eitaa logo
دورهمگرام؛ شبکه‌زنان‌روایتگر
509 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
220 ویدیو
7 فایل
با قصه‌ها زندگی کن اینجا زنان برش‌های واقعی زندگی خود را می‌نویسند. #دورهمگرام شبکه زنان روایتگر منتظر روایت‌های شما هستیم: @dorehamgram2 ❗انتشار مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است.
مشاهده در ایتا
دانلود
14.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
/ ببینیم 9️⃣2️⃣ نامه‌ای از حبیبه به حبیبه مزاحم شدم که بگویم اگرچه موشک‌هایی دارد هر لحظه زندگی شما را ویران می‌کند و شما را داغدار؛ اما راستش شما حواستان نیست که وسط مصیبت و این جنگ دارید چیزهایی را هم در مای بیچاره ویران می‌کنید. بناهایی را که با چه زحمتی ساخته‌ بودیم را دود کرده‌اید. می‌گویی چه چیزهایی؟ کلیپ را نگاه کن ✍️ مهلیمان 🌀 دورهمگرام (شبکه زنان روایتگر)؛ فرصتی برای ثبت وقایع زندگی. با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
9⃣8⃣3⃣ مهمانی خداحافظی‌... مامان افطار مهمان داشت. ما مریض بودیم و نمی‌شد که برویم. عصر توی گروه‌‌ خانوادگی‌مون عکس خاگینه‌ی موزی که پخته بود را گذاشت. چیزی که من عاشقش بودم. نوشتم: -فقط امشب دست منو به این خاگینه برسونید لطفا! شوخی می‌کردم. همین! و تازه از باقی تدارکات هم اصلا خبر نداشتم. اما آخر شب، یک کیسه‌ی بزرگ رسید دم‌ خانه‌ی ما. از غذاهایی که‌ مامان پخته بود تا سبزی و سالاد و هرچیزی که برای مهمان‌هایش تدارک دیده بود. خاگینه، با همه‌ی چیزهای خوشمزه‌ای که من نمی‌دانستم و نخواسته بودم‌‌شان.... اما دستی که می‌داد، دست کریم مادر بود. سحر، در یخچال را باز کردم که غذا گرم کنم. وقتی چشمم به ظرف‌های کوچک و بزرگ مامان افتاد، به جای هر دعا و مناجاتی به خدا گفتم: -مهربون ما! ماه مهمونیت داره تموم می‌شه. و من اون بنده‌ی مریضی بودم که نتونستم از پذیرایی‌های ویژه‌ی مهمونات استفاده کنم. تازه از خیلی‌هاشون هم خبر ندارم. ولی تو خدایی! مهربونتر از مادر. من اگه ته دعا کردن و خواستنم از تو چیزهای کوچیک و این دنیاییه....تو ولی خدایی کن و برام از هر اونچه سر سفره‌ی کرامت این ماهت بود کنار بگذار. همه‌ی اون نعمت‌هایی که من نمی‌دونستم و نخواستم. که تو کریم و رئوف و رحیم و رحمانی. ⁦✍️⁩ 🏷 مهلیمان 🌀 دورهمگرام(شبکه زنان روایتگر)؛ فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱 باما از طریق لینک زیرهمراه شوید: 📲دورهمگرام در ایتا| بله| دیگرپیام‌رسان‌ها
1⃣6⃣5⃣ للحق... | قسمت۱ سلام سیدِ عزیز ما! تا دیروز برای دیدن شما، مشتاق و منتظر وقت سخنرانی‌هایتان می‌شدم. تا با شجاعت و جسارت صحبت کنید و ما دلمان ضعف برود که حزب خدا عجب ره‌بری دارد. که شما فخر ما بودید(هستید). دیدن شما از پشت قاب شیشه‌ای هم کیفورمان می‌کرد. و خب خیالِ دیدار و حرف زدن مستقیم با شما را به خواب هم نمی‌دیدیم. می‌دانی سید؟ ما سربازیم. و دنیای سربازها، دنیای سختی است. وقتی که داغ بزرگی می‌آید و کمرمان را می‌شکند؛ شوکه می‌شویم. می‌دانم که باید بدون فوت وقت دوید اما...حق بدهید که مدتی گیج و مبهوت بمانیم. همه که شبیه شما نخبه‌ی این راه نیستند. ما سربازانی هستیم که هیچ ستاره‌ای رو شانه‌هایمان نیست اما عاشق کهکشانیم‌ و در انتظار طلوع خورشید. ما دلمان می‌خواهد به درد بخوریم. تنها ترسمان از غربال سخت آخرالزمان است. می‌خواهیم شبیه خودت بشویم. خار چشم دشمن. آرزوی محال که محال نیست سید. برای همین آمده‌ام یک جلسه‌ی اضطرای پیش خودتان. تا کمکم کنید. حالا که ره‌بری هستید زنده‌تر از قبل. و یقین دارم که حرفهایم را می‌شنوید. ادب هم سرم می‌شود. تشریفات جلسه را رعایت کرده‌ام. وضو گرفته‌ام. یک تسبیح صلوات به حضرت نرجس خاتون هدیه کرده‌ام و نشسته‌ام رو به قبله تا جلسه را با شما شروع کنم. ✍️ 🏷 منبع 🌀 دورهمگرام؛ شبکه زنان روایتگر فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
1⃣6⃣5⃣ للحق... | قسمت۲ بسم الله الرحمن الرحیم آقا فرمودند: برهمه‌ی مسلمانان فرض است که با امکانات خود در کنار مردم لبنان و حزب الله سرافراز بایستند... ما برای فهم این "ایستادن"جلسه گذاشتیم. حرف زدیم. فکر کردیم‌. تحلیل‌های آدم‌های کاربلد را خواندیم. و بعد اینها من فهمیده‌ام برای ایستادن باید ایمان در اعماق قلبم باشد وگرنه توی روزهای سخت این غربال، شبیه ظرفِ سفالیِ کوره نرفته، به ضربه‌ی سبکی می‌شکنم و نابود می‌شوم. می‌خواهم سجاده‌ام را جدی بگیرم سید. و قرآن را... و روزی نباشد که از معجزه‌ی دعا برای پیروزی حق غافل شوم. فهمیده‌ام برای ایستادن باید از پول‌های‌مان ، پل بسازیم. می‌خواهد اندکی پس انداز باشد یا تکه‌ای طلا. مهم این است که دراین راه خرج شود. فهمیده‌ام باید با همه‌ی توانم‌ مقابل اژدهای دروغگوی رسانه‌ هایشان بایستم. با روایت‌های درست از واقعه. با نشان دادن حقیقت ماجرا. تا بزک را از چهره‌ی کریه آنها پاک کنم. به مدد خواندن تاریخ. باید بایستم به حمایت کردن آدم‌های موثقی که پای کارند. باید دستان هم را محکم بگیریم و طنابی بشویم که گلوی این سگ هار را خفه می‌کند. من اینها را درست فهميده ام سید؟ نه! صبر کن فقط همین‌ها نیست. دلخور نباش سید. سرت را بالا بیاور! حواسم به وصیت مهم شما هست. ایستادن، اصلا پشت ره‌بر است که معنا دارد. که توی این مسیر سنگلاخی تاریک، فانوس پر نور تنها به دست ایشان است. چه خوب که می‌خندید. دلم آرام می‌گیرد سید. این انگار صدای‌شماست که قاطع و محکم توی گوشم می‌پیچد. ...وقتی ایمان داریم که ته دنیا ظهور است پس چه جای غصه؟ بلند شوید و بدوید برای آن روز که... قطعا سننتصر‌... ✍️ 🏷 منبع 🌀 دورهمگرام؛ شبکه زنان روایتگر فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها