35.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ نماهنگ زیبای #خواهر_برادری به همراه تصاویر ارسالی مخاطبین😍
💥 گروه سرود نجم الثاقب
📌۳۰ اردیبهشت ماه، سالروز ابلاغ سیاست های کلی جمعیت توسط رهبر معظم انقلاب و روز ملی جمعیت گرامی باد.
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
مرحوم علامه محمد تقي جعفري(ره) در پاسخ به فيلسوف شهير اروپايي، «برتراند راسل» که پرسیده بود، چرا اسلام اين قدر به ازدواج بها داده و برايش قانون وضع کرده است؟! نوشت:
«با ازدواج مي خواهد انسان به وجود آيد، مسأله ي انسان مطرح است.»
#سبک_زندگی_اسلامی
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#خانواده_مستحکم
#فرزندآوری
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این شیرینی تمام شدنی نیست...😍
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۷۲۰
#فرزندآوری_به_وقت
#مادری
#رزاقیت_خداوند
#تک_فرزندی
متولد ۶۶ هستم. فوق لیسانس کامپیوتر، من عاشق درس خوندن و تدریس بودم و با وجود اینکه خواستگاران زیاد داشتم و مادرم برای ازدواج بهم اصرار داشت، اصلا به فکر ازدواج نبودم و میخواستم دکتری قبول بشم بعد، پدرم هم موافق نظر من بود.
ترم سه ارشد دانشگاه تهران بودم و همزمان چندجا کلاس خصوصی کامپیوتر داشتم، تو موسسه آموزش عالی تدریس میکردم، کلاس حوزه میرفتم، تو مسجد تفسیر قرآن برای بچه ها و خانمهای همسایه داشتم، با دوستام کلاسهای مختلف هنری و کامپیوتر میرفتم، پارک، سینما. کل هفته ام رو مشغول بودم و خیلی خوش و پرانرژی و شاد بودم.
که از طریق دوستم با همسرم آشنا شدم همسرم دانشجوی دکتری در تهران بودن، سال ۹۳ عقد کردیم و بعد یه دوره سخت در عقد، سال ۹۵ ازدواج کردیم و از شهرم راهی تهران برای زندگی شدم.
دوری از خانواده ها و غربت، حذف شدن یکباره همه کارها و مشغولیاتم و خانه دارشدن، دنبال کار گشتن و کار متناسب با روحیات من پیدا نکردن در تهران، دوری از شهر و دوستان و تعلقاتم، انتقال از خانه بزرگ ویلایی پدرم به آپارتمان ۴۷ متری اجاره ای همسرم، اختلافات با همسرم، وابستگی زیاد همسرم به خانوادش و دخالت زیاد در زندگیمون، مشکلات مالی، همه و همه باعث شد من افسردگی بگیرم و چندسال اول زندگی ما در تنش و دعوا بگذره.
با وجود اینکه من موافق فرزندآوری بودم ولی همسرم (چون دانشجو بود و درآمد چندانی نداشت و تو خرج خودمون و اجاره خونه مون هم مونده بودیم، خانوادش موافق نبودن و اجازه نمیدادن بچه دار بشیم و اختلافاتمون) موافقت نمیکرد تا اینکه در سال ۹۸ خداخواسته دخترم رو باردار شدم، بارداری و زایمانم سخت بود، در غربالگری سندرم داون تشخیص دادن و تا روز آخر بارداری به من استرس زیادی وارد شد، در غربت بودم و تنها، همسرم هم صبح زود میرفت سرکار تا ۹ شب، ولی خداروشکر با حمایت و محبتهای بی دریغ خانوادم همه گذشت و الان دختری سالم و شیرین و باهوش و خوش زبان دارم که همه خصوصا همسرم عاشقشن.
از قدم دخترم همسرم استخدام شد، وضع مالیمون بهتر شد، ماشین خریدیم، خانه بزرگتر دوخوابه اجاره کردیم و تنش هامون کمتر شد الحمدلله.
سال ۱۴۰۰ دوباره خداخواسته باردار شدم ولی با وجود تشکیل قلب، به دلیل ناشناخته، ایست قلبی کرد و جنین عزیزم حدود ۴۰ روز در رحمم مرده بود و من چون همه حالتهای بارداری و حتی ویار رو داشتم نفهمیده بودم و برای سونوی ۱۳ هفته که رفتم گفتن جنین در ۸ هفته رشدش متوقف شده و من باید هرچه زودتر کورتاژ بشم که رحمم عفونت نکنه، دلم اصلا به سقط راضی نمیشد و میگفتم شاید اشتباه شده باشه. متاسفانه سونوهای مجدد هم تایید کردن و به ناچار بیمارستان بستری شدم و با سختی و درد و رنج زیاد، سقط کردم. در شرایطی که همسرم در ماموریت کاری بودن و تماس هم نمی تونستن با من بگیرن.
چندماه شرایط روحیم بد بود ولی اینم گذشت و دوباره خداروشکر به عشق دخترم سرپا شدم.
زمستان سال ۱۴۰۱ با امیدواری زیاد، دعا و نذر، کلی چکاب قبل بارداری و رعایت احکام انعقاد نطفه، باز باردار شدم ولی این سری هم لایق مادری نبودم و رشد جنینم عقب بود و از اول دکترم گفت که احتمال زیاد اینم سقط بشه، متاسفانه قلب تشکیل نشد و با درد شدید در منزل و در آخر کورتاژ در بیمارستان، جنینم رو از دست دادم.
و من الان موندم با یک افسردگی حاد، جسم و روح و روان و اعصاب خراب، ناامیدی زیاد، زمان کم برای فرزندآوری با توجه به سنم، ترس شدید از بارداری مجدد، تنش و اختلاف مجدد با همسر، اجاره نشینی و سختیهاش، خانواده همسری که مدام اذیتم میکنن و ...
تنها امیدم به ادامه زندگی دخترم هست.
کاش پایان داستان زندگی من هم، مثل بقیه دوستان به شادی ختم میشد.
دعا کنید برام که خیلی محتاجم. دعا کنید که در امتحانهای الهی سربلند بشم و دوباره خداوند من را لایق مادری بدونه و بتونم نوزادی رو در آغوش بکشم.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
14.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مقام_معظم_رهبری
✅من معتقد به کثرت جمعیتم.
💥۳۰ اردیبهشت، روز ملی جمعیت گرامی باد.
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#جمعیت_جوان_مولفه_قدرت
👌نشر حداکثری
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۷۲۱
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#ازدواج_آسان
#سبک_زندگی_اسلامی
#خانواده_مستحکم
#ساده_زیستی
#قسمت_اول
همیشه فکر می کردم تو سن ۱۸ سالگی ازدواج می کنم، همیشه حساب می کردم کی میشه ۱۸ سالم. تو فکر ۱۸ سال بودم که سال ۸۴ تو سن ۱۴ سالگی اولین خواستگار من اومد و من، هم ذوق داشتم هم استرس... خوب من تو ذهنم ۱۸ سالگی بود😜
یادمه بابا جونم خیلی بهم روحیه می داد، می گفت چیزی نیست اگه دوست نداری بگو نه... منم گفتم نه. دوباره با اصرار های مامان و مامان بزرگم راضی شدم و بعد چند روز اومدن خواستگاری.
شب خواستگاری که تموم شد یه انگشتر دست من کردن و فردای اون روز دایی مادر بزرگم من و همسر جونی رو عقد دائم خوندن و بعدش به ما گفتن برید با هم صحبت کنید😍 دیگه حرفی نداشتیم چون اگه به تفاهم نمیرسیدیم باید خطبه طلاق می خوندیم 😄
الان خیلی خوشحالم که هیچ صحبتی نکردیم چون اگر پایبند به اون حرفا نبودیم، همیشه می گفتیم خودت گفتی این کارو می کنم. فقط یادمه تنها کاری که کردیم خواهر شوهرم اون انگشتری که شب تو دستم کردن در آوردن دوباره همسرم گذاشتن تو دستم😍
اون موقع ها ما شهرستان بودیم، همسرم تهران. برا همین من هر موقع تعطیل می شد، میومد پیشم. یادمه یه بار عید فطر اومد، از یه شیرینی فروشی خوب تو تهران برام شیرینی خریده بود. دو تا النگو و یه روسری برام خریده بود که همون شب اومدم النگو رو دستم کنم دیدم یکیشون شکست و من همون طوری نگه داشتم نبینه ناراحت بشه آخه تو خالی بودن اما بعداً بهم گفت صدای شکستنش اومده اون موقع ها خیلی وضع مالی خوبی نداشتیم آخه تازه رفته بود سر کار.
اون موقع ها یادمه بهم قول داد که بعد عروسی یه سرویس طلا یک میلیونی برات می خرم. بعد ها که بهش میگفتم می گفت هنوز بعد عروسیه😄 اما الان میگه برو یه سرویس یک میلیونی پیدا کن تا برات بخرم.
اما خیلی خدارو شکر می کنم که تو سن کوچیک ازدواج کردم، خیلی راحت می گرفتیم و دنبال هیچ تجملاتی نبودیم. فقط به فکر خوش گذرانی بودیم. بعد از ده ماه دوران نامزدی رفتیم خونه خودمون تو سن ۱۵ سالگی 😍
عروسی ما شهرستان بود، عروسی که تمام شد، فرداش باید میومدیم تهران. دوست داشتم چند روز دیگه اون جا باشیم اما نشد موقع خدا حافظی خیلی سختم بود، موقعی که می خواستم با بابام خداحافظی کنم گریه امونم نمیداد.😭
بعد از ۶ ساعت به خونه مون رسیدیم و زندگی دو نفره رو شروع کردیم😍 یادمه اون اوایل گریه می کردم و دلم تنگ میشدم بعد یه مدتی بهتر شدم و به کلاس خیاطی رفتم و خودمو مشغول کردم چون که سنم پایین بود برام سخت بود برم مدرسه بزرگسالان آخه محیطشو دوست نداشتم و باید تا دیر وقت کلاس می رفتم. تصمیم به استخاره شد که زنگ زدم، گفتن استخاره تون خیلی بده و هلاکت داره.
دیگه بعد از سه سال که از زندگیمون می گذشت همه می گفتن بچه بیارید و ما هم می گفتیم کوچیکیم بعد از چهار سال از زندگیمون تصمیم گرفتیم که بچه دار بشیم.
👈 ادامه در پست بعدی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۷۲۱
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#دوتا_کافی_نیست
#قسمت_دوم
بعد چهار سال که تصمیم داشتیم بچه دار بشیم، اما تا هشت ماه من باردار نشدم. روزای سختی بود خیلی استرس داشتم. می ترسیدم بچه دار نشم. اون موقع ها غیر حضوری درس می خوندم اول دبیرستان یه کلاس زبان هم با همسرم می رفتیم تو اون روزها فهمیدیم که داریم مامان و بابا میشم. تو سن ۱۸ سالگی
خیلی ذوق داشتیم، همسرم گفت دیگه هیچ کلاسی رو نرو، فقط استراحت کن. خیلی روزهای خوبی بود تا اینکه سه ماهم شدم. وقتی رفتم دکتر گفتن یه کیست بزرگی داری و برای بچه خیلی خطر داره. روزای خیلی سختی بود خیلی گریه می کردم پیش چند تا دکتر دیگه هم رفتم، همون حرفو زدن و گفتن که سه شبه بیام برای عمل همون جا نشستم و گریه می کردم. آخه بهم گفته بودن احتمال داره بچه سقط بشه 😭😭
از روی تخت بلند نمیشدم و همچنان گریه می کردم. دکتر که دید کوتاه نمیام گفت فردا برو پیش خانم دکتر مهرداد و اون جا یه زنگ به من بزن تا با دکتر صحبت کنم. رفتم پیشش وخانم دکتری که گفته بودن عمل لازمه صحبت کردن و بعد سونو منو دید و گفت برو تو هیچ مشکلی نداری. باورم نمیشد داشتم پر در میاوردم از خوشحالی.
بعد نه ماه صبر کردن موقع زایمان بهم گفتن قلب بچه خیلی کند میزنه اگه بچه تا چند ساعت به دنیا نیاد، سزارین میشی و دوباره گریه های من تو راهرو بیمارستان شروع شد و همسرم همش به من دلداری می داد بهم گفت وقتی تو داخل اتاق بودی یه خانمی که زایمان کرده بود رو آوردن و وقتی همسرش به استقبالش رفت دو تایی داشتن می خندیدن. بهم گفت دوستدارم توهم زود از اتاق زایمان بیرون بیای و با هم دیگه بخندیم.
حالم خیلی بهتر شد فقط به این فکر می کردم کی میشه از اتاق زایمان بیام بیرون وبعدش دوتایی بخندیم.
خوب تجربه ای از زایمان طبیعی هم نداشتم، فقط از سزارین که میدونستم شکم رو پاره میکنن می ترسیدم.
وقتی منو بردن اتاق ریکاوری دردی نداشتم. به پرستار ها گفتم من دوست دارم برم کنار پنجره بشینم و بیرون رو تماشا کنم. فکر می کردم هر موقع بچه بخواد بیاد خودش میاد. وقتی که آمپول فشار رو زدن به خودم اومدم که چه خبره بعد از ۵ ساعت درد خدا یه کنیز حضرت زهرا به ما هدیه کرد به نام فاطمه😍
بعد از دوسال و چند ماه دیگه تو سن ۲۲ سالگی دوباره باردار شدم و خدا یه دختر ناز دیگه به ما داد به نام ریحانه، حالا تو خونه مون دوتا کنیز حضرت زهرا داریم.
با اومدن این دوتا دختر ناز خدا خیلی به ما روزی های زیاد داده بزگترین روزیه ما اربعین بوده، سال ۹۸ وقتی ما اربعین کربلا بودیم من همش آرزوی دوقلو می کردم و دستمو به ضریح می زدم. نمیدونستم که باردارم وقتی که از کربلا اومدیم حالت تهوع داشتم و وقتی که آزمایش دادم، دیدم دوباره دارم مامان میشم. خودم و همسرم خیلی ذوق داشتیم. فقط نمیدونستم اطرافیان که خیلی مخالفن، چی میگن...
آخه مامان و خواهرهای من خیلی با بچه زیاد موافق نیستن اما خدا انقدر مهر این بچه رو به دل همه انداخته بود، وقتی بهشون گفتم همه خوشحال بودن.
بعد از چند ماه به مشهد رفتیم و من رفتم سونو گرافی دارالشفاء حرم و اون جا فهمیدم که خدا می خواد یه غلام رضا به ما هدیه کنه.
من تو کل بارداریم فقط دوسه بار سونو گرافی رفتم و هیچ دکتری تا روز های آخر بارداریم نرفتم و بعد برای زایمان به بیمارستان که رفتم گفتن پروندت رو بده گفتم پرونده من سفیده 😅
منو که داخل اتاق ریکاوری بردن چند تا دستگاه به من وصل کردن، گفتن تکون نخور چند ساعت تو اون حالت بودم تا صبح که شد یه خانم دکتر بد اخلاق اومدن و آمپول فشار رو زدن و بعد نیم ساعت بچه به دنیا اومد و بعدا فهمیدم که همه مادر ها رو تا صبح نگه داشتن. بعد نیم ساعت به نیم ساعت آمپول فشار رو زدن که شب راحت باشن. شب سختی بود، خدارو شکر پسرم صحیح و سالم به دنیا اومد و من دوباره برای بار سوم تو سن ۲۸ سالگی مامان شدم.
محمد که سه ماهش بود، اربعین رفتیم کربلا و تا شش ماهگی پسرم سه بار مشهد رفتیم و این ها همه روزی بچه های معصوم است که من و همسرم در کنارش از این روزی ها استفاده می کنیم
بعضی ها فکر می کردن من پسر می خوام اگه پسر بیارم دیگه فکر بچه از سرم میره، هر موقع میپرسن چند تا بچه دیگه می خوای میگم معلوم نیست هر چند تا خدا بده و برام دعا کنید آخه می خوام بعدی رو با فاصله کمتری بیارم می خوام همه رو سورپرایز کنم.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✅ کار فرهنگی تمیز...
اوایل دهه ٩٠ بود که مطالبات پی در پی رهبر معظم انقلاب مبنی بر ضرورت افزایش جمعیت و فرزندآوری و اهمیت تبیین این مسئله برای عموم مردم فکرمان را به شدت مشغول کرده بود. به خصوص که این بار جنس تقاضای ایشان متفاوت از موضوعات دیگر بود. آنجا که فرمودند:
"ما باید این را بدانیم چهكار داریم می كنیم. یعنی واقعاً این آسیبها را بفهمیم. یكی از خطراتی كه وقتی انسان درست به عمق آن فكر میكند، تن او میلرزد، این مسئلهی جمعیّت است؛ مسئلهی جمعیّت را جدّی بگیرید؛ جمعیّت جوان كشور دارد كاهش پیدا می كند. یك جایی خواهیم رسید كه دیگر قابل علاج نیست. یعنی مسئلهی جمعیّت از آن مسائلی نیست كه بگوییم حالا ده سال دیگر فكر می كنیم؛ نه، اگر چند سال بگذرد، وقتی نسلها پیر شدند، دیگر قابل علاج نیست"
فروردین ماه سال ١٣٩۶ "دوتا کافی نیست" فعالیت خود را در پیام رسان های اجتماعی مختلف آغاز کرد. طی این چند سال سعی کردیم تحت هر شرایطی فعالیت کانال تداوم داشته باشد، (هرچند که گاهی اوقات با فراز و فرود هایی همراه بود). خداوند متعال را شاکریم که در این مدت همراه و مدد کار ما بود و ما را در این مسیر یاری و هدایت فرمود.
از اعضای محترم کانال نیز به خاطر همراهی و مشارکت فعال شان در زمینه های مختلف سپاسگزاریم. حقیقتا حضور فعال و موثر شما در ارسال تجارب، نظرات و تصاویر فرزندان دلبندتان، براي ما انگیزه بخش بوده و خواهد بود.
در ادامه، همزمان با "روز ملی جمعیت" بخشی از نظرات و بازخوردهای اعضای محترم کانال منتشر می گردد تا ضمن اطلاع اعضای محترم از میزان اثرگذاری کانال، به کارشناسانی که انجام کار فرهنگی در شرایط اقتصادی فعلی را بی فایده می دانند، ثابت کنیم که با عنایت خداوند متعال، کار فرهنگی تمیز اثرگذار است.
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#جمعیت_جوان_مولفه_قدرت
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
بازخورد مخاطبین ١ 04-May-2023 19-15-23.pdf
37.11M
✅ میزان اثرگذاری کانال "دوتا کافی نیست" بر سبک زندگی و فرزندآوری مخاطبین...
💥انتشاربه مناسبت روز ملی جمعیت
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#سبک_زندگی_اسلامی
#کار_فرهنگی_تمیز
#بازخورد_اعضا
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
بازخورد مخاطبین ٢ 04-May-2023 19-24-30.pdf
48.71M
✅ میزان اثرگذاری کانال "دوتا کافی نیست" بر سبک زندگی و فرزندآوری مخاطبین...
💥انتشاربه مناسبت روز ملی جمعیت
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#سبک_زندگی_اسلامی
#کار_فرهنگی_تمیز
#بازخورد_اعضا
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#شیخ_رجبعلی_خیاط
✅ خرجت زیاد شده، اجاره کمتر بده...
📌 خانهی خشتی و ساده شيخ که از پدرش به ارث برده بود در خيابان مولوی کوچه شهيد منتظری قرارداشت. وی تا پايان عمر در همين خانهی محقر زيست.
نكتهی جالب اين است که چندين سال بعد، جناب شيخ يكی از اتاقهای منزلش را به يك راننده تاکسی، به نام «مشهدی يدالله»، ماهيانه بيست تومان اجاره داد، تا اين که همسر راننده وضع حمل کرد و دختری به دنيا آورد، که مرحوم شيخ نامش را «معصومه» گذاشت.
هنگامی که در گوش نوزاد اذان و اقامه گفت، يك دو تومانی پر قنادقش گذاشت و فرمود: «آقا يدالله! حالا خرجت زياد شده! از اين ماه به جای بيست تومان، هيجده تومان بدهيد.»
📚 کیمیای محبت
#صاحبخانه_خوب
#جامعه_دوستدار_کودک
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075