eitaa logo
دورهمگرام؛ شبکه‌زنان‌روایتگر
475 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
201 ویدیو
5 فایل
با قصه‌ها زندگی کن اینجا زنان برش‌های واقعی زندگی خود را می‌نویسند. #دورهمگرام شبکه زنان روایتگر منتظر روایت‌های شما هستیم: @dorehamgram2 ❗انتشار مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است.
مشاهده در ایتا
دانلود
6⃣2⃣5⃣ ترسی که نجاتم داد | قسمت۲ حالا چرا فقط سفر اول؟ هیچ توضیحی برایش نداشتم. آن‌ سال به اصرار همسرم راهی شدیم. او که بارها تنهایی، رفته بود می‌گفت: -- لیلا، باید خودت بیایی و ببینی چه خبر است. اما من می‌ترسیدم. نه از کشته شدن، از اسارت. بچه‌ که بودم خیلی وقت‌ها خدا را شکر می‌کردم برادرم اسیر بعثی‌ها نشده، با وجود اینکه شهید شده بود و می‌دانستم دیگر نمی‌توانم او را ببینم. یا آن‌یکی برادرم که زخمی و شیمیایی شد ولی به دست دشمن نیفتاد، باز من برایش خوشحال بودم. سال‌ها بعد وقتی همسرم سوریه بود، بارها از خدا خواستم، من را با اسارتش امتحان نکند. اسارت برایم همیشه مفهومی هولناک داشت. اربعین آن سال، هنوز آمریکایی‌ها در عراق بودند و داعش هم خودی نشان می‌داد. مسیرهای اربعین ناامن بود. هر روز خبر بمب‌گذاری می‌رسید‌ و افرادی که توسط داعش ربوده می‌شدند. خبر آمد یک خانواده زائر را اسیر کرده‌اند، پدر و پسر چهارساله را سر بریدند و از سرنوشت مادر جوان، کسی اطلاعی ندارد. همه این‌ها به کنار، موضوع دختر کوچکم هم بود، نمی‌شد او را جایی گذاشت. باید با خودم می‌بردم. آن‌هم سر سیاه زمستان که به معنای واقعی کلمه سرما استخوان می‌ترکاند. خودم هم نفهمیدم بالاخره چطور امام حسین(علیه‌السلام) راضی‌ام کرد. با یک چمدان بزرگ نارنجی، پر از تردید قدم در راه گذاشتم، ولی شد رویایی‌ترین سفر زندگی‌ام. آقا مهمان‌نوازی‌اش را به زیباترین شکل نشان داد. آب در دل‌مان تکان نخورد. انگار روی بال ملائک رفتیم و برگشتیم. حتی چند ماه بعد از سفر، ملائک چمدان گم‌شده‌ نارنجی‌ را با خود آوردند. باورمان نمی‌شد بعد از این همه مدت صحیح و سالم درِ منزل به دست‌مان برسد. آنقدر ناشی بودم که با یک چمدان غول‌پیکر راهی پیاده‌روی اربعین شدم. شده بود مایه طنز همسفرها. آن موقع‌ نمی‌دانستم که قرار است حاصل تمام زندگی‌ام را در همان چمدان نارنجی جا دهم. ✍ 🌀 دورهمگرام (شبکه زنان روایتگر)؛ فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
پادکست شماره 17.mp3
7.02M
5⃣4️⃣ 🚩 راه نشانم دهید ▪️ کاری از گروه دورهمگرام 🏴 دلت قرص است و پشتت گرم، که میدانی امام خودش مهمان‌هایش را هواداری می‌کند، روایت گم شدن در دریای پر تلاطم مشایه و به‌ ناگاه پیدا شدن، قصه همین هواداریست.روایتگر: زهرا عرب‌سرخی 🎙 گوینده: زهرا عرب‌سرخی 🌀 دورهمگرام (شبکه زنان روایتگر)؛ فرصتی برای ثبت وقایع زندگی. با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
7⃣2⃣5⃣ معجزه شال سیاه | قسمت۱ سه‌شب مانده به اربعین، ساعت حدود ۱۲ شب است و رسیده‌ایم به شارع عباس(ع). من و همسرم رمقی برایمان نمانده. انقدر ازدحام زیاد است که سخت قدم برمی‌داریم تا پاهایمان به نفر جلویی برخورد نکند. اگر لحظه‌ای حواسمان نباشد همدیگر را گم می‌کنیم. پسر شش و نیم ساله‌ام از درد گوله‌گوله اشک ریخته و دیگر نا ندارد. روی کوله‌پشتی‌هایی که توی کالسکه گذاشتیم دمر افتاده و اشک می‌ریزد. برای کم‌شدن گریه‌هایش تا آنجا که توان داشتیم، بغلش کردیم و در این جمعیت، مانند لاک پشت راه رفتیم. همین حرکت کند و وزن بچه رمق پاها را برده. چشم گرداندیم، شاید هلال احمری چیزی پیدا کنیم. دو سال قبل، نزدیک عید نوروز، یکباره پسرم دچار دردی در ناحیه شکم شد. در قرن تکنولوژی یا پزشک‌ها سفر بودند یا تشخیص نمی‌دادند. آزمایش‌ها توده‌هایی را در روده نشان می‌داد که معلوم نبود چیست. همه متفق‌القول می‌گفتند باید نمونه‌برداری شود، آن هم بعد از عید نوروز. دست به دامان خدا و اهل بیتش بودیم و یک داروی ساده، که پزشک طب سنتی موقع تجویز گفت: -- ان‌شالله همین اثر کنه. ✍ 🌀 دورهمگرام؛ شبکه زنان روایتگر فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
7⃣2⃣5⃣ معجزه شال سیاه | قسمت۲ نذرها و گریه‌ها و التماس‌هایمان نزد خدا مورد قبول واقع شد و دردهایش کمتر شده بود. با آزمایش‌های مجدد، مشخص شد که توده‌ها کوچک شده‌اند. بعد از آن گاهی طی سال دل‌دردهایی داشت که هر بار با آخ گفتنش جان از بدنم می‌گرفت. نزدیک حرم حضرت سقا می‌رسیم. جمعیت به قدری زیاد است که نمی‌شود ایستاد و فقط باید از پشت نیم دور حرم حرکت کنیم. همین‌طور که گنبد طلایی را نگاه می‌کنم و راه می‌روم بی اختیار بغضی یکباره به سراغم می‌آید و تبدیل به اشک می‌شود. عظمت حضورشان را گویی حس می‌کنم. دست چپم را به نشانه لبیک، انگار که در طواف خانه خدا هستم بالا می‌برم و می‌گویم: -- اللهم عجل لولیک الفرج. یا ابوالفضل(ع)، آقاجانم، همیشه اولین خواسته من تعجیل در فرج بوده، الآن هم هست. خبر مریضی پسرم را دارید. اسائه ادب می‌کنم. پسرکم را دریابید و برای یاری صاحب الزمان(عج) حفظ کنید. یک‌جوری که خیالم راحت شود برای خودتان کنارش گذاشته‌اید. نیم دور حرم را زده‌ایم و می‌رویم سمت باب بغداد. پسرکم نشسته روی کوله‌پشتی‌ها، اشک ندارد اما حال ناخوشش از چهره مشخص است. مردی با دشداشه سیاه، عینکی و موهای پر پشت و چهره‌ای شبیه ابومهدی‌ المهندس جلو رویمان سبز شد. با تن صدای مهربانِ دل قرص کنی با لهجه‌ای ایرانی_عربی گفت: -- این بچه مریضه؟ انگار که منتظر آشنایی بودم و اینجا ایران است، گفتم بله شما می دانید هلال احمر کجاست؟ گفت: -- بله در شارع عباس(ع). شالی سیاه انداخت دور گردن پسرم و دستی بر سرش کشید و گفت این شال از مضجع ضریح خود حضرت عباس علیه‌السلام است. بیسیم که می‌خواهد در دستانش پنهان باشد حواسم را پرت کرده از جملاتش: -- نگران نباشید خوب می‌شه و سرباز خوبی هم هست. به خودم آمدم، همانطور که اشک به خاطر هدیه جاری بود و تشکر می‌کردم، آن مرد رفت. نگاهم به همسرم افتاد اشک چشمش یکباره اشک چشمم را به جا و حال دیگری برد. به حرف‌هایی که لحظاتی قبل چند متر آن طرف‌تر از دلم عبور کرده بود و از دل گنبد طلایی به صاحب مضجع سپرده بودم. حال شیرینی بود و دلم نمی‌خواست تمام شود. در دل می گفتم: -- یعنی آقا ما رو دیده؟ حرفمو شنیده؟ حرف منو؟ عنایت به همه ما می‌شود اما باورمان نمی‌شود یا فراموش می‌کنیم. کاش نگذاریم شیرینی این لحظه‌های خاص را روزمرگی‌ها با خود ببرند. ✍ 🌀 دورهمگرام (شبکه زنان روایتگر)؛ فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
پادکست شماره 5.mp3
6.78M
6⃣4⃣ 🚩 ولکنّ الحسین یَنظُر ▪️ کاری از گروه دورهمگرام 🏴 عنایت امام حسین ع به زوار برای هرکس یک‌طور رقم‌ می‌خورد. زوّاری که هر یک با کوله باری از ارادت و‌ حاجت راهی این سفر شده‌اند. ✍🏻 روایتگر: ریحانه شاه‌آبادی 🎙 گوینده: فاطمه‌سادات کلانتر 🌀 دورهمگرام (شبکه زنان روایتگر)؛ فرصتی برای ثبت وقایع زندگی. با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
8⃣2⃣5⃣ آغوش حرم | قسمت۱ از وقتی محمدسلمان را از شیر گرفته‌ام، بیشتر از قبل به آغوش من نیاز دارد. روانشناس‌ها راست می‌گفتند که برقراری تماس پوستی با مادر، راز امنیت و آرامش کودک است. شیشه شیرش را که دستش می‌دهم، برخلاف قبل‌ترها که می‌رفت یک جایی لم می‌داد و شروع می‌کرد به خوردن، حالا دستم را می‌گیرد و می‌کشاندم گوشه‌ای دنج، تا بتواند توی بغلم بخوابد و با خیال راحت شیرش را بخورد! خسته که می‌شود به جای خوابیدن روی پاهایم، دوست دارد سرش را روی بازویم بگذارد و دستش را روی صورتم! بعد انقدر ناز و نوازش و بوس و بغل می‌گیرد تا خوابش ببرد... برقرارکردن تماس پوستی با من، راز آرامش این روزهایش شده و تا نباشد، کارش راه نمی‌افتد. بداخلاق و بی‌حوصله باشد، گرسنه یا خسته و خواب‌آلود، فرقی نمی‌کند؛ تا دستش نرسد به دست من، تا نرمی کودکانه‌ی صورتش را با پوست صورتم لمس نکنم، آرام نمی‌شود. درست مثل خود من! که این روزها بیشتر از همیشه سرگردانم و دستم به منبع آرامش نمی‌رسد. ✍ 🌀 دورهمگرام؛ شبکه زنان روایتگر فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
8⃣2⃣5⃣ آغوش حرم | قسمت۲ این روزها که جامانده‌ام و حال و روزم دیدنی‌ست! هرچقدر هم که برایم بگویند قبرُهُ فی قلُوبِ مَن ولاه! (قبر امام حسین(ع) در قلب دوستان اوست.) هرچند که بدانم هر کجا که سلام بدهم، جوابش را خواهم گرفت؛ که ثواب زیارت از راه دور و نزدیک باهم فرقی ندارد. باز هم آرام نمی‌شوم! تنم آغوش زوار را می‌خواهد، آنجا که لا به لای فشار جمعیت عشاق حسین، استخوان‌ها خرد می‌شوند و دل‌ها باز! دستم، محتاج خنکای ضریح است وقتی که سفت گره خورده باشد به شبکه‌های پنجره‌اش. سلول سلول پوست صورتم له له می‌زنند برای لمس آن در و دیوار متبرک. من محتاج برقراری تماس پوستی‌ام. تماسی از نوع زیارت از نزدیک... ✍ 🌀 دورهمگرام؛ شبکه زنان روایتگر فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
_____________🏴🏴🏴🏴🏴____________ در ایامی که دل‌ها برای زیارت ارباب بی‌تاب‌اند و لحظه وصال عاشق و معشوق را ثانیه شماری می‌کنند، بر آن شدیم امسال صدای کودکان فلسطینی میان زائران اربعین حسینی باشیم. می‌خواهیم زینب‌وار دل‌ها را متوجه کربلای غزه کنیم تا؛ ندای هل من ناصر ینصرنی فلسطینیان را اجابت کرده باشیم. ____________🏴🏴🏴🏴🏴__________ 📣📣📣📣📣📣📣📣📣 🏷 بسته‌های غزه تنها نیست🇵🇸📦🇵🇸 شامل نمادهایی از فلسطین است که طراحی شده‌اند تا به اربعین امسال رنگی ضداسرائیلی ببخشند و نجات مردم غزه در راس خواسته‌ها قرار بگیرد. 🤝 نحوه مشارکت در پویش: ۱. مشارکت مالی از طریق جمع سپاری مالی 📨 ۲. تهیه بسته‌‌های غزه تنها نیست و توزیع بین زائرین پیاده‌روی اربعین 📦 ۳. تبلیغ پویش اربعین، طریق‌القدس در رسانه‌های خودتان. نیمی از هزینه بسته ها توسط خیرین در جمع سپاری مالی تأمین شده و بسته ها با ۵۰٪ تخفیف عرضه می‌شوند. محتویات این بسته‌ها عبارتند از: ۱. پرچم فلسطین ۱ عدد ۲. پیکسل، ۴ عدد ۳. تسبیح، ۲ عدد ۴. برچسب، حداقل ۶ عدد ۵. کارت‌های تبیینی 📍برای تهیه بسته‌ها و کسب اطلاعات بیشتر، به آیدی زیر پیام دهید: 📲 @hani33647 🌀 دورهمگرام (شبکه زنان روایتگر)؛ فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
پادکست شماره15.mp3
4.77M
7⃣4⃣ 🚩 حماسه‌، بی‌زن و زن، بی‌حماسه، بی‌معناست ▪️ کاری از گروه دورهمگرام 🏴 برای همه‌ی مسافران و مجاوران عتبات، اربعین با همیشه فرق میکند، مخصوصا برای زنان عراقی که سالهاست چراغ مشایه را روشن نگه داشته‌اند. ✍🏻 روایتگر: مریم فاطمی 🎙 گوینده: مرجان الماسی 🌀 دورهمگرام (شبکه زنان روایتگر)؛ فرصتی برای ثبت وقایع زندگی. با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
9⃣2⃣5⃣ تو می‌روی که ابر غم ببارد | قسمت۱ خرده‌ریزهای باقی مانده را لیست می‌کنم و می‌نویسم: -- تو‌ می‌روی که ابر غم ببارد. جواب می‌دهد: -- می‌خوای نرم؟ می‌نویسم: -- باید رفت. پارسال همین ایام بود که‌ این شعر را زمزمه می‌کرد و من وسط تراکم کربلا نرفته‌های خسته‌، که از آفتاب تند چذابه به خنکای تنگ اتاقکی در سمت عراقی مرز، پناه آورده بودند، گوله‌گوله اشک می‌ریختم. گرما و خستگی دو شب قبل، بچه‌ها را بیهوش کرده بود. روز قبل رسیده بودیم پشت مرز، اما ماشین برای کربلا و نجف نبود. از صبح، هر کس که ما را با بچه‌ها می‌دید، می‌گفت نروید. حالا اگر می‌خواستیم هم نمی‌شد برویم. ترکیب خستگی و حسرت و تردید نمی‌گذاشت اشکم خشک شود. تردید می‌ترساندم. همیشه می‌ترسیدم که مثل طرمّاح، یا ضحّاک مشرقی، سر بزنگاه کم بیاورم. آن‌قدر از خاکستری ماندن می‌ترسیدم که نگران سیاه شدن نبودم. کار به جای سختش رسیده بود. برگشتیم، دل شکسته. می‌‌ترسیدم که زود خسته شده باشم و واداده باشم و این ترس، بیشتر از حسرت نرسیدن، می‌سوزاندم. باورش برایم سخت بود که به همین راحتی بشویم طرمّاح قصه. ✍ 🌀 دورهمگرام؛ شبکه زنان روایتگر فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
9⃣2⃣5⃣ تو می‌روی که ابر غم ببارد | قسمت۲ ما را که برگرداند، حرفی از دوباره رفتن نزد. اما هر دو می‌دانستیم قصه نباید اینجا تمام شود. گفتم بگرد و اگر شد، به جای همه‌مان برو. یک نفرمان که می‌تواند هوایی برود. قبلش رویش نشده بود بگوید که یک بلیت هواپیما جور شده. این را که گفتم، گل از گلش شکفت. رفت و من با حسرتی که نمی‌دانستم چقدر طولانی می‌شود، ماندم. به زور ذهنم را از وسط خاطره‌های پارسال بیرون می‌کشم. هنوز پیامم را ندیده. گوشی را می‌گذارم کنار. کوله‌ قهوه‌ای خوش‌بختمان را بر‌می‌دارم. همه‌ سال‌های عمرش مسافر کربلا بوده، خیلی بیشتر از من. چیز زیادی نباید بگذارم. چفیه، یک دست لباس، لیوان و مسواک و کلی جای خالی برای وسایل من و بچه‌ها. کوله را بلند می‌کنم، خیلی سبک است. خیلی سبک‌تر از بار شیشه‌ای که همراه دارم. نمی‌دانم حالا کجای قصه‌ام. کاش روایت‌های تاریخی چیز بیشتری از تردیدهای زنانه گفته بودند. کاش در تاریخ، واضح‌تر از سرنوشت مادرهایی که مانده بودند پای بچه‌هایشان و به کربلا نرسیده بودند، می‌نوشتند. این که زن‌ها در متن تاریخ اثر داشته‌اند، معلوم است. چیزی که در حاشیه مانده، روایت جزئيات حضورشان است. نکند همسر طرمّاح، یکی بوده شبیه من، مثلاً باردار بوده و ترسی که از تنها ماندن با فرزندانش را داشته، به جان شوهرش ریخته.   همیشه، همسر زهیر در ذهنم، نیمه‌ پنهان یک اسطوره بود؛ زنی که همسرش را از وسط جهنم، بیرون کشید. اما کاش معلوم بود که آخرِ سر، خودش هم وسط معرکه بود، یا سهمش از خوشبختی، فقط روانه کردن همسرش بود؟ کاش مرز رنگِ زن‌های تاریخ، واضح‌تر بود تا لااقل می‌دانستم کجای طیف سیاهی و سپیدی ایستاده‌ام. صفحه‌ گوشی روشن می‌شود؛ اعلان پیامش را که می‌بینم، کوله را ول می‌کنم: -- می‌دانی که برای یک صعود دشوار، گروھی بزرگ حرکت می‌کند، تا گروهی کوچک برسد. عزیز من! تو آن گروه بزرگی، من آن گروه بسیار کوچک¹. نمی‌دانم، کاش واقعا، آن گروه بزرگ پایین کوه باشم. کاش این گروه بزرگ، جایی نزدیک سر سفید تاریخ، ایستاده باشد. ¹چهل نامه کوتاه به همسرم، نادر ابراهیمی، نامه ۲۹ ✍ 🌀 دورهمگرام (شبکه زنان روایتگر)؛ فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا