eitaa logo
دقایقی پیرامون دوران جدید عالم
943 دنبال‌کننده
430 عکس
63 ویدیو
17 فایل
ما به دوران جدیدی از عالم وارد شده‌ایم. به‌تدریج آثار این آغاز، محسوس‌تر می‌شود و تاثیر خود را در تغییر چهره زندگی بشر آشکار می‌کند. در این کانال، این دوران جدید را از سه زاویه مورد تامل قرار می‌دهیم: #روش، #دولت و #استعمار. Admin: @yas_aa
مشاهده در ایتا
دانلود
و حرکتیست در عالم به‌رهبری اباعبدلله‌الحسین علیه‌السلام به‌سوی پدیده‌ای یگانه در دوران جدید عالم در این حرکت دست‌به‌دامنت هستیم ای پدر بندگان خدا؛ شفاعتمان کن و تربیت‌مان را برای حضور در این رسالت تفضلا تکمیل بگردان... @doranejadid
کنت لوکا گائتانی لاواتلی (Luca Gaetani Lovatelli)
⭕️ عقیده بهتر است یا ثروت؟! 👈 به‌مناسبت سالگرد شهید بدون مرز "کنت لوکا گائتانی لاواتلی" یکی از ویژگی‌های عصر قدیم، دوئالیسم یا دوگانه‌سازی بود. علم یا عمل، دنیا یا آخرت، دین یا دانش، انسان یا خدا و ... . و در پس سر این دوگانه‌ها چنین القا می‌کرد که گویا غیراز گزینه‌های مطرح‌شده، هیچ گزینه‌ی دیگری هم‌وزن آن‌ها نیست. ما هم که – به‌قول آن‌ها در یک کشور جهان سومی - زیر سلطه‌ی تاریکی‌هایش به‌سر می‌بردیم، بی‌خبر از همه‌جا پرسیدیم: علم بهتر است یا ثروت؟! و در پس این سوال خود را بین دو گزینه‌ی مدرن مخیر می‌کردیم که آیا علم مدرن را یاد بگیرم یا به‌دنبال ثروت دنیای مدرن بروم؟ اگر علم، که باید دانشگاه؛ اگر ثروت، که باید بیزینس به‌سان یک مغرب‌زمین. ستاره‌ی علم یا انیشتین است یا هاروی یا دیگر قله‌های علم کاربردی غرب؛ ستاره‌ی ثروت هم یا گیتس است یا جابز یا دیگر قله‌های اقتصاد دنیای جدید. 🔅بگذریم... وقتی دوران جدید عالم با سر رسید و عصر جدیدی را آغاز کرد و فصل نوینی را به‌روی دنیا گشود، بودند آزاده‌هایی که در همین قله‌ها زندگی می‌کردند؛ جان زنده‌ی آن‌ها طلیعه‌ی تازه‌ی دوران را درک کرد و قله‌ی روزگار کهنه‌ی خود را حضیضی بیش نیافت. بار بست و رهسپار عالم جدید شد. امروز، 13 فروردین، سالگرد شهادت "لوکا لاواتللی"، از دوستان صمیمی شهید ادواردو آنیللی است. لوکا، بین انتخاب عقیده و ثروت مخیر شده بود. این‌که وارث ثروت پدری شود که از سلاطین کارخانه‌های شراب‌سازی جهان بود؛ یا در عداد اولین پرستوهای فرامرزی انقلاب اسلامی درآید و در طلوع ، از ستاره‌هایی باشد که راه را می‌توان با آن‌ها شناخت. لوکا لاواتللی، عقیده را انتخاب کرد. دوربینی را به‌دست گرفت و پشت با دنیای مستهجن زد و در کسوت خبرنگار در جبهه‌های نبرد و کوزوو حضور پیدا کرد؛ همان‌جا بود که با احمدشاه‌مسعود آشنا شد. لوکا در 1988 به‌همراه آنیللی به آمد و به آیین تشیع گروید. ترد از طرف خانواده، از دست‌دادن ثروت هنگفت پدری و ده‌ها مشکل دیگر نتوانست لوکا را از این مسیر برگرداند. تا در نهایت، مزد پایمردی در مسیر حق را در 13 فروردین 1386 – 2007 میلادی – گرفت و شهد شیرین شهادت را سر کشید و مهر تاییدی بر این واقعیت زد که دوران جدید نه در ایران که در عالم آغاز شده است؛ دورانی که نه مرز می‌شناسد و نه طبقه‌ی اجتماعی. @doranejadid
⭕️ تاریخ؛ وسعت اختیار و اراده‌ی انسان آدمی محکوم به حرکت و مخیّر به انتخاب "زوال" یا "رفعت" است؛ یا در هبوطش غوطه‌ور می‌شود یا مسیر رجعت خود را می‌سازد و ارتفاع می‌گیرد و مهیای معراج می‌شود. آدمی، فردیت خود را در بستر اجتماع و محیط پیرامونی‌اش می‌یابد. تاثیر محیط بر خود را درک می‌کند و اگر محیط برای ادامه‌ی مسیراو مناسب نباشد، می‌خواهد دل بکند و هجرت کند. چه بسیار کسانی که از روستا به شهر یا از شهر به روستا کوچیده‌اند. چه بسیار انسان‌ها که از نقطه‌ای به نقطه‌ی دیگر هجرت کرده‌اند؛ تا در زوال یا رفعت، اختیار خود را نشان دهند. آدمی، به‌فکر سرنوشت خویشتن خویش است؛ سرنوشتی که با حرکت خود و در انتخاب مسیری برای زیستن رقم می‌خورد. در گریز از محیط، با تغییر محل سکونت؛ در تغییر محیط، با ساخت جامعه‌ای مطلوب‌تر و نیکوتر و مناسب‌تر برای حرکت خود. اما همه‌ی این گریز و تغییر، در ساحت مکان و جغرافیاست؛ آدمی در ساحت زمان نیز زندگی می‌کند و می‌تواند از زمان و زمانه‌ی خود نیز بکوچد؛ با نوستالژی یا سنت. و می‌تواند زمانه‌ی خود را بسازد؛ با تغییر در زمانه، با تغییر در تاریخ با ایجاد دورانی جدید برای عالم خود. چه عظیم است وسعت اراده‎‌ی انسان در حرکت به‌سمت زوال یا رفعت. چه عظیم است دامنه‌ی اختیار آدمی از غلطیدن در هبوط تا ساخت مسیر رجعت و عروج. @doranejadid
⭕️ نظم‌آگاهی به وزن مرگ‌آگاهی (شماره یک) 🕰 مدت زمان مطالعه: چهار دقیقه ⚖ تعداد واژه: ۳۰۹ کلمه "آگاه"، ترکیب "آ" به‌اضافه‌ی "گاه" است؛ "آ" به‌معنای آمدن و شُدن و درراه‌بودن، "گاه" به‌معنای زمان و لحظه‌ای از لحظات و آنی از آنات. آگاه، انسانی را گویند که به لحظه‌ای که دارد می‌آید، به شدن و صیرورت و تبدیل و تغییری که دارد حادث می‌شود، اِشعار دارد؛ حس‌اش می‌کند، درکش می‌کند و آن را می‌فهمد. آگاه، مترادف "خبیر" است، به زبان عرب. به کسی که مشرف بر "خبر" باشد و خبر در دایره‌ی اِشعار و اِدراک و فهم او بگنجد، خبیر می‌گویند. "خبیر" کسی است که آن‌چه واقع می‌شود را تلقی می‌کند و در ظرف وجودش آن را حاضر می‌یابد؛ می‌داند که در میانه‌ی یک واقعه و حادثه و آمد و شدنی قرار گرفته است و فارغ از آن نمی‌تواند باشد. "آگاه" نزد فرنگیان به aware"" ترجمه شده است. ریشه‌ی " "Awareرا به‌معنای پاییدن گرفته‌اند و چشم در راه گذاشتن برای دیدن و مشاهده کردن آن‌چه می‌آید، یا حادث می‌شود. "آگاهی" را از زوایای مختلف که نگاه کنی، اساسا اِشعار است به تحول و تبدل و تغییر در زمان و زمانه. انسان آگاه می‌فهمد گذر زمان را و رفت و آمد لحظه‌ها را و می‌پاید آن‌چه در این آمد و شد آنات برجای می‌مانند و چشم باز می‌کند به اثری که این آمد و شدها می‌آفرینند؛ تا لمس کند تاثیری را که در هستی می‌گسترانند. آگاه، باید که تاریخ را، شُدنِ این لحظه به لحظه‌ای دیگر را ادراک کند. زا- ئیده – شدن لحظه‌ای و مرگش در زا- ئیده‌شدن لحظه‌ای دیگر را؛ بی‌انفصال و به‌مثابه کمّ قار، که وقتی می‌شکنی‌اش، ذره‌زمان از آن پدید نمی‌آید. آگاه، زنده‌بودن زمان را می‌فهمد و نظام این آمد و شد را درمی‌یابد. که مرگ هر لحظه در زاده‌شدن لحظه‌ای دیگر برای او ترجمانی از نظم و نظام هستی است. آگاه، شاهد دیالکتیک زندگی و مرگ است و شهادت برای او، شدنی از یک‌سو به‌سوی دیگر آن. رشیدتر و آگاه‌تر و در نتیجه، زنده‌تر. @doranejadid
⭕️ نظم‌آگاهی به وزن مرگ‌آگاهی (شماره دو) 🕰 مدت زمان مطالعه: پنج دقیقه ⚖️ تعداد واژه: 536 کلمه "نظم‌آگاهی" - بر وزن مرگ‌آگاهی - را می‌توان به‌معنای درک نظم و نظام آمدوشد زمان و تغییرات و تبدیلات و تحولاتی که در بستر زمان واقع می‌شوند، معنا کرد. نظم‌آگاهی عبارت است از درک حکومت نسبی زمان بر فعل و اختیار و اراده‌ی آدمی؛ درک این مطلب که اگر حتی من بنشینم، تحولات زمان مرا با خود خواهد برد و بر من تاثیرات اجتناب‌ناپذیری خواهد گذاشت. مثلا: پیرم خواهد کرد؛ سلامتی‌ام را اندک‌اندک از من خواهد ستاند؛ توان جسمی‌ام را به‌تدریج روبه فرسایش خواهد برد؛ زیبایی‌های ظاهرم را به تاراج خواهد سپرد؛ یا به عبارت قرآن: «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلا يَعْقِلُونَ» (یس، 68). نظم‌آگاهی، تصدیق این معناست که اگر جنب‌وجوش من مستند به یک آگاهی بلند و منسجم نباشد، جبر آنتروپی من را در هاضمه‌ی خود هضم خواهد کرد. نظم‌آگاهی با درک حرکت زمان و با فهم حضور اجتناب‌ناپذیر، گریزناپذیر و انکارنشدنی آنتروپی عالم هستی، آدمی را به این ضرورت واقف می‌کند که باید برای زندگی‌ - چه فردی و چه جمعی – "طرح" داشت؛ طرحی که از نظم‌آگاهی برخیزد و امکان درگیرشدن و عبور از حجاب آگاهی‌های دیگر را ایجاد کند. طرحی که شتاب حرکت و تغییر آدمی را بر سرعت آنتروپی حیات غالب کند و اراده و اختیار بشر را بر تحولات زمانه حاکم گرداند. بدون نظم‌آگاهی، هر حرکت ما تابعی از نظم و معادله‌ی حرکت دیگریست. نظم‌آگاهی برای مطالعات تمدنی، یک الزام است؛ چراکه بدون بنیان‌نهادن یک نظامی منسجم از آگاهی مبتنی‌بر درک نظام عالم، اساسا نمی‌توان از خرق و قلع دوران مدرن و جعل دورانی جدید در عالم سخن گفت. نظم‌آگاه، رد پای گذران زمان را پیش چشم تمدن‌پژوه می‌گذارد و او را به درنگ در حرکت تاریخ می‌کند؛ تا از مشاهده‌ی حرکت زمان، (1) موقعیت زمانه‌ی خود را بفهمد؛ (2) "نسبت جامعه‌ی خود با زمانه‌ی خود" را بسنجد؛ (3) تاثیر معادلات زمانه را بر تحولات و تغییرات جامعه‌اش وجدانا درک کند؛ (4) تاثیرات انکارناپذیر الگوها و ساختارهای جامعه بر خودش را وجدان کند؛ (5) و عمیقا بفهمد که برای سلوک به‌سمت یک غایت، به‌هر معنایی که تفسیر کنیم، نمی‌توان از تاثیرات زمانه و جامعه چشم پوشید. عمیقا بفمد که اگر راکب زمان نباشی، مرکب زمانه‌ات خواهی شد. نظم‌آگاهی نشان می‌دهد که برای خودسازی، لاجرم باید جامعه‌پردازی کرد؛ باید دوران‌سازی کرد و طرح خود را در قالب یک تمدن، گسترش داد. باید تقوای پرهیز را به ارتفاع تقوای ستیز رفعت بخشید و نه صرفا به‌مثابه یک بنده‌ی سربه‌زیر، که در کسوت کارگزاری اراده‌ی رب‌العالمین به پرستش پروردگار عالمیان پرداخت و حقیقت پرستش را در صنع مشاهده کرد؛ چه در ساختن خود، چه در ساختن جامعه و چه در ساختن زمانه. نظم‌آگاهی، بستر طلوع امام زمان در وجود انسانی است که به این موطن از آگاهی رسیده است؛ طلعت‌اش به نور وجودی روشن می‌شود که افسار زمان را – با همه‌ی چموشی دوران‌ها - به‌سمت مقصدی به پیش می‌کشد؛ ولو این چموشی‌ها رسیدن به این مقصد را به تاخیر بیاندازند. نظم‌آگاهی، می‌تواند بخشی از ایمان ما در آخرالزمان باشد. عمقی به ایمان‌مان ببخشد که در غربال‌های زمانه فرو نلغزیم؛ هنگامه‌ی تلبّس باطل به‌سیمای حق، دل از کف ندهیم و حضور در جبهه‌ی حق برای تمهید روزگار خروش را بی‌برنامه رها نکنیم. نظم‌آگاهی، قرین مرگ‌آگاهی است و ثقل وصیت مولا در دعوت به تقوا؛ و سمند و جوشن حضور در منازعات و ابتلائات تاریخی. @doranejadid
با مطالعه نظریه‌های دولت درمی‌یابیم که دولت در ابتدا به‌مثابه پدیده‌ای طبیعی و ارگانیکی در نظر گرفته می‌شد که جدا کردن آن از جامعه ممکن نبود. اما با تحولات معرفت شناسانه‌ای که انسان در دوران جدید پیدا کرد، «خودمختاری فردی» و «خودمختاری جمعیِ» انسان‌ها در اولویت قرار گرفت و بر‌این‌اساس، تصور از دولت نیز متحول شد. در این دوره، ، ابزاری است که حاصل اراده‌ی انسان‌ها برای تأمین و دموکراتیک است. سمت و سوی تحول نظریه‌های ، حداکثرگرا، غیردموکراتیک و مداخله‌گر به نظریه‌های دولت مشروطه، دموکراتیک، حداقلی و نه‌چندان مداخله‌گر در دوره جدید بوده است. امروز نیز شاهد تحول ساختار دولت بزرگ به کوچک هستیم. آنچه در این تحول رخ داده، این است که دانش سیاسی دوره‌ی جدید، دربردارنده‌ی مقدمات فلسفی، اخلاقی و الهیاتی دوره‌ی قبل نیست و زندگی سیاسی در راستای «خیر»، «فضیلت» و «امر متعالی» مطالعه نمی‌شود، بلکه کوشش می‌شود تا قدرت به‌عنوانِ یک پدیده‌ی مستقلِ تجربی در نظر گرفته و سیاست‌ بنا بر روش‌های تجربی مطالعه شود. بر اساس این دگرگونیِ مفهومی، تئوری «قانون موضوعه» و «قرارداد اجتماعی» مطرح شد. در مفهوم ، در قالب حکومت، نظمی معطوف به اراده‌ی الهی نیست، بلکه فعالیتی انسانی است و حکومت به‌واسطه‌ی کسانی که موضوع آن هستند، ایجاد و حفظ می‌شود.
افلاطون مطابق تصور رایج در فلسفه‌ی یونان، مبنایی برای عدالت برگزید. در فلسفه‌ی یونان تصور بر این بود که انسان‌ها در درون نوعی نظم جهان قرار دارند که ناشی از وجود «لوگوس» (Logos) است و این نظم جهانی در زندگی اجتماعی انسان در چارچوب «نوموس» (Nomos) یا قانون دولت آشکار می‌شود. تا قبل از افلاطون اعتقاد بر این بود که عدالت بر اساس نومس یا همان فرمان حاکم تعریف می شود، اما افلاطون معتقد بود که عدالت به‌عنوان جامع‌ترین غایت سیاسی را نمی‌توان به نوموس نسبت داد؛ زیرا باتوجه‌به گوناگونی قوانین حاکم، نمی‌توان آن‌ها را بازتاب ضروری و دقیق لوگوس دانست. از‌این‌رو، باید آن را به چیزی پایدارتر از نوموس یعنی به لوگوس نسبت داد. در این صورت، عدالت برخاسته از فرمان حاکم نیست؛ وقتی حاصل می‌شود که دولت بر اساس مثال اعلایی که فیلسوف درمی‌یابد، تنظیم شده باشد. افلاطون در استدلال خود، شرط عمل عادلانه را شناخت مثال عدالت در ورای همه‌ی اعمال عادلانه‌ی جزئی می‌داند که همگی در آن مثال کلی مشترک‌اند. این مثال، هم یک واقعیت مستقل از چندگونگی تصورات فردی از عدالت است، و هم شناخت آن امکان دارد. از‌این‌رو، افلاطون با نگاه هنجاری، قدرت را خوب یا بد نمی‌داند، بلکه آن را ابزاری برای دستیابی به عدالت می‌داند.