواب شاهِ ما را..
🔻🔻🔻
🔻🔻
🔻
عمرسعد در طول شب گذشته فکر کرده است. بالاخره تصمیم خود را میگیرد
صبح روز سوم محرم به قصر دارالاماره میرود و به ابن زیاد اعلام میکند که من آماده ام بسوی کربلا بروم و فرماندهی لشکر کوفه را به عهده بگیرم
ابن زیاد خوشحال میشود و دستور میدهد تا حکم فرماندهی کل لشکر کوفه برای عمرسعد نوشته شود
ابن زیاد با زیرکی نگاهی به عمرسعد میکند و میفهمد که او هنوز خود را برای کشتن حسین آماده نکرده است، برای همین .....
(۹ قسمت)
#کاروان_کربلا
عمرسعد در کوفه، به دانشمندی وارسته مشهور بوده است. او اهل مدینه و خویشاوند خاندان قریش است، یعنی در میان مردم، به عنوان یکی از خویشاوندان امام حسین(علیه السلام) معروف شده است. چرا که امام حسین (علیه السلام) و عمرسعد هر دو از نسل عبد مناف (پدر بزرگ پیامبر) هستند.
شاید برایت جالب باشد که بدانی حکومت بنی اُمیّه برای شهرت و محبوبیّت عمرسعد، تلاش زیادی کرد و با تبلیغات زیاد باعث شده تا عمرسعد در میان مردم مقام و منزلتی شایسته پیدا کند.
ابن زیاد وقتی به کوفه آمد و مسلم را شهید کرد به عمرسعد وعده حکومت ری را داد و حتّی حکم حکومتی هم برای او نوشت. زیرا میدانست که این زاهد دروغین، عاشق ریاست دنیاست.
#روز_سوم محرم
قسمت دوم
#کاروان_کربلا
کلید بهشت در جنگ با حسین است! مردم بشتابید. اگر میخواهید خدا را از خود راضی کنید و اگر میخواهید از اسلام دفاع کنید، برخیزید و با حسین بجنگید، حسین از اسلام منحرف شده و میخواهد در جامعه آشوب به پا کند ، او با خلیفه پیامبر سر جنگ دارد و از دین جدش جدا شده، همه ی امت اسلام با یزید، خلیفه ی پیامبر بیعت کرده اند و حسین میخواهد وحدت جامعه را به هم بزند ، مگر پیامبر ص نفرمود هر کس در امت اسلام تفرقه ایجاد کند با شمشیر او را بکشید؟
سوم محرم است و این صدای عمرسعد است که مردم را تشویق به جنگ میکند، همان که تا دیشب برای این امر تردید داشت
#روز_سوم محرم
قسمت سوم
#کاروان_کربلا
عصر سوم محرم، ۴ هزار نفر همراه عمرسعد از دروازه کوفه خارج میشوند
اکثرا صورتهایشان را پوشانده اند تا شناخته نشوند، چرا که همانها بودند برای حسین ع نامه نوشتند و هیچ کس جز او را لایق خلافت نمیدانستند و اینک شیفته ی بهشتی شده اند که عمرسعد وعده میدهد و باور کرده اند حسین ع دین خارج شده است
#روز_سوم محرم
قسمت چهارم
#کاروان_کربلا
عمرسعد با لشکرش به اردوگاه حر وارد میشود و حکم ابن زیاد را به حر نشان میدهد، حر میفهمد که اینک عمرسعد فرمانده سپاه کوفه است
با سربازان حر، ۵ هزار نفر در کربلا جمع شده اند به فرماندهی عمرسعد
#روز_سوم محرم
قسمت پنجم
#کاروان_کربلا
بعد از ظهر سوم محرم است و لشکر عمرسعد به تازگی به اردوگاهی که حر مستقر بود، وارد شده است
عمرسعد فرمانده لشکر شده، میخواهد پیامی به امام حسین ع بفرستد، یکی از سربازان بنام عُروَه را فرا میخواند و به او میگوید :《 به سمت حسین برو و از او بپرس چرا به این سرزمین آمده است؟》
عروه جواب میدهد : 《فرمانده! شخص دیگری را مامور کن ، من خودم نامه نوشته ام و حسین خواهد گفت : تو خودت مرا دعوت کردی》
عمر سعد به فکر فرو میرود، باید کسی را پیدا کند که نامه ننوشته باشد
سکوت بر لشکر عمر سعد غلبه پیدا میکند
#روز_سوم محرم
قسمت ششم
#کاروان_کربلا
ناگهان صدایی در لشکر سکوت را میشکند
《من نزد حسین میروم و اگر بخواهی او را میکشم》
کثیر از طرفداران سر سخت یزید است که سخن میگوید
کثیر نزدیک خیمه ها میشود، و فریاد میزند: با حسین گفتگویی دارم
ابوثُمامه او را میشناسد و به بقیه ی اصحاب امام هشدار میدهد
ابوثمامه جلو می آید و به کثیر میگوید : شمشیرت را تحویل بده و برو
کثیر قبول نمیکند
ابوثمامه : پس باهم میرویم تا دست من روی سلاح تو باشد
کثیر قبول نمیکند
ابوثمامه : پیام را بده تا من به امام برسانم
کثیر قبول نمیکند
ابوثمامه به یاران اشاره میکند تا راه را بر او ببندند و کثیر به سمت عمر سعد بازمیگردد
#روز_سوم محرم
قسمت هفتم
#کاروان_کربلا
نفر دوم حُزِیمه است که به سمت خیمه امام حرکت میکند
نمیدانم چه میشود که امام فرمان میدهد تا مانع آمدن او به خیمه نشوند
تا چشم حزیمه به امام می افتد ، اشکش جاری شده و به دست و پای امام می افتد و امامش را به آغوش میکشد
《آقا جان مرا ببخش، من آمده بودم تا با شما بجنگم》
امام لبخند بر لب دارد
حزیمه به سمت لشکر کوفه می آید و با صدای بلند میگوید : 《کیست بهشت را رها کند؟ امام حسین ع بهشت من است》
و مجددا به سمت امام بازمیگردد
خبر به عمر سعد میرسد که حزیمه حسینی شده است
#روز_سوم محرم
قسمت هشتم
#کاروان_کربلا