#تجربه_من ۷۱۷
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#اشتغال
#تحصیل
#دوتا_کافی_نیست
من استاد دانشگاه هستم، فوق تخصص یک رشته عالی، به خاطر موفقیت های تحصیلی و درسی دیر ازدواج کردم، در سن ۳۴ سالگی، آن هم با اصرار مادرم...
دوره فوق تخصصم مصادف شد با عقدم، متاسفانه علی رغم اصرار همسرم قبول نکردم بچه دار بشوم. 😢😢😢
همسرم ولایی و معتقد هستن. اصرار به دوره عقد کوتاه و بچه دار شدن داشتن که متاسفانه به خاطر دوره فوق تخصص قبول نکردم.
واقعا اشتباه کردم نمی فهمیدم زمان مثل برق و باد میگذره و جبران ناپذیر هست، بعد از فوق شروع به اقدام کردم که کمی طول کشید و خداوند متعال دختر گلم رو سه سال پیش بهمون هدیه داد... البته واقعا تو محیط کار اذیت شدم همه میگفتن شما باید دو سه سالی کار کنید بعد بچه...
وقتی دخترم دو سالش بود در حالی که در سونوگرافی تخمک مناسبی نداشتم، خدای مهربون پسر گلم رو بهمون هدیه داد. ولی چه بارداری ای بود!!! انواع مشکلات رو داشتم و تا یک هفته به زایمان از صبح تا عصر سر کار بودم.
خیلی مشکل بود، دیابتی بودم و انسولین زدن یک طرف، دردهای استخوانی و خارش یک طرف، سرزنش اطرافیان یک طرف
ولی گذشت و کوچولو به دنیا اومد، فقط یک ماه مرخصی داشتم و از روز اول هم تذکر گرفته ام که مواظب باش😂😂😂 همه همکاران یک فرزند دارند و من عیالوار هستم!
در آستانه چهل سالگی بابت سال های از دست رفته حسرت می خورم، بابت فرزندانی که می توانستم داشته باشم. فکر می کردم شرایطم با گذر زمان پایدار می شود ولی متاسفانه این طور نیست و هر زمانی مشکلات خودش را دارد، الان با این حجم از کار و دانشجو و کلاس و بیمار مادر خوبی نیستم😔😔😔
من یک وقتی بیماری داشتم که هشتاد و پنج سالشون بود، استاد تمام روانپزشکی دانشگاه تهران بودن، سال ۱۳۴۰ آمریکا تخصص گرفته بودن، از یک خانواده بسیار سرشناس و ثروتمند. در اوج موفقیت های تحصیلی و شغلی بودن، روزگاری که زنان استاد انگشت شمار بودن
ایشون مقالات متعدد داشتن و کلی شاگرد تربیت کرده بودن، ازدواج نکرده بودن و خوب فرزندی هم نداشتن، هر از گاهی فرزندان خواهرانشون از اروپا و آمریکا میومدن و سر میزدن بهشون...
ایشون وقتی دیدن من حلقه دارم خیلی ناراحت شدن و گفتن تمام سال های زندگی من در اشتباه گذشت، شبانه روزی تلاش کردم ولی نه همدمی داشتم و نه مادر شدم. گریه کردن و گفتن ای کاش زمان به عقب برگرده و من بتونم عاشق بشم و کلی بچه بیارم. هر دفعه میومد به شدت متاثر این قضیه بود و البته سه سالی هست که خبری ازشون ندارم
جالب تر این که وقتی به اساتید جوون و رزیدنت های اون رشته گفتم، به جز دو نفر کسی اسم ایشون رو نشنیده بود!!!!
در سن هشتاد و پنج سالگی روی صندلی نشسته بود و با یه خونه سه طبقه سیصد چهارصد متری و کلی املاک پدری و یک پرونده پر از افتخارات شغلی افسوس تعویض پوشک بچه و شیر دادن میخورد.
دوستان من، موفقیت های تحصیلی با کوشش بیشتر بعد از ازدواج و بچه دار شدن قابل به دست آوردن هست ولی بهترین سال های عمر و سلامتی از دست می روند... جوانترین اسپرم ها و تخمک هایتان را از دست می دهید و به جایش تن به قواعد غلط به زور دیکته شده می دهید
واقعا بغض دارم، برای فرزند بعدی حتما مشکلات جسمی متعدد خواهم داشت و حتما از سوی محیط کارم توبیخ می شوم. اما الان واقعا حتی اگه تمام جایگاهی رو که دارم از دست بدم، میخوام برای بارداری اقدام کنم و به اون دو تا فسقلی برسم. روی مرز ایستادم و ممکنه دیگه فرصتی نداشته باشم.
مادران هیئت علمی دانشگاه از حقوق طبیعی یک مادر حتی بعد از زایمان محروم هستند... بویژه از یک زن پزشک پذیرفته نیست که باردار بشود، دوست صمیمی من در چهل سالگی برای دومین بار، باردار شده و انواع توهین ها را در یکی از بهترین دانشگاه ها دریافت کرده که شما ما رو معطل گذاشتی، حالا کی رو بیاریم که یکی دو ماه شما رو پوشش بده تا برگردی!!! دوستانی دارم که تنها ١٠ روز مرخصی زایمان رفته اند بعد از سزارین
راستی مادر من فرهنگی هستن و پنج فرزند دارن، ایشون همیشه میگن تنها کاری که تو زندگی ازش پشیمون نیستم بچه دار شدن و بزرگ کردن اون ها بوده..
و تنها کاری که ازش پشیمون هستن اینه که چرا به حرف آشنایان و فامیل گوش دادن و قرص ضدبارداری رو بعد از پنج تا بچه خوردن، میگن میتونستم ده تا بچه داشته باشم😍😍😍
دوستان عزیز دعایم کنید، ان شاالله خداوند به من و همسرم لیاقت بدهد فرزندان بیشتری داشته باشیم
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
احتیاط اگر گیف بود. 😂😂
👌این شیرینی تمام شدنی نیست...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۷۱۸
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#سزارین_چهارم_و_پنجم
#معرفی_پزشک
#قسمت_اول
سال ۸۴ در سن ۱۶ سالگی با همسرم که ۱۹ ساله بود عقد کردیم و بعد از یکسال و نیم با حقوق کم همسرم تونستیم خونه ای رو اجاره کنیم و زیر یک سقف بریم.
ما از اول تصمیم داشتیم اگر خدا کمکمون کنه چهار فرزند داشته باشیم. دو سال بعد از عروسی، دختر گلم جمع خونوادهمون رو سه نفره کرد ولی به ناچار بعد از تحمل دردهای فراوان سزارین شدم.
دخترم حدود ۲ ساله بود که خیلی بهونه می گرفت، چون تنها بود و همبازی نداشت تصمیم گرفتیم براش خواهر برادر بیاریم و خدا رو شکر قبل از سه سالگیش صاحب یک برادر کوچولو شد متاسفانه پسرم زردی شدید داشت و تا دوماه درگیر زردیش بودیم و بعد از خوب شدن زردی، اگزمای حاد پوستی گرفت که خیلی من و همسرم از این بابت ناراحت بودیم و با وجود دوا دکتر فراوان یکسال و نیم طول کشید تا پسرم خوب بشه و این خیلی از نظر روحی ما رو عذاب می داد؛ مخصوصا که همسرم به خاطر شرایط کاری نمی تونستن در کارهای بچه داری و خونه داری خیلی کمک حال من باشن.
تازه شستشوی روزی چندین دست لباسی که به خاطر اگزمای پسرم باید با صابون و شوینده مخصوص می شستم نور علی نور بود.
دوست داشتم چند سالی استراحت کنم و البته دو تا بچه م رو بزرگ کنم که خواست خدا چیز دیگه ای بود و من باردار شدم.
پسرم سه ساله بود و دخترم شش ساله که فرزند سومم دنیا اومد. خدا رو شکر اینقدر شیرین و دوست داشتنی بود که خاطرات تلخ بیماری پسر بزرگم فراموش مون شد. و اصلا فکر نمی کردم به این راحتی سختی ای که برای اگزمای پسرم کشیدم رو فراموش کنم.
ما با اینکه از نظر اقتصادی هیچ حمایتی نداشتیم و همسرم کاملا مستقل زندگی رو اداره می کردن ولی به لطف خدا تونستیم در یک سالگی دخترم مسکن مهر ثبت نام کنیم و وقتی فرزند سومم رو باردار بودم صاحب خونه شدیم و ماشین هم خریدیم.
نکته جالب این بود که وقتی بچه سوم اومد کارهای من کمتر از قبل شد. دختر و پسرم با اینکه سنی نداشتن توی کارهای آسون خونه خیلی کمکم بودن و از همه مهمتر برادر کوچیکشون رو سرگرم می کردن. تازه وقتی پسرم غذاخور شده بود دیگه دغدغه اینکه کم غذا میخوره و اینطورحرفا نبود چون به خواهر و برادرش نگاه می کرد. بچه ها تمام طول روز با هم سرگرم بودن و هر زمان گرسنه می شدن یاد من میفتادن.
ماه رمضان سال بعد پسرم یکسال و چهار ماهه و شیرخوار بود و من روزه می گرفتم که چند روزی خیلی حالم بد شد. وقتی حالت تهوعم شدید شد، احتمال بارداری دادم و بعد از آزمایش متوجه شدم که باردارم و این امر به غیر از همسرم که همیشه همراهم بود، هیچکس رو خوشحال نکرد و همه من رو سرزنش کردن خصوصا که سه بار سزارین پشت سر هم شده بودم.
این بار با فاصله کمتر و در سن دو سالگی پسرم خدا یه خواهر کوچولو به جمعشون اضافه کرد. و با اینکه در بارداری این بچه خیلی سرزنش شدم از سه تای دیگه خواستنی تر بود و خیلی زود خودش رو توی دل اطرافیان جا کرد.
وقتی کمی بزرگتر شدن اینقدر که دو بچه کوچیکم با هم بازی میکنن بقیه شون اینطور نیستن و من و همسرم می گفتیم اگر میدونستیم فاصله کم اینقدر خوب هست فاصله همه شون رو همینقدر می ذاشتیم.
اینم بگم من در بارداریها بد ویار بودم و تا چهارماه حالم شدیدا بد بود و شاید اگر همکاری همسرم در تهیه غذا برای بچه های کوچیک نبود خیلی اذیت می شدم. ولی به لطف خدا در بارداری چهارم بهتر بودم و حتی زایمان چهارمم هم از همه راحت تر بود و زودتر بخیه هام جوش خورد و چسبندگی هم نداشتم و اینکه میگن خطرناکه و ترس بیخود به جون مادرا می ندازن اینطور نیست.
متاسفانه من به خاطر تبلیغات منفی زیاد اطرافیان تصمیم داشتم خودم رو برای آوردن فرزندان بیشتر محروم کنم ولی خدا رو صد هزار بار شکر می کنم که خانوم دکتر شبیری در اتاق عمل منو از این کار منصرف کردن و سن کم من رو بهونه قرار دادن.
بعد از یکسال از هم به خاطر ترس از اینکه دوباره باردار نشم و هم اینکه خستگی چند فرزندی از تنم بیرون بره دستگاه آی یو دی گذاشتم. البته بگم دوست نداشتم و در توان خودم نمی دیدم که بتونم بیشتر بچه بیارم.
اما در همین سالها بحث فرزندآوری بیشتر مطرح شد و من که خستگی بزرگ کردن بچه های پشت سرهم کمی از تنم بیرون رفته بود به این فکر کردم که شاید بتونم به خاطر دل رهبرم هم قدمی در این راه بردارم هرچند هیچ وقت تصور فرزند پنجم هم نداشتم.
با دکترم مشورت کردم و بعد از برداشتن آی یو دی و دادن آزمایشات و سونو دیدم که مشکلی برای بارداری مجدد ندارم. و به لطف خدا تصمیم به بارداری دوباره گرفتم..
👈 ادامه در پست بعدی...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۷۱۸
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#سزارین_چهارم_و_پنجم
#معرفی_پزشک
#قسمت_دوم
الان که فرزند آخرم شش ساله هست به خواست خداوند متعال فرزند پنجمم رو چهار ماهه باردار هستم و از همه عزیزانی که داستان من رو میخونن میخوام که برام دعا کنند تا این دوران رو به راحتی پشت سر بگذارم.
به گذشته که نگاه می کنم از اینکه فرزندانم پشت سر هم هستن و از لحظات زندگیشون و با هم بودنشون لذت می برن خیلی راضی ام و شاید اگر سرزنش دیگران در این راه نبود من اصلا هیچ وقت جلوگیری نمی کردم و شاید الان شش فرزند می داشتم.
بچه هام با تقسیم کارهای خونه، کمک حال من هستن و کار اصلی من پخت غذاست و بچه ها در تمیزی و نظافت خونه و کارهای شخصی خودشون کاملا مستقل هستن. تازه در زمان کرونا خونه ما اینقدر از هیاهوی بچه ها پر بود که ما کمترین احساس تنهایی رو داشتیم و زمان بچه ها با بازی کردن با هم پر می شد.
من در طول این سالها نه تنها کارِ خونه انجام دادم بلکه دوره های رانندگی، خیاطی و آرایشگری رو گذروندم و در حد خانواده خودکفا شدم.
هیچ وقت از لطف و یاری خدا ناامید نشید و از سرزنش های اطرافیان ترس به دلتون راه ندید، خصوصا الان که رهبر عزیزمون فرمان جهاد دادن. انشاءالله خدا این توفیق رو به همه مون بده که حرف رهبر عزیزمون رو زمین نذاریم.
فرزندآوری رو به خودتون سخت نگیرید و به مشکلاتش با خوش بینی نگاه کنید. چون هرکاری که سختی بیشتری براش بکشید براتون لذت بخش تر میشه. و مشکلات بچه داری به لذت داشتن خواهر و برادر و حتی تنها نبودن پدر و مادر در آینده بسیار بسیار می ارزه.
برای زایمان از انتخاب دکتر خوب غافل نشید چون سلامتی مادر خونه از همه چی واجب تر هست. و مخصوصا در زایمان سزارین مکرر، که پوست چندین بار باز میشه و دوخته میشه اگر دکتر خوبی نداشته باشید ممکنه خیلی به دردسر بیفتید.
برای یادگیری شغل و درس و هنر هیچ وقت و هیچ سنی دیر نیست ولی برای فرزندآوری خیلی زود دیر میشود.
همونطور که سعی می کنید در فرزندآوری خودتون رو قانع کنید اطرافیانتون رو نیز توجیه کنید و هیچ وقت از اینکه دوباره باردارید و یا به خاطر چندفرزندی از یکسری لذت ها چشم پوشی کردید احساس ضعف نداشته باشید که همین حس برتری و قدرت باعث میشه دیگران کمتر سرزنش تون کنند و یا سرزنش هاشون کمتر روی شما تاثیر بگذاره.
شاید من اگر همین حس قدرت و انگیزه قوی که الان دارم رو سر فرزند چهارم می داشتم اینقدر سرزنش نمی شدم. به طوری که الان اگر کسی کمترین حرفی در این راستا بزنه اینقدر دلیل و برهان میارم که از حرفش پشیمون میشه.😂
امیدوارم همهتون در این عرصه موفق باشید😊
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۷۱۸ #ازدواج_در_وقت_نیاز #فرزندآوری #رزاقیت_خداوند #سزارین_چهارم_و_پنجم #معرفی_پزشک #قسمت_ا
#ارسالی_مخاطبین
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم»
👈 فرزندان تجربه ۷۱۸
#برکت_خانه
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#استاد_فیاض_بخش
📌عاقبت رفاه زدگی...
وقتی ما کودکانمان را از سر محبت عادت به رفاه فراوان دادیم و هر آنچه خواست، بلافاصله و به هر قیمت در اختیار او قرار دادیم، عملاً ذائقهی احساس لذت را به واسطهی انبوه لذتهایی که دائماً درک میکند از بین بردهایم.
کودکی که تا اراده کرد و پشت ویترین هر مغازه هر اسباب بازی و خوراکی و پوشاکی را دید در اختیارش گذاشته شد، و هر روز با رنگی جدید و اسباب بازی جدیدتر در میان کودکان ظاهر شد، دیگر احساس کمبودی نمیکند تا با داشتن آن لذت ببرد
و لذا رو به بهانهجویی میبرد و از داشتههای خود شکایت میکند و ناشکرانه انبوه نعمتهای اطراف خود را نمیبیند تا نوبت به تشکر از والدین و لذت بردن از زندگی برسد.
📚 کرامت نفس در تربیت کودک
#تربیت_فرزند
#ساده_زیستی
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✅ سهم من از جوانی جمعیت....
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#جمعیت_جوان_مولفه_قدرت
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#میرزا_اسماعیل_دولابی
✅ مقدمه ی ظهور...
کسانی که سالها «عَجِّل عَلی ظُهُورِکَ یا صاحِبَ الزَّمان» میگفتند، چرا از ظهور مشکلات و نابسامانیها کلافهاند و تاب تحمّل آن را ندارند؟ اینها مقدّمهی ظهور است. پس یا دعای بر تعجیل ظهور حضرت را پس بگیرند یا دست از بیتابی و بیقراری بردارند و به آنچه هست تن بدهند.
بعد از هر شلوغی، خلوتی متناسب با آن خواهد بود و هر چه شلوغی بیشتر باشد، خلوت بعد از آن بزرگتر است. در آخرالزمان شلوغی خیلی زیاد است، به نحوی که «یکفُرُ بَعضُهُم بِبَعضٍ وَ یَلعَنُ بَعضُهُم بَعضا»ً؛ گروهی، گروه دیگر را تکفیر میکند و جمعی، جمع دیگر را لعنت میکند.
#انتظار_فرج
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
6.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دکتر_سعید_عزیزی
✅ بین بچه ها دعوا شد، مادرها چکار کنند؟!
#تربیت_فرزند
#فرزندپروری
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۷۱۹
#مادری
#فرزندآوری
#اشتغال
#جنسیت_فرزند
#بارداری_بعداز_35_سالگی
#حرف_مردم
من متولد دی ماه ۵۸ هستم. هم دبیر ریاضی دبیرستانم و هم دانشجوی دکترای ریاضی...
سال ۸۱ ازدواج کردم در حالی که دانشجوی ناپیوسته کارشناسی ریاضی بودم و در حومه شهر قم تدریس میکردم و زندگی مون زیر صفر بود پر از قسط ( بدون یک ریال کمک اطرافیان)
در سال ۸۳ در حالیکه دانشجو و معلم بودم و بدلیل فشار خانواده همسرم برای فرزند دار شدن و بعد از کلی استرس و خوردن قرصهای شدید برای کنترل استرس دختر اولم بدنیا اومد.
بدلیل مشکلات کمر درد شدید و پارگی رباط پا از ایستادن زیاد و پله های زیاد آپارتمان با کلی ترس و لرز از بارداری و شدت پادرد سال ۸۹ دختر دومم بدنیا آمد. و همسرم بدلیل پسر دوست بودن خانواده شون و ترس از اینکه سومی هم دختر بشه، دیگه علاقه ای به فرزند دیگر نداشت و کلا همه زندگی مون شد تربیت این دو دختر تیز هوش و با استعداد...
تا اینکه با اصرار من بعد از ۱۲ سال قرار شد بریم با روش تعیین جنسیت برای فرزند پسر اقدام کنیم. همینکه داشتیم به این موضوع فکر میکردیم خدا خواسته و بطور هماهنگ نشده باردار شدم. خیلی شوکه شدیم چون تصمیم کامل نگرفته بودیم( وای خدای من اگر این هم دختر میشد چی؟؟؟؟؟؟) ولی دیگه کار از کار گذشته بود و من در سن ۴۲ سالگی و همسرم ۴۴ سالگی دوباره داشتیم مادر و پدر میشدیم درحالیکه دو دختر ۱۸ و ۱۲ ساله داشتیم.
به دور از چشم بچه ها ( که روحیه شون تضعیف نشه ) کلی برای پسر شدن بچه مون نذر کردم و کلی نماز شب خوندم و خیلی گریه و استغاثه کردم، ولی در نهایت گفتند بچه تون دختره...
ولی برای یک لحظه هم ناشکری نکردم. فقط تعجب کردم که پس اون همه نذر چی شد؟؟؟؟ تا ۴ ماهگی بارداریم را به کسی نگفتم، فقط ۴ نفر خودمون می دونستیم دختر گلم خیلی زودتر از وقت موعود در ۷/۵ ماهگی بدنبال بالا رفتن فشار من بدنیا اومد ولی الحمدلله از همه نظر سالم بود در حالیکه تا آخرین روزها در حال تدریس ریاضی پایه دوازدهم بودم و الان دختر گلم ۳ ماهه هست.
خدایا شکرت که منو در مقابل حرف و نگاه برخی مردم نادان و بی فرهنگ مقاوم قرار دادی...
راستی در سن ۴۳ سالگی مادر شدن دوباره هم برای بعضی ها احساس خوبی نیست بخاطر حرف مردم ولی من بی خیال حرف همکار و فامیل و ....هستم و دارم با نی نی قشنگم کیف میکنم 😍
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075