eitaa logo
دوتا کافی نیست
49.1هزار دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
36 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
7.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. خو مگه مجبوری؟!!🥲😍 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
واجب‌تر از آب و نان فرزندان... من به همه پدر و مادرها عرض می‌کنم واجب‌تر از آب و نان و نیازهایِ مادیِ فرزندانتان، این است که برای آنها یک مربی روحی و معنوی درنظر بگیرید تا با آنها از دوازده-سیزده‌سالگی هفته‌ای نیم‌ساعت به‌تدریج معارف دینی را با ادلهٔ متناسب با فکر بچه‌ها، به آنها اِلقا کند. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
. ✨هرکس وسیله داشت برای هدایتش ✨ما با نســیم روضـه‌ی تو با خــدا شدیم... "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعاگوی همه از مسجدالنبی...🤲 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌منشا برخی اختلاف... درک وضعیت همسر از شاخصه‌های مهم زن بودن محسوب می‌شود و به ما کمک فراوانی می‌کند، زیرا منشأ بعضی از اختلاف‌هاست. "توقع بیش از اندازه از همسر سبب ناراحتی و بی‌انگیزگی و در نهایت اختلاف در زندگی زناشویی خواهد شد." مثلا زن هوشمند، هرگز از مرد درون‌گرا انتظار بروز رفتارهای مردی با شخصیت برون‌گرا را ندارد. بنابراین؛ زنانی که وضعیت همسرشان را درک می‌کنند و از او به اندازه توانش توقع دارند، در زندگی زناشویی مشکلات کمتری را تجربه خواهند کرد. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
11.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. ✨شجاعتی که شهید یحیی السنوار از امام علی (ع) آموخت. 🌷سالروز شهادت فرمانده شجاع شهید یحیی السنوار گرامی باد. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۲۳۹ من فرزند اول از یک خانواده شش نفره و تنها دختر خانواده و به عبارتی یک دهه شصتی البته آخراش وقتی دبیرستان را تموم کردم و داشتم می خوندم برا دانشگاه، اولیل بهار سال ۸۸ زمزمه خواستگاری بلند شد و با موافقت پدر و مخالفت مادرم اومدن خواستگاری... از فامیل های مادر و پدرم بودن (ازدواج مادرم و پدرم هم فامیلی بود). مخالفت مادرم به خاطر اینکه بچه کوچیک داشت و کلا دوست نداشت ازدواج فامیلی باشه و موافقت پدرم به خاطر اینکه میگفت میشناسمش و معیارهای مورد نظر پدر را داشت. من که کلا شناختی نداشتم ولی درکل مخالف هم نبودم چون میگفتم پدرم بهترین را برام می‌خواد. ۱۸ اردیبهشت همون سال عقد کردیم و ۲۰روز بعد از اون هم ازدواج کردیم و چون تجربه ای از اینکه جلوگیری بکنم نداشتم، همون ماه اول ازدواجم باردار شدم تو سن ۱۸سالگی و چون درد زایمان نداشتم مادر شوهرم طبق تجربه ی قدیم میگفت که باید درد بگیره بعد بری بیمارستان که اشتباه بود و من دیر رفتم بیمارستان و نزدیکای زایمان بچه مدفوع کرد و من سزارین شدم و در نهایت ۵ فروردین سال ۸۹ پسرم به دنیا اومد. چه لحظه شیرین و به یاد ماندنی ای بود. اولین سالگرد ازدواجم، پسرم سه ماه ش بود.😍 کلا تو یه اتاق بودم و بعد از پسرم چون هیچ امکاناتی نداشتم (حمام نبود، آشپزخونه نبود، آبگرم نبود، نان باید می‌پختم، پوشک اصلا فقط کهنه، تمام نگه داری و همه چی دست خودم بود. هیچ کس کمکم نبود ولی خدا رارشکر از اونجا که علاقه ی شدیدی به بچه داشتم از پس همه کار بر می اومدم طوری که مادر شوهر و بقیه تعجب می کردن و تازه کلی کار دیگه هم مادر شوهر ازم می خواست و من بی چون و چرا انجام می‌دادم. همین شرایط باعث شد که من تا ۴سال ابدا به بچه فکر نکنم. سال حدودا ۹۰ باردار شدم و همون سال دست به کار ساخت خونه شدیم. خیلی خوشحال بودم که هم خونه ام درست میشه و هم باردارم ولی گفتن قلب جنین تشکیل نشده و کورتاژ شدم.😔 گذشت و من بعد ساخت خونه ام سخت دنبال بارداری بودم و میترسیدم دیگه باردار نشم و دکتر رفتم و بعد از ۹ماه از اون سقط متوجه شدم که باردارم و دی ماه سال ۹۳پسرم دومم به دنیا اومد. همه چی عالی بود یه پسر تپل و مپل و خشگل، بی نهایت عاشق بچه هام بودم دیگه امکاناتم هم خیلی خوب شد. به خصوص که دیگه تو خونه خودمون بودیم و ماشین هم داشتیم. سخت مشغول بچه داری بودم که متوجه شدم انگار دوره ام عقب افتاده به خیالی که چون بچه شیر میدم به خاطر اونه، اما خدا خواسته باردار شده بودم در حالی که بچه شیر میدادم و فشار های مادرم که می گفت یه چیزی بخور سقط بشه ولی من گفتم توکل به خدا و مخالفت کردم. دخترم فروردین ۹۵ به دنیا اومد و دردسرهای من شروع شد و طبق معمول همیشه تنها... پسر اولم پیش دبستانی و دو تا کوچیکه هر کدوم تو دوران خودشون سختی و مشکلاتی داشتن و بدتر اینکه هیچ کمکی نبود برای هر دکتر و واکسنی خودم تنها شوهرم سر کار بود ولی موقعی که خونه بود در حدی که کارهای خودش را انجام بده کمکم میکرد یا مثلا بچه خواب باشه پیشش باشه تا من یه دوش بگیرم یا لباس ها و کهنه های بچه ها را بشورم و غیره مادرم شرایط روحی خوبی نداشت به خاطر اتفاقاتی که افتاده بود و هیچ وقت نمی تونست بیاد پیشم. خلاصه به سختی می‌گذشت و من چون ترسیده بودم مجدد باردار بشم از روش جلو گیری AUD استفاده کردم. پارسال اواخر مرداد ای یو دی را خارج کردم بدون اینکه به کسی بگم حتی شوهرم و به خصوص مادرم چون مخالف صد درصد بارداری من بود. خلاصه که از همون پارسال در اقدام بودم و خدا خدا میکردم که به راحتی باردار بشم بعد از ۱۰سال و یه دختر دیگه داشته باشم که مثل خودم دخترم تنها نباشه . خدا را شکر بدون هیچ دکتری بعد از ۹ماه، باردار شدم. بماند که اوایل باداری چه قدر اذیت شدم به خاطر اینکه به طور ناگهانی یبوست شدید گرفتم و به دنبالش بواسیر و مشکلات دیگه و از طرفی میترسیدم به بارداریم آسیب برسونه به کسی راجع به بارداری ام نگفتم به جز شوهرم حتی به مادرم نگفتم. ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۲۳۹ چند بار به خاطر این مشکل، دکتر رفتم مخفیانه و سونو تشکیل قلب را ۶هفته رفتم که خدا را شکر قلب تشیل شده بود و همه چی خوب بود و هنوز کسی نمی‌دونست. چیزی که خیلی از نظر همه به چشم میومد، اضافه وزن من بود و همه میگفتن چرا این قد چاق شدی و من می‌گفتم فعالیتم کم شده و خلاصه بهانه می‌آوردم. من توی هیچ کدوم از بارداری هام ویار نداشتم یعنی هیچی ها هر چیزی را دوست داشتم و از هیچ خوراکی بدم نمی اومد و جالبه که توی این بارداری هم همین طور و جالبه که خیلی شدید تر ویار من این جوری بود که اگه یه ذره گرسنه می‌شدم، حالت تهوع می‌گرفتم برا همین همش میخوردم شب ها از گرسنگی بیدار میشدم و این باعث شد که وزنم خیلی زیاد بره بالا، دو ماه گذشت و همچنان کسی نمیدونست که من باردارم. دیگه داشت ماه سوم تموم میشد که مادرم یه روز گفت چرا اینقد سنگین بلند میشی البته قبلش هم خیلی ها بهم میگفتن انگار حامله ای و من انکار میکردم از ترس حرفها ولی دیگه مادرم که گفت هم اشک اومد تو چشمم هم لبخند و گفتم چیزی نیست ولی دیگه خودش فهمید. من برای اون بارداری ها هیچ کدوم از آزمایشات و سونوهای غربالگری را نرفتم ولی برای این بارداری سونو ان تی را رفتم که خدا را شکر سالم ولی گفت جنسیت معلوم نیست و حتی احتمال هم بهم نگفت و من که دعا می کردم بر عکس حسی که دارم (حسم میگفت بچه پسره) بچه دختر باشه و تمام اطرافیان هم میگفتن بچت ات پسر ولی من نمیخواستم قبول کنم خلاصه تا سونو انومالی صبر کردم و هفته ی پیش رفتم. خدا را شکر سالم و پسر بود.😄 اینم بگم که بالاخره نظر مادرم برگشت و با اینکه یه کم ناراضی بود بالاخره خوشحال شد و داداشام تقریبا استقبال کردن، بچه هام که کلی ذوق کردن به خصوص پسر دومم ولی دخترم اولش خیلی بغض کردو قهر کرد و شیرینی نخورد و خلاصه کلی ناز کشیدم و حرف زدم باهاش تا بالاخره راضی به خوردن شیرینی شد. الان هفته ی ۱۸ هستم برام دعا کنید به صحت و سلامت این زایمان را انجام بدم چون سزارین چهارم هستم و ۱۰سال هم گذشته. حالا چالشی که دارم انتخاب اسم هست هر کدوم از اعضای خانواده میخوان اسم خودشون را بذارن 😅 فکر فرزند چهارم بعد از آشنایی با کانال شما به سرم افتاد. خیلی هم پشت سرم بهم حرف زدن که تو این جنگ و گرونی و اقتصاد بچه برا چی؟ ولی من گفتم اگه اوضاع خوب نباشه فرقی بین سه تا و چهار تا نیست. این را از طرف من به تمام اعضای کانال بگید که هر کس هر چند تا بچه میخواد با فاصله ی کم نهایت سه سال بیاره. من خیلی پشیمونم چرا بعد بچه اولم فاصله انداختم و بعد دخترم ۱۰سال 😢 من الان ۳۵سالمه، میدونم دیر نشده ولی میتونستم تو سال های طلایی تری اقدام کنم و بچه بیارم که اشتباه کردم. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا