eitaa logo
دوتا کافی نیست
49.6هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
1.2هزار ویدیو
30 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
📌با شرایط مون کنار نمیان، حتی مذهبی ها... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
🔷رجبعلی خیاط مستأجری داشت. که زن و شوهر بودند با ۲۰ ریال اجاره، بعد از چند وقت این زن و شوهر صاحب فرزند شدن. ✅ رجبعلی به دیدنشون رفت و به مرد گفت: " داداش جون فرزند دار شدی خرجت بالاتر رفته، از این ماه به جای ۲۰ ریال ۱۸ ریال اجاره بده، ۲ ریالشم واسه فرزندت خرج کن، این ۲۰ ریال رو هم بگیر اجاره‌ی ماه گذشته‌ای که بهم دادی، هدیه‌ی من باشه برای قدم نوزادت " 👈 تو دوره زمونه الان کرایه‌ها رو با فرزنددار شدن مردم بالا میبرن. برخی هم به خانواده هایی که بچه دارن، خونه اجاره نمیدن. 👌به دیگران رحم کنید تا خدا هم به شما رحم کند. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«فرزند بیشتر، زندگی شادتر» 😍 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅قاطعانه و محکم بایستیم. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ مادر تمام وقت 🎥 سارا عرفانی، نویسنده رمان "پنجشنبه های فیروزه ای" کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
📌این معیار ها دینی نیست.... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۳۴۴ من فرزند اولم رو بعد از اینکه ۶_۷ ساعت دردهای زایمان رو در منزل کشیدم به بیمارستان مراجعه کردم . در بیمارستان سِرُم وصل کردن و منو را روی تخت خوابوندن بعد از تعویض شیفت، مامای جدیدی اومدن. یکی از ماماهای عزیز اومدن و دستگاهی بنام nst وصل کردند تا وضعیت جنین رو ارزیابی کنند و در صورتی که ضربان قلب نرمال باشد به قول خودشان بهم در زایمان طبیعی کمک کنند. اما وصل کردن همانا و آژیر کشیدن دستگاه همانا بدون اینکه به من چیزی بگویند با پزشک زنان جهت سزارین تماس گرفتند و از همسرم نیز امضای سزارین رو گرفتند و اینگونه شد که فرزندم متولد شد اما پروسه بخیه زدن حدود ۴۰ دقیقه طول کشید و بعد از آن نیز تا رسیدن به هوشیاری مدتی گذشت و در طول این مدت نوزادم دائم جیغ زد. بطوریکه که اطرافیان نگران شده بودند بعد از زایمان نیز تا ۱۲ ساعت اجازه خوردن هیچ چیز نبود. از درد و رنج های بعد از زایمان که نگم براتون. البته عده ای هم هستند که از زایمان به شیوه سزارین راضی هستند اما من که اگه بمیرم دوباره حاضر به سزارین نمیشم😜 انگار من کلا آدم بد زخمی باشم از سزارینم خیلی اذیت شدم. ناگفته نماند که پزشک زنانی که کار سزارینم رو انجام دادم خانم خیلی خیلی متعهد' مومن و درستکاری بودن و توی کارشون هیچگونه کوتاهی نکرده بودن، مشکلات من مربوط به سیستم بدن خودم بود. بعد از زایمانم که به جهت پیشگیری از عفونت و... یکسری آنتی بیوتیک و داروهایی تجویز شد که معده نچندان مطلوب من رو نامطلوب تر کرد بطوری که دائم دچار رفلاکس میشدم و همچنین دچار کمبود شیر و ... ۴ سال بعد از زایمان اولم اقدام به بارداری کردم. اما این دفعه تصمیم داشتم طبیعی زایمان کنم. در دوران بارداری که برای انجام کنترل به مرکز بهداشت مراجعه کردم' ماماهای مرکز رو در جریان تصمیمم قرار دادم، اما با مخالفت اونها روبرو شدم. اصلا از نظر ماما کاری غیر ممکن بود و نشدنی... برای همین توی دفعات بعدی دیگه سعی کردم در این مورد باهاشون صحبت نکنم. در هفته ۲۰ بارداری یک سونو انجام دادم جهت بررسی چسبندگی رحم ' خانم دکتر بعد از انجام سونو من رو از این کار منع کردند و پیشنهاد دادن که اینجا شهرستانه و امکاناتش کمه اگر همچین قصدی داری برای زایمان به یک شهر بزرگتر برو. ماه های آخر بارداری به جهت اطلاع از اوضاع و اینکه آیا توی شهرستان ما چنین کاری صورت میگیره یا نه به پزشک زنان مراجعه کردم. وقتی موضوع رو به خانم دکتر گفتم ایشون پرسیدن چرا میخوای این کار رو بکنی؟ گفتم آخه میخوام بچه زیاد بیارم با خنده گفتن تا چهار تا رو که خودم برات راحت سزارین میکنم. گفتم نه من تصمیم خودم رو گرفتم آیا شما این کار رو انجام میدین یا من برم یه شهر بزرگ تر؟ ایشون هم که خیلی خانم محترم و البته خوش صحبتی بودن، برام کامل از خطرات این کار گفتن، از اونجایی که من قبلا کامل در مورد زایمان طبیعی بعد از سزارین مطالعه کرده بود، صحبت های خانم دکتر برام جدید نبود و از اونها مطلع بودم. در جواب خانم دکتر مهربون گفتم آیا شما به من تضمین میدین که در طول عمل سزارین برای من و فرزندم مشکلی پیش نیاد و یا اینکه فوت نکنیم؟ خانم دکتر گفتن نه هیچ وقت نمیتونم همچین ادعایی بکنم ولی درصد ریسکش کمتره منم گفتم آنچه از جانب خدا برای من تقدیر شده، قراره بهم برسه حالا چه با سزارین و چه طبیعی خلاصه اینکه ok رو از خانم دکتر گرفتم و ایشون موافقت کردن که اجازه زایمان طبیعی رو بهم بدن. ادامه در پست بعدی 👇👇 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۳۴۴ حالا نوبت این بود که یک مامای باتجربه پیدا کنم. بعد از کلی پرس وجو بالاخره به نتیجه رسیدم و مامای خودم رو انتخاب کردم. با ایشون قرار ملاقات گذاشتم( اولین روزی که وارد ماه ۹ شدم)، خانمی جدی و محکم بودن و علیرغم ترسی که توی دلشون بود با من موافقت کردن. قرار شد چند روزی پیاده روی کنم و مجدد برای معاینه بهشون مراجعه کنم. ولی جونم براتون بگه که چند روز بیشتر پیاده روی نکرده دردهای زایمانم شروع شد. از اونجایی که خانم ماما بهم گفته بود زود به بیمارستان مراجعه نکنی وگرنه ممکنه سزارینت کنن، صبر کردم و دردهام رو در منزل ماندم. زمانی که فاصله دردها ۵ دقیقه ای شد آماده شدم و به بیمارستان رفتم. توی زایشگاه که مدارکم رو گرفتن، گفتن خب باید سزارین بشی. گفتم نه من با فلان دکتر صحبت کردم. با خانم دکتر تماس گرفتن ولی دکتر گفت که نه بایستی برای اتاق عمل آماده بشه گفتم نه من حاضر نیستم برم اتاق عمل پس مدارکم رو بدین تا برم( توی شهرستان ما فقط یک بیمارستان وجود داره) خانم دکتر هم گفته بودن ازش امضا بگیرین اجازه بدین بره. حالا شما فکر کنید توی اون شرایط که دیگه مراحل نزدیک به زایمانه!! چه استرسی بهم وارد کردن، گوشی رو از خانم ماما گرفتم و به دکتر گفتم شما قول دادین و من روی حرف شما حساب کردم الان به نظرتون من توی این مراحل آخر میتونم برم جای دیگه ای...😭 وقتی اینجوری گفتم خانم دکتر در جوابم گفتن حالا بذار با سرپرست زایشگاه صحبت کنم بهت خبر میدم. بعد از چند دقیقه خانم دکتر مجدد تماس گرفتن و گفتن که نامه ای تنظیم بشه به امضای سوپروایزر بیمارستان و.. برسه و بعد خودم و همسرم انگشت بزنیم و تمام مسئولیت این کار رو به عهده بگیریم تا اگه مشکلی پیش اومد متوجه دکتر و پرسنل زایشگاه نباشه. بعد از انجام این مراحل خانم دکتر و خانم ماما اومدن و بنده رو بستری کردن. علیرغم تمام مسائل پیش اومده خدای مهربونم بهم خیلی خیلی کمک کرد و چندان دچار استرس و دلهره نشدم. خانم ماما اول همون دستگاه رو وصل کردن، بعد چند تا توپ و ... آوردن تا ورزش ها رو شروع کنیم. تا چند حرکت روی توپ انجام دادم دستگاه شروع کرد به آژیر کشیدن، دقیقا مثل دفعه قبل ولی این دفعه ماما دستگاه رو کند گذاشت کنار و گفت این نباشه بهتره ولی دیگه ورزش ها رو قطع کرد و گفت بهتره پروسه طبیعی طی بشه و بعد از حدود دو ساعت فرزندم بدنیا اومد. بلافاصله بعد از تولد، فرزندم رو چند چند دقیقه ای در آغوشش گرفتم بعد نافش رو قیچی کرد و لای ملحفه ای پیچید و بغلش کردم. تجربه شیرینی بود مخصوصا بعد از تجربه اولم که ساعت ها نتونسته بودم فرزندم رو بغل کنم. فرزندم رو در آغوش گرفتم و کل زمانی که توی اتاق ریکاوری بودم با هم بودیم. بعد همانطور در آغوش با هم به بخش منتقل شدیم. بعدا که از ماما پرسیدم شرایط دو زایمانم یکسان بود چرا اولی سزارین شدم ولی دومی نه در جوابم گفت اینکه در هنگام انقباضات رحمی، جنین دچار افت ضربان قلب بشه کاملا طبیعیه و اون زمان دستگاه آژیر میکشه ولی ماما ها اهل ریسک نیستن و با پیش آمدن این شرایط مریض رو ارجاع میدن به پزشک زنان و اتاق عمل و به همین ترتیب فرزند سومم رو نیز طبیعی بدنیا آوردم. من به شخصه از زایمان طبیعی خیلی راضی ترم چه در طول زایمان و همچنین بعد از زایمان، بلافاصله بعد از زایمان طبیعی بلند شدم و با پای خودم راه رفتم 'لباس پوشیدم' از بیمارستان خارج شدم و... که شرایط توی سزارین کاملا متفاوت بود. فرزند سزارینی من خوب شیر نمیخورد و بعد از زایمان دچار درد سینه و همچنین شقاق سینه شدم ولی برای دو فرزند دیگرم چنین مشکلاتی نداشتم. این مطلب رو نوشتم اول برای افرادی که دفعه اوله میخوان زایمان کنند و نمیدونن کدوم روش بهتره، دوم افرادی که سزارین شدن و میتونن شیوه طبیعی رو هم برای زایمان انتخاب کنند. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✨امام صادق علیه السلام: «هر که به یک از خدا راضی باشد، خدا هم به عمل اندک او راضی شود.» 📚 الکافی، ج۲، ص۱۳۸ 🏴شهادت جانسوز امام صادق عليه السلام را تسلیت عرض می کنیم. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
⚠️سقط جنین از لحظه انعقاد نطفه حرام است. مدتی پیش در بیمارستان کارگاه آموزشی برامون گذاشتن در رابطه با خانواده، وقتی مدرس از پرسنل شرکت کننده در کلاس پرسید که سقط جنین از چه زمانی مجازه؟ اکثر همکارا (چه درمانی و چه غیر درمانی) روی ماه چهارم توافق داشتن و برخی هم ماه اول و... رو اعلام کردن. وقتی استاد گفتن که از لحظه انعقاد نطفه این کار حرام هست همه ما متعجب شدیم و تا قبل از این دوره حکم این کار رو نمیدونستیم. جالبه حتی مذهبی هامون هم آگاهی نداشتن از این موضوع تا اینکه بعد از چند ماه یکی از دوستانم برای آزمایش بارداری اومد و جواب ایشون مثبت بود. علیرغم اینکه تصمیم جدی برای سقط داشت و ناخواسته باردار شده بود اما وقتی باهاش صحبت کردم و حکم شرعی این کار رو براش توضیح دادم از انجام سقط منصرف شد و الان به لطف خدا در ماه هفتم بارداری هست. انشالله که فرزندش سالم و صالح و از یاران امام زمان(عج) باشه. خواستم به دوستان بگم تا جایی که میتونید در مورد سقط و حکم اون اطلاع رسانی کنید. در پناه خدا باشید. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
📌دختر خانم، چهارسال، هشت سال و گاهی دوازده سال برای تحصیل در غربت در خوابگاههای شلوغ با حداقل امکانات زندگی کند اما وقتی پسری پیشنهاد ازدواج می دهد حتما باید خانه، امکانات و درآمد مکفی داشته باشد. خانواده دختر به زندگی سخت دانشجویی رضایت میدهند اما به زندگی مشترک ساده و صمیمی نه!!! کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
💢 راه را گم کردم. 🔹یک وقتی مرا بردند لرستان. یک روز یک جا من را فرستادند منبر دیدم دانشگاهی‌ها هستند، از مدارس جمع شده‌اند ... کمی برایشان صحبت کردم. وقتی می‌خواستم بروم جوانی من را کشید کنار، گفت عرضی دارم. گفتم چیست گرفتاری دنیایی داری؟ 🔹گفت: چند وقت است عیال گرفته‌‌ام عیالم به من راه نمی‌دهد. لابد من یک گناهی دارم که زنم چنین می‌کند. نگفت زنم مریض است. نگفت زن بدی است. نگفت تقصیر دارد. گفت لابد من گناهی دارم که ای‌طور شده است. وقتی این را می‌گفت، با اینکه سبزه بود از خجالت سرخ شده بود. 🔹 عیالش راهش نمی‌داد به حساب خدا گذاشته بود. می‌گفت من لابد یک گناهی دارم آمرزیده نشده، باید اینطور عذاب بکشم. از اینکه این‌جور تعبیر می‌کرد خوشم آمد. چقدر کار فطرت‌های پاک قشنگ است! می‌خورد به اصل فرمایشات انبیاء [علیهم السلام]. 🔹لابد اگر سفره را هم بد پهن کند همین‌طور حساب می‌کند. حالا زنش نباشد یک کس دیگر هم باشد همین‌طور حساب می‌کند. می‌گفت: فلانی تو را به خدا دعا کن خدا مرا ببخشد. این درخواست را کنار پیاده‌رو داشت. تعجب کردم! اصلاً خشکم زد! راه را گم کردم ... 📚 طوبای محبت - جلد دوم کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌تنبلی رو کنار بذارین... ✅ فاصله سنی مناسب بین فرزندان کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۳۴۵ من ۲۴ سالمه، در خانواده ای مذهبی بزرگ شدم و دو فرزند بودیم، همیشه از بچگیم دوست نداشتم که ٢ تا بچه ایم و دوست داشتم مثلا حداقل ۴ تا بودیم و از همون سن کم بچه زیاد رو دوست داشتم. سال کنکور خیلی نسبت به درس و دانشگاه با انگیزه شدم و حسابی تلاش کردم و با رتبه ۲۰۱ مدیریت دانشگاه تهران قبول شدم. مادرم تا قبل از کنکورم خواستگار راه نمیدادن و میگفتن زوده، دقیقا دو هفته بعد از کنکور برام خواستگار اومد، اولین خواستگاری که راه دادیم خونمون و البته آخریش😊 چون ازدواج کردیم من ۱۸ ساله بودم و همسرم ۲۲ ساله همسرم دانشجوی ترم ۵ عمران بودن و از نظر مالی به قول خودشون فقط یک گوشی که هدیه دوستاشون بود و یک لپ تاب و یک موتور داشتن. خودشون روز اول به من گفتن زندگی با من حداقل تا ۵ - ۶ سال اول خیلی سخته، چون دانشجو هستم، سربازی نرفتم و کار ثابت هم ندارم ولی من معیارهای ازدواجم چیزهای دیگه ای بود که الحمدالله در ایشان بود. همسرم بسیار با ایمان، صبور و مهربان و عاطفی بودن و البته هستن. خداروشکر ازدواج کردیم و قبل از آمدن جواب کنکور بله برون گرفتیم و بعد سه هفته هم عقد کردیم. همه چی عالی پیش رفت و خانواده هامون در حد توان واقعا چیزی برامون کم نذاشتن، خانواده همسرم برامون خونه کرایه کردن و عروسی و خرید های عروسی هم تمام و کمال با خودشون بود و در حد وسع خودمون عالی بود همه چی ‌و خانواده ی منم چیزی از جهیزیه کم نگذاشتن، البته به توصیه ی حضرت آقا و اصرار خانواده همسرم، همه چیو ایرانی خریدیم و به حمدالله راضی هستیم. ۱۱ ماه بعد از عقد، که واقعا دوران عقد شیرین و دلچسبیو داشتیم(که بیشترشو مدیون خانواده هامون هستیم) عروسی کردیم و رفتیم سر خونه و زندگی خودمون. بعد از یک مدت کوتاهی از عروسیمون من به همسرم پیشنهاد دادم که بچه بیاریم و ایشون هم بلافاصله موافقت کردن. البته هنوز شغل تمام وقت نداشتن به دلیل دانشگاه و هرازگاهی به دلیل مشغله های زندگی واحدهاشونو پاس نمیکردن و درسشون از حالت عادی طولانی تر میشد. اما ما اصلا به این چیزها توجه نکردیم و گفتیم روزی دهنده خداست. خداروشکر دوران بارداری بسیار خوبی رو سپری کردم و پس از گذشت ۱۰ ماه از عروسیمون دخترم حسنا خانم در سن ۲۰ سالگیم به دنیا اومد و خدا رو صد هزار مرتبه شکر زایمانم هم طبیعی بود. دخترم دقیقا دو هفته زودتر یعنی در ۳۸ هفتگی به دنیا اومدن و شبی که به دنیا اومد دقیقا فرداش همسرم امتحانات دانشگاش شروع میشد. به هر نحوی بود اون دوران هم گذشت. گاهی بعضی سختی ها ارزش شیرینی های بعدشو داره. من دو ترمی که باردار بودمو مرخصی گرفتم. نمیدونم چرا ولی اون زمان احساس کردم نیاز دارم به این مرخصی ترمی که بعد از به دنیا اومدن دخترم رفتم دانشگاه دخترم سه ماهه بود و من ترم سه دانشگاه، مادرم شاغل بودن و مادرشوهرم هم به ما نزدیک نبودن که بچمو پیششون بذارم از طرفی مهد هم دوست نداشتم، تنها گزینه خواهر شوهرم بودن که خودشون دو تا بچه ی شیر به شیره داشتن ولی به اصرار خودشون میذاشتم پیش خواهر شوهرم. اولا خوب بود و شیر میذاشتم یه مقدار هم شیره ی انگور میخورد یا شیر خشک میرفتم و برمیگشتم ولی از اواخر ترم که دخترم حدودا دیگه ٧-۶ ماهه شده بود به سختی میموند و خیلی گریه میکرد انقدر که یکی دو بار خواهر شوهرم زنگ زدن و گفتن که برگردم خونه و اصلا دخترم آروم نمیشد. خب بزرگتر شده بود و وابسته تر. از طرفیم خواهر شوهرم خودشون فرزند سومشونو باردار شدن و دیگه نمیشد بچه پیششون گذاشت. از طرف دیگر هم از اول به این رشته یعنی مدیریت علاقه نداشتم و حتی رفتم به دنبال تغییر رشته و رشتمو به الهیات تغییر دادم. ولی با توجه به شرایطم و مشورت کردن با چند مشاوری که واقعا قبولشون دارم دانشگاه رو در ترم سه رها کردم و نشستم در خانه و مشغول بچه داری شدم. و خداروشکر هیچ وقت تا به امروز از تصمیمی که گرفتم پشیمون نشدم. گذشت و دخترم شد یک ساله، حالا دیگه دو سال بود ما در این خانه مینشستیم و دیگه پدرشوهرم گفتن که نمیتونن کرایه خونمونو بدن (و البته ما هم توقعی نداشتیم چون ایشون خودشون یک معلم بازنشسته بودن ) یا باید خودمون کرایه خونمونو میدادیم که اصلا برامون مقدور نبود و یا باید به طبقه ی بالای خونه پدرشوهرم میرفتیم که بعد از کلی مشورت و بالا و پایین کردن تصمیم به همین کار گرفتیم. البته از مادرم خیلی دور شدم ولی چاره ای نبود. اسباب کشی کردیم و آمدیم به خانه ی پدر شوهرم، دقیقا بعد از یک هفته جابه جا شدنمون، همسرم تصادف بسیار شدیدی کردن و حدود ۲۰ روز در بیمارستان بودن و از ۱۲ ناحیه شکستگی داشتن و... ادامه در پست بعدی 👇👇 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۳۴۵ دوران بسیار سختی بود از نظر روحی و جسمی روی من خیلی فشار بود، دخترم فقط یک سال و چهار ماهش بود و شیر خودمو میخورد. همسرم هم که دانشجو بود، کارش هم که پاره وقت بود، تصادف هم کرده بودن و حدود دو ماه هم در خانه بستری بودن. البته همش میگم که کار خدا بود که ما بیاییم پیش مادرشوهرمینا، از حق نگذریم واقعا کمکم بودن، هم کاری، هم مالی و هم معنوی. خدا خیرشون بده و همیشه ممنونشون هستم. همچنین خانواده خودم که به شدت کنارمون بودن و تنهامون نذاشتن. بعد از حدود سه ماه از تصادف همسرم، متاسفانه پدرشوهرم سکته ی مغزی کردن. حالا دیگه خودشون هم از نظر مالی تحت فشار بودن. همسرم مجبور شد زودتر از ان چه که باید بره سرکار و به دلیل از دست دادن شغل مجبور شدن راننده ی اسنپ و تپسی بشن. به همین دلیل از نظر جسمی خیلی روشون فشار اومد. دوران خیلی سختی به همه ی ما گذشت. بیشتر روحی چون پدرشوهرم خیلی در خانواده عزیز بودن و خیلی ماشاالله رو پا، هیچ کس فکرشم نمیکرد این اتفاق برای ایشون بیفته... خلاصه این دوران هم با تمام سختی هاش گذشت و ما تصمیم گرفتیم فرزند دوممون رو بیاریم دخترم دو سال و ۴ ماهه بود که من باردار شدم. هنوز هم از نظر مالی مشکلات داشتیم ولی خداروشکر مانع بچه دار شدنمون نشد و توکلمون به خدا بود. خداروصد هزار مرتبه شکر تا به امروز لنگ نشدیم شاید کمتر خوردیم یا پوشیدیم ولی هیچ کم و کسری ای نداشتیم در زندگیمون و در حد نیاز هم خوردیم، هم پوشیدیم. دوران بارداری دومم کمی سخت تر از بارداری اولم بود، کمی ویار داشتم ماه های اول و زایمانم هم کمی سخت تر بود ولی خداروشاکرم که در سن ۲۳ سالگی فرزند دومم هم به صورت طبیعی خداروشکر آقا محمد حسین به دنیا اومد. بعد از سه هفته از زایمانم همسرم گفتن بریم مشهد؟ منم از خدا خواسته گفتم بریم. گفتن من پول ندارم و مجبوریم که با اتوبوس بریم، گفتم امام رضا رو پیاده هم میام چه برسه با اتوبوس. خداروشکر پول کرایه ی منزل هم ندادیم و از یکی از بستگان مادرم که مشهد منزل داشتن خونه گرفتیم. باورتون نمیشه که با همه ی گرونیا چون همه ی آشپزیارم خودم کردم و از خونه وسیله برده بودیم با ۸۰۰ هزار تومن رفتیم مشهد و برگشتیم و بسیار بهمون خوش گذشت و جالبه که یک ماهگی پسرم در حرم امام رضا بودیم. حالا هم بعد از گذشت ۵ سال و نیم از زندگیمون، همسرم پس فردا عازم سربازی هستن. من میمونم و یه دختر ۴ ساله و یه پسر ۱۰ ماهه الانم جفتمون مایل به آوردن بچه ی سومو هستیم ولی به دلیل سربازی همسرم کمی دست نگه داشتیم تا دوره ی آموزشی شون تموم بشه. خداروشاکرم به خاطر نعمت های زیادی که به من داده و قابل وصف و گفتن نیستن... اینم بگم که از اول دوران نامزدی و عقد عشق عجیبی بین من و همسرم بود و این عشق به لطف خدا هر روز بیشتر شده و با اومدن هر کدوم از بچه هامون عشق و علاقه ی ما نسبت به همدیگه بیشترو بیشتر شده، با این که ما از قبل همدیگرو ندیده بودیم و به صورت کاملا سنتی ازدواج کردیم. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
این هم از اختصاصات اسلام است. هر چه زودتر بهتر... زود که می گوییم، یعنی از همان وقتی که دختر و پسر احساس نیاز می کنند به داشتن همسر. هر چه این کار زودتر انجام بگیرد، بهتر است. علت چیست؟ علت این است که اولاً برکات و خیراتی که در امر ازدواج وجود دارد، در وقت خود و زودتر از این که زمان بگذرد و عمر تلف بشود، برای انسان حاصل خواهد شد. ثانیاً جلوی طغیان های جنسی را می گیرد. لذا می فرماید: «من تزوج احرز نصف دینه». طبق این روایت معلوم می شود که نصف تهدیدی که انسان درباره دین خود می بیند، از طرف طغیان های جنسی است که خیلی رقم بالایی است. «۱۳۸۰/۱۲/۰۹» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
قاضی زاده، نماینده مجلس: 📌اعمال تبعیض سنی در پرداخت وام ازدواج، خلاف قانون است. 👈 رئیس جمهور در پی درخواست تندگویان معاون جوانان وزیر ورزش، دستور داده است تا وام ازدواج فقط به افراد ۱۸ تا ۴۰ سال تعلق گیرد. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
⁉️ چقدر به فکر عاقبت به خیری، فرزندان مون هستیم؟! موقع ازدواج، آقای نبی لو ۲۳ سال داشت، من ۱۹ سال. همیشه می گفت، ما دیر ازدواج کردیم. خانم حیف نبود؟ این زندگی، به این خوبی رو، ما چهار سال زودتر می تونستیم شروع کنیم. چرا دیر ازدواج کردیم؟! همیشه می گفتن وقتی انسان می تونه زندگی خوبی داشته باشه، چرا دیر؟! بعد شاید باورتون نشه، دخترم مون که ۱۴ سالش بود، خود آقای نبی لو واسطه ازدواج دامادم با دخترم شدن ... اصغر آقا یه طلبه ساده، از روستا های استان همدان بودن و پسر دایی بنده، که در قم در حال تحصیل بودن، یه روز در حرم، همسرم به ایشون گفته بودن، چرا شما ازدواج نمی کنی؟! گفته ‌بود، من شرایط ازدواج ندارم... گفته بودن، حالا اگر من یه خانواده ای رو پیدا کنم که حاضر باشن با شرایطی که داری به شما دختر بدن، شما چکار می کنی؟! ایشون گفته بود، اصلا محاله یه همچین چیزی... من یه طلبه ساده ام... هیچی ندارم... پدرم خوب یه کشاورزه... محاله کسی به من دختر بده... گفته ‌بودن، نه من یه خانواده ای رو می شناسم که شما رو می شناسن، من شما رو بهشون معرفی کردم... برای من خیلی سخت بود. چون فامیل هم بودیم.. گفتم برای من وجهه خوبی نداره، بری و پیشنهاد بدی... آقای نبی لو می گفتن، نه روی شناختی که من از این جوون دارم، دوست ندارم همچین پسری رو از دست بدیم. بعد من می گفتم، اصلا، مگه دختر ما چقدر سن داره، که ما خودمون بخوایم اقدام کنیم برا ازدواجش؟! خلاصه ایشون تونست منو قانع کنه برای این کار ... شهید نبی لو به دامادم گفته بود، من با خانواده این دختر صحبت می کنم. اونها هم با دخترشون مطرح کنن، اگر بتونم موافقت همه شون رو بگیرم، حتما میام بهت میگم. حالا من مونده بودم، چطوری این موضوع رو با دخترم مطرح کنیم. به همسرم گفتم، حالا چطور می خوای به طیبه بگی؟! گفت خانم، اونم راهش رو بلدم. من خودم یه جوری میگم. ایشون نشستن شروع کردن به صحبت کردن با دخترم، که چقدر ازدواج خوبی داره، و چقدر باعث دوری از گناه میشه و اینکه اگر پسر مومن با تقوایی باشه و ... اینها رو توضیح داد برای دخترم، خیلی با بچه ها راحت بود. بعد گفت حالا اگر من به عنوان پدرت، یه پسری رو معرفی کنم که تمامی این خصوصیاتی که گفتم، داشته باشه، تو چکار میکنی؟ نظرت چیه؟! دخترم بنده خدا همین جور مونده بود... همسرم به دخترم گفت: نه حالا نمی خوام جواب بدی، خوب فکرات رو بکن، بعد جواب بده... من به عنوان پدر تو، خوشبختی تو رو می خوام. اگر یه روزی چنین پیشنهادی بدم، نظرم رو می پذیری؟! بعد از مدتی مجدد موضوع رو با دخترم مطرح کردیم و دخترم هم موافقت کرد. وقتی مجدد با پسر داییم مطرح کرده بودن، ایشون گفته بودن، من حتما باید این خانواده رو ببینم، پدرش رو ببینم، مادرش رو ببینم، رو چه حسابی با این شرایط من، حاضرن به من دختر بدن؟! گفته بودن باشه من هماهنگ می کنم، بیا حرم، بگم پدرش هم بیاد، با هم صحبت کنید. می گفت رفتیم نشستیم، اصغر آقا هم هی نگاه می کرد، با یه حالت نگرانی می گفتن نیومدن، نمی خواید یه تماس بگیرین، ببینید چرا نیومدن؟! گفته بودن: الان من پدر اون دختر، چی می خوای بهش بگی؟! خندید گفت: نه حالا بیان، من بهشون میگم. گفته بودن، اومدن دیگه... من الان پدر اون دختری هستم که گفتم، من طیبه رو برای شما در نظر گرفتم. دامادم تعریف می کنه که وقتی بابا این حرف رو زد، از یه طرف واقعا تو دلم یه همچین چیزی رو می خواستم و دوست داشتم چنین ازدواجی انجام بشه، همیشه می گفتم، کاش این دختر سه چهار سال بزرگ تر بود، من جراتش رو داشتم، که مطرح کنم. از اون طرف می گفتم، کاش زمین دهن باز می کرد من می رفتم داخلش، چقدر راحت بابا گفت، من پدر اون دخترم... خلاصه با هم صحبت کرده بودن و آقای نبی لو گفته بودن از نظر من مسئله ای نیست. به لحاظ مالی هم حاضرم از حقوق خودم، یه کمکی به شما بکنم، ولی راستش رو بخواید، نمی خوام پسری مثل شما رو از دست بدم. من با خانواده هم صحبت کردم و هماهنگ هستند. الحمدالله دختر من ۱۴ سالگی ازدواج کرده... تا به امروز، حتی یکبار هم نگفتم، کاش دوسال دیرتر این ازدواج انجام می شد. الحمدالله هم خودش تونسته عاقلانه با این موضوع برخورد کنه، هم خدا رو شکر، انتخابی که همسرم کرده بود، مناسب و شایسته بود. و تا به امروز هم واقعا خیلی راضی هستیم. دخترم الان یه وقتایی که در فراق پدرش گریه می کنه، میگه، بابا دستت درد نکنه، واقعا عاقبت به خیری منو می خواستی... 🔹خاطره همسر شهید مدافع حرم از واسطه گری برای ازدواج دختر ۱۴ ساله اش در مصاحبه با رادیو معارف کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
❌ اجازه ازدواج مردم دست دولت نیست/جلوگیری از ازدواج به هنگام و زیر ۱۸ سال همان اجرای سند ۲۰۳۰ است 🎙امیرحسین بانکی پور | نماینده مجلس ✅ در رابطه با سن ازدواج در مجلس بارها بحث شده و این سن برای دختر و پسر در مجلس تعیین شده است. دولت اجازه ندارد در رابطه با سنی که مجلس برای ازدواج تعیین کرده قیدی را بگذارد و فرضا بر این اساس وام ازدواج را ندهد. ⚠️جلوگیری از ازدواج زیر ۱۸ سال و به هنگام، همان اجرای سند ۲۰۳۰ است که نه با فرهنگ و نه عرف ازدواجهای ما سازگار است. دختر من در ۱۶ سالگی ازدواج کرد و همکاران و دوستان بسیار زیادی دارم که فرزندانشان در سنین پایین و به هنگام ازدواج کردند. 📌مصوبه دولت در عدم تعلق وام ازدواج به سنین زیر ۱۸ سال و بالای ۴۰ سال غیرقانونی است. اگر جوانی نیار به ازدواج پیدا کرد ما نباید او را از خواسته و نیازش محروم کنیم بلکه باید او را حمایت کنیم. یکی از این کارهای حمایتی، وام ازدواجی است که در مجلس تصویب شده است. 📌در رابطه با افراد بالای ۴۰ سال هم همینطور است. افراد بسیاری را داریم که در سنین بالا هستند و هنوز ازدواج نکرده اند. درواقع ما نمیتوانیم گروهی از شهروندانمان را از حقوق شهروندیشان محروم کنیم. همانطور که با ازدواج اجباری مخالفیم با محروم کردن بخشی از جامعه از تسهیلات ازدواج هم مخالفیم. ✅ دولت حق چنین کاری را ندارد که بخشی از جامعه را از تسهیلات ازدواج محروم کند آنهم با دلیلی که هیچ جنبه عقلی، عرفی و شرعی ندارد. ما دولت را مکلف به همراهی با سیاست های جمعیتی و تسهیل ازدواج میکنیم و اگر خارج از دایره قانون رفتار کند جلویش گرفته خواهد شد. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۳۴۶ من چند روزه که عضو کانال شدم و چندروزه کارم فقط شده خوندن تجربیات جالب شما و مطالب عالی من فرزند اول خانواده هستم و بعد من دوخواهر و یک برادر به فاصله کم به دنیا اومدن...با مامانم ۱۷_۱۸سال تفاوت سنی داریم ولی نمیدونم چرا همه فکر میکنن ما خواهریم؟! 😅😅 سال ۸۱ وقتی که ۱۷ سالم بود، فهمیدیم مامانم باردار شده(چون پدرم تک پسر خانواده بودن، عمه هام اصرار داشتن مامانم یه پسر دیگه بیاره تا نسلشون منقرض نشه یوقت😏) عاقاااا ما چهار تا هم خوشحال و ذوقمرگ که قراره نی نی به جمعمون اضافه بشه😍 امااااا متاسفانه بعد سه ماه، بچه سقط شد😔 خیلی روزای بدی بود از یه طرف غم بچه ای که نیومده کلی دوسش داشتیم از یه طرف حال بد مامانم و افتادن مسئولیت زندگی روی دوش من از طرفی دو روز بعد عروسی دختر داییم بود که بهترین دوستم هم محسوب میشد ولی چون مامانم نبود اصصصلا خوش نگذشت به من😞 گذشت تا اینکه آذر ۸۲، در سن ۱۸ سالگی من عقد کردم با آقامون ... عقد کردن من همانا و باردار شدن مادرجان هم همانا(در سن ۳۸ سالگی)😅😅😅 ما آذر ماه عقد کردیم و قرار بود تابستون عروسی کنیم ولی مامان ماههای آخر بارداریش بود و مخالفت کرد🤰 داداشم حسین آقا مهرماه ۸۳ بدنیا اومد بیمارستان همراه مامانم من بودم و بقیه کلی بهمون میخندیدن که کار دنیا برعکسه دختر مادرو آورده بیمارستان😄😄😄 تااااازشم آقامون با دسته گل💐 و شیرینی🍰 اومدن عیادت مادرزن و برادرزن کوچک😆😆 و اینطوری شد که چهل روزگی خان داداش، عروسی آبجی خانومش بود😌 خونمون نزدیک مامانینا بود و من تقریبا هر روز از صبح تا عصر اونجا بودم و فضای خونمون با وجود داداش کوچولو خیلی شاد و مفرح بود. این شد که منم تصمیم گرفتم باردار بشم ولی یکسال طول کشید و زمستون سال ۸۵ پسرم امیرمحسن بدنیا اومد.🧒 متاسفانه به دلایلی مثل بی تجربگی من و ترس و زود رفتن به بیمارستان و عدم پیشرفت پروسه زایمان منو سزارین کردن.😢😢😢 بازیها و دعواها و شیطنت های دایی و خواهرزاده در جریان بود تا اینکه سال ۸۹ دوباره باردار شدم چون معتقد بودم اولا دو تا بچه کافیه!!!!🙃 دوما باید فاصله سنیشون کم باشه🤩 عید ۹۰ دخترم صبا بدنیا اومد و با خودش یه دنیا شادی و برکت و رزق به زندگی ما آورد😍😍 منم که دیگه جفتم جور شده بود 👨‍👩‍👧‍👦تصمیم گرفتم دیگه تمومش کنم و رفتم پیش دکتر و با مشورت اون ای یو دی ده ساله گذاشتم.🙈 و سالها گذشت و من بر تصمیم خودم پا بر جا بودم. تا اینکه...... سال ۹۸ تو کلاس اخلاق و مهارتهای زندگی از استادم کتابی بدستم رسید با عنوان مراقبتهای بارداری، منم تو رودروایسی کتابو خریدم که بعدا هدیه بدم به دیگران📔 اما وقتی کتابو خوندم در من یه اشتیاقی بوجود اومد که در سن ۳۵ سالگی واسه فرزندآوری و باردار شدن دوباره با برنامه ریزی و مراقبتهای معنوی و عرفانی و... ولی باز از ترس حرف مردم(اماااان از این مردم😤😤) دودِل و مردّد بودم ولی خداروشکر بالاخره ترس و شک و شبهه رو کنار گذاشتم و تصمیم جدّی گرفتم واسه بارداری🤰 چند هفته پیش رفتم و خودمو از شر اون آی یو دی راحت کردم ...همسرمو قانع کردم و الانم با توکل به خدا و توسل به اهل بیت(ع) میخوام اقدام کنم واسه بچه سوم🤩🤩 ان شاءالله که به زودی زود خداوند به من و به تمام بانوان جهادی و شیردل هموطنم فرزند صالح عطا کنه(بلند بگین آممممممین😌) ان شاءالله فرزندان ما سربازان آقا امام زمان(عج)باشن و نسل شیعه رو بیشتر و بیشتر بکنن(محمدیاش صلوااااات😇😇) میدونم ماها همدیگه رو نمیشناسیم ولی دلمون قرصه که همگی تو این آب و خاک داریم زندگی میکنیم و هممون شیعه مرتضی علی هستیم...از تک تکتون که ماجرای منو خوندین خواهش میکنم دعای خیرتون رو بعنوان کادوی تولدم بدرقه ی راهم کنین باشد که چه بسا از دعای شما به سومی اکتفا نکنم فقط🙃🙃🙃😅😅😅😅 در پناه حق باشید🌹🌹🌹 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
🔻چرا باید در این دنیا رنج بکشیم؟! اساساً حیات دنیا به‌گونه‌ای است که «اگر انسان در دنیا رنج نکشد، فاسد می‌شود.» همان‌طور که اگر جسم انسان مدتی بی‌تحرک بماند، ضعیف و مریض می‌شود. ✅ طبق روایتی از امام صادق عليه السلام، خدا انسان را با سختی‌های طبیعی زندگی، مشغول کرده است تا از بیکاری و طغیان‌ و فساد دور شود؛ یک نمونه از این سختی‌ها، دشواریِ تهیۀ نان است. (توحید مفضل/۸۷) ❌یکی از عوامل بداخلاقی‌ها در جامعۀ امروز این است که بچه‌ها غالباً سختی‌های طبیعی زندگی را لمس نمی‌کنند، لذا بعدها که در زندگی خود به مشکلی برخورد می‌کنند، می‌گویند: «چرا این مشکل پیش آمد؟!» یعنی انتظار دارند اصلاً در زندگی مشکلی نداشته باشند! 🔹حسینیۀ آیت‌الله حق‌شناس، ۹۶/۷/۶ کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
📌همه راضی، دولت ناراضی... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
❌فرهنگ وارداتی "رسم بعضی از تمدنها و فرهنگهای وارداتی، این چیزی بود که اروپاییها اینجا وارد کردند، که باید حتماً جوانها بگذارند تا تحصیلاتشان تمام بشود، شغل بگیرند، نمیدانم شغل هم، حتماً شغل اداری باشد، بعد ازدواج کنند. دخترها هم در سن اوایل بلوغ، که اصلاً معنی ندارد ازدواج، باید بمانند تا یک زن بزرگی بشوند، همه‌چیز دنیا را تجربه کنند، بعد ازدواج کنند. این رسم اروپاییها بود، خیلی هم چیز بدی بود. چون آنها هم که ازدواج را تأخیر می‌انداختند، نه از باب این تأخیر می‌انداختند که معتقد بودند جوانها در سنین جوانی نیاز جنسی ندارند، نخیر، کاملاً هم درک میکردند و قبول میکردند که نیاز جنسی هست، منتها معتقد بودند که نیاز جنسی را در دوران جوانی بایستی جوانها آزادانه تأمین کنند؛ یعنی همان چیزی که از نظر ما فساد و فسق و گناه و موجب خراب کردنِ وضع اجتماع است. برای همین هم بود که زن و شوهر اروپایی و اروپاییمنش، پیوندشان یک پیوند محکم نبود... زن و شوهر، دوران جوانیشان را گذرانده‌اند ـ نمیگویم همه، خیلیها اینجور بودند و اینجورند ـ بدون اینکه به همدیگر احتیاج داشته باشند، بعد هم سرِ سیری با هم ازدواج کرده‌اند... اسلام این را قبول ندارد. ۱۳۶۲/۱۲/۱۹" کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌فرمول نابودی یک تمدن... 👌بسیار زیبا و قابل تامل کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1