eitaa logo
دوتا کافی نیست
50.4هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
32 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
۸۹۹ فرزند آخر یه خانواده ۸ نفره بودم، تمامی خواهرها و برادرهام با اختلاف سنی یک سال یا دو سال به دنیا اومده بودن اما بعد از پنجمین بچه مادرم سفت و سخت مقاومت کردند و تا ۶ سال نذاشتند عضو دیگه ای به خانواده اضافه بشه. مادرم تعریف می کنند که یک سال از خدا خواستم کاش بتونم تمام ماه مبارک رمضان رو روزه بگیرم و مشکلی پیش نیاد، از قضا ده روز هم روزه ی قضا قبل از ماه مبارک رمضان گرفتن؛ ماه مبارک آمد و رفت و مادرم تمام روزه هاشون رو گرفتن و اینجا بود که متوجه شدند کار از کار گذشته و حالا در حالی که مادرم ۴۰ سال داشتند من مهمان وجود مادرم بودم. شرایط زندگی مادرم واقعا سخت بوده و من به ایشون حق میدم که من رو نخواسته باشند، اما مادرم تسلیم امر الهی شدند و خلاصه من وارد جمع خانواده شدم و حالا ته تغاری خانواده بودم و پدر و مادرم خیلی دوستم داشتند. 😍😍 از ۱۵ سالگی خواستگار داشتم اما شرایط جوری نبود که ازدواج کنم، از طرفی تازه دو تا از خواهرهام همزمان با هم ازدواج کرده بودند و هزینه تامین دو تا جهیزیه بر دوش خانواده ام سنگینی می کرد، از طرف دیگه خبر بارداری هر دو با هم اتفاق خوشحال کننده دیگری بود که خانواده ی ما با اون رو به رو شد و حالا هزینه ی دو تا سیسمونی هم به هزینه ی قبلی اضافه شده بود و واقعا نمی شد فشار دیگه ای از طرف من به خانواده وارد بشه. حالا من بزرگ و بزرگ تر می شدم و دیگه منتظر کنکور بودم. جواب کنکور آمد و من دانشگاه قبول شدم اما هم زمان در آزمون حوزه هم شرکت کردم و آنجا هم قبول شده بودم و تصمیم گرفتم وارد حوزه بشم. از نوزده سالگی خونه مون محل رفت و آمد خواستگارها شد بعضی از خواستگارها که در همون مرحله ی تلفنی رد می شدند اون هایی هم که می اومدند در حین صحبت متوجه می شدم ملاک های من رو ندارند. من همیشه از همون شانزده هفده سالگی تو دعاهام در مورد ازدواج به غیر از این که به خدا التماس می کردم همسر مومن و خداترس نصیبم بشه وارد جزئیات هم می شدم از اسم و فامیل طرف مقابل تا شغل و حتی در مورد مدل ماشین هم خواسته ام رو می گفتم و در دعا کردن هم خیلی مصر بودم 😂😂 از اونجایی که خدا همیشه هوای بنده هاش رو داره و خودش وعده داده شما بخواهید من اجابت می کنم الحمدلله در سن ۲۴ سالگی یک همسر مومن با تمام جزئیات درخواستی رو در مسیر راهم قرار داد. سال ۹۳ زندگی مشترکمون رو با سفر کربلا و جشنی که به مناسبت تولد حضرت زهرا سلام الله علیها و ولیمه ی ازدواجمون بود آغاز کردیم. سال ۹۴ بود که متوجه شدم یک بیماری خود ایمنی داشتم که نهفته بوده و حالا فعال شده بود. از اون جا بود که پام به آزمایشگاه و بیمارستان و دکترهای مختلف باز شد، همیشه دوست داشتم تعداد زیادی بچه داشته باشم اما حالا با وجود این بیماری شرایط سخت شده بود. هیچ وقت فراموش نمی کنم وقتی جواب آزمایشم رو به یک دکتر متخصص نشون دادم و گفتم تصمیم بارداری دارم با خون سردی آزمایشم رو نگاه کرد و بهم گفت هیچ وقت نباید بچه دار بشی و در صورت بارداری زنده نمی مونی، وقتی بهش گفتم من می خوام بچه دار بشم بهم گفت بچه دار شو اما دچار مرگ مغزی می شی؛ اتفاقا یکی از بستگان نزدیک ما دقیقا به خاطر این بیماری و اینکه بدون کنترل بیماری باردار شده بود متاسفانه از زمانی که بچه اش به دنیا اومد مدام در بیمارستان بستری بود و وقتی بچه اش دوساله شد فوت کرد و من این سابقه ی ذهنی رو داشتم. خدا از تقصیر اون پزشک بگذره ولی من وقتی ایشون با خونسردی کامل و همراه با تندی این حرف ها رو بهم می زد، صدای شکستن قلبم رو شنیدم. تمام طول مسیر بازگشت به خانه بغض داشت خفم می کرد به محض وارد شدن به خانه بغضم ترکید و با دل شکسته سجده ی شکر کردم و گفتم خدایا من راضی ام به رضای تو😭😭😭 تصمیم گرفتم پیش یک دکتر دیگه برم و آزمایش ها رو به ایشون هم نشون بدم دکتر وقتی آزمایش ها رو دید گفت این بیماری اصلا اون چیزی نیست که دکتر قبلی گفته بلکه شبیه به اون هست و مشکلی برای بچه دار شدن نیست فقط قبلش باید درمان دارویی رو شروع کنی تا بیماری کنترل بشه، ضمن اینکه من تنبلی تخمدان هم داشتم و این هم مشکل دیگه ای برای بارداری بود اما من تمام امیدم به خدا بود. خلاصه درمان هر دو بیماری رو شروع کردم. آذر ۹۵ بود که به قرآن تفال زدم و این آیه اومد (فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيم) و خدا به وعده اش عمل کرد و ماه بعد در دی ماه باردار شدم و در مهر ۹۶ پسر خوشگل و واقعا حلیمم به دنیا اومد. همزمان درسم رو هم ادامه دادم و الان مشغول رساله سطح ۴ حوزه هستم. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۹۹ پسرم که دو ساله شد تصمیم گرفتم مجدد باردار بشم و باز درمان دارویی رو شروع کردم تا اینکه سال ۹۹ دوباره در دی ماه باردار شدم اما این بار یک ماه بیشتر مهمان من نبود و بچه ام سقط شد، از اون موقع پیگیر بچه دار شدن بودم تا اینکه در مردادماه امسال به داروی پزشک واکنش نشون دادم و دچار dvt و متاسفانه به دنبالش آمبولی شدم و در آی سی یو بستری شدم. الحمدلله بعد از دو هفته از بیمارستان مرخص شدم و حالا مجدد دنبال درمان برای بارداری هستم ماه پیش که به یک مرکز ناباروری مراجعه کردم پزشک اونجا من رو قبول نکردن و دوباره با این جملات آشنا که به همون یک بچه قناعت کن و بارداری برات خطر مرگ داره من رو رد کردن البته گفتن می تونی به مراکز دیگه مراجعه کنی شاید بتونن کاری برات کنن اما من یقین دارم اگر تمام دنیا چیزی رو بخوان ولی خدا نخواد نمی شه و اگه خدا چیزی رو بخواد و تمام دنیا بگن نمی شه، اون کار انجام می شه. من همچنان وظیفه ام رو انجام میدم و نتیجه رو به خدا سپردم. از تمام دوستان عزیز این کانال می خوام من رو دعا کنن که بتونم سهم کوچکی در تحقق فرمایش ولی امرمون داشته باشم و من هم تعدادی سرباز به اسلام و انقلاب تقدیم کنم. در پایان بگم که الحمدلله من سرتاسر زندگیم پر از نعمت الهی بوده اگر این مشکلات رو گفتم برای این بوده که اولا یک خواهش از تمام کسانی که شرایط بچه دار شدن رو دارند، بکنم که نگذارید امر ولی رو زمین بمونه و قدر نعمتی که خدا بهتون داده رو بدانید. ثانیا به دوستانی که مثل من فعلا توفیق بچه دار شدن رو ندارند بگم هیچ وقت از لطف خدا ناامید نشید و از ته قلبتون خواستتون رو از خدا بخواهید اگه داد که الحمدلله، اگر هم نشد حتما بهترین خیر همینی هست که خدا خواسته و باز هم الحمدلله.😍😍😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرصت استجابت دعا.... نسایم رحمت الهی که همواره و بی انقطاع در وزیدن است در اوقات شریفه و زمانهای خاص بیشترست. لیله الرغائب شب اولین جمعه ماه شریف رجب یکی از این فرصتهای شریف است که سفارش فرموده‌اند اهل دعا و توجه و معرفت آن را غنیمت شمارند و از برکات آن مستفیض گردند. چنانکه فرموده‌اند دعا مغز عبادت و بندگی خداوند متعال است: الدعاء مخ العباده حقیقت عبودیت و پرستش، خدا را خواندن و از خدا خواستن و به درگاه او عرض نیاز و حاجت کردن است. امید است مومنین این فرصت مبارک را برای تجدید عهد با خدا و توبه و انابه غنیمت شمارند و با توسل و تمسک به ذیل عنایات حضرات معصومین مخصوصا حضرت بقیه الله ارواحنا فداه در شرایط کنونی برای اعلاء کلمه اسلام و قضای حوایج همه مسلمانان و رفع مشکلات و نصرت اهل ایمان خصوصا در یمن و بحرین عزیز دعا کنند و از خدا خذلان استکبار جهانی و عوامل و عمال او را در منطقه و دفع شر آل سعود و آل خلیفه را مسئلت نمایند. 🔹پیام آیت الله صافی گلپایگانی به مناسبت لیله الرغائب در سال ۱۳۹۲ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
شب استثنایی... خداوند، همان‌طور که یک جایی از زمین را کویر کرده که اصلاً یک دانه علف هم در آن نیست، و یک جایش را جنگل کرده که یک ذره زمین در آن پیدا نیست و همه جایش سبز است [در مورد زمان‌ها هم همینطور کرده است]. شب‌ها و روزها مختلفند. مثلاً ماه رجب، خودش به منزلۀ یک حرم است. شب جمعه اول ماه رجب، یک شب استثنایی است. اینها حرم هستند. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
من فاطمه حلما هستم. متولد ۵ دی ماه ١۴٠٢، خوزستانیم اما ساکن کرج👶 داداش محمدحامی من ١١ سال پیش با عمل سزارین بدنیا اومد، مامانم خیلی دوست می‌داشت که بعد از ١١ سال من با زایمان طبیعی به دنیا بیاره، اما هیچکدوم از متخصصا و دکترا قبول نمیکردن😐 تا اینکه من عجله کردمو بعد از نماز صبح سه شنبه زودتر از موعد کیسه آب‌ مادرم پاره شد، بابایی ما رو بیمارستان برد. اونجا هم خانم دکترا تا متوجه شدن که بچه ی اول مامانم با سزارین بدنیا اومده بود، گفتن باید بری اتاق عمل😨 اما مامانم اصلا کوتاه نیومد، گفتش ما رضایت شخصی میدیم و امضا می‌کنیم که تصمیم داریم بامسئولیت خودمون زایمان طبیعی کنم. بعد از ساعتها درد کشیدن مامان نازنینم و سعی و تلاش خودم که زودتر بدنیا بیام موقع اذان مغرب باحول وقوه الهی خداروشکر چشم بدنیا ی زیبای شما گشودم😍💞 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
از آثار حلال بودن مالتان این است که فرزندتان عاشق شهادت می‌شود. اگر به بچه نان حرام بدهید، بچه هیچ‌‌‌‌وقت دلش نمی‌‌‌‌خواهد بسیجی شود. آن نان، این اقتضا را ندارد. یکی از فرماندهان سپاه، اصغر وصالی است. چند سال فرمانده بود، آخر هم شهید شد. برادرش هم پاسدار بود و سرپل ذهاب شهید شد. مادرش قبل از شهادت بچه‌هایش، خواب دیده بود امام آمده به خانه‌شان‌‌‌‌ و مادرش یک ظرف میوه برای ایشان برده. امام دوتا سیب درشتش را برداشت و گرفت زیر عبا. گفت این برای من، و خداحافظی کرد و رفت. همان که شما می‌‌‌‌گویید «سیبِ سرسَبد». وقتی پسرش شهید شد متوجه تعبیر خوابش شد. نسبت به دومی می‌‌‌‌گفت نرو. پسر تا چند روز به‌‌‌‌خاطر رعایت پدر و مادرش ماند. بعد مادر خواب دیده بود که مزاحم بچه‌‌‌‌ات نشو! به پسرش گفته بود پسرم می‌‌‌‌خواهی بروی مزاحمت نمی‌‌‌‌شوم. او رفت و عاشورا شهید شد. وقتی پسرش شهید شد، من برای سر سلامتی پدر به منزلشان رفتم. پدر اینها یک مرد هشتادساله و گاریچی بود. میوه می‌‌‌‌فروخت. چرخ داشت. به من گفت: «بچه من باید شهید می‌‌‌‌شد. من هشتاد سال عمر دارم و در خرید و فروشم ذره‌ای تقلّب نکردم، ذره‌‌‌‌ای حرام و حلال را قاطی نکردم. همیشه به رزق حلال قانع بودم». او شب‌‌‌‌ها کم می خوابید. پسرش اصغر به او گفته بود: بابا کمی بخواب. پدر به او گفته بود: «پسر! تو هنوز خاطرخواه نشدی! وقتی خاطرخواه شدی، خوابت نمی‌‌‌‌برد». منظورش خودش بود که خاطرخواه خدا شده و شب‌‌‌‌ها [به خاطر مناجات و نماز شب] خوابش نمی‌‌‌‌برد. @haerishirazi کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا