#زندگینامهنادرشاه_افشار⚔️
#فرزندشمشیرفرزنددرگز
#قسمتششم
گفته شد ایران بواسطه ضعف دولت صفویه مورد هجوم بیگانگان قرارگرفت روس ها ، گرجستان و ارمنستان و چچن و شوشی و باکو و آستارا و قسمت هائی از گیلان و بنادر آن را تصرف کرده بودند و بنا به سفارش پطر کبیر در دسترسی به آبهای گرم خلیج فارس قصد تصرف قزوین پایتخت ایران راداشتند
امپراطوری عثمانی نیز بعد از تسخیر شمالغرب و غرب و جنوب ایران یعنی آذربایجان و کرمانشاه و همدان و ایلام و خوزستان قصد حمله به اصفهان حمله به اصفهان داشتند
امپراطوری عثمانی (ترکیه) ابر قدرت بلامنازع جهان آنروز بود و در اروپا کشورهای اوکراین و چند کشور اروپای شرقی و غربی تا دروازه های وین ، پایتخت اتریش پیشروی کرده بود ، در آفریقا ، مصر و الجزایر و تونس و لیبی و سودان و سومالی و مراکش و در آسیا کشورهای سوریه و لبنان و فلسطین و عراق و کویت و عربستان سعودی و تمام کشورهای عرب زیر یوغ عثمانی بود و سربازان معروف ینی چری به استعداد پنجاه هزار نفر را در اختیار داشت
به ایران هر شهر در اختیار سرداری بود شاه تهماسب دوم پس از پیروزی بر محمود افغان ، متوجه خراسان و شهر مشهد شد که تحت تسلط محمود سیستانی قرارداشت، محمود سکه بنام خود زده و خود را پادشاه ایران نامید
شاه تهماسب وقتی به قوچان رسید متوجه شد مردم از اعجوبه ای بنام نادر یاد می کنند که ، ازبکان را شکست داده ، لذا بنا به خواست اطرافیان و ترس ازمحمود سیستانی که از نوابغ نظامی روزگار بود ، دستور داد نادر را به حضورش بیاورند نادر با تنی چند از یارانش بحضور شاه تهماسب رسید
در مذاکره ای که بین دو طرف نادر پیشنهاد کرد بخاطر جلوگیری از جنگ نزد محمود برود با موافقت با پیشنهاد نادر وی نزد محمود رفت
محمود نادر را تکریم کرد ولی در خفا منتظر فرصتی بود تا نادر را از میان بردارد لذا به نادر پیشنهاد کرد تا به شکار بروند.
محمود بهمراه نادر مشغول شکار شدندتا اینکه بعلت خستگی در نقطه ای به استراحت نشستند ، از آنجائیکه بسیار محتاط و تیزهوش بود در نقطه ای که آفتاب از پشت سرش در میتابید به استراحت پرداخت
بعد از چند دقیقه نادر بدون اینکه پشت سرش را ببیند متوجه شد سایه های بلندی به سویش می آیند ، او با حرکتی برق آسا از جای خود بلند شده و به آنان حمله کرد در کسری از ثانیه ، پنج نفر از مهاجمین بر زمین افتادند با توجه به سر و صدای ایجاد شده ، یاران نادر نیز از راه رسیده و مهاجمین کشته شدند ، نادر و یارانش ، مشهد را ترک و رو به فرار نهادند
در نیمه های شب ، ملک محمود سیستانی که در ارگ قصر خود در حال استراحت بود با شنیدن صدای چکاچک شمشرها و نعره ها و فریادهای نادر و ده نفر از همراهانش و ناله و فغان مجروحین سپاهش که مانند برگ خزان به زمین می ریختند مواجه و در کمال تعجب متوجه شد که نادر و یارانش دل به مرگ نهاده و بی محابا با شمشیر و گرزهای خود در حالیکه فریادهای یا علی و یا محمد سر می دادند به قلب سپاه بی شمار وی زده و قصد خروج از مشهد را دارند
ملک محمود سراسیمه فرمانده سپاه خود را احضار و با تهدید وی از او خواست بدون هیچ تعلل و بهانه ای زنده یا مرده نادر را به وی تحویل دهد ، در آن شب هولناک هیچ سربازی در مشهد خواب نبود و همه برای دستگیری و یا کشتن نادر و به امید گرفتن جایزه ، بسیج شده بودند
یاران باوفا و از جان گذشته نادر که او را ناجی ایران می دانستند خود را فراموش کرده و سینه خود را سپر بلای نادر می کردند ، انبوه سپاهیان پیاده و سواره مشهد ، نادر و همراهانش که همگی سوار بر اسب بودند را در میان گرفته و امیدوار بودند با توجه به جنب و جوش زیاد نادر ، حداقل وی بعلت خستگی از پای درآید ولی نادر مرد خستگی نبود و تبرزین نادر ، لحظه ای از شکافتن سر و انداختن کتف ها باز نمی ماند
باری ، یاران نادر که از هیچ جانفشانی دریغ نمی کردند یک به یک ، طعمه نیزه ها و شمشیرهای دشمنان شده و از زین های اسبها به زمین سقوط می کردند که این امر ، کار را برای نادر ، سخت و سخت تر می کرد ، در آن شب هولناک که بیش از دوساعت بطول انجامید معجزه ای رخ داد و نادر که مجروح شده بود توانست فقط بهمراه دو نفر از یارانش که آنها نیز زخمی شده بودند از آن ورطه هولناک بگریزد و پس از ساعتها تعقیب سواران ملک محمود ، در نهایت در نقطه ای دور ، در بیابانی در اطراف قوچان به کلبه ای مخروبه رسید و در همانجا پناه گرفت
پس از رسیدن به کلبه ، نادر و دو نفر از یارانش ، تازه متوجه درد و سوزش زخمهای بی شمارشان شدند ولی آنقدر خسته و بی رمق بودند که فقط از روی لباس و برای جلوگیری از خونریزی زخم ها را بسته و به خواب عمیقی فرو رفتند
در آن شب ، نادر داستان ما ، خواب عجیبی دید که سرنوشت وی و ایران ویران ما ، به این خواب گره زده شد
عضویت در کانال ایتا👇👇👇
_
#دوستداران_ولایت
هدایت شده از دوستداران ولایت
#زندگینامهنادرشاه_افشار⚔️
#فرزندشمشیرفرزنددرگز
#قسمتششم
گفته شد ایران بواسطه ضعف دولت صفویه مورد هجوم بیگانگان قرارگرفت روس ها ، گرجستان و ارمنستان و چچن و شوشی و باکو و آستارا و قسمت هائی از گیلان و بنادر آن را تصرف کرده بودند و بنا به سفارش پطر کبیر در دسترسی به آبهای گرم خلیج فارس قصد تصرف قزوین پایتخت ایران راداشتند
امپراطوری عثمانی نیز بعد از تسخیر شمالغرب و غرب و جنوب ایران یعنی آذربایجان و کرمانشاه و همدان و ایلام و خوزستان قصد حمله به اصفهان حمله به اصفهان داشتند
امپراطوری عثمانی (ترکیه) ابر قدرت بلامنازع جهان آنروز بود و در اروپا کشورهای اوکراین و چند کشور اروپای شرقی و غربی تا دروازه های وین ، پایتخت اتریش پیشروی کرده بود ، در آفریقا ، مصر و الجزایر و تونس و لیبی و سودان و سومالی و مراکش و در آسیا کشورهای سوریه و لبنان و فلسطین و عراق و کویت و عربستان سعودی و تمام کشورهای عرب زیر یوغ عثمانی بود و سربازان معروف ینی چری به استعداد پنجاه هزار نفر را در اختیار داشت
به ایران هر شهر در اختیار سرداری بود شاه تهماسب دوم پس از پیروزی بر محمود افغان ، متوجه خراسان و شهر مشهد شد که تحت تسلط محمود سیستانی قرارداشت، محمود سکه بنام خود زده و خود را پادشاه ایران نامید
شاه تهماسب وقتی به قوچان رسید متوجه شد مردم از اعجوبه ای بنام نادر یاد می کنند که ، ازبکان را شکست داده ، لذا بنا به خواست اطرافیان و ترس ازمحمود سیستانی که از نوابغ نظامی روزگار بود ، دستور داد نادر را به حضورش بیاورند نادر با تنی چند از یارانش بحضور شاه تهماسب رسید
در مذاکره ای که بین دو طرف نادر پیشنهاد کرد بخاطر جلوگیری از جنگ نزد محمود برود با موافقت با پیشنهاد نادر وی نزد محمود رفت
محمود نادر را تکریم کرد ولی در خفا منتظر فرصتی بود تا نادر را از میان بردارد لذا به نادر پیشنهاد کرد تا به شکار بروند.
محمود بهمراه نادر مشغول شکار شدندتا اینکه بعلت خستگی در نقطه ای به استراحت نشستند ، از آنجائیکه بسیار محتاط و تیزهوش بود در نقطه ای که آفتاب از پشت سرش در میتابید به استراحت پرداخت
بعد از چند دقیقه نادر بدون اینکه پشت سرش را ببیند متوجه شد سایه های بلندی به سویش می آیند ، او با حرکتی برق آسا از جای خود بلند شده و به آنان حمله کرد در کسری از ثانیه ، پنج نفر از مهاجمین بر زمین افتادند با توجه به سر و صدای ایجاد شده ، یاران نادر نیز از راه رسیده و مهاجمین کشته شدند ، نادر و یارانش ، مشهد را ترک و رو به فرار نهادند
در نیمه های شب ، ملک محمود سیستانی که در ارگ قصر خود در حال استراحت بود با شنیدن صدای چکاچک شمشرها و نعره ها و فریادهای نادر و ده نفر از همراهانش و ناله و فغان مجروحین سپاهش که مانند برگ خزان به زمین می ریختند مواجه و در کمال تعجب متوجه شد که نادر و یارانش دل به مرگ نهاده و بی محابا با شمشیر و گرزهای خود در حالیکه فریادهای یا علی و یا محمد سر می دادند به قلب سپاه بی شمار وی زده و قصد خروج از مشهد را دارند
ملک محمود سراسیمه فرمانده سپاه خود را احضار و با تهدید وی از او خواست بدون هیچ تعلل و بهانه ای زنده یا مرده نادر را به وی تحویل دهد ، در آن شب هولناک هیچ سربازی در مشهد خواب نبود و همه برای دستگیری و یا کشتن نادر و به امید گرفتن جایزه ، بسیج شده بودند
یاران باوفا و از جان گذشته نادر که او را ناجی ایران می دانستند خود را فراموش کرده و سینه خود را سپر بلای نادر می کردند ، انبوه سپاهیان پیاده و سواره مشهد ، نادر و همراهانش که همگی سوار بر اسب بودند را در میان گرفته و امیدوار بودند با توجه به جنب و جوش زیاد نادر ، حداقل وی بعلت خستگی از پای درآید ولی نادر مرد خستگی نبود و تبرزین نادر ، لحظه ای از شکافتن سر و انداختن کتف ها باز نمی ماند
باری ، یاران نادر که از هیچ جانفشانی دریغ نمی کردند یک به یک ، طعمه نیزه ها و شمشیرهای دشمنان شده و از زین های اسبها به زمین سقوط می کردند که این امر ، کار را برای نادر ، سخت و سخت تر می کرد ، در آن شب هولناک که بیش از دوساعت بطول انجامید معجزه ای رخ داد و نادر که مجروح شده بود توانست فقط بهمراه دو نفر از یارانش که آنها نیز زخمی شده بودند از آن ورطه هولناک بگریزد و پس از ساعتها تعقیب سواران ملک محمود ، در نهایت در نقطه ای دور ، در بیابانی در اطراف قوچان به کلبه ای مخروبه رسید و در همانجا پناه گرفت
پس از رسیدن به کلبه ، نادر و دو نفر از یارانش ، تازه متوجه درد و سوزش زخمهای بی شمارشان شدند ولی آنقدر خسته و بی رمق بودند که فقط از روی لباس و برای جلوگیری از خونریزی زخم ها را بسته و به خواب عمیقی فرو رفتند
در آن شب ، نادر داستان ما ، خواب عجیبی دید که سرنوشت وی و ایران ویران ما ، به این خواب گره زده شد
عضویت در کانال ایتا👇👇👇
_
#دوستداران_ولایت
@doostdaranvelayat
https://eitaa.com/doostdaranvelayat