eitaa logo
دوره های آموزشی کاملا رایگان
49.6هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
225 فایل
خیییلی مهمه وجود آگهی های تبلیغی-آموزشی در کانال،تبلیغ دیگران و یا حتی تبلیغ دوره های هزینه دار خود ماست و به معنای رایگان بودن آنها نیست. فقط و فقط دوره هایی که در کانال بارگذاری می شود و در کانال سنجاق شده رایگان هست. @z_m1392
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یہ‌بنده‌خدایۍمۍگفت‌(: گلزاࢪشھدا‌ڪہ‌ࢪفتۍبا‌خودت‌فڪࢪڪن... تصوࢪڪن‌اگࢪاین‌شھدااز‌جاشون‌بلند‌بشن‌ چہ‌جمعیتۍمیشن‌...! چہ‌جمعیتۍپࢪپࢪشدن‌ڪہ‌ما‌ امنیت داࢪیم..! خیلۍنامࢪدیہ‌یادمون‌بࢪه‌چقدࢪشھید‌دادیم! شࢪمنده‌شھدائیم..💔 ⋅⋅⋅⋅⋅⋅⋅⋅•❅•⋅⋅⋅⋅⋅⋅⋅⋅ @dokhtarane_hazrate_zahra
4_5895269473379684083.mp3
11.61M
۴۱ 🔍 دقیقاً شبیه جنینی، که با سونوگرافی، میزان سلامتش در زمان تولد، قابلِ بررسی هست؛ میزان سلامتِ روح ما هم، در هر زمان و مکانی، قابل بررسی هست! یک علامت‌ وجود داره؛ که دقیقاً عینِ سونوگرافیِ دقیق ، میزانِ سلامت روح ما رو، گزارش میده ❗️ @Ostad_Shojae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر‌امام‌زمان‌غیبت‌ڪردهِ این‌غیبت‌ماست‌نہ‌غیبت‌‌آقــا این‌مــا‌هستیم‌ڪہ‌چشم‌هامونو‌بستیم این‌ما‌هستیم‌کہ‌آمادگۍ‌نداریم . .!:)😔 @dokhtarane_hazrate_zahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💞💞 شهید احمدعلی نیری ادامه قسمت قبل شب۲۷بهمن بود.برادر نیّری وصیت نامه خود را نوشت.موقع غذا یک بسته حلوا شکری را باز کرد و گفت: بچه‌ها بیایید حلوای خودمان را قبل از شهادت بخوریم! نماز مغرب و عشا که تمام شد آماده حرکت شدیم.فرمانده گردان و مسئول محور برای ما صحبت کردند.گفتند: شما از پشت منطقه عملیاتی باید حرکت خود را آغاز کنید. شما مسیر جاده خور عبدالله را جلو می روید، از کار باتلاق‌ها عبور می کنید و از مواضع گردان حمزه هم رد می شوید.کمی جلوتر، به یک پل مهم می رسید، این پل باید منهدم شود.چون در ادامه عملیات احتمال دارد که نیروهای زرهی دشمن با عبور از این پل نیروهای ما را محاصره کنند.صحبت‌های فرمانده به پایان رسید.اما با توجه به هوشیاری دشمن و شدت آتش، احتمال موفقیت ما کم بود.برای همین گردان دیگری برای پشتیبانی گردان ما آماده شد. شرایط بدی در خودم احساس می کردم.مسئول دسته ما، رو به من کرد و گفت: دوست داری شهید بشی؟ گفتم: هرچی خدا بخواد.من اومدم که وظیفه‌ام رو انجام بدم. گفت: پس هیچی، مطمئن باش شهید نمی شی. برای شهادت باید التماس کرد.کسی همینطوری شهید نمیشه. حرکت گردان آغاز شد. هیچکس نمی دانست تا ساعاتی دیگر چه اتفاقی می افتد... گردان ما با عبور از نخلستان‌ها خودش را به جاده مهم خور‌عبدلله رساند. حرکت نیروها پشت سرهم در یک ستون آغاز شد.برادر میرکیانی جانباز بود و نمی‌توانست پا به پای بچه‌ها حرکت کند‌، برای همین برادر مظفری گردان را هدایت می‌کرد.رسیدیم به مواضع بچه‌های گردان حمزه. بارش خمپاره در اطراف ما شدت یافته بود‌. اکثر خمپاره‌ها داخل منطقه باتلاقی می‌خورد و منفجر نمی‌شد!آن‌شب دسته سی نفره ما در سر ستون گردان حرکت می کرد. برادر نیّری هم که جانشین مسئول دسته بود جلوتر از بقیه قرار داشت.ما به سلامت از این مرحله گذشتیم.ساعتی بعد با سکوت کامل خودمان را به مواضع دشمن نزدیک کردیم. صدای صحبت عراقی‌ها را می‌شنیدم. در زیر نور منور‌ها سنگر‌های تیربار دشمن را در دوطرف جاده می دیدم. نفس در سینه من حبس شده بود... بچه‌ها همین طور از راه می‌رسیدند و پشت سرهم می‌نشستند.یاد ساعتی قبل افتادم که همه‌ی بچه‌ها از هم حلالیت می‌خواستند‌‌. یعنی کدام از بچه‌ها امشب به دیدار مولایشان نائل می‌شوند!؟ ادامـــــه دارد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
دوره های آموزشی کاملا رایگان
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💞#رمان_عارفانه💞 شهید احمدعلی نیری #قسمت_شصت‌وهفتم ادامه قسمت قبل شب۲۷بهمن بود.براد
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💞💞 شهید احمدعلی نیری ادامه قسمت قبل در همین افکار بودم که یک منور بالای سر ما روشن شد! تیربارچی عراقی فریاد زد: قِف قِف (ایست) همه‌ی بچه‌ها روی زمین خیز رفتند. یکباره همه چیز به هم ریخت، هردو تیربار دشمن؛ ستون بچه‌های ما را به رگبار بستند. شدت آتش بسیار زیاد بود. صدای آه و ناله بچه‌ها هر لحظه بیشتر می‌شد، در همین گیر و دار سرم را بلند کردم، دیدم برادر نیّری روی زانو نشست و با اسلحه کلاش به سمت تیربارچی سمت چپ نشانه گرفته. چند گلوله شلیک کرد، یکدفعه دیدم تیربار دشمن خاموش شد! برادر مظفری خودش را به جلوی ستون رساند و فریاد زد: بچه‌ها امام حسین(ع) منتظر شماست. الله اکبر..... خودش به سمت دشمن شلیک کرد و شروع به دویدن نمود، همه روحیه گرفتند. یکباره از جا بلند شدیم و به دنبال او دویدیم. خط دشمن شکسته شد بچه‌ها سریع به سمت پل حرکت کردند، اما موانع دشمن بسیار زیاد بود، درگیری شدت یافت. بارانی از گلوله و خمپاره و نارنجک روی سر ما باریدن گرفت..ما به نزدیک پل مهم منطقه رسیدیم.... ادامه‌دارد‌.... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
وبِسْمِ‌اللّٰه...
«🗄🛒» 286 - ‌خدا‌ هیچ‌ کس‌ ‌را‌ جز ‌به‌ اندازه‌ی‌ توانش‌ تکلیف‌ نمی‌کند ‌هر‌ چه‌ نیکی‌ کرده‌ ‌به‌ سود ‌او‌ و ‌هر‌ چه‌ بدی‌ کرده‌ و بال‌ اوست‌ پروردگارا! ‌اگر‌ فراموش‌ کردیم‌ ‌ یا ‌ ‌به‌ خطا رفتیم‌ ‌بر‌ ‌ما مگیر بار الها! و تکلیف‌ سخت‌ ‌بر‌ ‌ما بار مکن‌، چنان‌ ‌که‌ ‌بر‌ پشینیان‌ ‌ما بار کردی‌ بار الها! و آنچه‌ تاب‌ ‌آن‌ ‌را‌ نداریم‌ ‌بر‌ دوش‌ ‌ما مگذار، و ‌از‌ ‌ما درگذر، و ‌ما ‌را‌ بیامرز، و ‌بر‌ ‌ما رحم‌ کن‌ ‌که‌ مولای‌ ‌ما تویی‌، ‌پس‌ ‌ما ‌را‌ ‌بر‌ گروه‌ کافران‌ یاری‌ و پیروزی‌ ده‌ 🖇@dokhtarane_hazrate_zahra🖇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿 توی‌نمازجماعت‌همیشه‌صف‌اول‌ می‌ایستاد.. همیشه‌توی‌جیبش‌مهروتسبیح‌تربت‌داشت! گاهےوقت‌ها‌که‌به‌هر‌دلیلےتوۍجیبش‌نبود، موقع‌نمازدرحسینیه‌پادگان‌د‌نبال‌مُهر‌تربت‌ می‌گشت..! وقتےڪه‌پیدا‌می‌کرد، این‌شعررازمزمه‌می‌کرد: {تاتوزمین‌سجده‌ای،سربه‌هوا‌نمی‌شوم..} - @dokhtarane_hazrate_zahra
خودفرمانده‌بیادچی‌میشه..😍💛 @dokhtarane_hazrate_zahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
202030_2129918579.mp3
5.52M
18 ✍شيطان،فرهنگ لغت مخصوصی، دارد! 🔻آیا شما هم اهل استفاده از این لغات هستید؟ 🔻آیا زیاد دچار سوتفاهم و دلخوری میشوید؟ @ostad_shojae
⚠️ ؟ اگـه‌میبینی‌رفیقت‌داره‌‌به‌راه‌ڪج‌میره ‌بایدراهنـماش‌بشی؛به‌عنـوان‌رفیقش‌ مسئولی وگرنه‌روزمحشـرپات‌گـیره😣 اگه‌‌سڪوت‌ڪنی‌وکمکش‌نڪنی.. همیـن‌آدم‌ڪه‌داره‌خطامیـره روزحسـابرسی‌میادجلوتـومیگیره میگه:‌توڪه‌میدونستی‌‌من‌دارم‌اشتباه‌میڪنم چــرا‌بهـم‌گوشزد‌نڪردی؟!🙁 چرادستمـونگرفتی‌؟؟ برای ظهور اقا صلوات🌱 @dokhtarane_hazrate_zahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب انسان ۲۵۰ ساله بیانات مقام معظم رهبری درباره‌ی زندگی سیاسی و مبارزات ائمه‌ی معصومین (ع) می‌باشد. ایشان طرح کتاب انسان ۲۵۰ ساله را در تیر ماه ۱۳۶۵ و در کنگره جهانی امام رضا علیه‌السلام مطرح نمودند که شکلی تازه از حرکت ائمه را به تصویر می‌کشید. حرکتی هماهنگ و پیوسته به‌سوی هدفی مشخص و واحد. گردآورندگان این کتاب مفید و ارزشمند به شوق جمع‌آوری بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره زندگی ائمه این کتاب را پدید آورده‌اند. @dokhtarane_hazrate_zahra
دوره های آموزشی کاملا رایگان
#معرفی_کتاب کتاب انسان ۲۵۰ ساله بیانات مقام معظم رهبری درباره‌ی زندگی سیاسی و مبارزات ائمه‌ی معصوم
فصل اول کتاب انسان ۲۵۰ ساله مروری دارد بر مهم‌ترین اتفاقات بعد از بعثت پیامبر اکرم و مجاهدت‌های آن بزرگوار در برپایی حکومت اسلامی. در ادامه، به مفهوم امامت و وظایف امام در جامعه اسلامی پرداخته شده است، و بعد از ذکر این مقدمات، نوبت به تبیین مفهوم مبارزه حاد سیاسی، در طول زندگی ائمه علیهم السلام می‌رسد. رهبر انقلاب اسلامی ابتدا وجود چنین خط سیری را اثبات کرده و در ادامه کتاب انسان ۲۵۰ ساله با توجه به بعضی از حوادث دوران هر یک از ائمه به بررسی و تحلیل این دیدگاه می پردازد.
دوره های آموزشی کاملا رایگان
#معرفی_کتاب کتاب انسان ۲۵۰ ساله بیانات مقام معظم رهبری درباره‌ی زندگی سیاسی و مبارزات ائمه‌ی معصوم
تکه هایی از کتاب انسان ۲۵۰ ساله خطراتی که اسلام را به عنوان يک پديده عزيز تهديد مي‌کند، از قبل از پديد آمدن و يا از آغاز پديد آمدنش از طرف پروردگار، پيش‌بينی شده است و وسيله مقابله با آن خطرات هم ملاحظه شده و در خود اسلام و در خود اين مجموعه، کار گذاشته شده است. مثل يک بدن سالم، که خدای متعال قدرت دفاعی‌اش را در خود آن کار گذاشته است، يا مثل يک ماشين سالم، که مهندس و سازنده آن، وسيله تعميرش را با خود آن همراه کرده است. اسلام يک پديده است و مثل همه پديده‌ها، خطراتی آن را تهديد مي‌کند و وسيله‌ای برای مقابله لازم دارد. خدای متعال اين وسيله را، در خود اسلام گذاشت. اما آن خطر چيست؟ دو خطر عمده، اسلام را تهديد می‌کند که يکی خطر «دشمنان خارجی» و ديگری خطر «اضمحلال داخلی» است. انسان مى‌تواند در حركت چند ماهه حضرت ابی عبدالله(ع)، از آن روزى که از مدينه خارج شد و به طرف مكه آمد، تا آن روزى كه در كربلا شربت گواراى شهادت نوشيد، بيش از صد درس مهم بشمارد. نخواستم بگویم هزارها درس، مى‌شود گفت هزارها درس هست. ممكن است هر اشاره آن بزرگوار، یک درس باشد؛ اما اينكه مى‌گويم بيش از صد درس، يعنى اگر ما بخواهيم اين کارها را مورد صحبت قرار دهيم، از آن مى‌شود صد عنوان و سرفصل به دست آورد كه هر كدام براى يک امت، براى يک تاريخ و يک كشور، براى تربيت خود و اداره جامعه و قرب به خدا، درس است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ۅقـتـۍبهتوݩ‌میگݩ: +الٺماس‌د؏ـا واقعا‌برای‌طرف‌دعا‌کنید... نگید‌محتاجیم‌به‌دعا‌و‌کلا‌یادتون‌بره|:! میدونید‌کہ↓ واނـه‌هرکۍدعاےخیر‌ڪنیدْ یه‌فرشٺه‌ټوی‌آسمۅݩ‌‌هست کہ‌چندبرابرهمون‌دعاروبرای‌خودتون‌میکنه !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوره های آموزشی کاملا رایگان
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💞#رمان_عارفانه💞 شهید احمدعلی نیری #قسمت_شصت‌ونهم ادامه قسمت قبل در همین افکار بودم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💞💞 شهید احمدعلی نیری ادامه هنوز هوا روشن نشده بود که به ما دستور دادند برگردید. گردان دیگری برای ادامه کار جایگزین ما شد. وقتی که شدت آتش دشمن کم شد، آن‌ها که سالم بودند از سنگرها بیرون آمدند. در مسیر برگشت، نگاهی به جمع بچه‌ها کردم. آن‌ها که باز می گشتند کمتر از شصت نفر بودند! یعنی نفرات گردان سیصد نفره‌ما در کمتر از چند ساعت به یک پنجم رسید! همین طور که به عقب بر می گشتیم به سنگر‌های تیربار دشمن رسیدیم.جایی که از همان جا کار را شروع کردیم. جنازه تیربارچی عراقی روی زمین افتاده بود، از آن جا عبور کردیم، هنوز چند قدمی دور نشده بودم که در کنار جاده، پیکر یک شهید جلب توجه کرد! جلو رفتم.قدم‌هایم سُست شد.کنار پیکرش نشستم، هنوز عینک برچهره داشت‌، در زیر نور ماه خیلی نورانی تر شده بود. خودش بود...برادر نیّری.. همان که از همه ما در معنویات جلوتر بود. همان که هرگز او را نشناختیم... کمی که عقب تر آمدم پیکر مهدی خداجو را دیدم..بعد طباطبایی(مسئول دسته)را.. بعد میرزایی... خدای من چه شده!؟ همه‌ی بچه‌های دسته ما رفته‌اند. گویی فقط من مانده‌ام! نمی دانید چه لحظات سختی بود.وقتی به اردوگاه برگشتیم سراغ بچه‌های دسته را گرفتم از جمع سی نفره ما که سه ماه شب و روز با هم بودیم فقط هشت نفر برگشته بودند! نمی دانید چه حال و روزی داشتم، یاد صحبت‌های مسئول دسته افتادم که می گفت: « شهادت را به هرکسی نمی دهند، باید التماس کنی» بعد ها شنیدم که یکی از بچه‌ها گفت: برادر نیّری وقتی گلوله خورد روی زمین افتاد، بعد بلند شد و دستش را روی سینه نهاد و گفت: السلام علیک یا ابا‌عبدالله... بعد روی زمین افتاد و رفت.. ادامـــــه دارد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💞💞 شهید احمدعلی نیّری دستنوشته‌های شهید و خاطرات دوستان کل دوران حضور احمداقا در جبهه سه ماه بیشتر نشد. درست زمانی که دوره‌ی سه ماهه‌ی ایشان تمام شد و قرار بود کل گردان برگردند ، عملیات والفجر۸آغاز شد از حال و هوای احمداقا در آن دوران اطلاع زیادی در دست نیست. هرچه بعدها تلاش کردیم تا ببینیم کسی در جبهه با ایشان دوست بوده، اما کسی را پیدا نکردیم. ما به دنبال خاطراتی از جبهه‌ی ایشان بودیم. اما چیزی به دست نیاوردیم، زیرا احمداقا بر خلاف بقیه‌ی دوستان به گردانی رفت که هیچ آشنایی در اطرافش نباشد! در مدت حضور در جبهه کسی او را نمی‌شناخت، لذا از این لحاظ راحت بود! او می‌توانست به راحتی مشغول فعالیت‌های معنوی خود باشد، و این نشانه‌ی اهل معرفت است که تنهایی و گمنامی را به شهرت و حضور در کنار دوستان ترجیح می‌دهند! فقط بعد از شهادت ایشان، یکی از رزمندگان به مسجد آمد و ماجرای شهادت ایشان را برای ما تعریف کرد. بسیاری از دوستان به دنبال درک روحیات احمداقا در جبهه بودند آن ها می گفتند: انسان‌های عادی وقتی در شرایط دوران جهاد قرار می گیرند بسیار تغییر می کنند، حالا احمداقا که در داخل شهر مشغول سلوک الی الله بود چه حالاتی در جبهه داشته است؟! در یکی از نامه‌هایی که احمداقا برای دوستش فرستاده بود آمده: جبهه آدم می سازد.جبهه بسیار جای خوبی است برای اهلش! یعنی کسی که از این موقعیت استفاده کند، و جای خوبی نیست برای نا اهلش!... ادامـــــه دارد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