eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6236 پیــام خوانده نشده داریم! ؟😔
نعمت‌آسمـٰان‌فقط‌باران‌نیست، گاهۍخُـداکـسے‌را‌نازل‌مۍ‌کند‌بہ ‌زلالۍ‌‌باران .. 💔:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کریمی چادر گلدارت... - almenhaaj .mp3
8.55M
ببین‌اگر‌می‌توانی‌بمانی،‌بمان💔
. . بد‌نیست‌براۍ‌طلاب‌و‌بسیجۍ‌هامون‌ڪلاس‌ اخلاق‌بزاریم‌و‌بھشون‌یاد‌بدیم‌صبور‌و‌با‌اخلاق‌باشن!( 🌱| @dokhtaranzeinabi00
هدایت شده از پشـت‌جبــهہ
••|کـانال‌دختــ🌝ـران‌زینبـــ♥️ـے|•• سلام علیکم . بزرگواران ناشناس هاتون رو اینجا جواب میدیم ^^!..🌿 حرفی داشتید در خدمتم ↯ https://harfeto.timefriend.net/16383474759437 هر‌چه‌میخواهد‌دل‌تنگت ‌... بگــــــــــو ! 💔
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 • °•○●﷽●○•° ✍️بھ قلمِ |میـم . علےجانپور تو راه چشمم به یک پارک خورد رفتم داخل و روی یکے از نیمکت ها نشستم انقدر گریه کردم تا آروم شدم به سمت نزدیکترین سوپر مارکت به پارک رفتم و براۍ خودم آب معدنے گرفتم اول یکم ازش خوردم و بعد صورتمو شستم دوباره رو همون نیمکت نشستم کیفم رو باز کردم تا گوشیمو در بیارم که یادم اومد گوشے رو انداختم تو کیف عاطفه ¡ همونجا چشامو بستم تا سرم آروم‌تر بشه .. …… ﴿ مجتبے ﴾ بلند شدم که خانم عبدۍ با لکنت گفت :_تو .. تو چطور .. سرم و آوردم بالا که صورتم به سمت راست پرت شد ، سمت چپ صورتم سوخت .. دستمو گذاشتم رو صورتم .. انتظار همچین اتفاقے رو نداشتم .. دستپاچه یک چیزایے گفت که نفهمیدم خیلے وقت بود سیلے نخورده بودم ، آخرین بار هم از آقاجون دو سه سال پیش .. باید تشکر میکردم هر چند حق دست بلند کردن رو یک ... +ممنون ! بعد از مکث کوتاهے ادامه دادم :+خیلے وقت بود سیلے نخورده بودم فکر کنم بجا بود .. تا به خودم بیام .. سرم رو بلند کردم و به پشت سرش خیره شدم :+یاعلے همانطور که انگار بغض کرده بودند رفتم سمت در ورودۍ رستوران و وارد شدم که دیدم رفیقشون از رستوران خارج شد بیخیال به راهم ادامه دادم و سمت تختے که حیدر نشسته بود حرکت کردم ؛ رفتم و روۍ تخت نشستم ' با نشستنم حیدر سر از گوشے بلند کرد و بلافاصله انگار با دیدن صورت قرمزم که خیلے خودنمایے میکرد تعجب کرد :_مجتبے !¡ نگاش کردم که ادامه داد :_چیشده چرا صورتت قرمزه ؟ تلخندۍ زدمو گفتم :+مجازات کارم بود فکر کنم کارم اشتباه بود که ازشون خواستگارۍ کردم .. تو چهر‌ه‌اش تعجب خودنمایے میکرد با لکنت گفت :_عاطفه خانم .. تو رو زد ؟ چیزۍ نگفتم که بازوهامو تکون داد :_با توام میگم روت دست بلند کرد ؟ زل زدم تو چشاش :+نه خواهرتون یه گوش‌مالے حسابے دادن ! پنچر شد با ناراحتے تمام گفت :_داداش آیـه .. آیـه روت دست بلند کرده ؟! لبخندۍ زدمو سرمو تکون دادم داشت بلند میشد که دستشو گرفتم :+کجا:؟! _ولم کن مجتبے این دختره خیلے داره پاشو از گلیمش درازتر میکنه ¡ +چے میگے تو بشین نمیخواد .. میگم مجازات کارم بود اینجا نمیخوردم بعد از حرفم از خانم جلالے میخوردم ... ۰ادامـه داࢪد ... ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌ پـرش به پـارت اول ↯ http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825 لینـک کانـالمونِ ↯ https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8 • 💚🌿💚🌿💚🌿 •
شبتون‌زینبےرفقا ♥️^^!.. برامون‌دعا‌کنید💔 امشب‌تک‌بنر‌داریم ... ادمین‌های‌عزیز‌لطفا‌بعد‌از‌تبادل‌فعالیت‌نکنید 🌱 تشکر 🌸 یاعلے‌مدد
بسم‌الرب‌الحسین‌﴿؏﴾ ♥️ !...