فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم براش سوخت... 🥲
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
✅ پاسخ سوالات شما...
#معرفی_پزشک
#زایمان_خانگی
#سزارین_چهارم_و_پنجم
#ناباروری
#بارداری_پرخطر
#مشهد
#بوشهر
#تهران
#همدان
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#آیت_الله_حائری_شیرازی
✅ شب استثنایی...
خداوند، همانطور که یک جایی از زمین را کویر کرده که اصلاً یک دانه علف هم در آن نیست، و یک جایش را جنگل کرده که یک ذره زمین در آن پیدا نیست و همه جایش سبز است [در مورد زمانها هم همینطور کرده است].
شبها و روزها مختلفند. مثلاً ماه رجب، خودش به منزلۀ یک حرم است. شب جمعه اول ماه رجب، یک شب استثنایی است. اینها حرم هستند.
#ماه_رجب
#لیله_الرغائب
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#پیام_مخاطبین
✅ پاسخ سوالات شما...
#اگزمای_نوزادان
#معرفی_پزشک
#لکنت_زبان
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#ارسالی_مخاطبین
👌سربازانی برای امام زمان عج
#فرزندآوری
#برکت_خانه
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۱۰۹۰
#سختیهای_زندگی
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#همراهی_همسر
#قسمت_اول
من متولد ۷۸ هستم و با همسرم الحمدلله زندگی خوبی داریم اما من بیشتر دوست دارم تجربه ام رو از دوران سخت مجردیم بگم...
یادمه کلاس اول که بودم اواسط مدارس پدرم به خاطر شغلش تصمیم گرفت که مارو به یک شهر تقریبا دور افتاده ببره، شهری که اصلا هیچ هم زبونی توش نداشتیم و همه اونجا همدیگه رو میشناختن یا فامیل بودن و ما مثل گاو پیشونی سفید بودیم که همه ما رو با انگشت بهم نشون میدادن 😅
از دوران سخت مدارس نمیگم که چقدر تو سن کم توسط دوستام اذیت شدم و تنهای تنها بودم، بچه ی آخر خانواده، تک دختر هم بودم، هیچ هم زبون و رفیقی هم نداشتم حتی هم مدرسه ای هام هم فارس زبان نبودن که حداقل متوجه صحبت هاشون بشم.
مادرم با اون سن و سال خودشو مثل یه بچه هم سن من میکرد، باهام بازی میکرد و تمام تلاششو میکرد که افسردگی نگیرم ولی خب خیلی دوران سختی بود.
دوتا برادر بزرگ تر از خودم داشتم که فاصله سنیمون کم بود و متاسفانه به شدت زورگو بودن و اذیتم میکردن...
یعنی من هم تو خونه اذیت بودم و هم تو مدرسه، تنها دلخوشیم مادرم بود. الحمدلله اون دوران گذشت و ما به شهر خودمون برگشتیم.
اما بخاطر دوران بدی که گذراندم، دختری شده بودم با اعتماد به نفس صفر که هیچ وقت حتی تا الان نتونست یه رفیق و دوست صمیمی تو زندگیش داشته باشه
خداروشکر بعد از اثاث کشی به محله ی جدید فعالیت های مذهبی و مسجدیم زیاد شد. اینم بگم خانواده مادریم مذهبی بودن اما پدری نه ولی با تربیت مادرم خداروشکر منم چادری بودم و تو سن کم هیچ وقت نماز امام زمان و قرآن رو ترک نمیکردم. همیشه دعا های مختلف رو میخوندم و برنامه سمت خدا می دیدم و احساس میکنم همین ها در آینده منو نجات داد.
خلاصه با اومدن به شهر بزرگ و رفتن به دبیرستان چیزهایی میدیدم که اصلا تو اون شهر کوچیک مرسوم نبود.
کم کم کمبود های زندگیم مثل یه عقده خودشونو نشون دادن نداشتن یه هم زبون و رفیق، نیاز به دیده شدن و... خلاصه این مسائل و اون محیط و زندگی خودم دست به دست هم داد تا من خطاهای زندگیم رو بکنم و چندسال احساساتمو با کسی که هیچ ربطی به من نداره گره بزنم، سال به سال هم تو چاهی که خودم میکنم بیشتر فرو میرفتم.
کم کم دیدم حرمت چادرم داره لکه دار میشه به جای اینکه راهمو عوض کنم، چادر رو گذاشتم کنار، اما تو همه ی این مراحل عذاب وجدانی گریبان گیرم بود که ناشی از فطرتی میشد که هنوز پاکی می طلبید هی توبه کردم و شکستم.
تا اینکه مامانم من رو به اصرار برد نماز جمعه اصلا دلم نمیخواست برم ولی همون یبار رفتن چنان پاگیرم کرد که حتی زبون روزه تو گرمای تابستون هم میرفتم مصلی کم کم وارد محیط مذهبی شدم و از اون فضای دانشگاه و مدرسه ای که گناه توش عادی بود دل کندم.
آخر سر هم مادرشوهرم من رو تو مصلی دیدن و پسندیدن و شماره با مادر رد و بدل کردن اما من هنوز دل در گرو کسی دیگه داشتم😔
تا اینکه رفتم مشاوره و شرایط طرف مقابل رو گفتم و مشاوره گفت بنا به این مسائلی که گفتی این آقا اصلا نمیتونه همسر مناسبی برای شما باشه و من برای اولین بار تو زندگیم تصمیمم رو با عقل گرفتم و صدای قلبمو خفه کردم و توبه کردم و رابطه ام رو با اون شخص تمام کردم. ۵ سال عمرم به باد رفت به خاطر حرف دلم ولی تهش چیزی جز یه مشت خاطره و دلشکستگی برام نموند.
همسرم و مادرش اومدن خواستگاری
الحمدلله جلسه اول که صحبت کردیم به یک تفاهم نسبی رسیدیم و چون همسرم محل کارشون تو شهر ما نبود مابقی صحبت ها تلفنی انجام شد و خودم نفهمیدم چطور بله گفتم و نامزد شدیم
این خواستگاری درست یک هفته بعد از توبه ی من اتفاق افتاد.
و من هم سربسته جلسه اول به همسرم گفتم اینی که الان جلوتون میبینید من واقعی نیست من تازه یک هفته اس تصمیم به پوشیدن چادر کردم و گذشتمو گذاشتم کنار اگر میتونید توی این مسیر کمکم کنید ثابت قدم بشم باهم بیشتر صحبت کنیم که همسرم قول دادن اگر بنا بود ازدواج کنیم حتما تو این مسیر تنهام نمی ذارم.
ادامه 👇
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۱۰۹۰
#سختیهای_زندگی
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#همراهی_همسر
#قسمت_دوم
خدارو هزاران بار شکر میکنم تو ازدواج و جهیزیه اصلا سخت نگرفتم با اینکه اصلا در مورد این مسائل دید مذهبی نداشتم.
در مورد مهریه هم بین من و پدرم بحث بود من میگفتم ۱۴، پدرم میگفتن اینها غریبه ان ۱۱۴ تا مثل عروس هامون که خیالم راحت باشه.
که زنداداشم مداخله کرد گفت ۳۰ تا به نیت ۳۰ جز قرآن که من و پدرم قبول کردیم.
برای خرید های عقد و عروسی هم هر آنچه که برای عقد خریده بودم تمیز و بدون استفاده نگه داشتم و شب حنا بندون به عنوان خرید عروسی توی طبق گذاشتیم،
جهیزیه هم به مامانم سپردم و وسائل اضافه رو حذف کردیم.
چون من فوبیای زایمان داشتم همسرم با اینکه بشدت دلشون بچه میخواست صبوری کردن و به خانوادش گفتن هیچ وقت در مورد بچه به خانمم چیزی نگید ما تفاهم کردیم فعلا بچه نیاریم.
در مسیری هم که گفتم باید همراهیم کنن واقعا همراهی کردن، مشوق من بودن برای رفتن به حوزه تمام شرایط رو محیا میکردن برای رفت و آمد من یا درس خوندنم توی خونه خیلی رعایت میکردن که من با تمرکز درس بخونم
بعد از دو سال و نیم تصمیم گرفتم به ترسم غلبه کنم و خداروشکر خدا خیلی منتظرمون نذاشت و یه دختر ناز و خوشگل رو مهمون مون کرد که نور چشم همه ی ما شد.
تقریبا زایمان سختی داشتم. ۲۵ ساعت طول کشید و بعد از کلی درد کشیدن با افت ضربان قلب جنین من رو راهی اتاق عمل کردن و سزارین شدم.
خداروشکر دخترم کولیکی نبود اذیت ها و بیداری های بچه هارو داشت ولی شدید نبود الحمدالله
قبل از دو سالگی دخترم عضو کانال دوتا کافی نیست شدم و تجربه هارو خوندم تصمیم گرفتم من هم دو سالگی دخترم اقدام کنم برای بارداری که خب دکتر گفت کیست داری ولی من جلوگیریم رو قطع نکردم.
دوره های نامنظمی داشتم که خب دکتر میگفت طبیعیه و مربوط به کیست هست بعد از اینکه دوماه دوره ام عقب افتاد به دکتر مراجعه کردم و گفت کیست نیست و تنبلی هست و قرص دادن که عادت بشم اما باز هم نشدم وقتی خواستم برم مجددا دکتر همسرمو صدا زدم و گفتم بیا نذر کنیم ۱۲ پرس غذا روز نیمه شعبان بدیم به نیازمندا اگر الان رفتیم دکتر سونو بکنه و بگه بارداری
چله زیارت عاشورا به نیت شهید صفری هم برداشته بودم و دقیقا همین اتفاق افتاد سونو انجام داد گفت ۷ هفته باردار هستی و ضربان قلب هم داره و حالا که دخترم ۲ سال و سه ماهه هست من هم وارد سه ماهگی شدم.
خداروشکر میکنم بابت اینکه با توجه به گناه هایی که کردم، دستمو رها نکرد و لطفشو شامل حالم کرد بهم هدیه ای داد که تا آخر عمر شکرگزارم (همسرم) و از عزیزان میخوام خیلی برای من دعا کنن که بتونم حق طلبگیمو ادا کنم و طلبه واقعی باشم.
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✨امام هادی علیه السلام
"نارضایتی پدر و مادر، کم توانی را به دنبال دارد و آدمی را به ذلت می کشاند."
📚مسند الامام الهادی، ص ۳۰۳
🏴 شهادت مظلومانه ی امام هادی علیه السلام را تسلیت عرض می کنیم.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075