eitaa logo
دوتا کافی نیست
50.3هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
32 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
احتیاط اگر گیف بود. 😂😂 👌این شیرینی تمام شدنی نیست... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۷۱۸ سال ۸۴ در سن ۱۶ سالگی با همسرم که ۱۹ ساله بود عقد کردیم و بعد از یکسال و نیم با حقوق کم همسرم تونستیم خونه ای رو اجاره کنیم و زیر یک سقف بریم. ما از اول تصمیم داشتیم اگر خدا کمکمون کنه چهار فرزند داشته باشیم. دو سال بعد از عروسی، دختر گلم جمع خونواده‌مون رو سه نفره کرد ولی به ناچار بعد از تحمل دردهای فراوان سزارین شدم. دخترم حدود ۲ ساله بود که خیلی بهونه می گرفت، چون تنها بود و همبازی نداشت تصمیم گرفتیم براش خواهر برادر بیاریم و خدا رو شکر قبل از سه سالگیش صاحب یک برادر کوچولو شد متاسفانه پسرم زردی شدید داشت و تا دوماه درگیر زردیش بودیم و بعد از خوب شدن زردی، اگزمای حاد پوستی گرفت که خیلی من و همسرم از این بابت ناراحت بودیم و با وجود دوا دکتر فراوان یکسال و نیم طول کشید تا پسرم خوب بشه و این خیلی از نظر روحی ما رو عذاب می داد؛ مخصوصا که همسرم به خاطر شرایط کاری نمی تونستن در کارهای بچه داری و خونه داری خیلی کمک حال من باشن. تازه شستشوی روزی چندین دست لباسی که به خاطر اگزمای پسرم باید با صابون و شوینده مخصوص می شستم نور علی نور بود. دوست داشتم چند سالی استراحت کنم و البته دو تا بچه م رو بزرگ کنم که خواست خدا چیز دیگه ای بود و من باردار شدم. پسرم سه ساله بود و دخترم شش ساله که فرزند سومم دنیا اومد. خدا رو شکر اینقدر شیرین و دوست داشتنی بود که خاطرات تلخ بیماری پسر بزرگم فراموش مون شد. و اصلا فکر نمی کردم به این راحتی سختی ای که برای اگزمای پسرم کشیدم رو فراموش کنم. ما با اینکه از نظر اقتصادی هیچ حمایتی نداشتیم و همسرم کاملا مستقل زندگی رو اداره می کردن ولی به لطف خدا تونستیم در یک سالگی دخترم مسکن مهر ثبت نام کنیم و وقتی فرزند سومم رو باردار بودم صاحب خونه شدیم و ماشین هم خریدیم. نکته جالب این بود که وقتی بچه سوم اومد کارهای من کمتر از قبل شد. دختر و پسرم با اینکه سنی نداشتن توی کارهای آسون خونه خیلی کمکم بودن و از همه مهمتر برادر کوچیکشون رو سرگرم می کردن. تازه وقتی پسرم غذاخور شده بود دیگه دغدغه اینکه کم غذا میخوره و اینطورحرفا نبود چون به خواهر و برادرش نگاه می کرد. بچه ها تمام طول روز با هم سرگرم بودن و هر زمان گرسنه می شدن یاد من میفتادن. ماه رمضان سال بعد پسرم یکسال و چهار ماهه و شیرخوار بود و من روزه می گرفتم که چند روزی خیلی حالم بد شد. وقتی حالت تهوعم شدید شد، احتمال بارداری دادم و بعد از آزمایش متوجه شدم که باردارم و این امر به غیر از همسرم که همیشه همراهم بود، هیچکس رو خوشحال نکرد و همه من رو سرزنش کردن خصوصا که سه بار سزارین پشت سر هم شده بودم. این بار با فاصله کمتر و در سن دو سالگی پسرم خدا یه خواهر کوچولو به جمعشون اضافه کرد. و با اینکه در بارداری این بچه خیلی سرزنش شدم از سه تای دیگه خواستنی تر بود و خیلی زود خودش رو توی دل اطرافیان جا کرد. وقتی کمی بزرگتر شدن اینقدر که دو بچه کوچیکم با هم بازی می‌کنن بقیه شون اینطور نیستن و من و همسرم می گفتیم اگر میدونستیم فاصله کم اینقدر خوب هست فاصله همه شون رو همینقدر می ذاشتیم. اینم بگم من در بارداریها بد ویار بودم و تا چهارماه حالم شدیدا بد بود و شاید اگر همکاری همسرم در تهیه غذا برای بچه های کوچیک نبود خیلی اذیت می شدم. ولی به لطف خدا در بارداری چهارم بهتر بودم و حتی زایمان چهارمم هم از همه راحت تر بود و زودتر بخیه هام جوش خورد و چسبندگی هم نداشتم و اینکه میگن خطرناکه و ترس بیخود به جون مادرا می ندازن اینطور نیست. متاسفانه من به خاطر تبلیغات منفی زیاد اطرافیان تصمیم داشتم خودم رو برای آوردن فرزندان بیشتر محروم کنم ولی خدا رو صد هزار بار شکر می کنم که خانوم دکتر شبیری در اتاق عمل منو از این کار منصرف کردن و سن کم من رو بهونه قرار دادن. بعد از یکسال از هم به خاطر ترس از اینکه دوباره باردار نشم و هم اینکه خستگی چند فرزندی از تنم بیرون بره دستگاه آی یو دی گذاشتم. البته بگم دوست نداشتم و در توان خودم نمی دیدم که بتونم بیشتر بچه بیارم. اما در همین سالها بحث فرزندآوری بیشتر مطرح شد و من که خستگی بزرگ کردن بچه های پشت سرهم کمی از تنم بیرون رفته بود به این فکر کردم که شاید بتونم به خاطر دل رهبرم هم قدمی در این راه بردارم هرچند هیچ وقت تصور فرزند پنجم هم نداشتم. با دکترم مشورت کردم و بعد از برداشتن آی یو دی و دادن آزمایشات و سونو دیدم که مشکلی برای بارداری مجدد ندارم. و به لطف خدا تصمیم به بارداری دوباره گرفتم.. 👈 ادامه در پست بعدی... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۷۱۸ الان که فرزند آخرم شش ساله هست به خواست خداوند متعال فرزند پنجمم رو چهار ماهه باردار هستم و از همه عزیزانی که داستان من رو میخونن میخوام که برام دعا کنند تا این دوران رو به راحتی پشت سر بگذارم. به گذشته که نگاه می کنم از اینکه فرزندانم پشت سر هم هستن و از لحظات زندگیشون و با هم بودنشون لذت می برن خیلی راضی ام و شاید اگر سرزنش دیگران در این راه نبود من اصلا هیچ وقت جلوگیری نمی کردم و شاید الان شش فرزند می داشتم. بچه هام با تقسیم کارهای خونه، کمک حال من هستن و کار اصلی من پخت غذاست و بچه ها در تمیزی و نظافت خونه و کارهای شخصی خودشون کاملا مستقل هستن. تازه در زمان کرونا خونه ما اینقدر از هیاهوی بچه ها پر بود که ما کمترین احساس تنهایی رو داشتیم و زمان بچه ها با بازی کردن با هم پر می شد. من در طول این سالها نه تنها کارِ خونه انجام دادم بلکه دوره های رانندگی‌، خیاطی و آرایشگری رو گذروندم و در حد خانواده خودکفا شدم. هیچ وقت از لطف و یاری خدا ناامید نشید و از سرزنش های اطرافیان ترس به دلتون راه ندید، خصوصا الان که رهبر عزیزمون فرمان جهاد دادن. انشاءالله خدا این توفیق رو به همه مون بده که حرف رهبر عزیزمون رو زمین نذاریم. فرزندآوری رو به خودتون سخت نگیرید و به مشکلاتش با خوش بینی نگاه کنید. چون هرکاری که سختی بیشتری براش بکشید براتون لذت بخش تر میشه. و مشکلات بچه داری به لذت داشتن خواهر و برادر و حتی تنها نبودن پدر و مادر در آینده بسیار بسیار می ارزه. برای زایمان از انتخاب دکتر خوب غافل نشید چون سلامتی مادر خونه از همه چی واجب تر هست. و مخصوصا در زایمان سزارین مکرر، که پوست چندین بار باز میشه و دوخته میشه اگر دکتر خوبی نداشته باشید ممکنه خیلی به دردسر بیفتید. برای یادگیری شغل و درس و هنر هیچ وقت و هیچ سنی دیر نیست ولی برای فرزندآوری خیلی زود دیر میشود. همونطور که سعی می کنید در فرزندآوری خودتون رو قانع کنید اطرافیانتون رو نیز توجیه کنید و هیچ وقت از اینکه دوباره باردارید و یا به خاطر چندفرزندی از یکسری لذت ها چشم پوشی کردید احساس ضعف نداشته باشید که همین حس برتری و قدرت باعث میشه دیگران کمتر سرزنش تون کنند و یا سرزنش هاشون کمتر روی شما تاثیر بگذاره. شاید من اگر همین حس قدرت و انگیزه قوی که الان دارم رو سر فرزند چهارم می داشتم اینقدر سرزنش نمی شدم. به طوری که الان اگر کسی کمترین حرفی در این راستا بزنه اینقدر دلیل و برهان میارم که از حرفش پشیمون میشه.😂 امیدوارم همه‌تون در این عرصه موفق باشید😊 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌عاقبت رفاه زدگی... وقتی ما کودکان‌مان را از سر محبت عادت به رفاه فراوان دادیم و هر آن‌چه خواست، بلافاصله و به هر قیمت در اختیار او ‏قرار دادیم، عملاً ذائقه‌ی احساس لذت را به واسطه‌ی انبوه لذت‌هایی که دائماً درک می‌کند از بین برده‌ایم. ‏ کودکی که تا اراده کرد و پشت ویترین هر مغازه هر اسباب بازی و خوراکی و پوشاکی را دید در اختیارش گذاشته شد، و هر ‏روز با رنگی جدید و اسباب بازی جدیدتر در میان کودکان ظاهر شد، دیگر احساس کمبودی نمی‌کند تا با داشتن آن لذت ببرد ‏ و لذا رو به بهانه‌جویی می‌برد و از داشته‌های خود شکایت می‌کند و ناشکرانه انبوه نعمت‌های اطراف خود را نمی‌بیند تا ‏نوبت به تشکر از والدین و لذت بردن از زندگی برسد.‏ 📚 کرامت نفس در تربیت کودک کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
سهم من از جوانی جمعیت.... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
مقدمه ی ظهور... کسانی که سال‎ها «عَجِّل عَلی ظُهُورِکَ یا صاحِبَ الزَّمان» می‎گفتند، چرا از ظهور مشکلات و نابسامانی‌ها کلافه‎اند و تاب تحمّل آن را ندارند؟ این‌ها مقدّمه‎ی ظهور است. پس یا دعای بر تعجیل ظهور حضرت را پس بگیرند یا دست از بی‌‎تابی و بی‌‎قراری بردارند و به آنچه هست تن بدهند. بعد از هر شلوغی، خلوتی متناسب با آن خواهد بود و هر چه شلوغی بیشتر باشد، خلوت بعد از آن بزرگ‌تر است. در آخرالزمان شلوغی خیلی زیاد است، به نحوی که «یکفُرُ بَعضُهُم بِبَعضٍ وَ یَلعَنُ بَعضُهُم بَعضا»ً؛ گروهی، گروه دیگر را تکفیر می‎کند و جمعی، جمع دیگر را لعنت می‎کند. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۷۱۹ من متولد دی ماه ۵۸ هستم. هم دبیر ریاضی دبیرستانم و هم دانشجوی دکترای ریاضی... سال ۸۱ ازدواج کردم در حالی که دانشجوی ناپیوسته کارشناسی ریاضی بودم و در حومه شهر قم تدریس میکردم و زندگی مون زیر صفر بود پر از قسط ( بدون یک ریال کمک اطرافیان) در سال ۸۳ در حالیکه دانشجو و معلم بودم و بدلیل فشار خانواده همسرم برای فرزند دار شدن و بعد از کلی استرس و خوردن قرصهای شدید برای کنترل استرس دختر اولم بدنیا اومد. بدلیل مشکلات کمر درد شدید و پارگی رباط پا از ایستادن زیاد و پله های زیاد آپارتمان با کلی ترس و لرز از بارداری و شدت پادرد سال ۸۹ دختر دومم بدنیا آمد. و همسرم بدلیل پسر دوست بودن خانواده شون و ترس از اینکه سومی هم دختر بشه، دیگه علاقه ای به فرزند دیگر نداشت و کلا همه زندگی مون شد تربیت این دو دختر تیز هوش و با استعداد... تا اینکه با اصرار من بعد از ۱۲ سال قرار شد بریم با روش تعیین جنسیت برای فرزند پسر اقدام کنیم. همینکه داشتیم به این موضوع فکر میکردیم خدا خواسته و بطور هماهنگ نشده باردار شدم. خیلی شوکه شدیم چون تصمیم کامل نگرفته بودیم( وای خدای من اگر این هم دختر میشد چی؟؟؟؟؟؟) ولی دیگه کار از کار گذشته بود و من در سن ۴۲ سالگی و همسرم ۴۴ سالگی دوباره داشتیم مادر و پدر میشدیم درحالیکه دو دختر ۱۸ و ۱۲ ساله داشتیم. به دور از چشم بچه ها ( که روحیه شون تضعیف نشه ) کلی برای پسر شدن بچه مون نذر کردم و کلی نماز شب خوندم و خیلی گریه و استغاثه کردم، ولی در نهایت گفتند بچه تون دختره... ولی برای یک لحظه هم ناشکری نکردم. فقط تعجب کردم که پس اون همه نذر چی شد؟؟؟؟ تا ۴ ماهگی بارداریم را به کسی نگفتم، فقط ۴ نفر خودمون می دونستیم دختر گلم خیلی زودتر از وقت موعود در ۷/۵ ماهگی بدنبال بالا رفتن فشار من بدنیا اومد ولی الحمدلله از همه نظر سالم بود در حالیکه تا آخرین روزها در حال تدریس ریاضی پایه دوازدهم بودم و الان دختر گلم ۳ ماهه هست. خدایا شکرت که منو در مقابل حرف و نگاه برخی مردم نادان و بی فرهنگ مقاوم قرار دادی... راستی در سن ۴۳ سالگی مادر شدن دوباره هم برای بعضی ها احساس خوبی نیست بخاطر حرف مردم ولی من بی خیال حرف همکار و فامیل و ....هستم و دارم با نی نی قشنگم کیف میکنم 😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌 «فرزند بیشتر، زندگی شیرین تر» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌تک بعدی نباشید.... رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نماز می‌خواند؛ در حالیکه در بغل او فرزند دخترش امامه بود. وقتی می ایستاد، بچه را بغل می گرفت و وقتی به سجده می رفت، بچه را زمین می گذاشت و نماز جماعتش را با بچه‌داری تمام می کرد! این معنایش این است که مسائل و وظایف، گاهی با هم تداخل می‌کند. انسان بایستی وظائفی که به عهده‌اش هست را انجام بدهد. ما اگر بخواهیم بچه‌ها را حذف کنیم، باید ازدواج نکنیم و اگر بخواهید ازداواج نکنید باید بپذیرید که نسلی که رفت، نسل دیگری نباشد که جای آنها را بگیرد، جای سوخته‌ها را چیزی نباشد که سبز کند. اگر آن را نمی‌پذیری باید همسر بگزینی؛ اگر همسر را می‌گزینی باید قسمتی از بچه‌داری را تحمل کنی. یعنی سهم داری. من حتی با بچۀ اولم که کوچک بود، یک بازجویی مفصل در ساواک رشت پس دادم. من گفتم: الآن نوبت بچه‌داری من است. اگر می‌خواهید بازجویی کنید، من با این بچه هستم. @haerishirazi کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075