فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دکتر_اکبری
🚨هنوز زورمان به مافیای اقتصادی پشت پرده ی غربالگری و سقط جنین نرسیده است.
#جنایت_سقط_جنین
#غربالگری
#مافیای_هزارمیلیاردی
⚠️ پوشش غربالگری در ایران ۹۴ درصد است. در حالی که در کشورهای توسعه یافته، نهایت ۳۰ درصد می باشد!!!
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#پیام_مخاطبین
📌قربانی غربالگری...
#غربالگری
#آمنیوسنتز
#مافیای_هزارمیلیاردی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#پیام_مخاطبین
💥ایمان...
اولین بارداری من سال ۹۵ بود. تحت نظر دکتر ژنتیک آقای دکتر .... توی میدان ولیعصر تهران بودم.
غربالگری مرحله دوم گفتن مشکل داره و باید آمنیوسنتز انجام بشه.
روزی که قرار بود آمنیوسنتز بشم با همسرم رفتیم مطب دکتر ژنتیک از اونجا آدرس دادن ما رفتیم یه مطب دیگه. خلاصه رفتیم اون مطب، اول تعهد گرفتن که اگه با این سوزن زدن کیسه آب نشتی کرد و بچه بی آب شد، ما هیچ تعهدی نداریم. یهو دلم لرزید. دلم نمیخواست انجام بدم، ولی آخر سر انجام دادم.
توی اون یک هفته ای که من در انتظار جوابش بودم، استراحت مطلق بودم که سوراخ کیسه آبم ترمیم بشه. چه روزای سختی بود. خییییلی سخت گذشت، اگه جوابش بد میشد، بچه مو باید سقط میکردم. خیلی وحشتناک بود.
روز پاسخگویی آزمایش رسید و گفتن مشکلی نداره و سالمه. زندگی ما دوباره جون گرفت. گذشت و گذشت تا آخر هشت ماهم که روز جمعه آبان ماه بود و مامانم میخواست، سیسمونی بیاره.
همون روز افتادم به خونریزی، همسرم خیلی ترسیده بود، ولی من آروم بودم. بهش میگفتم هیچی نیست. رفتیم دکتر صدای قلب جنینو گرفت، صدای قلبو نشنید. فرستاد یه بیمارستان دیگه. اونجام صدایی شنیده نشد. دیگه شب شده بود، رفتیم بیمارستان دکتر خودم، پرستار گوشیو داد بهم ، دکتر توو گوشم گفت، بچه ت مرده، ختم بارداری.
ای خدای من حتی فکر کردن به اون روزا اشکمو در میاره. قلبم درد میگیره. دکتر گفت برو خونه، صبح بیا برای زایمان.
اون شب با همسرم توی خیابونای تهران گریه هامونو کردیم ،، زجه هامونو زدیم. تا رسیدیم خونه. من اولین نوه خانواده مادری و پدری بودم. همه منتظر به دنیا اومدن نوزاد ما بودن. ولی افسوس ...
این درد برای من عین کسی بود که جوون از دست داده. کل بارداری من اینقدر وابسته این بچه بود، حواسم به تکوناش بود، دائم باهاش حرف میزدم، نمیدونم چطوری رفت، نمیدونم...
من زایمان طبیعی کردم. اصلا هم جنینو نگاه نکردم، فقط از پرستار پرسیدم چه شکلیه، گفت شبیه یه بچه ست که تمام پوست بدنش سوخته...😭 یا حسین 😭 بچه م از بی آبی سوخت...
بعد از آمنیوسنتز کیسه آبم نشتی میکنه و به مرور خشک میشه. همه اینا یک طرف، درد بعد زایمان که شیر میاد توو وجودت یک طرف....
با اومدن و رفتن این بچه من بزرگ شدم. قوی شدم. یاد گرفتم صبر کنم و امیدوار باشم به وعده های الهی. یک سال صبر کردم، مهر ماه سال بعدش خدا بهمون نعمت فرزند رو داد. بخاطر همه سختی هایی که کشیدم و بی قراری هایی که کردم، اسمشو گذاشتیم ❤️ایمان❤️
مهرماه امسال آقا ایمان ۴ سالش تمام میشه و کنار بچه دوم مون مشغول بازی هستن.
دعای همیشه من اینا که خدابه همه فرزندی سالم و صالح عطا کنه. الهی آمین
#غربالگری
#آمنیوسنتز
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
دوتا کافی نیست
🚨مافیای هزارمیلیاردی ✅ واکنش حسین مروتی به توئیت دکتر کیانوش جهانپور -سخنگوی سازمان غذا و دارو- 1/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 اندر مصائب غربالگری اجباری...
👈 در همکاری وزارت بهداشت و دانشگاه تهران مطالعه ای انجام شد که نشان داد ۹۵ درصد زنان باردار، غربالگری می شوند. اگر موالید سالانه، یک میلیون باشد، برای شناسایی هزار مبتلا به سندرم داون، قریب به ۱۵۰ هزار مثبت کاذب وارد مراحل تکمیلی می شوند و در این فرآیند ۲ هزار جنین سالم بر اثر آمنیوسنتز و قریب به ۲۰ هزار جنین دیگر بر اثر سقط جنایی از بین می روند. یعنی قریب به ۲۲ هزار جنین سالم برای یافتن و کشتن ۱۰۰۰ جنین داون کشته می شوند و با این همه سالانه ۳۰۰ مبتلا به سندروم داون به دنیا می آید!
#غربالگری
#آمنیوسنتز
#مافیای_هزارمیلیاردی
💥نشر حداکثری
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#ارسالی_مخاطبین
✨خداوندا مرا اولاد بسیاری عطا فرما
✨که در راه حسینت، لشکری از خون من باشد
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم»
#برکت_خانه
#نسل_حسینی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#آیت_الله_حائری_شیرازی
✅ شرط اول؛ بدست آوردن دل همسر
پدر چه کند که مربی خوبی برای فرزند خود باشد؟ شرط اول این است که دل همسرش را بدست بیاورد. این سنگ اول تربیت اولاد است.
هر کس توانست همسر خودش را قانع کند به اینکه خدمتگزار اوست، به او عشق میورزد و برای سعادت او آرزوی توفیق دارد؛ آن وقت است که میتواند نقشۀ تربیتی فرزندان خودش را ترسیم کند. هر جا پدری در تربیت موفق نشد، مشکل در عدم همکاری مادر بود!
#تربیت_فرزند
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#استاد_قرائتی
📌 بچه میآید، [میگوید] آقا جان، نمره هجده گرفتم. [میگوید] هجده گرفتی؟! تو باید بیست بگیری! حال بچه گرفته میشود.
📌 تو باید بیست بگیری! نشانهی اینکه انسان شریف است یا پست، حدیث داریم آدم شریف و کریم از چیزهای جزئی هم تشکر میکند، ولی آدمهای پست، تشکر نمیکنند.
🌐 درسهایی از قرآن - ۲۵- ۶- ۱۴۰۰
#تربیت_فرزند
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من
#ازدواج_آسان
#فرزندآوری
#ساده_زیستی
#قسمت_اول
من متولد ۶۳ هستم. سال ۸۱ وارد شریف شدم. سال ۸۵ هم با همسرم که ایشون هم فارغ التحصیل شریف بود عقد کردم. یکی از دوستان ما رو معرفی کردند و ما قبل از خواستگاری، همدیگر رو ندیده بودیم. وقتی همسرم به خواستگاری من اومدن سرباز بودن و ماهی سی هزار تومان حقوق داشتند. فقط یک حلقه خریدیم صد هزار تومان و یک چادر بیست هزار تومان و رفتیم محضر عقد کردیم. البته عقد ما چون همسرم پول و پس انداز نداشتن و بعد از تموم شدن سربازی سر کار رفتن، حدود دو سال طول کشید که اینم اصلا خوب نبود.
چیزی که از اون دوران تو ذهنم مونده و واقعا دوست دارم به همه جوان های تازه ازدواج کرده بگم اینه که واقعا شما خودتون مسئول حفظ زندگیتون هستید. خانواده ها گاهی از شدت علاقه به شما یه چیزهایی تو نظرشون بزرگ میاد و غیر قابل تحمل و اصلاح. ولی زوجین واقعا میتونن با محبت و زبان خوش رو رفتارهای هم اثر بذارن، به شرطی که از اول عاقلانه رفتار کنند و ذهنیت بد در ذهن همسران شون از خود ایجاد نکنند.
من به جرات میتونم بگم که به لطف خدا در سالهای اولیه زندگیم هههییچچ حرفی واقعا هیچ حرفی به همسرم نزدم مگر اینکه قبلش یه کوچولو فکر کردم که تاثیرش چی میتونه باشه...
وقتی همسرم به خواستگاریم اومدن گفتن که قصد دارن apply کنن و برای مقطع دکتری به کانادا یا آمریکا برن. چون رزومه خیلی خوب داشتند. من البته خیلی جدی نگرفتمشون، فکر میکردم که به خاطر مخارج زندگی میرن سر کار و کم کم فراموش میکنن ولی ایشون فراموش نکردن. اواخر دوران عقدمون از چند دانشگاه آمریکا و کانادا پذیرش گرفتن و ما سه ماه بعد از عروسی رفتیم کانادا.
دانشگاهی که در کانادا پذیرش داشتن از بهترین دانشگاههای کانادا بود و البته در یک شهر بسیار خوش آب و هوا و پر از ایرانی. اونجا دوستان مذهبی خوبی پیدا کردیم و زندگی بسیار ساده و ابتدایی ای بر پا کردیم تقریبا همه زندگی ها اونجا بسیار ساده بود. یعنی فکر کنید اولا خیلی از وسایل زندگی رو دست دوم تهیه میکردیم و اصلا وسایل زیادی نداشتیم. ظروف آشپزخانه ما در حد دو قابلمه و یک ماهی تابه و یک دست قاشق و چنگال و چند بشقاب و کاسه و لیوان بود. البته خیلی دورهمی داشتیم و مهمونی میگرفتیم که هر کس ظروف خودش رو میآورد یا از هم قابلمه قرض می گرفتیم.
خلاصه زندگی بسیار ساده و دلچسبی بود. من بعد ها یکی از دلایل آرامش زندگیم تو کانادا رو همین سادگی و کم توقعی از زندگی میدونستم. طبق قاعده هر چی سطح توقع پایین تر باشه رضایتمندی بالاتر میره😊(من بعد از اینکه برگشتیم ایران هم سعی کردم همین روش رو اینجا هم پیاده کنم. زندگی ساده ای تشکیل دادیم و همه چیز رو در حد رفع نیاز تهیه کردیم و بعضی از وسایلمونم دست دوم گرفتیم.)
بعد از رفتن به کانادا تصمیم گرفتم درسم رو ادامه بدم. اون زمان تقریبا همه خانم ها همین کار رو میکردن. همسرانشان پذیرش میگرفتن و میومدن کانادا، بعد خانم ها همون جا امتحانات زبان و امتحانات دیگری که لازم بود رو در عرض دو سال میدادن و بعد وارد دانشگاه میشدند. منم اولا چون زبانم خوب نبود و هزینه کلاس زبان خیلی زیاد بود و ثانیا نمره خوب گرفتن در تافل در کانادا خیلی سختتر از ایران بود، دو سال طول کشید که بتونم ملزومات ورود به دانشگاه رو به دست بیارم. دو سال، که خیلی سخت و جدی از صبح تا شب تو کتابخونه با یکی دیگه از دوستام که اونم شرایط من رو داشت درس خوندیم.
حالا دیگه بیست و شش سالم شده بود. همش به بچه آوردن فکر میکردم و به خودم میگفتم من نباید یه امر مهم در زندگیم رو فدای یه امر دیگه کنم. به دوستام هم میگفتم زندگی ما یه بُعدی شده و فکر کردن به درس و کسب موقعیت اجتماعی ما رو از جنبه های دیگه زندگی باز داشته. بالاخره تصمیم گرفتم بچه دار شم. با یه برنامه ریزی دقیق و اینکه کی باردار بشم، کی بچه دنیا میاد، تا اون موقع واحد های که باید پاس میکردم و ... خدا هم کمک کرد و همون ماهی که تصمیم گرفتیم باردار شدم. ولی فقط حساب ویار رو نکرده بودم. ویار بسیار سخت که تنهایی و سرمای زمستان و خونه کوچیک بیست و هفت هشت متری که مثل دخمه بود هم در شدتش بی تاثیر نبود.
زمان امتحانات پایان ترم رسید و حال من خیلی بد بود. تمام تلاش های دو ساله خودم رو بر باد میدیدم. روز یکی از امتحانات که خیلی هم براش خونده بودم ولی فقط از روی تخت نمیتونستم پایین بیام، همسرم استخاره کرد و من نرفتم امتحان رو بدم. بقیه امتحانات رو هم ندادم و عملا از خیر دانشگاه به این صورت گذشتم.
ادامه در پست بعدی 👇👇
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من
#فرزندآوری
#سبک_زندگی_اسلامی
#قسمت_دوم
از خیر دانشگاه گذشتن خیلی برام سخت بود. تمام بچگی و نوجوانی و جوانی من به این گذشته بود که خوب درس بخونم و موقعیت خوب اجتماعی به دست بیارم. اصلا هیچ ارزشی جز این مسأله برام تعریف نشده بود و درس خواندن جزئی از وجودم بود. این هایی که میگم فقط برای من نبود ها. برای همهی دختران و پسران نسل ما و حتی همین الان بوده و هست. حالا یکی بر حسب استعداد یا موقعیت یا تلاشش به دست میاره و هم خودش هم خانواده اش باهاش حال میکنن، یا به دست نمیاره و و حسرت میخوره یا سرخورده میشه یا...
برای منم خیلی سخت بود مخصوصا وقتی دوستان دیگه ام رو میدیدم که علی رغم رزومه ضعیفتر از من دارن درس میخونن و دانشگاه میرن ولی من فقط بچه داری میکردم. البته در این برهه دچار یه دو گانه ای شده بودم. هم از دانشگاه نرفتن حسرت میخوردم، هم از اینکه کار مهمی کرده بودم و در شرایطی که هیچ کس اونجا بچه نمی آورد، بچه آورده بودم، خوشحال بودم.
وقتی پسرم شش ماهه شد دوباره تصمیم گرفتم برای یه دانشگاه دیگه که تو اون شهر بود اقدام کنم. ولی اولا پسرم فقط شیر میخورد و غذا خور نبود و من نمیتونستم حتی برای ساعاتی ولش کنم و دوماً دچار یه تغییرات فکری عمیق و خوب شده بودم که فقط از الطاف خدا بود.
گاهی بعضی تصمیمات، مسیر زندگی آدم رو کاملا عوض میکنه و البته لطف خدا را به زندگی سرشار میکنه. نمیخواستم دوران طلایی بچه آوردن رو صرف درس خواندن بکنم و از این امر مهم زندگیم غافل بشم، بچه آوردم. بعد خدا لطف کرد و دریچه های تازه فکری و معرفتی به روم باز شد.
یه استادی میگفتن آدم ها سه جور زندگی میکنن. برخی در زندگی همون کارهایی رو انجام میدن که همه انجام میدن، همه مثل هم در یه نقشهِ شکل گرفته، حرکت میکنند. زندگی اکثر ما اینجوریه... بعضی آدم ها بر اساس علایقشون زندگی میکنن. این شیوه زندگی بهتره، چون حداقل انسان بی فکر و اندیشه زندگیش رو به خاطر یه الگوی اجتماعی از پیش تعیین شده که هیچ تناسبی هم با توانایی ها و شرایط و علایق فرد نداره، تباه نمیکنه... ولی بعضی آدم ها بر اساس وظایفشون زندگی میکنن. یعنی نگاه میکنن که توی این دنیا باید چیکار کنن بعد حساب شده زندگی میکنن.
حضرت زهرا سلام الله علیها یه دعایی دارن که میگن خدایا کمک کن که بر اساس وظایفمون زندگی کنیم و وظایفمون رو خوب انجام بدیم.
این چیزهایی که بالا گفتم رو بعدا خوندم و شنیدم ولی واقعیتش اینه که بعد از تولد پسرم خیلی از مادر بودن لذت میبردم و همش هم خدا رو شکر میکردم که بدون دغدغه کار و درس به بچه داری میرسم.
کم کم به این نتیجه رسیدم که اصلا از ابتدا زندگی ما اشتباه بوده. این اشتباه بود که اینهمه بُعد درس و فعالیت های اجتماعی رو در نظر ما با ارزش کردن و هیچ وقت به ارزش واقعی زن بودن و مادر بودن و حفظ حریم خانواده برامون صحبت نشد.
خیلی از دوستان و فامیل ازم سوال میکردن که چرا درسم رو تموم نکردم؟! منم میگفتم چون میخواستم به کار مهمتر از درس بپردازم. همین مسأله خیلی روی زنان فامیلمون تاثیر داشت. خوب کسانیکه ما رو به درس خون بودن و باهوش بودن میشناختند وقتی میدیدند که من با قاطعیت و از روی فکر بچه آوردم و خیلی هم راضی ام براشون جالب بود.
من بعد ها به دوستام میگفتم که ما به یک قیام و جهاد زنان تحصیلکرده در امر فرزندآوری نیاز داریم. چون از حدود مثلاً صد سال پیش که تحت تاثیر فرهنگ غربی بحث تحصیل و کار زن در جامعه ارزش شد، همزمان خانه داری و فرزند آوری بی کلاسی و بی سوادی و ضد ارزش شد. در اینچنین فضایی اگر یه خانم دیپلمه بچه زیاد بیاره و خانه دار باشه، اگرچه که در نزد خدا کارش بسیار ارزشمنده ولی جامعه فکر میکنه از سر ناچاری و بی کلاسی بچه آورده، ولی اگه یک زن در موقعیت خوب تحصیلی و اجتماعی برگرده به اصل نیاز خانواده و با اقتدار بچه زیاد بیاره، این فرهنگ و باور غلط فرهنگی در جامعه کم کم از بین میره انشاالله
پسرم که دو ساله شد، پسر دومم رو باردار شدم و بعد هم به ایران برگشتیم. اختلاف سنی شون دو سال و هشت ماه شد. البته با اینکه این بار ایران بودیم ولی مامانم مریض بودن و سر این یکی هم خیلی نتونستن کمکی کنن. همسرم هم هیات علمی یکی از دانشگاه های تهران شدند و خیلی سرشون شلوغ بود.
وقتی اومدیم ایران با همه پس انداز مون یه آپارتمان کوچیک خریدیم که چون قرض مون زیاد بود نتونستیم توش بشینیم. از وسایل هم فقط یه گاز و یه یخچال و یک ماشین لباسشویی همه ایرانی خریدیم. فرش هم از یکی از اقوام گرفتیم و با ظرف و ظروفی که از جهازم باقی مانده بود زندگی رو در ایران شروع کردیم.
ادامه در پست بعدی 👇👇
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من
#مادری
#فرزندآوری
#سبک_زندگی_اسلامی
#رزاقیت_خداوند
#قسمت_سوم
پسر دومم رو بیست و یک ماه شیر دادم و برای بعدی اقدام کردم. میخواستم اختلاف سنی شون کمتر بشه، ولی خدا نخواست و تقریبا سه ماهه سقط شد. خیلی هم سخت گذشت. بعد از شش ماه دوباره باردار شدم و خدا لطف کرد و یه پسر دیگه بهمون داد. اختلاف این دو تا شد سه سال.
من واقعا رزاقیت خدا رو تو زندگیمون با همه وجود لمس میکنم. پدر من و پدر همسرم هر دو کارگر بودن و توانایی اینکه ما رو از نظر مالی حمایت کنن، نداشتن. ولی شرایط زندگی من و همسرم تقریبا از خیلی از دوستان اطرافمون که تحت حمایت مالی خانواده هاشون هستن هم بهتره.
واقعا اعتقاد دارم خداوند رزق و روزی و برکت رو بعد از ازدواج و بچه دار شدن تضمین کرده ولی ضمانتی بابت تجملات و زیاده خواهی های ما نداده. یعنی برکت خدا رو باید همراه با قناعت درک کرد. من به مسأله قناعت و با فکر خرج کردن همیشه توجه دارم. البته این قضیه رو از زندگی در کانادا یاد گرفتم. اونجا اگه چیزی لازم داشتیم نمیتوانستیم سریع بخریم چون قیمت اولیه شان خیلی زیاد بود. باید صبر میکردیم تا تخفیف بخوره، گاهی تو این صبر کردن، اصلا متوجه کاذب بودن نیازمون هم میشدیم.
الان در مورد بچه ها هم همین کار رو میکنم. وقتی بچه ها چیزی میخوان میگم صبر کن تا یه روز برم بازار، بعد تا من برم بازار مطالبات لحظه ای اونها هم تغییر میکنه و نهایتا از بین خاصه هاشون با رضایت خودشون یه چیز به درد بخور تر میخریم. اگر هم یه درخواست غیر منطقی باشه با دلایلی که متوجه میشن، میگم نمیتونم بخرم.
در مورد لباس بچه هم که الان به علت گرانی شاید خیلی از هزینه خانواده ها رو به خودش اختصاص بده باید بگم که لباسهای بچه های بزرگتر رو برای کوچکتر ها نگه میدارم البته بین خواهر و برادرم هم لباسهای بچه هامون رو جابه جا میکنیم.
پسر سومم که بیست و یک ماهه شد برای بعدی اقدام کردم ولی این بار هم خواست خدا نبود و سقط شد، با شرایط بدتر از سقط قبلی😒
حالا دیگه قرضهای خونه اولمون هم تموم شده بود، یه همتی کردیم و با لطف خدا یه آپارتمان خیلی بزرگتر خریدیم.
مامانم خیلی بهمون تاکید میکردند که بچه زیاد و پشت سر هم بیاریم. ایشون یک سال و نیمه به رحمت خدا رفتن. معلم بازنشسته بودن و همیشه میگفتن: "ثمره و حاصل کل زندگیم شما چهارتا هستید و ای کاش شش تا آورده بودم. بعد هم میگفتن بچه پشت هم به زندگی آدم نظم و برنامه میده." مادرم میگفتن: "من هفت سال شیر دادم و کهنه شستم، در طول هفت سال شما مدرسه رفتید، وقتی برادر آخری رفت کلاس اول رفتم دانشگاه و ادامه تحصیل دادم." خلاصه تا روز آخر یکی از سفارش هاشون به ما تعداد بچه زیاد بود.
اما اقوام خیلی از نظر فکری و سبک زندگی با ما فاصله دارن ولی از اونجایی که همیشه به ما به عنوان بچه های زرنگ و درس خوان و اهل فکر نگاه میکردن (برادرم هم شریفی بودن، ایشونم الان پنج تا بچه دارن ) و مهمتر از اون اینکه ما خودمون با قاطعیت در مورد فرزندآوری صحبت میکنیم، اونها هم کاملا در موضع ضعف هستن. چند وقت پیش یکی از اقوام بهم گفت بچه های من تنبلن و مثل شما چندتا بچه نمیارن. این برام خیلی جالب بود که ایشون دلیل بچه نیاوردن رو تنبلی میدونست.
در مورد کار خونه و بچه داری و خستگی هم همیشه به خودم میگم هر چی کار ارزشمند تره، سختیش بیشتره. البته در مورد کار بسیار ارزشمند زنان، به لطف خدای مهربون مون سختیش با شیرینی و لذت بردن فطری همراهه. من وقتی تو خونه کار میکنم و خسته میشم، مدام به خودم روحیه میدم که خدا داره کارهام رو میبینه، انشاالله خدا ازم راضیه و این همون کاریه که من باید تو این دنیا انجام بدم و ...
خدا شاهده اینقدر این فکر ها روحیه بخشه و خستگی رو از تن آدم در میاره که حد نداره. حتما امتحان کنید😊😉
شدیداً اعتقاد دارم این روح آدمه که جسم رو سر پا نگه میداره. من تا قبل از ازدواج، از نظر پدر و مادرم و خواهر و برادرام خیلی ضعیف و بی جون بودم. تازه برادرام به شوخی میگفتن ما تو جلسه خواستگاری به شوهرت میگیم که چقدر ضعیفی که جنس بد دست مردم ندیم😁 ولی من الان واقعا احساس ضعف در بارداریهام نمیکنم. حتی با وجود اون دو تا سقط بد که از ده تا زایمان هم بد تر بود. چون خیلی روحیه ام خوبه و اعتقاد دارم که خدا تواناییش رو بهم داده و ایشالا توانایی بیشتری هم بهم میده.
من الان به لطف خدا چهارمین پسرم رو باردارم و فعلا دختر ندارم، البته به فضل خدا امیدوارم☺️، ولی اگر دختر داشته باشم اولین و مهمترین ارزشی که سعی میکنم براش جا بندازم بحث مادری هست. بحث مسئولیت خطیر انسان سازی و جامعه سازی. بحث مدیریت امور خانه و آرامش دهی به خانواده و البته در کنارش بحث تحصیل در رشته هایی که باعث ارتقای خودش و خدمت به جامعه اسلامی باشه.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#ارسالی_مخاطبین
✅ پدر و مادرم صاحب ۸۵ اولاد هستند. (پسر، دختر، نوه نبیره، عروس و داماد)
#مادری
#فرزندآوری
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#استاد_قرائتی
💥نمی دانیم چه کرده...
حالا شما توی روی مادرت میایستی، [میگویی] حرف نزن! نمیخواهم! به تو چه!
بابا جان، مادر است، میدانی چه قدر نخوابیده؟! میدانی چه قدر بیخوابی کشیده؟! پنج رقم خدمت کرده، در بدنش که بودی، از خون بدنش تغذیه کردی، از بدنش آمدی بیرون، از شیرش تغذیه کردی، وقتی خواسته بمیرد، اموالش را برای ارث برای تو گذاشته، یعنی از خونش، از شیرش، از ثروتش،
سه شیفته هم کار کرده، مجانی هم کار کرده، با عشق هم کار کرده، خسته هم نشده، هیچوقت هم منتظر نبوده که کی شود که تمام شود، شما در سربازی، سربازی خدمت میکنی، ولی هی منتظری کی شود تمام شود، در اداره خدمت میکنی، ولی هی منتظری کی شود بازنشست بشوی.
هیچ مادری نمیگوید که کی شود که بازنشست بشوم. یعنی بازنشستگی ندارد، یک مادر بیست، سی تا مدیر کل است، مدیر کل تغذیه هست، مدیر کل حفاظت و امنیت هست، مدیر کل بهداشت و درمان هست، مدیر کل آموزش و پرورش هست، یعنی تمام نیازهای این بچه را تأمین میکند. ما نمیدانیم مادر چه کرده است، نمیدانیم پدر چه کرده است.
🌐 درسهایی از قرآن - ۲۵- ۶- ۱۴۰۰
#مادری
#پدری
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
✅ هزینه های درمان نازایی تحت پوشش بیمه قرار گرفت.
#رویای_مادری
#ناباروری
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
دوتا کافی نیست
#تجربه_من #ازدواج_آسان #فرزندآوری #ساده_زیستی #قسمت_اول من متولد ۶۳ هستم. سال ۸۱ وارد شریف شد
#پیام_مخاطبین
✅ نگاهم تغییر کرد...
#مادری
#فرزندآوری
#جنسیت_فرزند
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#علی_صفایی
✅ اهمیت شناخت خویشتن...
📚 جهت حرکت، ص ۳۷
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#ارسالی_مخاطبین
ارث فرزندان من، عشق حسین بن علی است
از خدا در روضه ها، نسل حسینی خواستم
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم»
#برکت_خانه
#نسل_حسینی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#آیت_الله_بهجت
✅ اولین باری که دیدمش، گفت: «بروید متأهل شوید!» گفتم: «میخواهم درس بخوانم آقا». گفت: «مگر شیخ انصاری زن و بچه نداشت؟! بروید با ازدواج، یک هممباحثهای برای خودتان انتخاب کنید».
📚 به شیوهی باران
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌فانتزیهای دختران مذهبی...
✨ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ اى كسانى كه ايمان آورده ايد چرا چيزى مى گوييد كه انجام نمى دهيد.
#ازدواج_آسان
#معیارهای_ازدواج
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۴۷۱
#ازدواج_آسان
#سبک_زندگی_اسلامی
فروردین ۱۳۸۵ یکی از دوستانم بهم زنگ زد و گفت شماره منزلتون رو به یکی از دوستان همسرم دادم. پسر خوب و خوش فکریه و معیار اصلیش اعتقادات و ساده زیستی هست...
🎊🎊🎊خرداد سال ۸۵ عقد کردیم.
همسرم تو مراسم گفتگوی بزرگترها با وجود احترامی که برای همه قائل بودن، اصرار کردن که بعد از 7 ماه بریم خونه مون... میگفتن دوران طولانی عقد مایه زحمت برای خانواده ها میشه... بزرگترها نگران هزینه ها بودن ... اما ایشون به خانواده شون گفته بودن از جهت عروس خیالتون راحت باشه که مراعات خواهد کرد...
مهمترین قسمت کار خرید سرویس طلا بود. خانواده همسرم اصصصصصصلا اهل طلاهای سبک نیستن و همسرم میدونستن که تو بازار سرویس سنگین پیشنهاد میدن...
همسرم هم اصلا دوست نداشتن هزینه های خرید رو پدرشون بدن و قرار بود همه هزینه ها به عهده خودشون باشه و فقط برگزاری مجلس به عهده خانواده ها بود...
رفتم تو فکر که برای خرید سرویس طلای ارزون تر چه میشه کرد. تا عاقبت چاره ای یافتم. 😀
چند روز قبل از خرید با یکی از دوستان خوش سلیقه، رفتم همون بازار طلا که قرار بود برای خرید بریم... گشتم و یک سرویس زیبا ولی سبک پیدا کردم. چند تا مغازه مشابه همون رو داشتن. همه رو نشون کردم.
روز خرید فرا رسید. ⌛️⌛️
موقع دیدن سرویسها همون چند تایی که نشون کرده بودم رو مورد پسند اعلام کردم... مادر شوهرم به همسرم گفتن :"خوب ظاهرا خانومت این مدل کار رو پسندیده. باشه از همین مدل برداریم"
لبخند رضایت بر چهره ی من و همسرم نشست. 😊😊 البته لبخندی همراه با کمی زیرکی.😉
بعد از اینکه همسرم مبلغ خرید رو پرداخت کردن، بزرگترها مشغول چک کردن سرویس خریداری شده بودن و تا فروشنده خرید رو بذارن تو جعبه من و همسرم برای رفع خستگی روی صندلی های کنار مغازه نشسته بودیم.
همسرم آروم و بدون اینکه کسی صداشو بشنوه گفت:"عالی بود. عجب فکر خوبی کردی. هم هوای منو داشتی، هم دل مامانم به خرید راضی شد. ممنونم ازت"
مزه ی اون حس خوب مشترکی که تو اون لحظه ایجاد شد، همیشه برام شیرین و تازه است. و از همون جا همسرم دلش گرم شد که میتونه رو همراهی من تو مسائل سخت زندگی حساب کنه...
