eitaa logo
دوتا کافی نیست
44.7هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
29 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ امام رضا [علیه السلام] در حدیث به ریان بن شبیب فرمودند: وقتی زکریا [علیه السلام] مصیبت سیدالشهدا [علیه السلام] را دید، به خدا عرضه داشت: خدایا به من فرزندی بده که از اولیای تو باشد و شبیه شهادت سیدالشهدا [علیه السلام] به شهادت برسد تا من هم در مصیبت نبی اکرم [صلوات الله علیه] شریک شوم، که خدای متعال یحیی [علیه السلام] را به او عطا نمود. ✨ سپس حضرت می‌فرمایند: اگر فرزند می‌خواهید، در روز اول محرم روزه بگیرید و دعا کنید، خدا بهتان عطا می‌کند. حضرت زکریا هم همین کار را کرد و در محراب، آن خطاب به او شد. زکریا گفت: من در کهن سالی هستم و همسرم هم دوران فرزندآوری اش گذشته است اما در پاسخ به او گفته شد که خداوند دعای تو را مستجاب کرده و دیگر جای تردید نیست. 📚 كتاب الامالی شیخ صدوق، روايت جامع امام رضا علیه السلام، معروف به "حدیث ریان بن شبیب" کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
🚨ایران، جهان را شگفت زده کرد!! کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨ایران چطور ظرف یک دهه، ۷۰ درصد باروریش رو از دست داد؟! 👈 برای موفقیت سیاست های افزایشی جمعیت، دولت باید همانند مسئولین وقت در زمان کنترل جمعیت، تمام عیار و با همه توان و ظرفیت ها وارد میدان شود. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ نذر ولایت فرزند چهارمم متولد شد😍 و همانند فرزند سومم نذر ولایت🌸🌸🌸🌸 خداوند را شاکرم که با تمام قصور و گناه و تقصیر ما رو لایق دانست و برای بار چهارم لذت ذاید الوصف ولادت اولاد رو به ما چشانید ،،،،الحمدالله شاید این مطلبی که قصد نگارشش رو دارم از لحاظ محتوا با سایر مطالب کمی متفاوت باشد. ولی خواستم بُعدی از این جهاد بزرگ رو که مادران جوان به دوش کشیده اند و حس احساس مسئولیت اطرافیان در قبال این امر رو اشاره ای کنم ،،،، دوران بارداری ام رو سپری کردم با ویاری شبانه روزی که تا ۵ ماه مهمانم بود و کودک شیرخواره ای که تا ۴ ماه بعد بارداری یعنی در انتهای ۲۱ ماهگی اش توانستم با عنایت خداوند از شیر بگیرمش و خلاصه با تمام بالا و پائینی هایش سپری شد و الان مدتی از زایمانم میگذرد آنچه که باعث درد و رنج و ناراحتی خاطر من در تمام این مدت هست ،، نه سختی های حمل ۹ ماه هستش و نه مشکلات و درد و رنج مربوط به عمل سزارین و نه شب بیداری ها و نه خستگی های شبانه روزی در جهت رسیدگی به چهار بچه ... آنچه که خیلی برایم دردآور بود واکنش اطرافیان و نزدیکانم و سایرینی بود؛ که گویا هیچ جوره نتوانستن وجود فرزند چهارم رو تاب بیارن و هر جور که توانستن و هر آنچه که از دستشان بر میامد سنگ اندازی کردن و با حرف و حدیث هایی که سزاور شاید کفار هم نباشد، سعی در اذیت و آزار داشتن، و زمانی که در اوج سختی و دست تنهایی در میدان این جهاد که در اواخر بسی طاقت فرسا شده بود، کسی دستگیرمان نشد و چه بسا هنوز با حاشیه سازی موجبات آزار و اذیت بودن... وقتی که کسی حاضر نشود نه حالی از تو بپرسد و نه دستگیر تو گردد و نه اینکه حتی برای یک شب برای زایمان تو را همراهی کند، ناخودآگاه یاد غربت خدیجه کبری س می افتی زمانی که زنان عرب حاضر به همراهی با ایشان برای زایمان نشدند. 😔😔😔 انقدر درد دارد که تمام آنهایی که با دل و جان برایشان خدمت کرده باشی و اکنون که دست تنها و خسته نیازمند همراهیشان هستی نه تنها دستگیری نکنند بلکه با زخم زبان و طعن و کنایه دردی مضاعف را بر جان خسته مادری بیندازند که بیرق جهاد به دست گرفته... و از همه بدتر تمامشان مدعی ولایت باشن و اما در عمل ...😔 مگر همه ادعای ولایت و امامت نداریم ؟؟؟ آیا دستگیری از مادر باردار و بچه های قد و نیم قد در قالب ولایت مداری نمی گنجد؟ وقتی حضرت آقا دستور به جهاد جهت فرزندآوری میدهند. باید همگی پیام امام امت رو لبیک بگوییم، مادران جوان در قالب تولید نسل و فرزندآوری و سایرینی که به هر دلیل توان فرزندآوری رو ندارن باید در قبال نزدیکانشان که این امر مهم رو به دوش کشیده اند همراه و همدل باشن، و به هر طریق ممکن دستگیر باشن و کمک حال و چه بسا ثواب و اجر این همراهی و همدلی همچون مجاهدت در مسیر اطاعت از ولایت باشد. چه بسا شکستن دل مادر جوان که به عشق ولایت متحمل امر خطیر فرزندآوری است، چنان بار گناهان آدمی رو زیاد کند که ناخواسته آدمی رو در صف دشمنان ولایت وارد نماید. در هر صورت بنده گذشتم از همه ی انهایی که چند صباحی به هر شکل ممکن موجب رنجش ما شدند و دل ما رو به درد آوردند. اما خداوند توفیق دهد که در این مسیر همواره همراه و پشتیبان ولایت باشیم حتی به اندازه حال پرسیدن از مادران باردار، که روزی خواهد امد که همین اعمال به ظاهر کوچک و حقیر در کفه میزان ما نجات دهنده و رهایی از دوزخ الهی باشد انشاالله مستدام باشید و پشتیبان ولایت 🌺🌺 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ دلش می خواست، زیاد بچه داشتیم. 💎 ذوق می کرد که علی می تواند دستش را بگیرد به صندلی و بایستد. دلش می خواست زیاد بچه داشتیم، آن عقب ماشین شیطنت کنند و بزنند توی سر و کله هم. رویا پردازی می کرد: «علی بشین، زینب شیشه را بده بالا، حسین مگه با تو نیستم؟ فاطمه حواست به خواهرت باشه» 💎 راهی سفر مشهد بودیم. علی از در و دیوار قطار بالا می رفت. تازه می خواست راه بیفتد. هی خودش را می چسباند به در کوپه که باز کنید بروم بیرون. محسن کارش شده بود اینکه دست علی را بگیرد و از این سر واگن تاتی تاتی ببرد آن سر واگن و برگرداند. از توی کوپه صدایش را می شنیدم که قربان صدقه اش می رود: «پسر داریم، جیگر داریم. جیگر داریم، پسر داریم...» جلوی در کوپه که می رسید، می خندید: «زهرا بیا از ثمره عشقمون فیلم بگیر» 📚 سربلند، خاطرات شهید محسن حججی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ برای رضای خدا... وقتی وارد کانال "دوتا کافی نیست" شدم فقط کنجکاو بودم و هیچ قصدی نداشتم که بپذیرم که دوتا کافی نیست... گذشت و گذشت و من هر روز فقط غبطه میخوردم به مادرانی که این طور دارن جهاد می‌کنند و برای اونها دعا میکردم و در کنارش میگفتم خوش به حال شون که اینچنینی فکر می‌کنند من که نمی تونم. من ۳۵ سالمه و مادر دو فرزند هستم با فاصله سنی ۶ سال یک دختر و یک پسر نعمت های الهی و ثمره های زندگی من... این مدت که تجربه های مخاطبین این کانال رو میخوندم و بعضا دنبال میکردم از خدا خواستم نگاه منو عوض کنه و این مقاومت عجیبی که در ذهنم نسبت به کافی بودن دوتا فرزند هست رو برداره البته که در کنارش هیچ همراه و مشوقی غیر همسرم نداشتم و هر کسی از اطرافیان نسبت به این موضوع گارد بسته ای داره حتی نزدیک ترین هام😔 ولی همسرم به شدت آرامش بهم داد و قول همراهی و همدلی و دلم گرم شد 😊 و تصمیم گرفتیم اگر اولی رو برای خودمون و دومی رو به خاطر اولی به این دنیا آوردیم، این بار برای رضای خدا و شادی امام زمان عج مون از خدا فرزند سوم رو بخوایم. از مخاطبین تون میخوام برامون دعای خیر کنن تا خدا بازم لایق مون بدونه🙏🌹 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
⚠️جمعيت ايران باسرعت سرسام آوری درحال پيرشدن است. اين فقط به معناي سفيدشدن موی ايرانيان نيست بلکه متعاقب اين روند، و کشور نيز رو به افول خواهد بود!! کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ پارسال اول ماه محرم روزه گرفتم و الان باردارم. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۳۶۸ راستش خییییلی اتفاقی با کانالتون آشنا شدم و کم کم تجربه های خوب و شیرینتون کلی به من انرژی داد و منو پایبند کانالتون کرد. ۳۳ساله هستم و سال ۸۴ تو سن تقریبا ۱۸ سالگی با پسرعمه ام عقد کردم. خیییییلی ساده بدون هیییچ شرایط سختی راستش من فقط از ایشون خواستم بال پرواز هم به سوی بندگی باشیم و توقعات مادی بی ثمر رو بذاریم کنار. البته بماند تو دوسال عقدمون چه سختی هایی بخاطر تفکرات خانواده هامون و سختگیری هاشون کشیدیم. ایشون موقع عقدمون تازه رفتن به سربازی و فقط ۲۱ سالشون بود. خلاصه دوسال عقدمون گذشت و زمستان سال ۸۶ رفتیم سرخونه زندگیمون. من اصلا توقع جهاز و وسایل آنچنانی نداشتم و همه دلخوشیم این بود در کنار همسرم باشم و دوریمون تموم بشه. توی یه خونه کوچیک که اتاق خواب هم نداشت و آشپزخونش هم خییییلی کوچک بود، زندگیمون رو شروع کردیم. در ضمن با وجود مخالفت های شدییییید پدر و مادرم حاضر نشدم عروسی بگیریم و تصمیم گرفتیم یه سفر سه روزه بریم قم و جمکران بعد بریم خونمون، یه ولیمه عروسی به اقوام درجه یک دادیم و تمام😊 شوهرم تو مغازه پدرشوهرم کار میکردن و محل کارشون شهرستان بود و باید هر روز رفت و آمد میکردن. بعد چند ماه با وجود اینکه دانشجو بودم تصمیمم رو گرفتم و از همسرم خواستم بریم شهرستان و درسم رو نصفه رها کردم چون شرایط جوری بود که نمیشد هم درس بخونم، هم این مسافت رو کم کنم تا شوهرم لازم نباشه هر روز تو جاده رفت و آمد کنه. خانوادم وقتی متوجه تصمیم شدند خیییلی تند با ما برخورد کردن دلم شکست دوست داشتم درکم کنند و شرایط سختمون رو ببینند. بماند چه حرفها شنیدم و چه لحظه هایی تنهایی کشیدم. بعد ۸ ماه متوجه شدم باردار هستم، اولش شوکه شدم ولی با حرفهای آرامش بخش همسرم آرام شدم. مادرشوهرم وقتی فهمید خیییییلی خوشحال شد منو بوسید و بغل گرفت و کلی بهم انرژی داد. با ذوق به مادرم تماس گرفتم و خبر رو دادم اما اونقدر سرد جوابم رو داد که حالم بدجور آشفته شد، شماتت شدم که چرا اینقدر زود باردارشدم با اینکه نوه اولشون بود. ویار شدید و تنهایی و دوری از خانوادم خیلی اذیتم کرد البته شهرستان به مادرشوهرم نزدیک بودم و هوامو داشت اما من دلم حمایتهای مادرم رو میخواست مجبور بودم خودم آشپزی کنم، بماند چه روزای سختی رو گذروندم. دو هفته آخر بارداریم رفتم شهر خودم و ناخواسته و اورژانسی سزارین شدم و دختر خوشگلم به دنیا اومد اما بخاطر شرایط جسمیش یه هفته NICU بستری بود و من چند روز بدون همراه و با درد زیاد بیمارستان کنارش بودم. فرشته زیبای دومم رو بعد ۳ سال به دنیا آوردم و بخاطر سزارین قبلی این دخترم رو هم سزارین شدم. موقع بارداری دومم باز هم خودم بودم و همراهی همسرم و حمایت های خدای خوبم. دوران سختی بود برخلاف دختر اولم که خییییییلی آرام و صبور بود، دختر دومم کم صبر و بیقراری هاش زیاد بود. روزها گذشت و دخترای عزیزم قد کشیدن و بزرگ شدن، من خودم با تحقیق به این نتیجه رسیده بودم که بهترین فاصله سنی ۳ تا ۴ سال هستش و دخترام رو پشت سرهم به دنیا آوردم. گرچه همیشه دست تنها بودم و دور از حمایت اما شیرینی بزرگ کردن فرشته هام سختی ها رو برام کوچک کرده بود. من هم معتقد بودم دو کافیه، وقتی دخترم ۴ سالش شد تصمیم گرفتم برم حوزه و درس بخونم و شروع کردم به درس خوندن. شرایط سختی بود برام درس های سنگین حوزه یه طرف، رسیدگی به درس های دختر اولم یه طرف، رسیدگی به کارای خونه و دختر ۴سالم یه طرف خیلی بهم فشار میومد اما اصرار داشتم که از پسشون بربیام. ۲ سال اول معدل الف شدم اما کم کم فشار ها برام سخت بود چون بار همه کارهای خونه و گاهی خرید و تکالیف دخترم به دوش خودم بود و همسرم بخاطر شرایط سخت کاریش نمیتونست خیلی کنارم باشه و کمکم کنه. دوست داشتم بارداربشم اما با وجود این همه فشار نمیشد. تا اینکه جدی و مصمم به همسرم گفتم دوست دارم دوباره باردار بشم و ایشون هم موافقت کردند.اما یک سال و نیم طول کشید تا باردار بشم، دیگه داشتم ناامید میشدم و دلشکسته. حس کردم بخاطر ناشکری و مدام نخواستن بچه تو سالهای اخیر دارم جریمه میشم .توسل کردم به ائمه از خداجون خواستم فرزندی به من روسیاه عطا کنه تا سرباز امام زمان بشه. روزی که فهمیدم باردارم انگار تمام دنیا رو بهم دادن. اونقدر ذوق زده شدم که حد نداشت. خانواده ام و خانواده همسرم خیییییلی خوشحال شدند بخصوص مادرم. خدا رو خیییییلی شکر کردم دوباره منو لایق دونست تا یه بار دیگه این طعم بهشتی رو بچشم. یه سال جستجو و پرس و جو کردم برای زایمان طبیعی بعد از سزارین ولی چون ۲ بار سزارین شده بودم درصد ریسک هم بالاتر بود و دکترها قبول نمیکردن تا اینکه متوجه شدم خانم دکتر آیتی قبول میکنن. 👈ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۳۶۸ رفتم پیش خانم دکتر آیتی در مشهد و چقدر صبورانه به حرفام گوش کردند و موافقت کردن و من چقدر خوشحال شدم. ایشون چند سال هستش که زایمان وی بک قبول میکنن و بسیار صبور مؤمن و مشوق فرزندآوری هستن. خلاصه من روزها رو مشتاقانه می شمردم و هرچیزی که کمکم میکرد برای زایمان تا جایی که میتونستم پیگیری میکردم. یکی از انگیزه های قوی من برای بارداری، تجربه های شیرین عزیزان کانال شما بود. همینطور راهنمایی هایی که تو نی نی سایت برای زایمان طبیعی پس از سزارین داشتن. روزها گذشت و دردای من شروع شدن اینبار تا آخرین روز خونه خودم موندم تمام دوران بارداری تنها خودم کارام رو کردم و حمایت آنچنانی نداشتم همون ماه های اول مرخصی تحصیلی گرفتم. بعد از نماز صبح دردام شدت گرفتن و رفتم بیمارستان که متاسفانه بهم گفتن دکتر آیتی مریض شدن و نمیتونن بیان به جاشون دکتر قدسیه علوی میان راستش دلهره داشتم میترسیدم. دلم نمیخواست که دوباره سزارین بشم. خلاصه دردها زیااااد شدن و ماما های خوب و صبوری کنارم بودن مدام چک میشدم تا اتفاقی نیفته و بخیه های سزارین باز نشن و جنین هم افت ضربان پیدا نکنه با همراهی ماما های خوبم و دکتر علوی نازنین و صبوری خوبشون، بعد از ۲ بار سزارین، پسرم رو تونستم طبیعی به دنیا بیارم. اعتراف میکنم زایمان طبیعی خیییییلی بهتر و شیرین تر از سزارین هستش خدارو شاکرم منو لایق دونست و کمکم کرد، همراهم بود، با تمام مشقت و سختی که داشت تونستم طبیعی زایمان کنم. الان ۴۰ روز از تولد پسرم میگذره. خوشحالم که دوباره مزه نااااب مادری رو میچشم و افسوس و حسرت میخورم که چرا ۸ سال فاصله افتاد بین بچه هام کاش زودتر به این نتیجه می رسیدم که رسالت زن فرزندآوری و فرزندپروریه، درس و تفریح و استراحت و راحتی همیشه هست اما مادرشدن یه محدوده سنی و جسمی داره. از همه خوبان کانالتون میخوام برام دعا کنند که یه بار دیگه هم بتونم طعم مادر شدن رو بچشم. امیدوارم همه عزیزانی که چشم انتظار این موهبت شیرین الهی هستن به حق این روزای عزیز حسینی به این هدیه برسند التماس دعا. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ کسانی که فردا روزه هستند، برای ما هم دعا کنند. 👈 پیشنهاد می کنم، دوستان بزرگواری هم که از نعمت فرزند برخوردار هستند، در صورت امکان فردا روزه بگیرند و برای فرزنددار شدن همه چشم انتظار ها دعا کنند. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ مرحوم شيخ صدوق رحمة الله عليه، در كتاب الامالي، روايتی جامع امام رضا علیه السلام را با سند صحيح، معروف به "حدیث ریان بن شبیب" نقل کرده است: "ريّان بن شبيب گويد: در اوّلين روز محرّم محضر امام رضا عليه السّلام رسيدم، حضرت فرمودند: آيا روزه هستى؟ عرض كردم: خير، فرمودند: امروز، روزى است كه زكريّا عليه السّلام پروردگارش را خواند و گفت: «رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ» (پروردگارا! فرزندى پاك به من مرحمت فرما، همانا تو دعاى بندگان را ميشنوى- آل عمران، ۳۸) و خداوند دعاى او را مستجاب كرد و به ملائكه دستور داد كه به زكريّا- كه در محراب در حال نماز بود- بگويند كه خدا به تو يحيى را مژده می دهد، پس هر كس اين روز را روزه بدارد و سپس دعا كند، خداوند همان طور كه دعاى زكريّا را مستجاب كرد، دعاى او را نيز مستجاب می كند." 📚الامالي شیخ صدوق کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ فردا روزه می گیریم. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️ نوحه «سلام بر محرم» با نوای حاج محمود کریمی 🏴 فرارسیدن ماه محرم، ایام سوگواری سرور آزادگان جهان امام حسین علیه السلام و یاران باوفای ایشان را تسلیت عرض می کنیم. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ لحظات ناب دعا برای فرزندان نيمه شبى پدر علامه مجلسى قدس سره براى دعا و مناجات آماده شده بود، حال خاصى به او دست مى دهد، اشک در چشمانش حلقه زده، فكر مى كند كه چه دعايى بکند. یک مرتبه صداى گريه نوزاد در گهواره افكارش را متوجّه بچه مى كند و مى گويد: «خدايا! اين بچه را مروّج دين قرار بده» دعاى پدر مستجاب مى شود و اين طفل، «علامه مجلسى» مى شود كه حدود ۲۰۰ كتاب تأليف مى كند. 📚 خاطرات حجت الاسلام قرائتى ؛ ج۲ ؛ ص: ۹۹ 👈 در ایام محرم و هنگام عزاداری برای امام حسین علیه السلام، در مناجات های خود بخصوص در نماز شب، برای عاقبت بخیری و رشد و تعالی فرزندان خود دعا کنیم. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
سلام، واقعا خداروشاکرم که با این کانال بسیار خوب آشنا شدم 🌸 منم میخوام از تجربه زایمان طبیعی بعد از دو بار سزارین بگم، جایی که من زندگی میکنم و دکترهای متخصص زنانی که رفتم اصلا قبول نداشتند و میگفتند امکان نداره و خیلی سخته و یکیشون میگفت ما بعد از سه تا سزارین لوله ها رو میبندیم و خیلی حرفای دیگه که وقتی با شوهرم در میان گذاشتم، خیلی ناراحت شدن و گفتن اصلا اجازه نمیدم اینجا زایمان کنی از الان و تو این سن میخوان ناقصت کنن😔 متاسفانه من بچه دومم رو از دست دادم و دوست داشتم خداوند به جای فرزندم بچه های بیشتری بهم عطا کنه که ان شاء الله سرباز آقا امام زمان باشن و حرف رهبر عزیزم رو اطاعت کنم ...تا اینکه با این کانال خوبتون آشنا شدم و اسم خانم دکتر ناهید روغنی زاد تو تهران رو خوندم که برای زایمان طبیعی بعد از سزارین همراهی می کنند، با توکل به خدا از کرج راهی تهران شدیم. رفتم پیش خانم دکتر و بهشون گفتم که دوست دارم زایمان طبیعی داشته باشم و ایشون با چهره مهربان و دوست داشتنی که داشتن با هزاران امید گفتن چرا که نه، هر چند درصد ریسک خیلی بالاست ولی من تمام تلاشم رو میکنم تا بچه طبیعی به دنیا بیاد و با ماما همراهی که بهم معرفی کردن که تو بیمارستان هر لحظه مراقبم بود تا خطری پیش نیاد در عرض شش ساعت با عنایت خدای عزیزم و اهل بیت و دعای دوستانم و خانوادم و با کمک دکتر خوبم تونستم دختر نازنینم رو در آغوش بگیرم که شیرین ترین لحظه زندگیم بود😊😊 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
📌واکنش وزیر ارتباطات نسبت به تولد شش قلو های کرجی😒 👈 از وزیر دولتی که ۷ سال از دوره ریاست جمهوریش می گذره، اما هیچ اقدام موثری در زمینه افزایش جمعیت و فرزندآوری نداشته، بلکه سنگ اندازی هم کرده، بیش از این انتظاری نیست. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ مادر شش قلو های کرجی: "خوشحالم و خدا رو شکر می کنم که همه بچه ها سالم هستند." ✅ پدر شش قلو ها: "خدا رو شاکرم که این نعمت های بزرگ رو به من دادند." 👈 بله جناب وزیر، خدا نعمت هاش رو به کسی عطا خواهد کرد که شاکر باشه... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 دعایی متفاوت در ایام محرم... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۳۶۹ متولد ۶۸ هستم، مهر ۹۵ ازدواج کردم، با فراز و نشیب های زیاد، عروس و دامادی که، عروسی نمی‌خواستن، خرید بازار نمی‌خواستن، مراسم عقد نمی‌خواستن، سرویس طلا نمی‌خواستن... و در عوض دنبال مهریه پایین و جهیزیه در حد نیاز و یه شروع ساده بودن... تا تحقق کامل این آرزوها روزای سختی رو پشت سر گذاشتیم، خانواده هایی که از روی محبت اصرار داشتن حتما سرویس طلا بخرن، بخاطر اینکه ما احساس کمبود نکنیم تاکید داشتن عروسی بگیریم، البته همه این اتفاقات در شرایطی رخ داد که الحمدلله وُسع مالی داشتیم ولی نیازی به انجام این مسائل نمی دیدیم، و دوس داشتیم تا جایی که ممکن هست طبق نظر رهبری عمل کنیم. راضی کردن خانواده ها برای تک تک این مسائل هر کدوم پشت سر گذاشتن غولی بود😒 عقد ما تو محضر با حضور پدر و مادر و برادرها انجام شد، و برای عروسی هم رفتیم زیارت شاه عبدالعظیم و برگشتیم رفتیم خونمون، شب منزل پدر و مادر و برادرها اومدن و ولیمه دادیم. با خودمون ۱۰ نفر شدیم... اومدن اسم سکه توی مهریه چیزی بود که ازش بیزار بودم ولی چاره ای نبود... و بخاطر خلاصی سریعتر ازش بعد از عقد به همسرم بخشیدم... همه این سادگی ها با لذت انجام شد و گاهی فکر میکنم اگر تسلیم خانواده ها می‌شدیم و دنبال خرید و مهریه و... اینها بودیم من تا آخر عمر باید پشیمونی میکشیدم. حتی هر وقت به عروسی میرم همونجا یه الحمدلله میگم که عروسی نگرفتم تا چشمی حسرت نکشه، تا پایی نلغزه، تا توی مسیر، گناهی رخ نده... این شروع پاک، دعاش همیشه بدرقه زندگی مون شد، و ۱۴ تا سکه ای که ختم شد به خوندن خطبه عقد از زبون حضرت عشق❤️ خیلیا میپرسن ولی باید بگم هیچوقت حسرت لباس عروس به دلم نموند، لباس عروس در برابر لباس یه زندگی خوب و زیبا، چیزی نبود که بخواد ذهنم رو مشغول کنه... این جمله ها شعاری نیست! تو مراسم محضر و عروسی ظاهر ما یه چادر رنگی ساده بود و بدون آرایش که بشه جلوی نامحرم اومد، یعنی عملا همین حالت عادی خودمون، و تفاوتی با بقیه نداشت، دو ساعت قبل مراسم ولیمه عروسی هم، رفتیم کیک بخریم... بهشون گفتم بی‌زحمت روی کیک بنویسید پیوندتان مبارک فروشنده با ذوق یه نگاهی کرد گفت بسلامتی عروسی کیه، گفتم خودم گفت نه!! یه نگاهی کرد فکر کرد یا سرکارش گذاشتم یا گوشام سنگینه😆 ۴ ماه بعد ازدواج علیرغم سفارشات بزرگواران به رسیدگی به خود و فعلا لازم نیست بچه بیارید و این حرفا گل پسر ما وارد چرخه حیات شد، در طول بارداری دچار مشکلاتی شدم، از جمله کمردرد و بواسیر و... ولی خب لذت هاش بیشتر از درداش بود، گفتن نداره... بشدت علاقمند به زایمان طبیعی بودم، و با وجود اینکه دکتر گفته بود بچه مدفوع کرده و برای اتاق عمل آماده ش کنید، وقتی رسید بالا سرم و اشتیاق من رو برای زایمان طبیعی دید صبر کرد و گفت بهت کمک میکنم. ضربان قلب بچه چک میشد بهمین دلیل اجازه نداشتم از جام بلند شم، و علیرغم اینکه تمام ورزش ها رو یاد گرفته بودم هیچ تکنیکی نتونستم اجرا کنم و تو بدترین حالت ممکن (همون خوابیدن روی تخت) درد کشیدم... و خانم دکتر صبوری(دکتر هداوند) که انرژی میداد و وقت میذاشت، البته بیمارستان دولتی و امکان کم... ساعت ۱۰ صبح، بعد ۱۲ ساعت از شروع دردا حسینِ مادر با گریه رخ نمایان کرد... سریع چکش کردن که مدفوع نخورده باشه و مشکلی نباشه که الحمدلله صحیح و سالم... 👈 ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۳۶۹ پسرم تا ۲۴ ساعت شیر نخورد، البته گفتن مشکلی نیست فرایند زایمان سخت بوده خسته ست 🤗 از روز دوم داستان زردی شروع شد تا دو ماهگی که بعد از آزمایشات و دکترها و.... نهایتا تشخیص دادن مشکلی نیست و زردی از شیر مادر هست، با وجود تجویز دکترا به دادن شیرخشک، اعتقادی به شیرخشک نداشتم و همچنان با کنترل هفتگی زردی دوس داشتم بچه رو با شیره وجود خودم بزرگ کنم... قبل تشخیص چند سری دستگاه گرفتیم توی منزل زردی پایین میومد و دوباره... با حجامت هم همینطور... و بعدا متوجه شدیم بعد خوردن شیر دوباره زردی بالا می‌رفته... بهبودی بعد از زایمان و بخیه ها، ۲ ماه طول کشید، همسرم هم ۲۰ روزگی گل پسرش رفت خادمی و ۴۰ روزگی ش برگشت... تو این شرایط خودم باید بچه رو دکتر می‌برد، زردی ش بالا رفته بود دستگاه می‌گرفتم و تا صبح بیدار می موندم که بچه دست به چشمش نزنه، نور بخوره تو صورتش، غلت نزنه، دو ساعت یه بار بیارمش بیرون، در طول روز هم از کولیک و بدقلقیش نمی شد بخوابم... تا سه چهار ماهگی حسین کوچولو، وقت غذا درست کردن که هیچ، وقت غذا گرم کردن هم نبود... گاهی تا بعد از ظهر گرسنه بودم، شبها نمیذاشت بخوابیم و صبح ها ترجیح میدادم بجای صبحانه تا وقتی خوابه یکم بخوابم، بعدشم که بلند میشد تا وقتی بخوابه یکسره گریه و کولیک و بدقلقی بود... نهایتا همسرم شب میومد بچه رو نگه می‌داشت شام میذاشتم... سختیش چند ماه اول زیاد بود، کم کم بهتر شد شرایط، ولی تمام این اتفاقات با این وزنه سنگین بی‌خوابی و گرسنگی و خستگی یه طرفِ داستان بود، وزنه قوی تر مادر شدن بود... لذتش از وقتی شروع می‌شه که بعد زایمان بچه رو میارن و میذارن تو بغلت... تا لحظه لحظه هایی که باهاش خاطراتت رو مرور میکنی... تمام جاهایی که ۹ ماه باهاش رفتی، حرفایی که در گوشی با هم زدید قول‌هایی که دادید... و بعد ۹ ماه هم که دو نفره هاتون شروع میشه💞 مسجد و گردش و منزل شهدا و قطعه شهدا و... خلاصه هرچیزی که دوس داشتم زودتر از همه باهاش آشنا بشه و اولین چیزایی باشه که میبینه حسین یکسال ش رو رد کرده بود که دردای کمرم بیشتر شد و ام آر آی سه تا دیسک بیرون زده رو نشون داد و تنگی کانال... دکتر هم اعلام کرد تا خوب نشدن اوضاع و نگذشتن زمان اگر باردار بشید استراحت مطلق در انتظارتونه... 😑 دکترا حق دارن طب رو تشخیص میدن، ولی انتظار ما از دکترای فوق تخصص تری هست که همیشه خواسته هامون رو با یکم خواهش زودتر اجابت میکنن... یاعلی بحق فاطمه... و اینطوری شد که ۹ ماه بارداری مهدی بدون یه کمردرد ساده سپری شد... ساده تر از چیزی که بشه باورش کرد... بالاخره آقا رو اسم خانمش هم حساسه... حسین ۲ سال و ۲ ماهه بود و خواب... که رفتیم سمت بیمارستان... بچه بریچ بود و با وجود تلاش های زیاد نچرخیده بود و دکتر گفته بود به محض شروع درد بیاید چون توی حالت بریچ کیسه آب پاره بشه خطرناکه... ولی خب اگر سریع میرفتیم همون لحظه سزارین در پیش داشتیم، بنابراین ۴ صبح تا ساعت ۹ درد رو تحمل کردم و بعد رفتیم دکتر میگفت چرا زودتر نیومدی سزارین ت کنم😄 الان شرایطت یکم آماده تره برای طبیعی دلم نمیاد صبر نکنم... رغبت ما رو به طبیعی که دید فرستاد عکس رادیولوژی بگیریم که اگر شرایط خوب باشه اجازه زایمان طبیعی بده... البته با پر کردن رضایت نامه توسط پدر و مادر، چون یکم خطر داره... تا اونجایی که من تحقیق کردم تو کشورای خارجی خیلی زایمان بریچ انجام میدن اونم تو شرایطی که مثلا خانم کیسه آبش هم پاره شده یا حالش بده یا... ولی اینجا از اول صورت مسئله رو پاک میکنن... خلاصه شرایط مهیا بود، عکس خوب بود، رضایت نامه پر شد، خانم دکتر نفیسه ظفرقندی دکتری متعهد و با ایمان و خوش اخلاق همراه ما شد... در طی فرایند خانم دکتر ترکستانی هم بدلیل حساس بودن شرایط خودشون اومدن که صد البته دکتر حاذقی هستن و گل پسر دوم ما با فرایند زایمان طبیعی بصورت بریچ با پا متولد شد، الحمدلله صحیح و سالم... 👈 ادامه دارد. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۳۶۹ بچه دوم به دنیا اومد در حالی که با اولی متفاوت بود و با اینکه خودم رو برای خیلی سخت تر از اینها آماده کرده بودم و دنبال بی‌خوابی های شبانه روزی و بی وقتی محض و سختی میگشتم، به لطف خدا این دوتا بچه به اندازه یه بچه ی اول برای من زحمت نداشتن... البته دو ماه طول کشید تا اداره کردن اوضاع بهتر بشه ولی در کل به اندازه اولی سخت نبود، و اینم مهمه که برای بچه دوم بالاخره مادر یه چیزایی رو تجربه کرده و میتونه بهتر اداره کنه... ما واکنش خاصی نسبت به مهدی نشون نمی‌دادیم و همین باعث شد حساسیتی برای حسین ایجاد نشه تا دوماه که دیگه این موجود زنده جدید تو خونه براش عادی شد و بعنوان برادر براش جا افتاد، پایبندی ش به خونه بیشتر شد🙂 و دیگه همش دنبال کسی راه نمی‌افتاد که بره بیرون😅 و دیگه صبحا دنبال باباش گریه زاری نمی‌کرد موقع سرکار رفتن... انگار دیگه خونه براش چیزای جدیدی داشت که باعث می‌شد بمونه توش... الان حسین ۲ سال و ۹ ماهه است و مهدی ۷ ماهه، سختی هاش: دو تا بچه رو پوشک کردنه، دو تا بچه رو غذا دادن، کوچیکه رو میخوابونی بزرگه بیدارش میکنه، تا جفتشون نخوابن نمیشه بخوابی، با هم گریه کردناشون... از لذت هاش نگم براتون... خودشون که عشق میکنن😄 منم میبینمشون و شکر میکنم... فدایی راه حق ان شاء الله و عاقبت بخیر شاید تصور این باشه که فاصله کم ظلم کردن در حق بچه است، ولی من فکر میکنم اتفاقا همون بچه باید قدردان من باشه که از خودم زدم تا اون تنها نمونه، تا همش به بچه های مردم التماس نکنه باهاش بازی کنن، تا الان که تو این سن نیاز به همبازی و دوست داره برادرش کنارش باشه و وقت و انرژی گذاشتم تا وقتی بزرگ شد حسرت به دل یه پشت و پناه نباشه عاشق ادبیات بودم ولی سال ۸۶ تو رشته حقوق وارد دانشگاه شدم، مدتی بعد رزمی رو هم شروع کردم و تا مشکی تکواندو مسابقات کشوری و لیگ پیش رفتم. سال ۹۱ درسم تموم شد و دو سال برای آزمون وکالت شرکت کردم و با مطالعه مداوم رتبه خوبی رو گرفتم ولی وقتی همچی مهیا شد متوجه شدم این کار برای من مناسب نیست... با توجه به سابقه ی دو ساله تو کار دادگاه و نشستن پیش قاضی و بازپرسی و رای نوشتن و... رفت و آمد با وکلا... تازه داشتم نتیجه گیری میکردم دیدن این اتفاقات چه تاثیر بدی داره روی زندگیم میذاره محیطی که تنش زاست و افکار آدم رو به سمتی که میخواد هدایت میکنه و آمادگی ذهنی ایجاد میکنه برای تمام اتفاقات بد... به کوهنوردی علاقمند بودم و همین، زمینه شکل گرفتن زندگی مشترکم شد... برای فرزندآوری هدف و انگیزه م بیش از دلایل دیگه، تکلیفی هست که ولی فقیه به گردنم گذاشته و همین تو سخت ترین شرایط منو سرپا نگه میداره، همین که حس میکنی خدایی هست که داره می بینه شما بخاطر انجام تکلیفت شرایطی رو تحمل میکنی حتی باعث میشه تو دست تنها بودن و کلافگی ها چشات برق بزنه... گاهی فکر میکنم اگر بچه آروم تر بود، خونه بزرگ تر بود و حیاط داشت، من از لحاظ جسمی سالم تر بودم، شرایط محیطی بهتر بود، و... چه خوب بود آدم بچه میاورد. بعد فکر میکنم اگر رزمنده ای بود که می‌گفت اگر غذا خوب باشه، هوایی بریم لب مرز بیایم، دشمن سلاح نداشته باشه بیاد جلو راحت بشه زدش و اینها من میرم جهاد، آیا این جهاد محسوب می شد؟! خدایا! جسم و جان ما رو در راه خودت خرج کن... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1