✅ عروس زیبای ایل...
سال ۱۳۸۱ در روستایی چسبیده به شهر مطب زده بودم، تا دلت بخواهد مریض داشتم، همه کار انجام می دادم، از ختنه بگیر که ساده ترین کار بود تا کشیدن دندان، آنهم دندان عقل که کار سختی است.
قفسه ای از دارو هم آورده بودم و به همان قیمت شهر بدون یک ریال سود بیماران را بدرقه می کردم و شبانه روز در خدمت مردم روستا و حتی روستاهای اطراف بودم.
یک روز مشغول ویزیت بیماران بودم که زن و مرد جوانی با کیسه ای پر از گردو وارد اتاق معاینه شدند. مرد کیسه را درگوشه اتاق گذاشت وشروع به التماس.
آقای دکتر ؛ تو را به پیر و پیغمبر سوگندتان می دهیم، زنم باردار شده کاری کن که بچه مان سقط شود، نمی خواهیم به این زودی بچه داشته باشیم. یک ماه بیشتر نیست که ازدواج کرده ایم سن پایینی داریم وزندگی برایمان سخت است.
اجازه ادامه صحبت را ندادم، شروع کردم به نصیحت: می دانید سقط جنین گناه بزرگی دارد،می دانید اگه بچه تان را سقط کنید هزار عارضه برای زن ایجاد می شود و موعظه های دیگری.
نمی دانم چگونه شد نصیحت هایم آنها را طلسم کرده بود وا ز تصمیمشان صرف نظر کردند.
زن ،ماهی دوبار برای بررسی وضعیت بارداری خود مراجعه می نمود، زمان به سرعت سپری شد و بعد از مدتی زن با دختر بچه ای زیبا روی به مطب مراجعه نمود، به ایشان گفتم دوست داری این بچه را به کسی بدهی که بچه ندارد، با لحنی تند وناراحت کننده گفت دکتر این چه حرفی است که می زنید؟
گفتم مگه نمی خواستید سقط کنید؟
گفت اشتباه کردیم، الان هم با دنیا عوضش نمی کنیم.
سالها گذشت وآن دختر بزرگ و بزرگتر شد و دارو و درمان آن زوج برای بچه دوم بی اثر بود و حتی چندین بار IVF هم، کارساز نشد که نشد.
بهار ۱۴۰۱ پدر کارت عروسی تنها دختر خانواده را برایم آورد و التماس می کرد که در عروسی شرکت کنم و می گفت شما باعث شدید که من این تنها فرزندم را از دست ندهم بابت همه محبت هایی که به خانواده ما کردید از شما سپاسگزارم.
فردای آن روز با جمع خانواده در عروسی دختر زیبا روی ایل شرکت کردیم، چه عروسی زیبا وباشکوهی، که در پایان آن پدر ومادر با گریه شوق وساز ونقاره تنها دختر خود را راهی خانه بخت نمودند.
برایشان بهترین ها را آرزو می نمایم و برای همه پدران و مادران این سرزمین کهن.
دکتر رستم حسن زاده
عضو مجمع عمومی سازمان نظام پزشکی کشور از یاسوج
#بارداری_خدا_خواسته
#فرزندآوری
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۵١۶
#فرزندان
#بارداری_خدا_خواسته
#جنایت_سقط_جنین
شب خواستگاری خانواده ها قرار گذاستن بعد از یکسال عروسی بگیرن، اماااااا من حدود ۴ ماه بعد از عقد متوجه شدم باردارم اونم حدود ۲ ماه و نیم.. چون هیچ علائم بارداری نداشتم یعنی تو حاال و هوای خودم بود و فکر میکردم بخاطر عفونته.
بخاطر همین با همسرم رفتم مطب دکتر، برام آزمایش نوشت. منم با خیالی آسوده به مراکز دولتی رفتم و آزمایش دادم و حدود یک هفته هم نتیجه اش طول کشید، بیاد. بعد هم با همسرم رفتم مطب دکتر چون شلوغ بود همسرم بیرون پشت در ورودی منتظر موند،
نوبتم شد، رفتم پیش دکتر، گفت: خب آزمایشت مثبته و بارداری... گفتم یعنی چی؟! من نامزدم، من نمیخواااام، آبروم میره... گفت خب باشه، چه مشکلی هست؟
گفتم من نمیخواااام یکاری کنین، بندازینش گفت من این کارو نمیکنم. برگه رو گرفتم همینکه اومدم بیرون و در اتاق رو بستم، با دیدن همسرم شروع کردم به گریه کردن، گفتم نمیخواااام همه برنامه هام بهم ریخت، آبروم میره، من دارم درس میخونم، من نمیخواااام...
همسرم هم تلاش کرد در حین رانندگی فقط آرومم کنه، گفت هرکاری بگی میکنم، هر تصمیمی میگیری تابعم، فقط آروم باش.
تمام مسیر تا رسیدن به خونه ی مادرم گریه کردم و گفتم نمیخوام و همسرمم تلاش میکرد آرومم کنه. رسیدم خونه مادرم بدون اینکه کسی متوجه بشه مقداری زعفرون (دم نکرده) و چیزهای دیگه رو قاطی کردم، جوری که فکر میکردم سقط میشه همه رو تو یه لیوان ریختم و موقع خوردن یادمه همسرم قرآن رو گرفت و یه سوره یا یه چیزی خوند. من لیوانو سرکشیدم نمیدونم چطوری اون ترکیبو خوردم، ولی خوردم.
اون شب موقع خواب فکر کردم شاید و یقینا خدا خواستو فکر کردم که چطور جون یه آدمو بگیرم؟ چه حقی دارم که بُکُشمش؟
صبح تصمیم قطعی گرفتم که نگهش دارم به همسرم هم گفتم نگه میدارم. الحمدلله اون ترکیب اثر نکرد و بدون هیچ چشم هم چشمی، ساده ترین جهیزیه رو گرفتم. در حالیکه ۴ ماهه باردار بودم.
روز نیمه شعبان روزی که منو همسرم آرزومون بود اون روز عروسیمون باشه، عروسی کردیم.. بعدشم بچه اولم بدنیا اومد.
الان دو فرزند دارم. که قبل از بدنیا اومدن هر دوشون رزق مادیشون اومده بود و دیدم آدمهایی که بچه سقط کردن یا فرزند دیگه شونو از دست دادن یا از نظر مالی بهم ریختن. هیچوقت اون برکتی که خانواده های بچه دار دارن رو اونا ندارن.
و راست گفت دوستی که: برخی حرامشون رو اعلام میکنن و آشکارا افتخار میکنن، و ما کار حلالمون رو مخفی میکنیم و خجالت میکشیم..
دعا کنین ان شاءالله خدا فرزندان سالم، صالح خوش قدم، خوش روزی و عاقبت بخیر بیشتری به همه و ما عنایت کنه.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1