بعد از خرید و عروسی، مادرشوهرم بهم گفتن: "همیشه به پسرم میگفتم اون دختری که تو میخوای که اهل خرج زیادی نباشه و مهریه کم بخواد و این جور معیارها که تو داری باید دنیا رو زیر پا بذاری تا پیدا بشه. ولی خدا رو شکر بچه م توکل کرد و از دوستهاشم کمک گرفت تا اون چیزی که میخواست پیدا کرد. "
تو اون لحظه من از خوشحالی اینکه تو دل مادر شوهر حسابی جای خودمو باز کردم تو ابرها☁️☁️☁️بلکه از ابرها بالاتر بودم. 😄😄😂😂
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#ارسالی_مخاطبین
✨خداوندا مرا اولاد بسیاری عطا فرما
✨که در راه حسینت، لشکری از خون من باشد
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم»
#برکت_خانه
#نسل_حسینی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#استاد_شهید_مطهری
💠داستانی است از یکی از بزرگان علمای شیعه، مرحوم وحید بهبهانی ... در شرح حال این مرد بزرگ نوشتهاند روزی عروسش ... را دید که جامههای عالی و فاخر پوشیده است. به پسرش اعتراض کرد که چرا برای زنت اینجور لباس میخری؟ پسرش جواب روشنی داد، گفت: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللهِ الَّتی اخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیباتِ مِنَ الرِّزْقِ». مگر اینها حرام است؟ لباس فاخر و زیبا را چه کسی حرام کرده است؟
گفت پسرکم! نمیگویم که اینها حرام است، البته حلال است. من روی حساب دیگری میگویم. ... افرادی که از این لباسهای فاخر و فاخرتر بپوشند هستند ولی طبقات زیادی هم هستند که نمیتوانند اینجور لباسها بپوشند، لباس کرباس میپوشند. ما که نمیتوانیم این لباسی را که خودمان میپوشیم برای مردم هم تهیه کنیم و نمیتوانیم آنها را در این سطح زندگی بیاوریم. ولی یک کار از ما ساخته است و آن همدردی کردن با آنهاست.
آنها چشمشان به ماست، یک مرد فقیر وقتی زنش از او لباس فاخر مطالبه میکند، یک مایه تسکین خاطر دارد، میگوید: گیرم ما مثل ثروتمندها نبودیم، ما مثل خانه آقای وحید زندگی میکنیم؛ ببین زن یا عروس وحید این جور میپوشد که تو میپوشی؟ وای به حال آن وقتی که ما هم زندگیمان را مثل طبقه مرفّه و ثروتمند کنیم که این یگانه مایه تسلّی خاطر و کمک روحی فقرا هم از دست میرود. من به این منظور میگویم ما باید زاهدانه زندگی کنیم که زهد ما همدردی با فقرا باشد. روزی که دیگران توانستند لباس فاخر بپوشند ما هم لباس فاخر میپوشیم.
📚 احیای تفکر اسلامی
#ساده_زیستی
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#پیام_مخاطبین
✅ از جایی که فکرشم نمی کنیم...
دخترم ۵ ماهه بود و هوا داشت سرد میشد🌨🌨
باید براش یک لباس گرم میخریدم. اما دستمون چندان باز نبود.
تو همون روزا از طرف محل کار همسرم به کارمندها برنج دادن.
به ما هم دو کیسه ۱۰ کیلویی دادن.
همسرم وقتی اومدن خونه گفتن ما که از قبل هم حدود ۱۰ کیلو برنج داریم تا بیایم استفاده کنیم دوباره اداره برنج میده و پیشنهاد دادن که یک کیسه برنج رو بدیم به خانواده مستضعفی که مادربزرگم میشناختن. گفتم ما الان شرایطمون خوب نیست بیا ببینیم کسی از اطرافیان برنج لازم نداره از ما بخره. 💰💰😃
همسرم گفتن اصلا این کار رو نکن و گفتن که مگه نمیدونی صدقه دادن خودش باعث افزایش روزی میشه.
خلاصه منم اطاعت امرِ همسر کردم و با مادربزرگم هماهنگ کردم که فرداش که جمعه بود یک سر بریم خونه شون و برنج رو تحویل بدیم.
بعد از تحویل دادن برنج به مادربزرگم رفتیم منزل مادرشوهرم.
خواهر شوهرم هم اومده بودن اونجا. بعد از ناهار من رو صدا زدن و گفتن بیا ببین این لباسی که برا دخترت دوختم اندازه ش خوبه.
وقتی لباس رو از تو پلاستیک در آوردم چشمام گرد شدن😳😳
خواهرشوهرم یک سوئی شرت و شلوار گرم و آستر دوزی شده ی زیبا با کفشک و کلاه برای دخترم دوخته بود. 💗💗
دقیقا چیزی که دخترم لازم داشت. حتی بهتر از اون چیزی که خودم میتونستم براش تهیه کنم...
همسرم وقتی لباس رو دید نگاه مهربونی بهم کرد و گفت خدا روزی رسونه. اونم از جایی که ما فکرش رو نمیکنیم. 🌺🌺
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1