دوره های آموزشی کاملا رایگان
#زندگینامه_شهیدحسن_باقری #پارتسیوهفتم #داستان افسر رده بالاي ارتش عراق بود. بيست روز پيش اسير شد
#زندگینامه_شهیدحسن_باقری
#پارتسیوهشتم
#داستان
مي رفت و مي آمد .🐾
براي رفتن به خانه دو دل بود.💔
يادش رفته بود نان بگيرد. 🙃
بهش گفتم « سهميه ي امروز يه دونه نان و ماسته . همينو بردار و برو. » 🚶🏻♂
گفت «اينو دادن اين جا بخورم ، نمي دونم زنم مي تونه بخوره يا نه.»
گفتم « اين سهم توست. مي توني دور بريزي ، يا بخوري.»
يكي دو باري رفت وآمد . آخر هم نان و ماست را گذاشت و رفت.🌼
@dokhtarane_hazrate_zahra