eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.9هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
30 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
فراخوان رویداد جایزه ملی جوانی جمعیت 🔲جهت دریافت اطلاعات، اخبار و محتواهای جمعیتی به کانال جهاد تبیین بپیوندید: http://eitaa.com/jamiyat
۶۸۸ من متولد ۷۷ هستم. بسیاااار نازپرورده بزرگ شدم، جوری که هرچی خواستم همیشه برام تهیه شده بود. هر فصل پدرم مارو به خرید میبرد و مناسب اون فصل برامون میخرید. بعد از سفر به راهیان نور، راه زندگیم عوض شد تصمیم گرفتم باحجاب بشم. نمازشب میخوندم، جمعه ها دعای کمیل گوش میدادم. انقدر زیارت عاشورا و سوره یاسین رو خوانده بودم تا حفظ بودم. همیشه دوست داشتم زود ازدواج کنم و فرزندان زیادی داشته باشم. ۱۷ سالم بود، سال آخر دبیرستان قبل از عید برام دوتا خواستگار اومد که هردو رو پدرم سرسختانه رو کرد. ۱۴ فروردین رفتیم قم. اونجا یه زوج جوان دیدم و از ته دلم آرزو کردم که همسر خوبی نصیبم بشه. وقتی برگشتیم چند روز بعد مادرم که به کلاس قرآن میرفت، گفت یه خانمی اونجا خواسته بیان خواستگاری برای برادرش. پدرم این آقا پسر میشناخت و در کمال ناباوری گفت باشه بیاد. اینم بگم که من عموم شهید شدن و چون چهره ام شبیه عموم هست، انس خاصی با ایشون دارم میگفتم شما باید همسر منو انتخاب کنی و نشونه بفرستی. همسرم که اومد خواستگاری. پرسیدم کجا منو دیدید و گفتن سرمزار عموی شهیدتون. انگار برای من یه نشونه بود و همسرم گفتن من هیچی در دنیا ندارم نه خونه نه ماشین نه پول فقط یه مغازه دارم که هنوز کاسبی راه نداختم. هر کسی از آشنایان که این آقا رو میشناخت میگفتن دختر شما نمیتونه اما من جوابم مثبت بود. برای عقد هم رفتیم یه محضر بسیار ساده و رفتیم طبقه پایین خونه پدرشوهرم برای زندگی. الان ۷سال از زندگیمون میگذره. همسرم ۲بار شغل جدید زدن اما هربار بعد چندماه بسیار ضرر کردن و مغازه رو جمع کردن و هنوز منزل ۷۰متری پدرشوهرم زندگی میکنیم. هیچ ماشین، خونه یا پس اندازی نداریم. یه دختر دسته گل دارم و یکی هم تو راهی، همسرم مغازه رو با اجاره کم دادن اجاره اما برکتش زیاده. خرید سالانه لباس نداریم. من رفتم خیاطی یاد گرفتم و برای خودمون لباس میدوزم. هیچ اثاث منزلی رو اضافه یا نو نکردم. سفرهای آنچنانی نمیریم اما اگر بازهم به عقب برگردم همسرم انتخاب می‌کنم. با وجود کم و کاستی ها خداروشکر سعی میکنیم خوشحال باشیم من ازدواج که کردم ۱۸ سالم بود و چون فقط یه برادر بزرگتر داشتم و توی فامیل هم عضو کوچیک بودم، بعد از خودم اصلاااا بچه ندیده بودم و نمیدونستم نگهداری بچه چجوریه. همیشه به مادرم میگفتم من چجور میتونم تنها از یه انسان دیگه مواظبت کنم؟! اگه بیدار بشه، گشنش بشه من نفهمم چی؟ چجور ببرمش حمام؟ مادرم میگفت خدا بزرگه، کم کم یاد می گیری... خانواده همسرم بشدت با بچه مخالف هستن و اکثرا یدونه بچه دارن اونم بعد از ۵ سال بچه دار شدن یا سالهاس ازدواج کردن و بچه ندارن. شوهرم رو میترسوندن، می گفتن بچه خرج داره خیلی گرونه و همسرم بشدت مخالف بچه دار شدن بود تا اینکه خالم که ۳تا بچه هم داره، منو با خودش برد کلاس قرآن، اونجا دیدم چقدر خانم ها هستن ۲۰ سال، ۲۲سال، که ۲تا ۳تا بچه دارن و همش منو تشویق میکردن تا همسرم راضی شد بعد از ۴سال زندگی بچه بیاریم. خداروشکر زود بچه دار شدیم. بارداری سختی داشتم و بشدت حالم بد میشد. بعد از ماه، یه کم حالم بهتر شده بود که کرونا اوج گرفته بود و منم مریض شدم و تنگی نفس شدید داشتم که بیمارستان بستریم کردن، من ۹ماه و ۶ روزم بود و چون کرونا گرفته بودم بیمارستان های دولتی منو قبول نمیکردن و مجبور شدم برم خصوصی و خداروشکر بعد از سختی ها، دختر نازم بدنیا اومد. اون زمان درآمد همسرم ۲ میلیون بود سال ۹۹ و هیچ کس باور نمی‌کرد. برای خرج بیمارستان یدونه از النگوهامو فروختم. برای سیسمونی یه آشنا بهمون یه مغازه معرفی کرد که عمده فروش بود، اجناسش تمام ایرانی بود اما با قیمت نصف مغازه ها. اونجا خداروشکر خانوادم زحمت کشیدن و برای دخترم همه چی خریدن. دخترم که بدنیا اومد مثل اکثر آدم ها رزق مالی ما زیاد نشد و همون بود که بود. دخترم هرچی بزرگتر میشد شیرین تر میشد و برای فرزند دوم خودِ همسرم پیشنهاد داد و دخترم ۲سال ونیم که بود باز باردار شدم. همچنان ویارهای وحشتناک تنها برنج میتونستم تا ۶ماه بخورم، دومی هم یه دختر ناز هست. این بارهم رفتم و یکسری لباس که احتیاج بود از همون سیسمونی فروشی تهیه کردم.چون از دختر اولم خیلی لباس داشتم. الان ۶ ماهه باردار هستم و خداروشکر حالم بهتره. خانواده همسرم خوشحال نشدن و همه گفتن چرا آوردی اما ما خودمون بچه دوست داریم. هرکس میدونست من چه بارداری هایی دارم گفتن واقعا چه فکری کردی بچه آوردی؟! به همسرم میگم بچه ها یه ذره بزدگتر شدن ان شاالله بازم بچه بیاریم. اگر خداوند بهم توانایی بده. چون خودم دوفرزند هستیم و با برادرم ۸سال تفاوت سنی داریم و من هیچ وقت همبازی نداشتم و میدونم تنهایی چقدر سخته. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌فرهنگ غرب که اسلامی نمی شود. 📡 همهٔ دردِ کشور ما از همین آدم‌های غرب‌زد‌ه‌ای است که می‌خواهند غرب را اسلامی کنند. خب، غرب که اسلامی نمی‌شود. وقتی مناسبات غرب می‌آيد، کم‌کم فرهنگ عوض می‌شود. 📡 ... يک موقعی اگر يک دوست‌يابیِ غيرشرعی اتفاق می‌افتاد، همهْ پشتِ دستمان را می‌گزيديم! خب، يک‌مقدار که فرهنگ غرب آمده، کم‌کم می‌گويند: «اصلا طريق صحيح ازدواج، همين است» و می‌پرسند «عاشق شدی؟» (اين هم ادبياتش!) 📡 می‌گویند آقا! اول بايد سال‌ها باهم دوست بشوند و ماه‌ها اخلاقِ هم را کشف کنند. اين همان مدلِ غربی بود که تا ده سال قبل، ما اَخ‌ و تُفَش می‌کرديم. وقتي غرب آمد، لوازمش آمد و قُبحش هم ريخته شد. 📡 خيال نکنيد اگر اين مسير ادامه پيدا کند و اين اسناد بين‌المللی در کشور عمل شود، به بعضی از رفتارهایی که امروز می‌گوييد «فاجعه»، دو دههٔ دیگر هم به آن بگوييد فاجعه! دو دهه ديگر می‌گوييد آقا! این رفتار کاملاً عادی است، جامعه را تربيتِ غلط کرده بودید و محدودشان کرده بودید!... 📡 همه آفات جامعه مومنين، از اختلاط با جامعه شياطين است و فريبِ آنها را خوردن است. محورش هم يک آدم‌هايی هستند که خودشان فريب خورده‌اند، ديگران را هم دعوت می‌کنند. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨عواقب فروپاشی خانواده 💥گزارش روزنامه "وال استریت ژورنال" از فروپاشی ارزش‌ها و بنیان های اساسی جامعه در آمریکا: 📌 «از سال 1998 تعداد آمریکایی‌هایی که میهن پرستی را مهم می‌دانستند از 70 درصد به 38 درصد کاهش یافته، فرزندآوری از 59 به 30 درصد کاهش یافته است. 📌 تنها چیزی که آمریکایی‌ها داشتن آن را مهم می دانند پول است! 📌 علت اصلی متلاشی شدن جامعه فروپاشی خانواده است؛ 40 درصد کودکان آمریکایی خارج از ازدواج متولد می‌شوند.» 🚸جنس اول| رسانه زنان و زیست جنسی https://eitaa.com/joinchat/1736638675C96dbe5b0e6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۶۸۹ ترم آخر دانشگاه بودم که مادرم تماس گرفتن و گفتن: روزی که بیای شهرستان، قراره برات خواستگار بیاد. تازه تصمیم گرفته بودم برای کارشناسی بخونم (اخه رشته من کاردانی بود) بخاطر همین زیاد مراسمو جدی نگرفتم😅 وقتی برگشتم شهرستان، به اصرار مادرم مراسم خواستگاری برگزار شد و بنده در همون نگاه اول، یه دل نه صد دل....بللله😊 پاسخ من مثبت بود. طولی نکشید که امتحانات دانشگاه تموم شد و ما عقد کردیم. همسرم در یکی از شهرستان های همجوار شاغل بودن و منم طرحمو در بیمارستان همون شهر تازه شروع کرده بودم‌. یه خونه اجاره کردیم و مطابق رسم و رسوم جهیزیه من آماده شد. چهارماه از مراسم عروسی و شروع زندگی مشترکمون گذشته بود که متوجه شدم باردارم. هم خودم هم همسرم خیلی خوشحال بودیم‌. با اینکه خونه اجاره ای بود و ماشین نداشتیم، ماه چهار بارداریم هم مسکن مهر ثبت نام کردیم (سال ۸۹) هم یک ماه بعد ماشین (پراید اون موقع ۷ میلیون تومن بود😊) خریدیم‌. من طرحم تموم شده بود که آزمون وزارت بهداشت برگزار شد. با اینکه ویار خیلی شدیدی داشتم، شب ها برای قبولی در آزمون درس میخوندم و به لطف خدا و فرزند توی شکمم، در آزمونی که ۱ نفر از رشته منو میخواست، از یازده نفر شرکت کننده، من انتخاب شدم😎 تو آسمون بودم از خوشحالی که متاسفانه بیمارستان اعلام کرد که از همین ماه ۹بارداری باید بیام سرکار و مرخصی زایمان بهم تعلق نمیگیره. دنیا رو سرم خراب شد و خیلی ناراحت شدم. مجبور شدم انصراف بدم ولی با خودم گفتم من باید یه روزی استخدام شم. پس نباید به این زودی ناامید میشدم. فرزند اولم بدنیا اومد، یه دختر شیرین و شیطون. هنوز ۵ ماهه نشده بود که مجدد آزمون استخدامی وزارت بهداشت برگزار شد و بازم موفق شدم رتبه قبولی رو بیارم. ولی بیمارستانی که من قبول شده بودم هنوز داخلش بنایی بود و افتتاح نشده بود😢 دخترم دوساله بود و من همچنان منتظر اعلام شروع بکار نیروهای بیمارستان در حال ساخت! دخترمو که از شیر گرفتم، هفته بعدش باردار شدم. خیلیا میپرسیدن که اخ اخ نکنه ناخواسته بوده؟ یا میگفتن چرا عجله کردی باید صبر میکردی تا بدنت استراحت کنه. بارداری و شیردهی دوران سختیه و نباید برای فرزند دوم اینقدر زود اقدام میکردی. ولی من و همسرم خوشحال بودیم. بارداری نسبتا سختی داشتم ولی فروش مسکن مهر و خرید یه خونه مستقل و بزرگتر حالمو خوب کرد طوری که ویار رو فراموش کردم😁 فورا اسباب کشی کردیم و خونه جدید رو برای تولد فرزند دومم آماده کردیم‌. به خواست خدا، فرزند دومم یه پسر بازیگوش و مهربون در اردیبهشت سال ۹۳ متولد شد. یعنی دخترم دقیقا دو سال و ۹ماه از پسرم بزرگتر بود. همسرم از فرصت استفاده کرد و مدرک کارشناسیشو گرفت. (اخه ایشون هم کاردانی بود مثل من) پسرم یکسال و نیمه شد که از بیمارستان به ما زنگ زدن که بیاین سرکار که بیمارستان افتتاح میشه امروز فردا. برای مصاحبه مطالعه کردم و خداروشکر همه چی خوب پیش میرفت. چون بیمارستانی که استخدام شده بودم از شهری که همسرم در اونجا شاغل بود، ۳۵ کیلومتر فاصله داشت، یه خونه کوچیک تو شهر محل کار من اجاره کردیم و بعضی از اسباب های اصلی مثل یخچال و تلویزیون و فرش ها رو بردیم اونجا تا هم من نزدیک بچه ها باشم برای پاس شیر پسرم، هم همسرم بتونه صبح ها با ماشین بره سرکار و ظهر برگرده تا من مجبور نباشم رفت و آمد کنم. یه پرستار برای بچه ها گرفتم و در بیمارستان شروع بکار کردم. با واریز اولین حقوقم و اون احساس خوبی که آدم بعد از دریافت حقوق بخاطر شغلش داره، من و همسرم تصمیم گرفتیم خونه رو بفروشیم و یه زمین در یه موقعیت مکانی بهتر بخریم. بعد از کلی پرس و جو و تحقیق، یه زمین خوب خریدیم و طولی نکشید که با برداشتن یه وام کوچیک، تونستیم طبقه اول خونه رو بسازیم. حالا دخترم بزودی ۷ ساله میشد و پسرم ۴ سال و نیمه بود که اسباب کشی کردیم به شهر همسرم و به خونه ای که ساخته بودیم. یک سالی گذشت که با اصرار من، همسرم قبول کرد طبقه بالا رو بسازیم. چون پول به مقدار کافی نداشتیم من همه طلاهامو دادم و در عرض شش ماه طبقه بالا آماده شد و با یه مقدار صرفه جویی و پس انداز، کابینت ها و درها خریداری شد و ما شدیم صاحبخونه و یه خانم و آقا با دختر کوچیکشون شدن مستاجر ما. من همچنان به شهر محل کارم رفت و آمد میکردم. از اونجایی که خودم راننده بودم به همسرم پیشنهاد دادم که ماشینو عوض کنیم و یه ماشین خوب بخریم. با پول اجاره ای که مستاجر میداد و حقوق جفتمون، پراید رو فروختیم و سال ۹۸ یه ماشین بهتر خریدیم. همزمان هم کارشناسی میخوندم هم سرکار میرفتم، هم بچه هامو بزرگ میکردم 😊 ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۸۹ از اونجایی که پدر و مادر من و همسرم توی یه شهرستان دیگه بودن و ما توی این شهر کسی رو نداشتیم، بارداری ها و زایمان های من همیشه برام سخت بود و کسی نبود که مراقبم باشه. برای ادامه تحصیل تصمیم گرفتم توی آزمون ارشد شرکت کنم و خداروشکر دانشگاه یکی از شهرستان های نزدیک قبول شدم‌ و بعد از دوسال تونستم مدرکم رو بگیرم. یه روز به همسرم گفتم خیلی دوست دارم توی شهر پدر و مادرم خونه داشته باشم که وقتی ایام مرخصی میریم اونجا، مزاحم اونا نشیم و یه خونه فسقلی و جمع و جور برای خودمون داشته باشیم. گفتنِ این خواسته، اول خنده دار بود ولی با یکم حساب و کتاب، خیلی راحت توی همون شهر خودمون یه خونه نیمه ساخت، خریدیم و شروع کردیم به تکمیل کردن خونه. هزینه ها بالا رفته بود. تا بتونیم خونه رو کامل کنیم از در و پنجره و برق کشی و شیرآلات و کابینت و کمددیواری... یک سال و نیم طول کشید. با کمک خدا خونه سوم هم آماده شد. مختصر وسایلی رو برای خونه خریدیم و با این اوصاف، تعطیلات آخر هفته و ایام عید رو تو خونه خودمون بودیم و مزاحم استراحت پدر و مادرامون نمیشدیم. آخه بچه ها بزرگتر شده بودن و حسابی شیطون بودن. سال ۱۴۰۱ شد که بعد از گذشت ۹ سال از تولد فرزند دومم، برای فرزند سوم اقدام کردیم و خدا یه کاکل پسر دیگه بهم هدیه داد. هنوز باردار بودم که انتقالیم به شهری که محل کار همسرم بود و خونه دوطبقه مون اونجا بود درست شد. (در اصل یه معجزه بود، چون ۹سال بود استخدام شده بودم ولی به من انتقالی نمیدادن. آخه نیروی جایگزین؛ هم رشته خودم نبود که بیاد به جای من. اسمشو گذاشتم معجزه چون مطمئنم اگه باردار نبودم این اتفاق نمیافتاد). خلاصه نه تنها انتقالیم درست شد، که توی یه واحد خیلی خوب توی اداره مشغول بکار شدم. هم از رفت و آمد راحت شده بودم، هم محل کارمو خیلی دوست داشتم و از همه مهمتر به بچه هام نزدیکتر بودم و لازم نبود برم یه شهرستان دیگه و ظهر برگردم خونه. دی ماه همون سال کیسه آب پاره شد و بعد از دو زایمان طبیعی، مجبور شدم برم اتاق عمل واسه سزارین! شب سختی بود. با کمک همسرم یکی دوماه اول رو با استراحت گذروندم. پسرم کولیک داشت و از غروب شروع میکرد گریه کردن. که خداروشکر با یکی دو قطره تجویزی توسط متخصص اطفال این مشکل برطرف شد. امروز که این سرگذشت رو براتون مینویسم پسرم سه ماهه هست و تازه از بخش جراحی مرخص شده. نگران نشید. برای عمل ختنه برده بودیمش بیمارستان. اینارو نوشتم که بهتون بگم من و همسرم بدون ماشین، بدون خونه و بدون پشتوانه مالی از طرف خانواده ها شروع کردیم و ایشون از ابتدا فقط کارمند بود. با کمک خدا و به لطف بارداری های پر خیر و برکت، هم من استخدام شدم، هم امروز بعد از گذشت یازده سال، صاحبِ خانه و ماشین هستیم. من نه جهیزیه م آنچنانی بود نه ازدواجمون توی فلان تالار و فلان باغ. ما ساده شروع کردیم. بچه ها زندگیمونو عوض کردن‌. اینو با پوست و گوشت و استخوونم لمس کردم که بچه ها نعمت ها و معجزه های خدا هستند و رزق و روزی شونو با خودشون میارن چه پسر چه دختر. من حالا ۳۴ سالمه و همسرم ۴۱. شاید اگه خدا بخواد دو سال دیگه برای بارداری چهارم اقدام کنیم. امیدوارم زندگیتون پر از خیر و برکت و خوشی و سلامتی باشه. التماس دعا کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌«همدم امروز ، یاور فردا» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
💥آیا بچّه‌دار شدن با وجود اختلافای زناشویی کار درستیه؟ برا تصمیم‌گیری درباره ی بچه‌دار شدن و یا نشدن با وجود اختلاف میان زن و شوهر، باید به اندازۀ اختلاف، توجّه کنیم. گاهی اختلافا به اندازه‌ایه که دو طرف درباره ی ادامۀ زندگی، تردید جدّی دارن. در این صورت، به نظر می‌رسه قبل از تصمیم‌گیری دربارۀ بچه‌دار شدن، باید در مورد ادامه زندگی یا طلاق، به یک نتیجۀ قطعی و منطقی برسن. در این جا مشاوره، نقش ویژه‌ای داره. ما توصیه‌ می‌کنیم در این مرحله، به تنهایی تصمیم نگیرن و به مشاوره برن. اگه اختلاف به اندازه‌ای نیست که دو طرف به طلاق فکر کنن، زیاد بودن تعداد بچه‌ها، می‌تونه از اثر دعواها روی بچه‌ها کم کنه. به صورت طبیعی، دعوای پدر و مادر برای بچه‌ها، ناامنیِ روانی ایجاد می‌کنه. وقتی هم که دو طرف در حال دعوا هستن، بچه نمی‌تونه برا احساس امنیت روانی، به یکی از اونا پناه ببره و تنهایی، فشار روانی زیادی به بچه، وارد می‌کنه. ولی اگه در کنار این بچه، خواهر و برادر دیگه‌ای هم باشن، اونا می‌تونن نقطۀ اتّکای روحی و روانی همدیگه بشن. به همین دلیل، آسیبای روانی رو بچه‌ها کمتر می‌شه. 📚ایران جوان بمان کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
🚨حدیثی تکان دهنده برای صاحبخانه‌ ‌ها در کتاب «ثواب الاعمال و عقاب الاعمال» نوشته شیخ صدوق ص ۵۱۹ حدیثی از امام صادق (ع) نقل شده که: ❌ «کسی که خانه‌ای داشته باشد و مومنی، محتاج سکونت در آن باشد و او نگذارد، خداوند عزوجل می‌فرماید: فرشتگانم! بنده ام به بنده دیگرم در مورد سکونت در دنیا بخل ورزید، به عزتم سوگند هیچ گاه در بهشتم ساکن نخواهد شد.» 👈 و امروز حدود ۳ میلیون خانه خالی در کشور ما وجود دارد!! و جوانان زیادی که به خاطر ناتوانی در تهیه مسکن، قادر به ازدواج یا فرزندآوری نیستند... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
AudioCutter_4_5908980971788568634(3).mp3
1.88M
🚨آقای صاحبخانه!! تو مقصری اگر به خاطر سخت‌گیری تو، مستاجران از فرزندآوری اجتناب کنند. 👈 این فایل صوتی رو بفرستید برای اون صاحبخانه هایی که به مستاجرِ بچه دار، خونه نمیدن. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۹۰ متولد ۷۷ هستم. در سن ۱۶ سالگی با همسرم که پسر عموم هستن ازدواج کردم ۱سال و نیم عقد بودیم. فامیل، مادرم رو بخاطر این وصلت سرزنش میکردن چون منو بچه فرض می کردم. خلاصه رفتیم سر خونه زندگی توی یکی از اتاق های پدر شوهرم، ۱ سال اول زندگی رو اونجا گذروندم و بعدش به واحد بالای خونه شون نقل مکان کردیم و متاسفانه یه ضربه بزرگ روحی که از همسرم خوردم. با توکل به خدا بخشیدمش و به فکر بچه افتادم و الحمدالله خیلی سریع باردار شدم و دخترم سال ۹۷ در ماه هشتم بارداری بصورت سزارین به دنیا اومد و من در سن ۲۰ سالگی مادر شدم. با اومدن دخترم اخلاق و روحیات همسرم ۱۸۰ درجه بهتر شد و من از لحاظ اعتقادی قوی تر شده بودم. البته اینم بگم قبل از تولد دخترم عمل دیسک کمر انجام داده بودم. زمانی که دخترم ۲ سال و نیم بود اقدام به بارداری کردم با اینکه میدونستم واکنش اطرافیان (خانواده خودم)چیه، البته همینجا میخواستم برای خانواده همسرم دعای خیر کنم که همیشه پشت من بودن و البته سلامی به هم عروسم که توی کانال هستن😄 خلاصه اینکه بعد از مدت کوتاهی برای بار دوم باردار شدم من و همسرم فوق العاده خوشحال بودیم که متاسفانه شادی ما زیاد دوامی نداشت و از اون موقع مشکلات سخت پشت سر هم روی ما انبار شد و من تو ۲ ماهگی جنین نازنینم رو از دست دادم و چند ماه بعدش متوجه شدم تو گردنم توده دارم که زمانی که پیگیر شدم متوجه شدم درگیر سرطان تیروئید شدم که همین توده ها باعث سقط جنین شدن،و رفتم دنبال درمان که عمل و یددرمانی به همراه داشت و خداروشکر بعد از ۱ سال بطور کامل مریضی رو شکست دادم و به حالت عادی زندگی برگشتم. دوباره نوای فرزندآوری رهبر عزیزمان رو شنیدم و لبیک گفتم و اقدام به بارداری کردم که در همین حین دوباره دیسکی که ۷ سال پیش عمل کرده بودم پاره شد و بازم رسالتم نصفه موند و الان در استراحت مطلق به سر میبرم و از همه شما خوبان میخوام برای موفق شدن تو این مسیر دشوار من رو از دعای خیرتون محروم نکنید و بتونم برای امام زمان عج یار و یاور به دنیا بیارم التماس دعا🌷🌷 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
این کار فلسفه داره... یک بار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور. نمازش که تمام شد، گفتم: «منصور جان، مگه جا قحطیه که برای نماز می‌آیی وسط بچه‌ها؟ خُب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم بیام دنبال مُهر تو بگردم!» تسبیح را برداشت و همان‌طور که می‌چرخاندش، گفت: «این کار فلسفه داره. من جلوی این‌ها نماز می‌خونم که از همین بچگی با نماز خوندن آشنا بشن. مُهر رو دست بگیرن و لمس کنن. من اگه برم یه اتاق دیگه و این‌ها نماز خوندن من رو نبینن، چطور بعداً بهشون بگم بیایین نماز بخونین؟!» قرآن هم که می‌خواست بخواند، همین‌طور بود. ماه رمضان­‌ها بعد از سحر  کنار بچه‌ها می­‌نشست و با صدای بلند و لحن خوش، قرآن می‌خواند. همه دورش جمع می‌شدیم. من هم قرآن دستم می‌گرفتم و خط‌به‌خط با او می‌خواندم. اصلاً اهل نصیحت کردن نبود. می‌گفت به‌جای این‌که چیزی را با حرف زدن به بچه یاد بدهیم، باید با عمل خودمان نشانش بدهیم. 📚 آسمان ۵ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌 «فرزند بیشتر، زندگی شیرین تر» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075