#روایت_بخوانیم 3⃣
روضههای خانگی 🌱
مراسم تمام شده، من و چند نفر دیگر در گوشه کنار حسینیه ماندهایم.
پرندهی خاطراتم بال و پر میگشاید و مرا به دوران کودکی و وسط روضههای عزیزجان میبرد. همان روضهها که مرا پاگیر محبت آلالله کرد.🕊
نوهی میزبان بودم و نقش مهمام بازی در حیاط و سرگرم کردن بچههای همسایه بود.
نوجوان که شدم با مادر و خالههایم خادمی میکردم و قبل از آمدن خانمهای همسایه، خانهی عزیزجان را آب و جارو میکردم، زیر سماور را روشن و لیوانها را میچیدم...
سالها بعد، اولین بار بعد از ازدواجم روضه خانگی فاطمیه دعوت شدیم، فضای روضه با کودکیهایم فرق داشت؛ حتی با نوجوانی و جوانیام.
حالا مهمان عزیزی داشتم که نشسته بود توی جانم، خودم را در آشپزخانهی میزبان با چایی ریختن و شستن لیوانها سرگرم میکردم.
میدانستم در این شرایط تاب و تحملم با قبل فرق دارد. روضهی فاطمیه توی جان من هم بود.
روضه سنگین بود و من حتی جرئت تصور صحنههایش را نداشتم.😭
با صدای پیامک انتظارِ همسر، به خودم میآیم.
در حالی که به ستون سردِ وسطِ حسینیه تکیه دادهام، لحظههای دومین فاطمیهی زندگی مشترک را با دختری که خسته از بازی با بچههای روضه در بغلم خوابیده،
به آلبوم ثبت خاطراتم اضافه میکنم.🌹
#۱۴۰۱_۱۰_۱
✍ خانم باقری
#روایت
#فاطمیه
#روضههای_خانگی
📲 @Dorehamgram