#روایت_بخوانیم 7⃣2⃣1⃣
پدری مهربان بود که دیگر نیست
تلویزیون را روشن میکنم، اخبار میگوید:
در طی مراسمِ پسر بچه ای که در جریان شلوغی های چند ماه پیش کشته شده بود، فردی ناشناس یا (شایدم شناس!) با خودرویش به مأمورانی که به نیت حفظ امنیت مراسم آنجا بودند حمله میکند و سروانی را به شهادت میرساند.
در دلم برای رزق شهادتی که نصیبش شده، تبریک میگویم.
در اخبار که عمیق میشوم؛
بغضم میگیرد و قلبم مچاله میشود.
همکارانش از او میگویند که شخصیتی مهربان و خیرخواه داشت و صاحب پنج فرزند بود که چهارتایشان دختراند.
صحنه چند دقیقه قبلِ خانهمان از جلوی چشمانم عبور میکند، پدری که از سرکار آمده و خستگیاش را با بغل گرفتن و بازی دادن تنها دخترش از تن به در میکند.
از آشپزخانه که نگاهشان میکردم، وجودم سراسر شکر و آرامش میشد و میخواستم هرچه زودتر به آن دریای محبت بپیوندم.
با دیدن اخبار دروغین و وارونهی عده ای از خدا بیخبر، به فکر همسر شهید میافتم که حتما
با خواندنشان تمام بغض های عالم در گلویش جمع میشود و احساس میکند خانهای که میخواست چراغش را بعد شهادت همسر روشن نگه دارد، فرو ریخته...
به او که دسترسی ندارم، تا با تسلیتی تسلّای خاطرش باشم.
اما میدانم با قلم مجازی میتوانم بنویسم و صدایم را بلند کنم و در دهان هر شیطان صفتی بزنم که میخواهد جای جلاد و شهید را عوض کند.
#شهید_محمد_قنبری
#یتیمخانه_ایران
#جای_جلاد_و_شهید_را_عوض_نکنیم
✍ #فاطمه_باقری
🌀 دورهمگرام؛ فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🍃 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید:
📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیامرسانها