#تجربه_من ۸۶۹
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#سختیهای_زندگی
#رزاقیت_خداوند
#آندومتریوز
#قسمت_اول
من ۱۲ ساله بودم که دوره هام شروع شد،
درحالی که هیچ اطلاعی از این دوره ها نداشتم و مادر عزیزم خیلی بی توجه بودن نسبت به اینکه به ما آگاهی بدن...
اولین دوره به طرز خیلی بد و غیر بهداشتی تموم شد. اینقدر اون روزها برام بد بود که الان با گذشت حتی ۳۰ سال از اون روز هنوز لحظه به لحظه ش به خاطرم مونده😔
بعد از اون که یکم اطلاعات از دخترهای فامیل گرفتم کمی تونستم خودمو جمع کنم، اما کم کم دل دردها به سراغم اومد. دردهای وحشتناکی که مثل مار به خودم میپیچیدم و مادر معتقد بود که این دردها طبیعیه و نیاز به دکتر نیست.
در کنار دردهای وحشتناک، حالت تهوع و استفراغ های پی در پی و سردردهای میگرن گونه هم داشتم اما مادر همچنان معتقد بود که اگر دختر به دکتر زنان مراجعه کنه، همسایه و فامیل براش حرف درمیارن، و من این دردها رو تحمل کردم تا در سن ۱۹ سالگی ازدواج کردم
.
خوشحال بودم که ان شالله از این درد رهایی پیدا می کنم اما دریغ و درد که اوضاع بدتر شد. چون مادرشوهری با اعتقادات بسیار قدیمی و وسواس شدید نصیبم شد و اینکه عروس رو کلفت خونه مادرشوهر میدونستن.
دیگه اوضاعم بسیار وخیم شده بود،تازه این وسط زخم زبون هم میشنیدم که دختر تا حالا ندیدیم اینطوری😢
سه ماه از ازدواجم گذشته بود که زمزمه های فامیل شوهر بلند شد که عروس مون نازاست😳
مادرشوهر سختگیرم اجازه نمیداد با همسرم به دکتر برم و معتقد بود برای مرد زشته که مطب دکتر زنان مراجعه کنه پس با خودش به دکتر می رفتم.
از شانسم دکتری که بهش مراجعه کردیم بسیار بدعنق و کم حرف بود و هر چی مادرشوهر ازش سوال میپرسید، هیچ جوابی نمیداد. فقط گفت که عفونت و زخم دهانه رحم داره.
مادرشوهرم به هرکی رسیده بود گفته بود عروسم نازاست، دکتر گفته، میخوایم طلاقش بدیم و این وسط همسرمم هیچ عکس العملی نشون نمیداد.
درمان رو شروع کردم و سه بار عمل فریز رو انجام دادم تا زخم ها و عفونت ها که ناشی از همون روزگار و زندگی سخت بود، بهبود پیدا کرد. اما همچنان باردار نشدم.
۶ ماه بعد از ازدواج ما برادرشوهرم ازدواج کرد و عروس خانم همون ماه اول باردار شد و همین باعث شد تا آزار و اذیت ها و فشارهای خانواده همسرم بیشتر بشه، همسرمم همچنان در سکوت...
یک سال گذشت و دیگه تحمل اون زندگی سخت و شوهر وابسته به مادرو نداشتم،
به نیت طلاق به منزل پدری برگشتم، در حالی که بسیار رنجور و لاغر و ضعیف شده بودم.
انگار این دوری به همسرمم تلنگری زده بود و ایشون به خودش اومد. به منزل پدرم اومد تا منو برگردونه اما قصد من جدایی بود چون میدونستم اگر برگردم باز همون آش و همون کاسه ست و زندگی روی خوشش رو به من نشون نخواهد داد، پدرمم اجازه نداد که برگردم.
به همسرم گفتن اگه زنت رو میخوای، باید شرایط مستقل شدن رو فراهم کنی...
چند ماهی منزل پدرم موندم و تقویت شدم و این در حالی بود که برادرهای همسر یکی یکی با اقوام به دنبالم میومدن تا منو برگردونن...
بالاخره با شرط و شروط برگشتم اما مادرشوهر همون آدم سابق بلکم بدتر شده بود. اما من دیگه اون دختر مظلوم و ساکت نبودم و خودم زندگیم رو مستقل کردم.
بعد از مدتی که از برگشتنم گذشت متوجه شدم باردارم به دکتر مراجعه کردم و معلوم شد دوقلو باردارم.
خیلی خوشحال و ذوق زده بودیم با همسرم براشون خرید می کردیم و کلی نشاط بهمون تزریق میشد. درکنارش ویار بسیار وحشتناک. آزار و اذیت ها و نیش و کنایه ها و زخم زبون ها همچنان ادامه داشت.
تا اینکه که هفت ماهه شدم، درد زایمان به سراغم اومد. و طفلکم هام به دنیا اومدن یه دختر و پسر که بسیار هم زیبا بودن تو همون ۷ ماهگی،به طوری که بخش زایمان بیمارستان همه دور بچه هام جمع میشدن
اما انگار روزگار تقدیر دیگه ای برام رقم زده بود و متاسفانه هر دو طفل من بعد از چند ساعت فوت کردن 😭
حال و روز بسیار بدی داشتم. حال همسرمم بهتر از من نبود اما همین اتفاق تلخ باعث شد همسرم به خودش بیاد و بیشتر مراقبم باشه دیگه جلوی خیلی چیزها رو میگرفت و اوضاع بهتر شده بود.
دوماه بعد از رفتن دوقلوها با اینکه دکتر بهم گفته بود حالاحالاها باردار نمیشی، باردار شدم😃
ادامه 👇
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۸۶۹
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#سختیهای_زندگی
#رزاقیت_خداوند
#آندومتریوز
#قسمت_دوم
حالا دیگه همسرم کلی عوض شده بود و مراقبت هاشم بیشتر،بارداری بسیار راحتی داشتم و ۴۱ هفته بارداریم طول کشید و با یه زایمان راحت پسرکم به دنیا اومد😍
یه پسر ناز با سری پر از مو😌😍
بعد از تولد فرزند نعمت ها بود که به زندگی مون سرازیر شد و کاملا مستقل شدیم. همسرم به دانشگاه رفت و ارتقای شغلی گرفت، خونه خریدیم و الحمدلله اوضاع بهتر شد.
پسر عزیزم ۵/۵ ساله بود که دختر گلم خدا خواسته به جمع ما اضافه شد 😍 یه دختر سفید و تپل و ناز😍😃😘
حالا دیگه زندگی مون پر از نشاط شده بود
اماااااااا من همچنان دردهای وحشتناک و خونریزی های بسیار شدید دوره هام رو داشتم و متاسفانه هیچ درمانی اثر نداشت.
دخترم دوساله شده بود و پسرم ۸ ساله
یک شب درد وحشتناکی تو شکمم پیچید 😫و در هیچ حالتی دردش بهتر نمیشد، نیم ساعتی درد رو با جیغ و داد تحمل کردم 😭 و به یکباره درد قطع شد انگار نه انگار که دردی بود.
۶ ماه از اون درد گذشت که احساس کردم یه چیز سفت و گردی زیر شکمم وجود داره به دکتر و سونو مراجعه کردم که مشخص شد یه توده ی بزرگ به ابعاد ۱۵ سانتی چسبیده به تخمدانم هست تا سیتی اسکن و آزمایشات انجام بشه دو هفته گذشت و در این زمان اون توده دو برابر شده بود😔 دردهام بسیار وحشتناک بود، به طوری که جیغ میزدم😭 و دکتر برام تشخیص سرطان داد😭 به اتاق عمل رفتم تا هم توده خارج بشه، هم بررسی بشه که آیا متاستاز داده یا نه...
که از لطف خدای مهربان معلوم شد اون توده اندومتریوز بوده با لخته های خونی شکلاتی که تو لگنم تجمع کرده بود. عمل بسیار سخت و سنگینی بود اما بخیر گذشت
بعد از اون داروهای مختلفی هم استفاده کردم دردها و خونریزی ها خیلی بهتر شد اما باز هم گاهی کیست یا فیبروم به سراغم میاد که سعی کردم با تغییر سبک زندگی و آرامش بیشتر باهاش کنار بیام
الان دخترم نوجوان شده و به شدت مراقبش هستم. سونو و دکتر میبرمش تا خیالم از هر جهت راحت باشه. مادرهای عزیز از دختر خانم هاتون مراقبت کنید. دوره ی پریود روال طبیعی بدن یه خانوم هست نه عیب و ایراد نه باعث شرم،
مراقب ریحانه های بهشتی تون باشید.
ممنون❤️
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
برای معرفی کانال "دوتا کافی نیست" به سایرین، می توانید از بنر تبلیغی زیر استفاده کنید. 👇
اول محرم بود که فهمیدم باردارم. وقتی به همسرم گفتم، عصبانی شد و گفت سقطش کن. من اون زمان ۵ تا فرزند داشتم، به همسرم گفتم چنین کاری نمیکنم، از خدا میترسم. همسرم همچنان بر سقط پافشاری میکرد. به زور من رو برد پیش متخصص زنان، به دکتر گفتم راضی نیستم بچه را سقط کنم، این بچه هم مثل بچه های دیگه ام هست. دکتر با همسرم صحبت کرد، اما فایده نداشت. دکتر گفت حالا یه سونو بده، شاید قلبش تشکیل نشده باشه. روز بعدش سونوگرافی رفتم. نوبتم رسید، ازم پرسید چندتا بچه داری؟ گفتم ۵تا. گفت ماشاءالله الان شدن ۷تا، اینها دوقلو هستن...
✅ ادامه ی این روایت جذاب و قشنگ، داخل کانال #دوتا_کافی_نیست سنجاق شده.😍👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
بیش از ۹۰۰ تجربه جذاب، کاربردی و مفید در موضوعات مختلف😃👆👆
#میرزا_اسماعیل_دولابی
✅ آزمون ایمان...
بزرگترین آزمون ایمان زمانے استـــــ ڪه چیزے را میخواهید و به دستـــــ نمےآورید...
با این حال قادر باشید ڪه بگویید:
"خدایا شڪرتـــــ"
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#ارسالی_مخاطبین
👌 «ما کوثریم و کم نمی شویم»
#برکت_خانه
#نسل_مهدوی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✅ ۳۰ درصد تخفیف مالیاتی برای دههشصتیها
بر اساس یکی از بندهای تبصره ۶ بودجه ۱۴۰۳، در راستای قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت، اشخاص حقیقی به ازای فرزند سوم و بیشتر در سال ۱۴۰۳ مشمول ۱۵ درصد افزایش در تخفیف مالیاتی میشوند. در خصوص والدین دهه شصتی این تخفیف مالیاتی ۳۰ درصد می باشد.
#قانون_حمایت_از_خانواده
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#تخفیف_مالیاتی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_تراشیون
📌"راه درمان تنبلی فرزندان"
#تربیت_فرزند
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۸۷۰
#فرزندآوری
#سختیهای_زندگی
#غربالگری
#توکل_و_توسل
من متولد ۷۲ هستم. در سال ۹۶ با همسرم که پسر یکی از اقوام پدری بودند، ازدواج کردم، من و همسرم هردو سادات هستیم. من قبل از ازدواج به یک بیماری صعب العلاج مبتلا شدم و دیگه تصمیم به ازدواج نداشتم. تا اینکه همسرم پیشقدم شدن و خواستگاری کردن. ایشون همه ی ملاک های من رو داشتن، ایمان، اخلاق و روحیه ای تلاشگر.
به ایشون گفتم بیماری سختی دارم، فکر میکردم ایشون منصرف بشن، اما اینطور نبود، مصمم تر از قبل پیگیر بودن. ازدواج کردیم و با مشورت از پزشکم که ایشون گفتن بارداری برات خوب هست، تصمیم به بارداری گرفتیم.
البته ناگفته نماند که همسرم بسیار بچه دوست هستن، و همیشه بچه های فامیل با ایشون رابطه خوبی دارن.
بعد از گذشت ۶ ماه و بعد از اینکه به زیارت جدم ابا عبدالله الحسین علیه السلام رفته بودیم، باردار شدم. دختر اولم بعد از گذراندن ۹ ماه شیرین، با عمل سزارین بدنیا اومد، بقدری دوست داشتنی بود و هست، همیشه ایشون رو هدیه امام حسین جانم میدونم. این رو خودش هم میدونه.
بخاطر شرایط کاری همسرم به شهر خودمون برگشتیم و اون زمان دخترم ۸ ماهه بود، سختی ها و اضطراب های زیادی پیش روی ما بود. دوری از خانواده ام یکی از این سختی ها بود، چون به خاطر شغل پدرم که نظامی بودن باید در شهر دیگری زندگی میکردن. دختر کوچولوی ما بزرگتر شد و بیماری من مجدد عود کرد، اینبار علاوه بر مشکل قبلی بیماری خود ایمنی هم به اون اضافه شد، خیلی بهم ریخته بودم، بسیار ناراحت و دلشکسته از این اتفاق. مخصوصا زمانی که بفکر فرزند دوم بودم، پزشک به من این اجازه رو نداد.
تنها همراه لحظه های سخت من همسرم بود که پا به پای من مدارا کرد. بهم امیدواری میداد چون ایمان قوی داشتن و هنوز هم دارن.
من با توسل به شهدای عزیز و توکل به خدا و یاری امام رضا جانم، اقدام به بارداری کردم. خیلی روزهای سختی رو پشت سر گذراندم، اضطراب از اینکه نتونم دیگه بچه دار بشم و دخترم تنها بمونه.
بعد از ۸ ماه و درست زمانی که مادربزرگ مهربونم رو از دست داده بودم، خدا لطفش رو شامل حالم کرد و بعد از اومدن از پابوسی امام رضا جان، من مجدد باردار شدم. باورم نمیشد خدارو کلی شکر کردیم و من همسرم هردو خوشحال بودیم.
دختر بزرگم ۳ سال و نیم بود، و اطرافیان از اینکه زود به فکر آوردن بچه دوم افتادم، شماتت میکردن. اما خدای من کمکم کرد و با وجود دوری از خانواده تونستم این مرحله رو هم بگذرونم.
وقتی غربالگری انجام دادم، آزمایش خون نشون داد که ریسک ابتلای بچه به سندرم داون بالاست. دکترم که برای بارداری پیششون میرفتم دلداریم دادن و منو به فوق تخصص مادر و جنین ارجاع دادن و خیلی منو راهنمایی کردن...
دکتر فوق تخصص به من گفتن باید آمینوسنتز انجام بدم، و قبلش باید همسرم رضایت بدهند که اگر حین کار مشکلی پیش اومد و کیسه آب پاره شد ما مقصر نیستیم. راه حل دیگه ای که برام توضیح دادن آزمایش خون سل فری بود که ۹۰ درصد دقیق و تشخیصی بود. من باید بین آمینو سنتز و تست خون سل فری یک کدام رو انجام میدادم.
همسرم با ایمان و دل قرص میگفتن این بچه هر جور که باشه نگهش میداریم. و به من امید میدادن که بچمون سالمه.
بار دیگه دست به دامان امام رضا جانم شدم و قسمشون دادم به مادرشون حضرت زهرا. إن شاءالله دخترم سالم باشه من نذر حضرت زهرا سلام الله علیها، اسمش رو ریحانه زهرا سادات بگذارم.
با مشورت متخصص زنانم تست سل فری انجام دادم و باید منتظر نتیجه آزمایش می موندم. بعد از ۱ هفته جواب آزمایش رو گرفتم که الحمدلله شکر خدا، دخترم سالم بود. برای سلامت بودن دخترم ۱ النگو نذر امام رضا جان 🌹 کردم.
توسل به ائمه و توسل به شهدا همیشه راهگشای زندگی من و همسرم بوده و هست.
ریحانه زهرا سادات من سال ۱۴۰۱ در ماه صفر به دنیا اومد، سالم و زیبا. به پابوسی امام رضا جانم رفتیم و نذر دخترم رو ادا کردیم. این دخترم هدیه ی امام رضا علیه السلام هست.
دختر کوچولوی من الان عشق آبجی خانوم بزرگشه و همینطور چشم و چراغ خونه ی پدر همسرم.
از همه ی خواهرای گلم میخوام برام دعا کنن إن شاءالله خدا بخواد و باز هم به من فرزند سالم و صالح بده، که نذر سربازی امام زمان بشن.
یاعلی🌹
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#ارسالی_مخاطبین
👌سربازانی برای امام زمان عج...😍
#فرزندآوری
#برکت_خانه
#نسل_مهدوی
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#استاد_قرائتی
📌کجا می بری؟!
یک کسی کارخانههای متعددی داشت و از سرمایهدارهای درجه یک بود. از یک استانی به تهران آمده بود، نزد من در ستاد نماز آمد. از بیرون برایش غذا آوردند و خودمان هم نشستیم خوردیم. در بشقابش دو سه قاشق زیاد آمد.
گفت: آقای قرائتی اینجا در ستاد نماز پلاستیک ندارید؟ نایلون؟ گفتیم: چرا. آوردیم و دادیم. دیدیم دو سه قاشقی که زیاد آمده را ریخت در پلاستیک بست و در جیبش گذاشت. گفتم: کجا میبری؟ گفت: من در استانی که کار میکنم چند تا مرغ دارم. این را برای مرغها میبرم.
معاملاتی که میکرد مثلاً یکی از چکهایش هفتاد میلیارد تومان بود. قصه برای ۲۰ سال پیش است تقریباً ولی میگفت: یک دانه برنج نمیگذارم حرام شود. ما فکر میکنیم نه، گدابازی در نیاور و اینها را دور بریز.
#سبک_زندگی_اسلامی
#ساده_زیستی
#نه_به_اسراف
#قناعت
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
✅ دعاگویان...
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#سوال_مخاطبین
✅ پاسخ به سوالات شما ...
#وسواس
#سازش_بین_فرزندان
#ویار_بارداری
#بواسیر
#معرفی_کلاس
#تقویت_سیستم_ایمنی
#زردی_نوزدان
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075