eitaa logo
رمان لند 📖
764 دنبال‌کننده
561 عکس
40 ویدیو
1 فایل
این کانال مخصوص رمان هایی است که نویسندگان محترم با ذکرنام آنهارا در کانال منتشر می‌کنند. کپی بدون نام نویسنده =حرام ❌ یاصاحب الزمان(عج)💚 رفیق بمون توی کانال تاباهم بهترین هارو رقم بزنیم... 🥰🙂🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌اسامی شرکت کنندگان محترم مسابقه ی رمان لندبه شرح زیر می باشد:👇 نام/کد/تعداد ویو(بازدید) 👇 🔹بطیاری/کد68/1 🔹مائده دوستعلی/کد220/2 🔹سیده زهرا حسینی/کد74/3 🔹یگانه علی اکبری/کد611/4 🔹هانیه علی اکبری/کد607/5 🔹نرگس قلی پور/کد81/6 🔹منتظرالمهدی/کد71/7 🔹زینب خانم/کد72/8 🔹ریحانه تبرائی/کد82/9 🔹زهرا زنگنه/کد118/10 🔹ملیکاسادات رخشنده/کد908/11 🔹مهدیه جهانی امیری/کد169/12 🔹نیازبرادران/کد365/13 مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
🔵وحالا اعلام نفرات اول تا آخر به ترتیب براساس ویوهایی که دیشب کمیته ی داوران ثبت کردند... (فقط کدها و ویو نوشته میشود پس حواستان به کد مخصوص و تعداد ویوهایتان باشد):👇 1⃣کد11♡ 908 2⃣کد4♡ 611 3⃣کد5♡ 607 4⃣کد13♡ 365 5⃣کد2♡ 220 6⃣کد12♡ 169 7⃣کد10♡ 118 8⃣کد9♡ 82 9⃣کد6♡ 81 🔟کد3♡ 74 1⃣1⃣کد8♡ 72 2⃣1⃣کد7♡ 71 3⃣1⃣کد1♡ 68 مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
بنابراین دیگه خودتون نفر اول و تشخیص دادین😃😍🥰 مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
🏆 🥇نفراول مسابقه ی بازدید بنر کانال رمان لند کسی نیست جز: 👇👇👇👇👇👇 🏅خانم ملیکاسادات رخشنده 🤩 خانم رخشنده بهتون تبریک میگم ان شاالله همیشه زیر سایه ی اهل بیت (ع)محفوظ باشید.😍 مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
🥇خانم رخشنده ی عزیز لطفا به آیدی مدیر کانال پیام بدین تا برای جایزه هماهنگی لازم رو انجام بدن👇 @Mahdy_tt ان شاالله که زودتر جواب بدن تا شما جایزتون و دریافت کنید....چون خیلی سرشون شلوغه😉 ولی نگران نباشین بنده باهاشون صحبت میکنم که زودتر هماهنگی ها انجام بشه. مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ‏ بار الها درود و رحمت فرست بر على بن موسى الرضا پسندیده پیشواى پارسا و منزه و حجت تو بر هر که روى زمین است و هر که زیر خاک بسیار راستگو و شهید، درود و رحمتى فراوان و کامل و با برکت و متصل و پیوست و پیاپى و دنبال هم همچون بهترین رحمتى که بر یکى از اولیائت فرستادى. مارادرکانال رمان لند دنبال کنید:👇 https://eitaa.com/duhdtv
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«به نام خداوند یکتا» رمان گل های بابونه پارت 36 چند ثانیه بعد الهه در اتاقش و باز کرد و اومد تو حال پیش ما. الهه:مامان؟ چیشده؟ اشکام و پاک کردم و رو به الهه گفتم : _مجتبی شهید شده... الهه:تسلیت میگم آبجی... بعد لبخندی به الهه زدم و دویدم و رفتم تو بغلش. انگار حالا که مجتبی شهید شده دلم می خواد همرو بغل کنم... آخه خیلی افسرده شدم... یهو صدای جیغ یه زن از نزدیکی خونمون اومد... مامان:باز که دعوا افتادن! راحله:کیا؟ مامان:نجمه و شوهرش نجمه دختر همسایمون هاجر خانومه. همونیِ که مامان واسه کمک کردن برای مراسم عروسیش رفت خونشون. راحله:مگه باهم مشکل دارن؟ مامان :از اولشم همین بود... ادامه دارد... ✍نویسنده :فاطمه تبرایی https://eitaa.com/duhdtv
«به نام خداوند یکتا» رمان گل های بابونه پارت 37 راحله:یعنی هاجر خانوم پیگیری نکرده بود ببینه کی قرار بود با دخترش ازدواج کنه؟ مامان:اولاش پسره خودش و مجنون نشون می داد. ولی چند هفته بعد از ازدواجشون نجمه فهمید که شوهرش گرگ در لباس میشه... راحله:چرا نجمه ازش طلاق نگرفت؟ مامان :نمیدونم والا. راحله :مگه شما همش اونجا نمی رفتی؟ مامان: از وقتی که اون پسره رفت اونجا دیگه جرأت نمی کنم برم اونجا. راحله :چرا هاجر خانوم بیرونش نکرد؟! باید حقش و می زاشت کف دستش! مامان: هاجر خانوم هم چند بار خواست اقدامی به این کار هاش بکنه ولی اون همه رو حريفه. راحله:بیچاره نجمه... الهه:مامان من می ترسم! مامان :اتفاقا یه چند وقتیه تو فکر اینم که بریم یه خونه ی دیگه. نه به خاطر این ماجرا نه. می خوام حال و هوامون عوض شه. رفتم جلوتر و در اتاقم و باز کردم و رفتم توش. نگران نجمه ام... دلم براش می سوزه... ادامه دارد... ✍نویسنده:فاطمه تبرایی https://eitaa.com/duhdtv
«به نام خداوند یکتا» رمان گل های بابونه پارت 38 ... حالا دو هفته که اومدیم یه خونه ی جدید. من مشغول درست کردن کوکو هستم و مامان هم عینک مطالعش رو چِشمشه و داره قرآن می خونه. الهه هم داره کتاب می خونه. مامان عینکش و در آورد و قرآن رو بست و جلوش رو بوس کرد. از جاش بلند شد و قرآن رو گذاشت رو طاقچه. عینکش هم با دستمال مخصوصش تمیز کرد و گذاشت تو جعبش. تلوزیون رو روشن کرد. زد شبکه یک. آنتن نمی داد... در حالی که روی کوکو هارو با قاشق برگردوندم به مامان گفتم : _حالا نگفتی کی واسه خونه پیگیری کرد؟ مامان: همونی که الان قراره بهش بگم بیاد آنتن رو درست کنه. راحله:خبر مَبراییه؟ مامان:خجالت بکش راحله. می خوام به سهراب پسر همسایه خونه قبلیمون بگم بیاد آنتن رو درست کنه. راحله : پس همونیه که با اون پسره دعوا افتاد... مامان:کدوم پسره؟ راحله:هیچی. یبار یکی مزاحمم شده بود.راستی مامان خودت میگی همسایه قبلیمونه. حالا می خوای بگی بیاد اینجا؟ مامان :اوناهم یه خونه تو این محله خریدن. راحله:حالا واقعا می تونه بره رو سقف؟ مامان :آره ادامه دارد... ✍نویسنده:فاطمه تبرایی https://eitaa.com/duhdtv
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا