eitaa logo
🇮🇷دانلودکده🛰امیران🎭
276 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
24 فایل
◉✿اگـہ وجود خدا باورت بشه خدا یــہ نقطـہ میـذاره زیـرباورت “یـاورت“ مےشه✿◉ درایـتا☆سروش☆آپارات بالیـنک زیـرهمراه باشید😌 @downloadamiran قسمتهاے قبلے رمانهایـمان روهم مے توانیـد در #رمانکده_امیـران دنبال کنیـد♡ @downloadamiran_r ارتباط باما: @amiran313
مشاهده در ایتا
دانلود
❌ قدر زَنت را خيلی بدان...😅😜😀 ♨️ حجّت الاسلام سيد محمد رضا احمدی بروجردی، نواده مرحوم آيت الله بروجردی، ميگويد: ⭕️ نقل كرده اند كه زمانی، يك شخصی آمد پيش آيت الله بروجردی و گفت: آقا، زن من دارد وضع حمل می كند و من خرجش را ندارم! 💢 آقا گفتند: خرجش چقدر ميشود؟ كه مبلغ را گفته بود و آقای بروجردی همانجا فی المجلس پول را داده بود... ♨️ به فاصله ۵ ماه بعد، اين فرد با خود گفته بود: آقای بروجردی آن قدر سرش شلوغ است كه اصلاً يادش نمی ماند كه من نزد ايشان رفته و پولی گرفته ام. 💢 لذا دوباره به حضور آقای بروجردی رسيده و گفته بود: زنم زايمان دارد، و آقای بروجردی گفته بود: خرجش چقدر می شود؟ و او پاسخ داده بود: فلان قدر، و آقای بروجردی دوباره پول را داده بود. ⭕️ ولی وقتی كه می خواست پول را بدهد گفته بود: آقا، قدر زنت را خيلی بدان، چون ما كم زنی داريم كه در سال دو مرتبه بزايد!😄 📚 منبع: ذوق لطیف ایرانی، استاد ابوالحسنی منذر ✍@downloadamiran_r
تقدیم به کنکوری‌های عزیز 📚و سرانجام: «كبري» تصميمش را گرفت! «زاغك» فريبِ روباه را نخورد! «چوپانِ دروغ‌گو » ديگر دروغ نگفت!                                  «كوكب خانم» ميهمانانش را بدرقه كرد! مردم به داد ِ«پطروس فداکار» رسيدند! «دهقان فداكار» مسافران قطار را نجات داد! مسافرتِ «خانواده‌ي آقاي هاشمي» به پايان رسيد! و «حسنك» به خانه بازگشت!                                                                                📚دوازده سال! دوازده سالِ تلخ و شيرين، سرشار از «باز آمد بويِ ماه مهر» و «بازي‌هايِ راه مدرسه»، پشتِ نيمكت فرسوده‌ي كلاس‌ها، بوي دوست‌داشتنيِ كيف و كتاب نو، حسرتِ دفتر صدبرگِ همکلاسی، شيطنتِ زنگ‌هاي تفريح، قهر و آشتي‌های شيرينِ كودكي، ذوقِ پيك نوروزي، استرسِ شب‌هاي امتحان، لذّت بي‌همتاي كارت صدآفرين و هورایِ شنيدنِ زنگ آخر! اين همه سال گذشت و اين همه ماجرا را پشت سر گذاشتيم تا سرانجام به اينجا رسيديم... از«بابا آب داد» شروع شد و حالا مي‌فهميم كه بابا چه كشيد تا « نان داد»! از ديكته‌ی مادر شروع کردیم و حالا مي‌دانيم كه مادر چه شب‌ها که بر بالینمان صبح کرد تا فداکاری را هجی کند! همه اینها گذشت ... و اکنون کنکور ۱۴۰۰ گذشت ... و این مسیر همچنان ادامه دارد ... ۱۴۰۰
⚘🕊🥀 خاطره‌ای تأثيرگذار: یکبار با دو سه تا از دوستان در خانه‌شان بودیم، صحبت می‌کردیم. 🕊شهید گفت: تو ۴۸ ساعت میشه امام زمان رو ببینی؟ ما با خنده گفتیم: داش حسین چه میگی؟!! 🕊گفت: تاحالا عاشق شدین؟ خنده‌مان گرفت. 🕊گفت: جدی میگم، دیدین یکی عاشق یه دختر میشه لحظه به لحظه و تو هر حالی تو فکر عشقشه؟! اگه نسبت به امام زمان(عج) اینطور باشین خیلی زود میبینیش. و ما درک نکردیم شهید حاج حسین علیخانی چه گفت!!!😔 🕊اينجاست كه تعدادی بنر را اگر در شهر می‌بينيد كه نوشته شده: "عارف گمنام شهيد حسين عليخاني" بی‌حكمت نيست.🕊 🦋@downloadamiran🦋
👌 💎روزی خواجه‌ای در میان گروهی از عوام، اندر فواید سحرخیزی سخن می‌راند؛ که ای مردم همانند من که همواره صبح زود از خواب برمی‌خیزم عمل کنید که فواید بسیاری بر آن است. بهلول که در آن جمع بود گفت: "ای خواجه!!؟ تو از خواب بر نمی‌خیزی، از رختخواب برمی‌خیزی! و میان این دو، تفاوت از زمین است تا آسمان ..." 🤔 ✅«درک درست از یک پند، سر آغاز یک تغییر درست است» کاش از خواب برخيزيم نه از رختخواب‼️ 🦋@downloadamiran🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 ... از مغازه بیرون آمدم و شروع کردم به قدم زدن. چشمم به خیابان بود که اگر ماشین محمد را دیدم به سمتش بروم‌. هنوز ۵ دقیقه هم نگذشته بود که بوق ماشینی توجهم را جلب کرد. فوری به سمت ۲۰۶ محمد رفتم و در جلو را باز کردم و نشستم. سلام کردم که جوابش را زیر لب داد. اصلاً نگاهم نکرد .نپرسید چرا اینجا هستم .غر نزد که چرا تا دیر وقت بیرون از خانه هستم. نگفت آرایشت را پاک کن . من خودم را آماده کرده بودم برای جنگ حسابی اما او سکوت کرده بود. _میگم چرا چیزی نمیگی تا من از خودم دفاع کنم. میدونم که توی ذهنت دادگاه برپا کردی و حکم من رو هم صادر. اما بهتره قبل از هر چیز حرف‌های منو هم بشنوی. برگشت سمتم و عصبی گفت : _فعلا نمی خوام چیزی بشنوم .تو خونه باهم حرف میزنیم. اوضاع خیلی به هم ریخته بود. تا حالا محمد و اینجوری ندیده بودم .محمد شبیه بابا بود قد بلند و چهارشونه. موهای پر پشت مشکی و کوتاهش و ته ریشی که همیشه روی صورتش بود، چهره ی او را دلنشین کرده بود . اما فقط از نظر چهره به بابا شبیه بود اخلاقش که خیلی بد بود. با خودم گفتم : _کاش بابا اینجا بود ولی حیف که محل کارش از کرج خیلی دوره وگرنه میگفتم همین امشب به خونه بیاد. وقتی به خانه رسیدیم بدون اینکه منتظر بمانم ماشین را پارک کند به داخل رفتم .کفش‌هایم را درآوردم و از پله های ایوان حیاط بالا رفتم. به مامان که با شنیدن صدا بیرون آمده بود سلام کردم که گفت: _ علیک سلام. معلومه تو کجا رفتی ؟ _گفتم که میرم تولد ساناز. _آره مامان تولد .اونم چه تولدی! متوجه حضور محمد نشده بودم. به همین دلیل برگشتم که جوابش را بدهم اما او در حرف زدن از من پیشی گرفت و گفت: _تو اونجا چیکار میکردی؟ _رفته بودم مهمونی دیگه! _چجوری روت میشه دروغ بگی؟ دیگه کارت به جایی رسیده که به مامانم دروغ میگی! _من دروغ نگفتم. _آهان! پس تو خونه برادر دوستت چیکار میکردی ؟مهمونی اونجا بود دیگه درسته؟ _تو از کجا فهمیدی؟! _بفرما مامان خانم. من میگم دخترت عوض شده تو بگو درست میشه. اصلا میدونی به جای رفتن به تولد، رفته بود جایی که توش دختر و پسر قاطی هم بودن؟ مامان محکم به صورتش زد و گفت: _وای خاک برسرم! راست میگه نرگس؟! _مامان من نمی دونستم قراره بریم اونجا. شیرین گفت خونه ی خود ساناز قرار یه تولد کوچیک با بچه های کلاس داشته باشیم. همین. من هم قبول کردم.تا همین امروز نمیدونستم که قراره بریم خونه برادر ساناز. سر همین موضوع هم با شیرین دعوام شد. من یک ساعتم اونجا نبودم. (محمد)_دروغ میگی .بهانه الکی جور میکنی که کارت رو توجیه کنی. _به خدا راست میگم .اصلا دلیلی نداره که کارم را توجیه کنم .وقتی… _دروغ میگی. _محمد میدونی که من اصلاً قسم دروغ نمیخورم .درسته با شماها فرق دارم اما یه چیزایی حالیمه. _اگه یک ساعتم اونجا نبودی، پس جلوی اون مغازه چیکار میکردی؟ اصلاً گوشیت کجا بود که با یه شماره دیگه زنگ زدی؟! _از اونجا که اومدم بیرون یکمی قدم زدم. نمیدونم تو فکر بودم ،یک دفعه خودمو جلوی اون مغازه دیدم گوشیم رو هم هر چقدر گشتم پیدا نکردم. اصلاً تو از کجا می دونستی من کجا رفتم؟ _دیر کرده بودی، مامان هم نگرانت شده بود، از چند تا از دوستات پرسیدم تاآدرس خونه ساناز رو پیدا کردم .اما رفتم اونجا ،مادرش گفت تولد خونه برادرشه. _محمد آبرو نذاشتی برام. رفتی در خونه شون گفتی اومدم دنبال خواهرم! اصلا هر جا بودم میومدم خونه دیگه .تو به چه حقی رفتی اونجا ؟ جمله آخرم را تقریبا خیلی بلند گفتم که با تو دهنی که از محمد خوردم ،دهنم بسته شد. ادامه دارد … نویسنده:وفا ‼️ 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 🦋 @downloadamiran 🦋
7.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیشنهاددانلود👌🏼--✅-- آرزوشده مشهدهم لک زده دلامون...🥺😥😭 در پیام رسان ایتا: •‌‌═══❀✨💛✨❀═══• https://eitaa.com/joinchat/1252458601Ce4069f4d77 •‌‌═══❀✨💛✨❀═══• در پیام رسان سروش: •‌‌═══❀✨💛✨❀═══• https://sapp.ir/joinchannel/xu8nDvMUEFJPGCNl4rjkbIAo •‌‌═══❀✨💛✨❀═══•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی زیباست 🌼 اگر به آن زیبا بنگریم 🌸 زندگی زیباست 🌼 اگر با مردمان نیک رفتار ونیک کردار باشیم 🌸 زندگی زیباست 🌼 اگر آسمان آبی و دلمان سبز وآسمانی باشد🌸 سلام✋یکشنبه تون قشنگ و شیرین🌼 💫الهی به امید تو💫 🦋@downloadamiran🦋
✨﷽✨ ✨ وقتی در زندگی به داشته هايمان فكـر می كنيم خـود را خوشبخت و زمـانی كه به نداشته هایمان می انديشيم خـود را بدبخت حس می كنيـم پس خوشبختی ما در تصور خود ماست ❣ 🦋@downloadamiran🦋
دوستان خوبم، می‌دانم خیلی از شما همانند من دوست داشتید امروز، روز زیارت مخصوصه امام رضا علیه السلام در جوار ملکوتی حرم آن حضرت باشید😔 یک شگفتانه برای شما عزیزان داریم: "زیارت نیابتی" 👌 ثبت نام برای زیارت حضرت رضا علیه السلام در 23 ذی القعده به اطلاع عزیزان و سروران می رساند که سایت حرم رضوی علیه السلام برای زیارت حضرت رضا علیه السلام، در آدرس زیر ثبت نام می کند: https://tv.razavi.ir/fa/ziyarat در هنگام ثبت نام در قسمت متن زیارت، حتما حداقل یک کلمه (مثل: سلام علیکم) تایپ شود. از طرف سایت، یک نفر در کنار قبر مطهّر آن امام، زیارت می کند، نماز می خواند و سپس برای کسانی که ثبت نام کرده اند، اتمام زیارت اعلام می شود. توصیه می شود حضرت علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام را به نیابت از مولایمان حضرت صاحب الزّمان علیه السلام، زیارت کنیم. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج» حاجت روا باشید