#سخن_استاد
💥 "کاش به این مهمانی نمیرفتم "...
هفتههاست، در انتظار یک مهمانی بودی، تا تمام عزیزانت را یکجا ببینی!
پس چه شد که با روحی خسته و جسمی لهشده برگشتی و آرزو کردی کاش نرفته بودی؟
- ماجرا از آنجا شروع شد...که کسی از جمع، بدون حساب و کتاب، دهان گشود به حرفهایی که جایش آنجا نبود!
| مهمانیها نه جای مباحثههای سیاسیاند، و نه جای نقد مشکلات بشر ... جای مهربانیاند؛ همین!|
آن کلام بیهوده شبیه یک گلوله کوچک برف، از نوک قله جدا شد.... و با پاسخهای تو بزرگ و بزرگتر ... تا شبیه بهمن، بر سر روحت آوار شد!
💥سکوت، بهترین پاسخ برای حرفهای بیهوده است...
پس در مقابل جسارتها و توهینها، مکث کن، بگذار دیگران در زیبایی سکوت تو، چهرهٔ زشت کار خود را ببینند...
آنوقت از هر جمعی که برگردی، خواهی دید که؛ آرامشت دستنخورده، باقیست!
@ostad_shojae
@dokhtarane_hazrate_zahra
#انرژی
انسانهای ضعیف انتقام میگیرند🔥
انسانهای قوی میبخشند،🍃
انسانهای باهوش نادیده میگیرند.
Weak people revenge. Strong people forgive. Intelligent people ignore.
@dokhtarane_hazrate_zahra🍂✌️
﴿🕊سومین سالگرد شهادت شهید بابڪ نورے هریس﴾
سلامرفقامیخوایم بهداداشمونچندتاقولبدیم
یکیازلینکهایزیرروانتخابکنین
وسعیکنیدبهشعملکنین👇🏻
https://digipostal.ir/c9eo5su
https://digipostal.ir/c6szd5w
https://digipostal.ir/cnedx3b
https://digipostal.ir/c2nbe7p
https://digipostal.ir/czjr7lz
https://digipostal.ir/cspjy7s
https://digipostal.ir/cn2er8x
https://digipostal.ir/c1nimlh
باز کن ببین چیه★★
رِفیٖـــق تَنـْهــٰایٖی هــٰای مـــَن
ســاٰلْروز شـَـهــادَتــــَــت مبـٰــارکـــ🖤
تمام فکر و ذهنم جبهہ بود، آخر هر کسے کہ بر مےگشت از خاطرات شیرین جبهہ مےگفت و قند توۍ دل من آب مےشد خلاصہ قرار شد یک هفتہ بعد بہ جبهہ برویم صبح اول وقت بے بے گفت: احمد برو نان بگیر و من هم خوشحال با بچہ ها بہ طرف نانوایے رفتیم البتہ قبل از آن کیف و وسایل سفر را زودتر از خانہ بیرون برده بودم بےبے مےگفت: دیدیم 7 شد نیامد...10 شد نیامد...12 شد نیامد...این احمد آمدنے نیست چند ماهے از حضورم در منطقہ مےگذشت کہ زنگ زدم و گفتم: بےبے جان من منطقہ هستم با اجازه هنوز نان نخریدم☹️😅😂
#طنز_جبهه
@dokhtarane_hazrate_zahra😂📿
بچه مدرسه ای ک بودم
این کتاب گنده های دانشجو هارو میدیدم
با خودم میگفتم اینارو چجوری میخونن؟
دانشجو که شدم فهمیدم "نمیخونن"😐😂
#طنز
@dokhtarane_hazrate_zahra😂👍🏻
تلفن خونمون زنگ خورد برداشتم بجا اینکه بگم الو بله
گفتم بلو اله !
طرف هم قاطی کرد گفت سلو الام😐😁😂
#طنز
@dokhtarane_hazrate_zahra😂👍🏻
یه بار میخواستیم با چند تا رفیقا بریم بیرون سر شب بابای یکی از بچه ها زنگ زد گفت رسول بابا کجایی؟!
گفت میخوایم بریم بیرون
باباش گفت زود بیا خونه کار واجب دارم باهات من دنبالش رفتم تا رسیدیم دم خونه شون باباش یه پلاستیک زباله آورد گفت اینو بذار سر کوچه بعدش هر جا میخوای بری برو😐🤣🤣
#طنز
@dokhtarane_hazrate_zahra😂👍🏻
دانشجویی بدون گفتن بسم الله شروع به غذا خوردن میکنه
شیطان باهاش هم سفره میشه
یک ماه میگذره
دانشجو بازم میخواست غذا بخوره که شیطان ظاهر میشه و میگه
جان مادرت یا بسم الله بگو یا امشبو دیگه املت نزن 😂😂
#طنز
@dokhtarane_hazrate_zahra😂👍🏻
سر کلاس ریاضی دانشگاه، استاد هر مبحثی رو درس میداد از من میپرسید متوجه شدی؟
میگفتم آره.
میگفت خداروشکر پس بقیه هم متوجه شدن! 😐😂😂
#طنز
@dokhtarane_hazrate_zahra😂👍🏻
یک روز قبل از سالگرد شہادت بابک بود🥀
هر طور برنامہ ریزۍ میکردم نمےتونستم خودمو بہ مراسم برسانم☹️
از این کہ کارهایم پیچیده شده بود خیلے ناراحت بودم.
بہ خودم میگفتم شاید بابک دوست ندارد بہ مہمانیش برسم😭
شب موقع خواب دوباره یادم افتاد و گفتم:
خیلے بےمعرفتے ، دلت نمیخواد من بیام؟؟
باشہ ماهم خدایے داریم ولے بابک خیلے دوست دارم💔
هر چند ازت دلخورم.
توۍ همین فکر ها بودم کہ خوابم برد.
خواب بابک را دیدم:
بہت زده شده بودم زبانم بند آمده بود.
بابک خانہۍ ما بود. میخندید میگفت:
"چرا ناراحتے ؟!"
گفتم :بابک همہ فکر میکنن تو مردۍ.
گفت:نترس ، اسیر شده بودم آزاد شدم.
با هیجان بغلش کرده بودم بہ خانوادم میگفتم:
ببینین بابک نمرده اسیر بوده.
بابک گفت:فردا بیا مہمونیم.
گفتم:چہ مہمونے؟!
گفت:جشن سالگرد آزادیم.
گفتم:یعنے چے؟؟
گفت:جشن آزادیم از اسارت این دنیا.
بغضم گرفت شروع بہ گریہ کردم.
از شدت اشک صورتم خیس شده بود از خواب بیدار شدم.
با چشماۍ پر از اشک نماز صبح خوندم😔
بر خلاف انتظارم تمام مشکلاتم حل شد و نفہمیدم
چطورۍ رسیدم بہ سالگرد بابک😍
گفتم بابک خیلی مردۍ👌🏻💔
#شهید_بابک_نوری_هریس
#خاطره
@dokhtarane_hazrate_zahra🗃
#والپیپر
همیشهگریهکردنسرآغازبدترینروزهانیست🌵🍃
باطراوتترینروزهابعدازگریستنابرهاستکهبوجودمیآید...☁️❄️
@dokhtarane_hazrate_zahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
آقافقطیهچیز...
نمیخوایبطلبی؟!
بهخداخستهشدم💔✨
@dokhtarane_hazrate_zahra
#پروف
در مصاف نگاه آلـــوده
شکـــ🤲ــــر خدا همیشه پیروزم✨
@dokhtarane_hazrate_zahra
رنگ آبـے و سفید یکے از پر مصرف ترین رنگ هاییہ کہ ما توۍ لباس هامون اغلب بہ کار مےبریم. ترکیب آبـے با سفید هم از ترکیباتیہ کہ میتونہ همہ جا و توۍ هر شرایطے کاربرد داشتہ باشہ. مثلا براۍ لباس هاۍ دم دستے بیرون یا براۍ لباس هاۍ رسمے شب🤗🐣
#ست_لباس
@dokhtarane_hazrate_zahra🔵⚪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلـ🖤ــه یه ملتــ ُ خــون کـرده باشــه
•●◉✿یآرَفیڨَمݩلارَفیقـً ݪـًهٌ✿◉●•:
سلام؛ قهرمان داستان من، شهید من، رفیق من، داداشی خودم، فکر و خیال روزو شبم؛ هر چی که تو هستی و من نیستم...
آری تو هستی... هستی ومیتوان تو را درچشمان ماتم زده مادرت یافت؛که 365 روز هر 3 سالی که در فراغ دوری تو سپری شد؛ پشت سرت آبی ریخت و به امید بازگشتن جگر گوشه اش به در خشک شد... 🥀
ولی نه، تو کنون در آغوش مادر اصلیت آرام خفته ای.... تو اینک هم سفره اولیا خدا شده ای، و چه از این بهتر؟؟؟
بی شک مادرت، پدرت خواهران، برادرانت عاقبت بخیری تو را میخواستن و چه عاقبت بخیری از این بالاتر؟؟
گفتن ندارد... اما غم فراغت هوش از سر آدمی میبرد... بماند!!
جان آدمی را به لبش میرساند... بماند!!!
تا پوست و استخوان آدمی رسوخ میکند و دمار از روزگارش در میآورد... این هم بماند!! همه این ها بماند...!
فقط... فقط چشمانت... وآه از آن نگاه که حتی ملائکه نیز از توصیف آن عاجز مانده است.
اینجاست... اینجاست که چشمانت کتیبه 5هزار ساله میشود؛ومن سر گشته و حیران در پی بازخوانی آن، زیر نگاهت؛ شرمسار از کرده خود زره زره آب میشوم... 😔😔
کاش میشد... کاش میشد جانم را بدهم تا باری دگر صدای خنده یوسف پدرت؛ برای یعقوب کمر خمیده داستان ماطنین انداز شود...
میدانم خیالی باطل است... مگر جان من چقدر ارزش دارد برای بازگرداندنت از آغوش سقای حسین... چرا که خریدار تو زینب است... زینب...
دیگران از تو میگویند... از اینکه منجی زندگیشان، قهرمانشان تو شده ای.... من نیز میخواهم بگویم... از بد شدنم بگویم... آری من بد شده ام... شاید کفر باشد؛ اما بد شده ام... از وقتی تو آمده ای خودخواه شده ام... آن قدر خود خواه که میخواهم تو را از تمام کسانی که حتی برای لحظه ای چشم در چشمان بهشتی تو دوخته اند باز پس گیرم....
اما محال؛ محال است،. چرا که تو خاطر نشان زندگی تک تک ما هستی، تو جانان جملگی ما هستی... مگر میشود چشمانت از خاطر برود...
تو نیز مرا حسود کرده ای... می دانی چرا؟؟! شعله حسادت برای تک تک لحظاتی که در کنار دیگری سپری کرده ای؛ و من در حسرت اندکی از آن این چنین، گر گرفته بال و پرم، می سوزم...
این جای داستان را دوست دارم!! میدانی کجا؟؟! دقیقا همان جایی که تولد برادر خویش را به باد فراموشی سپرده بودم؛ اما برای تولد تو جانان💔از روز ها قبل لحظه شماری میکردم... لحظه لحظه روز ولادت را در ذهن خویش باز سازی میکردم... و سر انجام در آن روز زیبای پاییزی، در سراب نزدیک زیارتت میکردم که با چشمان دل فریبت؛ مینگریستیم.
تمامی این هارا گفتم تا به این جای داستانم برسم...
بابک عزیز تر از جانم... تو در وجود من ریشه دواندی... دقیقا کی وچگونه اش را نمیدانم... اما حال که به خود مینگرم... به قلب سیاهم که مینگرم فقط رد پای تو را می یابم؛ رد پای لبخندت، چشمان غیر قابل وصفت، صورت دلفریبنده ات و بالاتر از همه آن ها سیرت آسمانیت را میبینم.
واین بی رحمی تمام باشد... که حال من همچون شمع در فراغت میسوزم و تو چنین بی توجه ز کنار من گذر کنی.... آه که حتی خیالش هم جانسوز است.
در انتهای نامه ام.....
ای کسی که خود خدا؛ با نگاهش خریدار شد.... با گوشه چشمی خریدارم میشوی؟؟! همراهم میشوی؟؟!
سالگرد شهادتت با جان و دل مبارک بابک جانم..😔💔
#شهادتشهید🖤
#دلنوشته
ایکهروشنشوداز
نورِتوهرصبحجهان...✨
روشنایِدلمن
حضرتخورشیدسلام...♥️🙈
#قرآن
و ما در هر [شهر و] دیاری که پیامبری
فرستادیم، ساکنان آن را به سختی و
بیماری گرفتار کردیم تا مگر زاری کنند
[و رو به خدا آرند]⛓️🌵
درودوسلامبهدوستانوهمراهانعزیز🙂✋🏻
ثوابقرائتمونروهدیہمیڪنیمبہشهدایمرزبانو
#شهیدمرتضیابراهیمی
براۍشادۍروحشہداصلوات💚🎶