جلسه ۱. اصول۶، الفائق؛ ص ۲۱. کلمة لجنة الفقه المعاصر. ۶ بهمن ۱۴۰۳ .mp3
9.65M
🎙جلسه ۱. اصول۶، الفائق في الأصول
ص ۲۱؛ کلمة لجنة الفقه المعاصر
📆 شنبه؛ ۶ بهمن ۱۴۰۳
#الفائق_في_الأصول
#اصول_۶
🌺 حدیث جلسه ۱: «خوف گذشته و آینده، مصلح عمل»
📜 روایت ابتدای درس خارج مقام معظّم رهبری (حفظه الله)
🌕 في الكافي [عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ اَلْحَذَّاءِ] عَنْ أَبِي عَبْدِالله (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) قَالَ:
«اَلْمُؤْمِنُ بَيْنَ مَخَافَتَيْنِ؛
ذَنْبٍ قَدْ مَضَى، لاَيَدْرِي مَا صَنَعَ اَللهُ فِيهِ،
وَ عُمُرٍ قَدْ بَقِيَ، لاَيَدْرِي مَا يَكْتَسِبُ فِيهِ مِنَ اَلْمَهَالِكِ؛
فَهُوَ لاَيُصْبِحُ إِلّا خَائِفاً، وَ لاَيُصْلِحُهُ إِلّا اَلْخَوْفُ.»
🖊 شرح حدیث:
🍃 هميشه مؤمن بين دو خوف و بيم قرار دارد، نمىتواند بیخيال باشد.
1⃣ يک خوف از ناحيه گناهى است كه از او سر زده،
كه وقتى گناه صادر شد ديگر كارى نمىشود كرد،
مثل زخمى است كه وارد بر بدن میشود،
اگر استغفار و توبه و گذشت الهى باشد، جبران میشود،
و إلّا همانطور كه در دعای كميل مىفرمايد: "لا أجد مفرّاً ممّا كان منّي"، ذنبی كه انجام دادم، ديگر از آن مفرّی ندارم،
اين يک خوف، كه نمیداند خداى متعال درباره آن گناه با او چگونه رفتار خواهد كرد؟!
ممكن است خداى متعال بخشيده باشد، توبه او قبول شده باشد،
و ممكن است به دليلی توبه او قبول نشده باشد،
پس اين يک بيم از گذشته خود.
2⃣ خوف ديگر از ناحيه آينده است،
مدّتی عمر خواهيم كرد، يک ساعت، يک روز، يک سال، يا ده سال، بالأخره يک زمانى پيشرو داريم،
در اين مدّت پيشرو چه بلايی ممكن است بهسر خودمان بياوريم،
ممكن است لغزشهایی پيش بيايد، انسان بلغزد.
🍃 گفت: حكم مستوری و مستى همه بر عاقبت است.
خيلیها زندگىهاى خوبى داشتند، امّا در يک نقطهی حساس لغزيدند،
🍃 معيار هم نقطه حساس است كه انسان میلغزد،
مانند اتومبيلی كه از ۹۹۹ كيلومتر از مسافت ۱.۰۰۰ كيلومتری را به سلامت طىّ مىكند، امّا اگر كيلومتر آخر تصادف كند به مقصد نرسيده است،
در اين جهت فرقى بين اين تصادف، و تصادف در كيلومتر اوّل نيست، پس تا راه باقى است احتمال خطر هست،
اين هم يک خوف ديگر.
✅ نه اينكه قابل پيشگيری نيست،
با مراقبت و با تقوا انسان مىتواند پيشگيری كند،
امّا خوفِ اين وجود دارد كه در يک جاى خاصّی، در يک لغزشگاه خاصّی با نقطهی ضعفی كه هر كسى دارد بلغزد.
🍃 مؤمن صبح نمىكند، روزگار را نمیگذارند، مگر در حال خوف، بيمناكی.
❌ بیخيالی و بیفکری و غفلت براى مؤمن معنى ندارد؛
چون دائم اين بيمناكی در او هست.
✅ بعد مىفرمايد: همين خوف او را اصلاح مىكند:
1⃣ خوف نسبت به گذشته او را به توبه، به استغفار، و تضرّع به درگاه پروردگار سوق مىدهد.
2⃣ خوف نسبت به آينده او را به مراقبت و تقوا سوق مىدهد.
❌ اگر اين خوف در انسان نباشد، نه انسان از گذشتهاش توبه مىكند، و نه ملاحظه و پرهيز از آينده مىكند.
📚 الشّافی (تلخیص کتب اربعه)؛ جلد ۱، صفحه ۵۰۱؛ فیض کاشانی
📆 ۱۳ آبان ۱۳۸۶ (جلسه ۱۸۶ مکاسب محرّمه).
جلسه ۱. اصول۴، کفایة؛ ج۱، ص ۳۳۷. حدیث خوانی. ۶ بهمن ۱۴۰۳.mp3
2.37M
🎙جلسه ۱. اصول۴،کفایةالأصول؛
حدیث خوانی: سه گناهی که وبال و عقوبتش در دنیا دیده میشود
📆 شنبه؛ ۶ بهمن ۱۴۰۳
#کفایة_الأصول
#اصول_۴
🌺 حدیث اخلاقی جلسه ۱: «سه گناهی که وبال و عقوبتش در دنیا دیده میشود»
📜 روایت ابتدای درس خارج مقام معظّم رهبری (حفظهالله)
🌕 في الکافي [عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِكِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ] عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (عَلَيْهِاَلسَّلاَمُ) قَالَ: فِي كِتَابِ عَلِيٍّ (عَلَيْهِاَلسَّلاَمُ):
«ثَلاَثُ خِصَالٍ لاَيَمُوتُ صَاحِبُهُنَّ أَبَداً حَتَّى يَرَى وَبَالَهُنَّ: اَلْبَغْيُ، وَ قَطِيعَةُ اَلرَّحِمِ، وَ اَلْيَمِينُ اَلْكَاذِبَةُ، يُبَارِزُ اَللَّهَ بِهَا؛
وَ إِنَّ أَعْجَلَ اَلطَّاعَةِ ثَوَاباً لَصِلَةُ اَلرَّحِمِ،
وَ إِنَّ اَلْقَوْمَ لَيَكُونُونَ فُجَّاراً فَيَتَوَاصَلُونَ فَتَنْمِي أَمْوَالُهُمْ، وَ يُثْرُونَ؛
وَ إِنَّ اَلْيَمِينَ اَلْكَاذِبَةَ (و البغي) وَ قَطِيعَةَ اَلرَّحِمِ لَتَذَرَانِ (لتذرنّ) اَلدِّيَارَ بَلاَقِعَ مِنْ أَهْلِهَا، وَ تَنْقُلُ اَلرَّحِمَ، وَ إِنَّ نَقْلَ اَلرَّحِمِ اِنْقِطَاعُ اَلنَّسْلِ».
🖊 شرح حدیث:
🌱 کتابِ امیرالمؤمنین در اختیار ائمّه (علیهمالسّلام) بوده است، هم احکام، هم معارف و هم اخلاقیات در این کتاب بوده که در روایات گوناگونی به این کتاب اشاره شده است.
🌱 در یک جا زراره میگوید آمدم خدمت امام باقر (علیهالسّلام) مسألهای را سؤال کردم، ایشان جواب دادند، من اشکال کردم (زراره ملّا بود، اهل اشکال و اهل حرفزدن بود)، بعد حضرت به فرزندشان -حضرت صادق (علیهالسّلام)- فرمودند: آن کتابِ علی را بیاور! میگوید کتابی آورد.
در آن عصر، کتابها مثل طومار پیچیده میشد.
طوماری آورد مثل زانوی شتر، یعنی با این بزرگی و با این قطر.
حضرت باز کردند و به من نشان دادند که در کتاب علی (علیهالسّلام) این هست.
🍃 سه گناه، خصوصیتش این است که در دنیا انسان وبال و وزر آن را میبیند، عقوبت الهی در همین دنیا بر این سه کار مترتّب میشود:
1⃣ بغی،
🌱 که مصداق اتمِّ بغی، بغی بر امامُ المسلمین است که گروه باغی، در روایات و در احکام فقهی اشارهی به اینهاست.
بغی به معنای دشمنی و سرکشیکردن است.
2⃣ قطع رحم است.
3⃣ انسان با بیحیایی قسم دروغ به خدا میخورد.
🍃 از همهی کارهای نیک، سریع جوابدهندهترِ به پاداش و ثواب، صلهی رحم است.
گاهی آدمهای بدیاند، به برکت صلهی رحم خدای متعال اینها را دارای مال و ثروت میکند.
🌱 بلاقِع جمع بَلقَع، یعنی زمین خشک و بیحاصل و بیساکن.
آن قصیدۀ معروف سید حِمیَری:
«لاُمَّ عَمروٍ بِاللَّوَی مَربَعُ
طامِسةً أعلامِها بَلقَعُ».
آن قصیدهای است که ائمه (علیهمالسّلام) سفارش میکردند به شیعیانشان (طبق روایت) که این قصیده را حفظ کنند، معارف اهل بیت در این قصیده است.
🍃 رحِم را نقل میدهد.
🌱 نقل میدهد یعنی جابجا میکند، یعنی نسل اینها منقطع میشود.
📚 الشّافی (تلخیص کتب اربعه)؛ صفحه ۷۰۱؛ فیض کاشانی
📆 سهشنبه، ۱۳ دی ۱۳۹۰ (جلسه ۴۵۵ مکاسب محرّمه)
❇️ قصیده سید اسماعیل حمیری
لِأُمِّ عَمْرٍو بِاللِّوَى مَرْبَعٌ/ طَامِسَةٌ أَعْلَامُهُ بَلْقَعٌ
تَرُوحُ عَنْهُ الطَّیْرُ وَحْشِیَّةً/ وَ الْأُسْدُ مِنْ خِیفَتِهِ تَفْزَعُ
بِرَسْمِ دَارٍ مَا بِهَا مُونِسٌ/ إِلَّا صِلَالٌ فِی الثَّرَى وُقَّعٌ
رَقْشٌ یَخَافُ الْمَوْتُ نَفَثَاتِهَا/ وَ السَّمُّ فِی أَنْیَابِهَا مُنْقَعٌ
لَمَّا وَقَفْنَ الْعِیسُ فِی رَسْمِهَا/ وَ الْعَیْنُ مِنْ عِرْفَانِهِ تَدْمَعُ
ذَکَرْتُ مَنْ قَدْ کُنْتُ أَلْهُو بِهِ/ فَبِتُّ وَ الْقَلْبُ شَجًا مُوجَعٌ
کَأَنَّ بِالنَّارِ لِمَا شَفَّنِی/ مِنْ حُبٍّ أَرْوَى کَبِدِی تَلْذَعُ
عَجِبْتُ مِنْ قَوْمٍ أَتَوْا أَحْمَداً/ بِخُطَّةٍ لَیْسَ لَهَا مَوْضِعٌ
قَالُوا لَهُ لَوْ شِئْتَ أَعْلَمْتَنَا/ إِلَى مَنِ الْغَایَةُ وَ الْمَفْزَعُ
إِذَا تُوُفِّیتَ وَ فَارَقْتَنَا/ وَ فِیهِمْ فِی الْمُلْکِ مَنْ یَطْمَعُ
فَقَالَ لَوْ أَعْلَمْتُکُمْ مَفْزَعاً/ کُنْتُمْ عَسَیْتُمْ فِیهِ أَنْ تَصْنَعُوا
صَنِیعَ أَهْلِ الْعِجْلِ إِذْ فَارَقُوا/ هَارُونَ فَالتَّرْکُ لَهُ أَوْدَعُ
وَ فِی الَّذِی قَالَ بَیَانٌ لِمَنْ/ کَانَ إِذَا یَعْقِلُ أَوْ یَسْمَعُ
ثُمَّ أَتَتْهُ بَعْدَ ذَا عَزْمَةٌ/ مِنْ رَبِّهِ لَیْسَ لَهَا مَدْفَعٌ
أَبْلِغْ وَ إِلَّا لَمْتَکُنْ مُبْلِغاً/ وَ اللَّهُ مِنْهُمْ عَاصِمٌ یَمْنَعُ
فَعِنْدَهَا قَامَ النَّبِیُّ الَّذِی/ کَانَ بِمَا یَأْمُرُهُ یَصْدَعُ
یَخْطُبُ مَأْمُوراً وَ فِی کَفِّهِ/ کَفُّ عَلِیٍّ ظَاهِراً تَلْمَعُ
رَافِعُهَا أَکْرِمْ بِکَفِّ الَّذِی/ یَرْفَعُ وَ الْکَفِّ الَّذِی یُرْفَعُ
یَقُولُ وَ الْأَمْلَاکُ مِنْ حَوْلِهِ/ وَ اللَّهُ فِیهِمْ شَاهِدٌ یَسْمَعُ
مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا لَهُ/ مَوْلًى فَلَمْ یَرْضَوْا وَ لَمْ یَقْنَعُوا
فَاتَّهَمُوهُ وَ حَنَّتْ مِنْهُمْ/ عَلَى خِلَافِ الصَّادِقِ الْأَضْلَعُ
وَ ضَلَّ قَوْمٌ غَاظَهُمْ فِعْلُهُ/ کَأَنَّمَا آنَافُهُمْ تُجْدَعُ
حَتَّى إِذَا وَارَوْهُ فِی قَبْرِهِ/ وَ انْصَرَفُوا عَنْ دَفْنِهِ ضَیَّعُوا
مَا قَالَ بِالْأَمْسِ وَ أَوْصَى بِهِ/ وَ اشْتَرَوُا الضُّرَّ بِمَا یَنْفَعُ
وَ قَطَّعُوا أَرْحَامَهُ بَعْدَهُ/ فَسَوْفَ یُجْزَوْنَ بِمَا قَطَّعُوا
وَ أَزْمَعُوا غَدْراً بِمَوْلَاهُمُ/ تَبّاً لِمَا کَانَ بِهِ أَزْمَعُوا
لَا هُمْ عَلَیْهِ یَرِدُوا حَوْضَهُ/ غَداً وَ لَا هُوَ فِیهِمُ یَشْفَعُ
حَوْضٌ لَهُ مَا بَیْنَ صَنْعَا إِلَى/ أَیْلَةَ وَ الْعَرْضُ بِهِ أَوْسَعُ
یُنْصَبُ فِیهِ عَلَمٌ لَلْهُدَى/ وَ الْحَوْضُ مِنْ مَاءٍ لَهُ مُتْرَعٌ
یَفِیضُ مِنْ رَحْمَتِهِ کَوْثَرٌ/ أَبْیَضُ کَالْفِضَّةِ أَوْ أَنْصَعُ
حَصَاهُ یَاقُوتٌ وَ مَرْجَانَةٌ/ وَ لُؤْلُؤٌ لَمْتَجْنِهِ إِصْبَعُ
بَطْحَاؤُهُ مِسْکٌ وَ حَافَاتُهُ/ یَهْتَزُّ مِنْهَا مُونِقٌ مَرْبَعٌ
أَخْضَرُ مَا دُونَ الْوَرَى نَاضِرٌ/ وَ فَاقِعٌ أَصْفَرُ أَوْ أَنْصَعُ
فِیهِ أَبَارِیقُ وَ قِدْحَانُهُ/ یَذُبُّ عَنْهَا الرَّجُلُ الْأَصْلَعُ
یُذَبُّ عَنْهَا ابْنُ أَبِی طَالِبٍ/ ذَبَّاً کَجَرْبَا إِبِلٍ شُرَّعٌ
وَ الْعِطْرُ وَ الرَّیْحَانُ أَنْوَاعُهُ/ زَاکٍ وَ قَدْ هَبَّتْ بِهِ زَعْزَعُ
رِیحٍ مِنَ الْجَنَّةِ مَأْمُورَةٌ/ ذَاهِبَةٌ لَیْسَ لَهَا مَرْجِعٌ
إِذَا دَنَوْا مِنْهُ لِکَیْ یَشْرَبُوا/ قِیلَ لَهُمْ تَبّاً لَکُمْ فَارْجِعُوا
دُونَکُمْ فَالْتَمِسُوا مَنْهَلًا/ یُرْوِیکُمْ أَوْ مَطْعَماً یُشْبِعُ
هَذَا لِمَنْ وَالَى بَنِی أَحْمَدَ/ وَ لَمْیَکُنْ غَیْرُهُمْ یَتْبَعُ
فَالْفَوْزُ لِلشَّارِبِ مِنْ حَوْضِهِ/ وَ الْوَیْلُ وَ الذُّلُّ لِمَنْ یَمْنَعُ
وَ النَّاسُ یَوْمَ الْحَشْرِ رَایَاتُهُمْ/ خَمْسٌ فَمِنْهَا هَالِکٌ أَرْبَعُ
فَرَایَةُ الْعِجْلِ وَ فِرْعَوْنُهَا/ وَ سَامِرِیُّ الْأُمَّةِ الْمُشْنَعُ
وَ رَایَةٌ یَقْدُمُهَا أَدْلَمٌ/ عَبْدٌ لَئِیمٌ لُکَعٌ أَکْوَعُ
وَ رَایَةٌ یَقْدُمُهَا حَبْتَرٌ/ لِلزُّورِ وَ الْبُهْتَانِ قَدْ أَبْدَعُوا
وَ رَایَةٌ یَقْدُمُهَا نَعْثَلٌ/ لَا بَرَّدَ اللَّهُ لَهُ مَضْجَعٌ
أَرْبَعَةٌ فِی سَقَرَ أُودِعُوا/ لَیْسَ لَهَا مِنْ قَعْرِهَا مَطْلَعٌ
وَ رَایَةٌ یَقْدُمُهَا حَیْدَرٌ/ وَ وَجْهُهُ کَالشَّمْسِ إِذْ تَطْلُعُ
غَداً یُلَاقِی الْمُصْطَفَى حَیْدَرٌ/ وَ رَایَةُ الْحَمْدِ لَهُ تُرْفَعُ
مَوْلًى لَهُ الْجَنَّةُ مَأْمُورَةٌ/ وَ النَّارُ مِنْ إِجْلَالِهِ تَفْزَعُ
إِمَامُ صِدْقٍ وَ لَهُ شِیعَةٌ/ یُرْوَوْا مِنَ الْحَوْضِ وَ لَمْیُمْنَعُوا
بِذَاکَ جَاءَ الْوَحْیُ مِنْ رَبِّنَا/ یَا شِیعَةَ الْحَقِّ فَلَاتَجْزَعُوا
الْحِمْیَرِیُّ مَادِحُکُمْ لَمْیَزَلْ/ وَ لَوْ یُقْطَعُ إِصْبَعٌ إِصْبَعٌ
وَ بَعْدَهَا صَلُّوا عَلَى الْمُصْطَفَى/ وَ صِنْوِهِ حَیْدَرَةَ الْأَصْلَع
✅ ترجمهی منظوم علامه حسنزادهی آملی
در لوی بُد یار ما را خانهای / خانه رفت از بین و شد ویرانهای
زان فضای جانفزای دلربا / وحش اندر وحشت و مرغ هوا
یک نشانی زان دیار یار نیست / همدمش جز عقرب جرار نیست
نیست یاری تا کزو دل خوش بود / غیر مارانی که آدمکش بود
آرمیدم چون در آن جای شگفت / آسمان دیده باریدن گرفت
یاد آن جانانهام آمد به سر / آتش حسرت ز قلبم شعلهور
تا خیال یار دیرینم فتاد / آتشی در جان شیرینم فتاد
در شگفتم از گروهی در جهان / در حضور خاتم پیغمبران
کآمدندش در مکانی مشتهر / عدهای را حبّ شاهی بُد به سر
جمله گفتندش که ای خیرالأنام / بعد تو ما را که میباشد امام
مصطفی فرمود گر سازم عیان / کیست بعد از من امام انس و جان،
با رسول خویشتن کاری کنید / که به موسی کرد آن قوم پلید
ترک هارون وزیرش کردهاند / دست اندر دم گوساله زدند
«پوزهها زیر دمش اسپوختند / خرمن هستیّ خود را سوختند»
این سخن از آن رسول پاکزاد / حجّتی گویاست بر اهل رشاد
بعد از آن بر آن رسول پاکبین / آمده دستور ربّالعالمین
احمدا! برگو به مردم این پیام / تا مر آنان را شود حجّت تمام
ور نگویی نیستی بر ما رسول / آن همه سعی تو کی باشد قبول؟
ترس گر باشد تو را از آن و این / من تو را باشم نگهدار و معین
پس ز جا برخاست آن دم مصطفی / تا کند امر خدا را برملا
بود اندر دست او دست علی / «افتخار هر نبی و هر ولی»
وه چه نیکو دست، دست مصطفی / وه چه نیکو دست شاه اولیا
در میان جملهی افرشتگان / حقتعالی شاهد اندر آن میان
«گفت هر کس را منم مولا و دوست / إبن عمّ من علی مولای اوست»
اوست بعد از من امام انس و جان / نی فلان و نی فلان و نی فلان
مینشد خرسند کس از کار او / متّهم کردندش از گفتار او
لب گشودند از پی چون و چرا / چشم پوشیدند از خیرالوری
گمره آن قوم جهول بوالفضول / ناپسندش اوفتد قول رسول
در غضب هر یک ز خودبینیّشان / گوییا ببریده شد بینیّشان
قصد حیله کرده با مولایشان / ای دو صد لعنت بر آن شورایشان
تا که از تدفین او برگشتهاند / جملگی از دین او برگشتهاند
حرف دیروز پیمبر کز اله / آمده، کردند مر او را تباه
آنچه شد زان بیخرد نامردمان / سود دادند و گرفتندی زیان
قطع ارحامش نمودند از ستیز / حق جزایشان دهد در رستخیز
چون که فردا شد قیامت را قیام / آن همه لبتشنه و خشکیده کام
نی مر آنان را ز حوض او نصیب / نی شفاعتخواهشان باشد حبیب
وسعت آن حوض چون دریا بود / نی به قدر ایله تا صنعا بود
پرچمی در وی بود افراشته / آب اندر وی بود انباشته
نهر کوثر میشود جاری از آن / پرچم وی رهنمای مؤمنان
در سفیدی آمده بهتر ز سیم / سنگ ریزه اندر او درّ یتیم
خرّم است و رنگرنگ و مشکفام / بوی جنّت آید از وی در مشام
ظرفهای آن بسی جالب بود / ساقی آن پور بوطالب بود
سوی او آیند تا نوشند از آن / بشنوند نفرین و ردّ بیامان
کای گروه اوفتاده در ضلال / مر شما را نیست این آب زلال
این برای احمد و یاران اوست / وآنکه او را حبّ فرزندان اوست
رو بهدست آرید دیگر آبخور / نیست این حوض از برای گاو و خر
هر که از آن حوضشان نوشیده است / جامهی عزّت به خود پوشیده است
روز محشر پنج بیدق آشکار / زان همه یک بیدقاستی رستگار
بیدق گوساله و فرعون او / بیدقی از سامری زشتخو
بیدق ادلم سیاه نابهکار / بیدقی از نعثل دور از شعار
این چهار و پیرو آیینشان / بینشان اندر هلاکت بینشان
پنجمی را قائد او حیدر است / این نه از من از خدای اکبر است
«ای گروه شیعیان! شادی کنید / همچو سرو و سوسن آزادی کند»
«حمیری» باشد ثناگوی شما / گرچه بند از بند او گردد جدا
بر نبی و حیدر داماد او / رحمت حق باد تا میعاد او
از «حسن» داری خبر ای کردگار / کو محب احمد است و هشت و چار
نی به تقلید است بل دارد یقین / رستگاری نیست اندر غیر این
در ازل شد با علی پیوند او / گر جدا سازند بند از بند او(٢)
📚 پینوشت:
١. بحارالأنوار، ج۴٧، صفحه ٣٣٠-٣٣٢ |
٢. دیوان اشعار استاد حسن حسنزاده آملی، صفحه ۴٨٠-
◀️ قصیده سید حمیری
🍃 علاّمه مجلسی (رضوان اللّه تعالی علیه) در کتاب شریف بحار الانوار، 47/325 ـ 329 از سهل بن ذبیان نقل فرمودهاند که:
روزی قبل از آن که کسی خدمت حشضرت امام علی بن موسی الرضا ـ صلوات الله علیه ـ برسد، رسیدم، حضرت به من فرمودند: سلام بر تو ای ابن ذبیان! اکنون رسول خدا خواست که تو این جا به نزد ما بیایی. عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! برای چه؟
فرمودند: به جهت رؤیایی که شب پیش دیدم، و مرا بی قرار ساخته است.
عرض کردم: ان شاء اللّه خیر است.
حضرت فرمودند: ای ابن ذبیان! گویی در رؤیا دیدم که برای من نردبانی با صد پله گذاشتهاند و من بالای آن رفتم.
عرض کردم: ای سرور من! شما را به طول عمر بشارت میدهم، چه بسا شما صد سال زندگی کنید، برای هر پله یک سال.
حضرت فرمودند: اگر خدا بخواهد میشود. سپس فرمودند: ای ابن ذبیان! هنگامی که به بالای نردبان رفتم، گویی دیدم که وارد سراپردهای سبزرنگ شدهام که بیرون آن از داخل دیده میشود. جدّ خود، رسول خدا ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ را دیدم که در آن نشستهاند و در طرف راست و چپ ایشان دو پسر خوشروی بودند که نور از چهره آنها میبارید؛ زنی را با خلقتی باشکوه دیدم و در پیش او مردی با ابهّت نشسته بود، و در این حال مردی پیش روی او ایستاده بود و این قصیده را میخواند: «لأمّ عمرو باللّوی مربع».
هنگامی که رسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ مرا دیدند، به من خوشآمد گفتند و فرمودند: به پدرت حضرت علی ـ صلوات الله علیه ـ سلام کن! بر ایشان سلام کردم. سپس به من فرمودند: بر مادرت حضرت فاطمه زهرا ـ صلوات اللّه علیها ـ سلام کن! بر ایشان سلام کردم. سپس به من فرمودند: بر پدرانت حضرت امام حسن و حسین صلوات الله علیهما سلام نما! بر ایشان سلام کردم. سپس به من فرمودند: بر شاعر و مدحگوی ما در سراپرده دنیا، سیّد اسماعیل حمیری، سلام کن! بر او سلام کردم و نشستم.
سپس رسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ به سیّد اسماعیل نگاه کردند و به او فرمودند: به خواندن قصیدهای که در آن بودیم برگرد، سپس به خواندن ادامه داد و گفت:
لأمّ عمروٍ باللّوی مَربعُ طامسةٌ اعلامُه بَلقعُ
رسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ گریستند، وقتی سخن شاعر به این جا رسید: «و وجهه کالشّمس إذ تطلع»، رسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ و فاطمه ـ صلوات اللّه علیها ـ و هر که با آنها بود، گریستند. و وقتی شاعر به این جا رسید که:
قالوا لَه لَو شئتَ اَعلمتناالی مَن الغایةُ و المفزعُ
رسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ دستهای خود را بلند کردند و فرمودند: خدایا! تو شاهد بر من و ایشانی که من ایشان را آگاهانیدم که «غایت» و «مفزع»= پناهگاه، علی بن ابی طالب است و با دست بدو اشاره کردند در حالی که حضرت علی ـ صلوات الله علیه ـ پیش روی رسول اکرم ـ صلوات اللّه علیه ـ بودند.
امام رضا ـ صلوات الله علیه ـ فرمودند: هنگامی که سیّد اسماعیل حمیری از خواندن قصیده فارغ شد، رسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ رو به من کردند و فرمودند: ای علی بن موسی! این قصیده را حفظ کن! و به شیعیان ما بگو آن را حفظ کنند، و آنان را آگاه نما، هر که این قصیده را حفظ کند و زیاد بخواند بهشت را در نزد خداوند متعال برای او ضامنم.
حضرت امام رضا ـ صلوات الله علیه ـ فرمودند: رسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ مکرّر برای من این قصیده را خواندند تا آن که آن را از حفظ شدم.
هدایت شده از اطلاعرسانی داخلی حوزه
🔰 مقام تواضع
🏷 عن الامام موسی بن جعفر الكاظم عليهالسلام:
💠 «إنّ اللّه َلَم يَرفَعِ المُتَواضِعينَ بقَدرِ تَواضُعِهِم، و لكنْ رَفَعَهُم بِقَدرِ عَظَمَتِهِ و مَجدِهِ».
📄 خداوند فروتنان را به اندازهٔ فروتنىشان بالا نمىبرد، بلكه آنان را به اندازهٔ عظمت و بزرگى خودش رفعت مىبخشد.
📚 تحف العقول، صفحه ۳۹۹
#معاونت_پژوهش
#روشنای_علم
هدایت شده از اطلاعرسانی داخلی حوزه
🔰 وقف جهاد مقدّس
✍ تحلیلی از زندگانی امام کاظم علیهالسلام در بیان حضرت آیتالله خامنهای
🔷 کاوشگران تاریخ اسلام، آنگاه که به فحص و شرح زندگى امام موسیبنجعفر (علیه السّلام) پرداختهاند، سهم شایستهاى از توجّه و تفطّن را که باید به حادثهی عظیم و بینظیر حبس طویلالمدّهی این امام هُمام اختصاص مییافت، بدان اختصاص نداده و در نتیجه از جهاد خطیر آن بزرگوار غافل ماندهاند.
🔶 در زندگینامهی آن امام عالیمقام، سخن از حوادث گوناگون و بیارتباط و گاه متناقض با یکدیگر... بدون توجّه به خطّ جهاد مستمرّى که همهی عمر ۳۵ سالهی امامت آن بزرگوار را فراگرفته بوده است، ناقص و ناتمام میماند. تشریح و تبیین این خط است که همهی اجزاى این زندگى پرفیض را به یکدیگر مرتبط میسازد و تصویرى واضح و متکامل و جهتدار که در آن هر پدیدهاى و هر حادثهاى و هر حرکتى داراى معنایى است، ارائه میکند...
🔷 چرا به «علیبنیقطین» که صاحبمنصب بلندپایهی دستگاه هارون و از شیفتگان امام است، عملی تقیه آمیز را فرمان میدهد؛ اما «صفوان جمّال» را بر خدمت همان دستگاه شماتت میکند و او را به قطع رابطه با خلیفه فرا میخواند؟ چگونه و با چه وسیلهیی آن همه پیوند و رابطه در قلمرو گستردهی اسلام، میان دوستان و یاران خود پدید میآورد و شبکهیی که تا چین گسترده است، میسازد؟
🔶 چرا «منصور» و «مهدی» و «هارون» و «هادی»، هر کدام در برههیی از دوران خود، کمر به قتل و حبس و تبعید او میبندند؟ و چرا چنان که از برخی روایات دانسته میشود، آن حضرت در برههیی از دوران سیوپنج ساله، در اختفا بسر برده و در قرای شام یا مناطقی از طبرستان حضور یافته و از سوی خلیفهی وقت، مورد تعقیب قرار گرفته و به یاران خود سفارش کرده که اگر خلیفه دربارهی من از شما پرسید، بگویید او را نمیشناسیم و نمیدانیم کجاست؟ چرا هارون در سفر حجی، آن حضرت را در حدّ اعلی تجلیل میکند و در سفر دیگری دستور حبس و تبعید او را میدهد و چرا آن حضرت در اوایل خلافت هارون که وی روش ملایمت و گذشت در پیش گرفته و علویان را از حبسها آزاد کرده بود، تعریفی از فدک میکند که بر همهی کشور وسیع اسلامی منطبق است؛ تا آن جا که خلیفه به آن حضرت به تعریض میگوید: پس برخیز و در جای من بنشین؟ و چرا رفتار همان خلیفهی ملایم، پس از چند سال، چندان خشن میشود که آن حضرت را به زندانی سخت میافکند و پس از سالها حبس، حتّی تحمل وجود زندانی او را نیز بر خود دشوار مییابد و او را جنایتکارانه مسموم و شهید میکند؟
🔷 اینها و صدها حادثهی توجه برانگیز و پرمعنی و در عین حال ظاهراً بیارتباط و گاه متناقض با یکدیگر در زندگی موسیبنجعفر(علیهمالسّلام) هنگامی معنی میشود و ربط مییابد که ما آن رشتهی مستمری را که از آغاز امامت آن بزرگوار تا لحظهی شهادتش ادامه داشته، مشاهده کنیم.
🔶 این رشته، همان خط جهاد و مبارزهی ائمه(علیهمالسّلام) است که در تمام دوران دویستوپنجاه ساله و در شکلهای گوناگون استمرار داشته و هدف از آن، اولاً تبیین اسلام ناب و تفسیر صحیح قرآن و ارایهی تصویری روشن از معرفت اسلامی است و ثانیاً، تبیین مسألهی امامت و حاکمیت سیاسی در جامعهی اسلامی و ثالثاً، تلاش و کوشش برای تشکیل آن جامعه و تحقق بخشیدن به هدف پیامبر معظّم اسلام (صلّیاللَّهعلیهواله) و همهی پیامبران؛ یعنی اقامهی قسط و عدل و زدودن انداداللَّه از صحنهی حکومت و سپردن زمام ادارهی زندگی به خلفاءاللَّه و بندگان صالح خداوند.
💠 امام موسیبنجعفر(علیهالسّلام) نیز همهی زندگی خود را وقف این جهاد مقدس ساخته بود؛ درس و تعلیم و فقه و حدیث و تقیه و تربیتش در این جهت بود...
📚 پیام معظمله به سوّمین کنگرهى جهانى حضرت امام رضا (علیه السّلام) که ۲۶ مهر ۱۳۶۸ با هدف بررسى شخصیّت هفتمین پیشواى شیعیان جهان حضرت موسىبنجعفر (علیه الصّلاة و السّلام) با حضور هفتصد تن از دانشمندان و محقّقان داخلى و خارجى در دانشگاه علوم اسلامى رضوى مشهد برگزار شده بود.
#معاونت_پژوهش
#روشنای_علم
جلسه ۲. فقه۴، مکاسب؛ ج۳، ص ۸. کتاب البیع... و أمّا العوض، فلا إشكال في جواز كونها منفعة. ۷ بهمن ۱۴۰۳ .mp3
10.51M