جمعه ی گذشته وقتی توی حرم شاهچراغ توی صف ایستاده بودم و از شیرازی حرف زدن نفرات جلوییم لذت میبردم هنوز مطمئن نبودم میخوام به کی رای بدم...
ولی امروز مطمئنم که کشور بیشتر از اونکه به سیاست بازان ترسو و جنجالی نیاز داشته باشه به نخبگان شجاع و کاری نیاز داره...
یک دستگاه بخور سرد خریده ام و نشسته ام به انتظار معجزه
شب ها روشنش می کنم ،با آن نور آبی رویایی
و یک جوری فاصله اش را با خودم تنطیم میکنم که معجزه زودتر اتفاق بیفتد .
این روزها سرفه بیشتر اذیتم میکند یا من ضعیف تر شده ام یا او قویتر .
البته که بدم نمی آید چند روزی یک تخت توی اتاق سمت چپ انتهای راهرو در یک بیمارستان مجهز داشته باشم. بخوابم و کتاب بخوانم و دکتر ها یکی یکی بیایند و هرچی آزمایش و گرافی و تست آلرژی و سی تی و برونکوسکوپی و هرکار دیگری لازم است انجام بدهند و بروند .
و من اصلن پزشک نباشم و سر در نیاورم چکار میکنند .
هیچ کس زنگ نزند و حالم را نپرسد
گلی اگر میخواهند بفرستند خوشحال تر میشوم با پیک بفرستند
و دکترها شکلات داغ تجویز کنتد و چیپس پیاز و جعفری
و پیاده روی توی حیاط بیمارستان
و روزی یک کتاب به انتخاب خودم...
https://eitaa.com/drmim1
صبح وفتی فاطمه رو رسوندم مدرسه ، هنوز خیابانها خلوت خلوت بود درختهای دو طرف چهار باغ ، سایه انداخته بودند روی خیابان و تو دلت میخواست همه ی خیابان های شهر، چهارباغ باشد.
به پارک شهید رجایی که رسیدم هوس کردم پیاده بشم و یک ساعتی توی پارک قدم بزنم و فکر کنم .
این مدتی که از پیش قدم گذشته کمتر فرصت کرده ام یک دل سیر بنشینم فکر کنم .
پیش قدم بیشتر از هرچیز دیگه ای به من فکر کردن یاد داد.؛ چیزی که بعد از چهل سالگی خیلی بهش احتیاج داشتم.
فکر کردم کاش دفتر قشنگ فنردارم را با خودم آورده بودم . هر چیزی ابزاری داره و ابزار مهم تفکر قلم و کاغذه.
وقتی مینویسی فکر ها قابل مشاهده میشن
انگار نوشتن یه جوری اسکن مغزه
بعد مث یه پزشک ماهر که نوار قلب رو با دقت میخونه و بررسی میکنه باید فکر هات رو بررسی کنی
که واقعیه یا نه
که کار خودته یا نه
که در راستای ارزشهاته یا اهدافت یا هیچ کدوم
که چه بار عاطفی و روانیی برات داره
که چه اقدامی باید براش طراحی کنی و ....
یک روز اگه فرصت کنم این پروسه ی واکاوی افکار و احساسات رو کامل اینجا مینویسم...
https://eitaa.com/drmim1
سهم امشب ما از روضه :
" و بگو که اگر
پدران خود را
و پسران خود را
و برادران خود را
و همسران خود را
و خویشاوندان خود را
و اموالی را که جمع آوردهاید
و مالالتجارهای را که از کسادی آن بیمناکید
و منازلی را که به آن دل خوش داشتهاید
بیشتر از خدا و رسول و جهاد در راه او دوست میدارید
منتظر باشید تا خدا امر خود( عذاب ) را جاری سازد
و خدا فسّاق و بدکاران را هدایت نخواهد کرد."
سوره ی توبه / آیه ۲۴
از وقتی بیدار شده ام یک زنگ ، پای حرف های مجتبی شکوری نشسته ام و درباره ی کمال طلبی و افسردگی پنهان ناشی از آن شنیده ام.
یک سفر با پرستو عسگرنجاد رفته ام بوسنی و توی جاده ی کوهستانی " مارش میرا " پیاده روی کرده ام .
و چند ورق با " نامیرا " سال شصت و شصت و یک هجری کوفه را زندگی کرده ام.
https://eitaa.com/drmim1
طی الارض هم بلد نیستیم که پاشیم چند تا انجیر تازه بچینیم ببریم در خانه شان بعد چند تا بوس بکنیم زیر گلوی دخترکمان و ریه هایمان را پر کنیم از عطرش و چشم هایمان را از لبخندش
و بعد برگردیم خانه وضو بگیریم برویم روضه...
https://eitaa.com/drmim1
یا صاحب الزمان!
فرزندانم را
نذر یاری قیام تو کرده ام .
آنها را برای ظهور نزدیکت برگزین
و حفظ بفرما....
https://eitaa.com/drmim1
سی سال قبل
در جولای ۱۹۹۵
در سربرنیتسا
در حالیکه مسلمانها به امان نامه ی سازمان ملل اعتماد کرده بودند و اسلحه هاشون رو زمین گذاشته بودند
صرب ها به راحتی وارد منطقه ی امن شدند
هزاران مرد و پسر رو به سمت گور های دسته جمعی بردند و هزاران زن و دختر رو به سمتی دیگر ...
هیچی دیگه
همین
از صبح که بیدار شدم چندین بار سرچ کرده ام حمله ی یمن به اسرائیل
اصلا صبح با همین امید تلویزیون رو روشن کردم و زدم شبکه ی خبر
فکر میکنم ما در جای خوبی از تاریخ ایستاده ایم....
انشالله
نشسته ایم توی لابی ، منتظر که کلاس بچه ها تمام بشه
دارم حرف های مامان ها رو گوش میکنم و دغدغه هاشون رو
یه نفر نگران دخترشه که قمقمه ش رو جا گذاشته
یه نفر بچه ش صبح صبحانه ش رو کامل نخورده
یه نفر بعد این کلاس میخواد بره چند تا کلاس نقاشی سر بزنه و انتخاب کنه
یه نفر میخواد کلاس دخترش حتما با هانیه باشه
یه نفر نگران اعتماد به نفس دخترشه چون مربی نقاشیش بقیه ی بچه ها رو بیشتر تشویق کرده
یه نفر دخترش رو به خاطر فرم شونه هاش ، حرکات اصلاحی میبره
دغدغه های ما مادرا شاید ساده به نظر برسه ولی برای خودمون خیلی مهمه و شاید برای آینده ی بچه هامون ....