eitaa logo
دوستداران ولایت
696 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
5.8هزار ویدیو
27 فایل
صرفا جهت روشنگری، جهاد تبیین،بصیرت و آگاهی از برنامه های دشمن جهت آمادگی و توانایی کافی در مقابله با نقشه دشمنان دوستان عزیز، تبلیغات و ارسال لینک ممنوع می‌باشد. کپی آزاد ...به شرط صلوات بر محمد و آل محمد (ص) لینک کانال.... @doostdaranvelayat
مشاهده در ایتا
دانلود
✍نادر که از تشنگی بی تاب شده بود پس از رسیدن به چشمه ، دید پیرزنی در حال پر کردن مشک آب خود است ، نادر بی توجه به پیرزن ، کاسه مسی وی را برداشت تا آنرا در آب چشمه فرو برده و رفع تشنگی کند ، ناگهان پیرزن که تصور می کرد نادر سرباز دولتی است فریاد زد ، چطور بخودت اجازه میدهی بدون اجازه ، به اموال من دست درازی کنی ، مگر نمیدانی اگر نادر بفهمد تو را مجازات می کند ، نادر عذر خواهی کرد و کاسه پیرزن را به او داد و سپس آستین ها را بالا زد تا با کف های دستش آبی بنوشد دوباره فریاد پبرزن بلند شد که ای سرباز نادان ، مگر نمی دانی با بدن گرم و عرق کرده نباید آب سرد و خنک بنوشی ، نادر که تشنه بود توجهی به پیرزن نکرد و همین که خواست با دستانش آب بنوشد پیرزن چوبش را داخل آب چشمه کرد و آنرا را به هم زد تا گل آلود و کدر شود و نادر نتواند آبی بنوشد ، نادر که به سختی خشمگین شده بود بر سر پیرزن فریاد زد ، چکار میکنی عجوزه خیره سر ، چرا نمی گذاری آبی بنوشم ، پیرزن گفت ، خاموش باش نادان ، مگر نمیدانی که با خوردن آب سرد با بدن گرم و عرق کرده ، بیمار می شوی نادر که دید پیرزن دست بردار نیست خشم خود را فرو برد و در گوشه ای نشست تا گل و لای چشمه ته نشین شود و آبی بنوشد و برود ، چند دقیقه ای نگذشته بود که پیرزن ، کاسه مسی خود را از محلی که آب چشمه میجوشید پر کرد و بدست نادر داد و به او گفت ، حالا می توانی بنوشی پسرم ، چون هم بدنت سرد شده و هم عرقت خشک شده ، نادر سرگرم نوشیدن آب شد که پیرزن چشمش به انگشتر گرانبها و تبرزین و شمشیر بزرگ نادر افتاد *(شمشیر نادر بسیار بزرگ و سنگین بود و همچنین تبرزینش ، در کتابی خواندم تبرزین نادر بیست و سه کیلو وزن داشته و هر کسی نمی توانست حتی چند دقیقه با آن بجنگد ولی نادر بمدت طولانی بدون خستگی از آن استفاده میکرد و هیج زره و کلاه خودی استقامت تحمل ضربات سهمگین آنرا نداشت)* پیرزن ، پس از نوشیدن آب و قبل از رفتن نادر ، رو به نادر کرد و گفت ، بمن دروغ گفتی ، تو یک سرباز ساده نیستی بلکه خود نادر هستی ، نادر بناچار اقرار کرد و گفت درست گفتی مادر ، من خود نادر هستم ، پیرزن به نادر گفت حتی اگر از ابتدا نیز می دانستم تو نادر هستی باز هم همین رفتار را با تو می کردم نادر پس از سپاسگزاری از پیرزن گفت ، با وجود شیرزنانی مثل تو در این منطقه ، چرا بعضی از فرزندان شما خطاکار از آب در می آیند ، پیرزن گفت ای سردار دلاور ، آنها گناهی ندارند چون تصور می کنند به پادشاه کشورشان (شاه تهماسب و سلسله صفویه) خدمت می کنند ، آنها پادشاه کشورشان را مایه عظمت و اقتدار کشورشان می بینند ، فرزندان ما همه دلاورند ولی باید آنها را راضی و آگاه کنی نه اینکه با آنها بجنگی ، آنها هموطن تو هستند و مایه عزت و شکوه و اقتدار کشوری هستند که تو پادشاه آنانی و در نبرد با ببگانگان بدون آنان ، هیچ قدرتی نداری نادر که به سختی تحت تاثیر حرف های پیرزن روشن بین قرار گرفته بود انگشتر قیمتی اش را از انگشت خود درآورد و به پیرزن داد ، پیرزن انگشتر را بوسید و آنرا به نادر عودت داد و گفت ، من هرگز این انگشتر را قبول نمی کنم زیرا نمی توانم آنرا بفروشم و هر که انرا در دست من ببیند تصور می کند که آنرا دزدیده ام ، نادر آنگاه دست در جیب خود کرد و یک مشت سکه طلا به پیرزن داد و گفت مادر جان ، تو واقعا مایه افتخار من هستی و حالا تمام خستگی جنگها و سختی های آن را از تنم بیرون کردی ، پیرزن هم سریع دست در کیسه ای که به گردن خود آویخته بود کرد و مشتی کشمش و بادام درآورد و به او داد و گفت بخور مادر جان ، تا همیشه تندرست و قوی و سالم بمانی ، نادر با صدای بلند خندید و از پیرزن خداحافظی و بسوی اردوی خود بازگشت حرف های پیرزن تاثیر شگرفی بر روی نادر گذاشت ، او هنگامی که به چادر خود رسید سرداران همراهش را احضار و به آنان دستور داد الساعه تمامی اسیران  بختیاری که با وی جنگیده بودند را آزاد و از هر گونه شدت عملی نسبت به مردم و ایل بختیاری خودداری کنند ، اسرای ایل بختیاری پس از آزادی به حضور نادر رسیدند ، نادر رو به آنان گفت ، من هرگز به شما ایرانیان اصیل و پاک نژاد ، به چشم دشمن نمی نگرم ، من و شما و اجداد و نیاکانمان همگی ریشه در همین آب و خاک داریم ، اکنون نیز آزادید که هر کجا که خواستید بروید ، دستور داده ام اسب و آذوقه در اختیارتان بگذارند تا به زادگاهتان بازگردید ، با پایان یافتن سخنان نادر ، عده زیادی از جوانان ایل بختیاری به سپاه نادر پیوستند و سوگند خوردند در رکاب وی جانفشانی کنند # دوستداران _ولايت