به نام حضرت عشق...
#رمان_ضربان_و_زندان
#پارت1
نویسنده:فاطمه تبرایی
کلافه روی کاناپه نشسته بودم.
ازجام بلند شدم و داشتم می رفتم سمت آشپزخونه که گوشیم زنگ خورد.
به صفحش نگاه کردم... زن داداش شکوفه بود.
ش+الو، سلام تری جون.
ت+سلام عزیزم... چه خبر؟
ش+تری زنگ زدم یه چیز مهم بهت بگم.
ت+چی شده بگو
ش+بدون مقدمه می خوام بگم که فرشیدو با یه دختر تو پارک دیدم. اونمبا دوتا پای سالم.
خندیدم و گفتم:
ت+وااا! این چرت و پرت ها چیه؟ شوخی میکنی دیگه؟
شکوفه خیلی جدی گفت:ترانه! من کی با تو شوخی داشتم که این بار دومم باشه؟
ت+امممممم....همیشه. من که باور نمیکنم.
ش+ فیلمشونو میفرستم تا ببینی و باور کنی.
ت+بفرست ببینم.
ضربان قلبم بالا رفت استرس گرفتم... بعد از دو دقیقه شکوفه برام فیلم فرستاد.
یه پیام هم زیرش ارسال کرد.
ش+بفرمایید اینم از حاج آقاتون...
فیلم وباز کردم و دیدم.
بله... فرشید بود. همونی که تو خواستگاری وبله برون و عقدو... باویلچر بود الان داره سالم راه میره... اونم بایه دختر غریبه.
نفس توسینم حبس شد و دستم و مشت کردم...
ادامه دارد...
#عاشقانه
https://eitaa.com/duhdtv
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
رمان:ضربان و زندان
نویسنده:فاطمه تبرایی
پارت 2
به شکوفه گفتم آدرس و برام بفرسته و با امیر حسین همونجا باشن تا من بهشون برسم.
سریع لباسام و عوض کردم و راه افتادم.
.....
ت+شیطونه میگه برم محکم بزنم تو دهنش.. که انقدر بهم دروغ گفت..
فرشید پسر خوبی بود... خیلی همو دوست داشتیم... همه چیش عالی بود... تیپش... قیافش..ولی بهم قبل ازدواج گفته بود که به خاطر یه تصادف مجبوره با ویلچر کار کنه...هیچ وقت فک نمیکردم بهم خیانت کنه...
بغض کردم.
ش+نه ترانه الان جاش نیست... بیا امشب خونه ی ما باش... فردا برو خونه باهاش حرف بزن.
امیر+آره آبجی... اگه جاش بود که خودم میزدم واقعا معلولش میکردم.
به حرفاشون محل نزاشتم و تندتند حرکت کردم سمت فرشید از پشت سر امیر حسین دویید و بازوم و گرفت و کشید سمت خودش.نگران گفت:
ترانه عزیزم... خواهر من گفتم که الان نرو... یه چیزی بهت میگه ناراحت میشی...
ت+غلط کرده...
محکم دستم و کشیدم و دوباره سریع رفتم سمتشون. از پشت شونم و به شونه ی فرشید زدم و رفتم جلو...
دختره بایه لحن بد گفت:مگه کوری خانم.. جلو چشمتو ببین.
برگشتم و با فرشید چشم تو چشم شدم...
ترسیده بود و نگران نگام میکردو آب دهنشو به زور قورت داد.
به صورت گستاخ دختره نگاه کردم نزدیکش شدم و گفتم:من کورم یا تو؟
به فرشید اشاره کردم و گفتم :ازش نپرسیدی زن داره یا نه که داری تو پارک باهاش قدم می زنی؟؟
ادامه دارد....
#عاشقانه
https://eitaa.com/duhdtv
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
سلام دوستان 👋👋
اومدیم برای معرفی
کانال رمان لند 📖
😍🤗😘
این کانال مخصوص رمان هایی است که نویسندگان محترم با ذکرنام آنهارا در کانال منتشر میکنند.
کپی بدون نام نویسنده =حرام ❌
🤨🤨
اما....
کپی مطالب با ذکر صلوات و نام نویسنده های رمان ها و همچنین لینک کانال مجاز است.
🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰
کانال جذاب با رمان های جذاب تر🥰 😎😎
رمانهایی با موضوعات مختلف
#عاشقانه ❤️
#مذهبي 📿
#شهدایی 🥀
#جنایی 🔪
#ترسناک و... 🚫
مارا در کانال رمان لند دنبال کنید :👇👇👇
https://eitaa.com/duhdtv
منتظرتونیم... 🤗
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
رمان لند 📖
ولادت حضرت معصومه (س) را به شما دوستان تبریک و تهنیت عرض مینمایم... 👏👏👏👏👏
دخترای خوشگل ایران زمین... روزتون مبارک😍🌹👏👏👏👏
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
این دل شکسته ام کرببلا میخواهد...
ارباب بطلب که نوکرت کرببلا می خواهد...
💔💔
https://eitaa.com/duhdtv
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ
وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ
صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ
بار الها درود و رحمت فرست بر على بن موسى الرضا پسندیده پیشواى پارسا و منزه و حجت تو بر هر که روى زمین است و هر که زیر خاک بسیار راستگو و شهید، درود و رحمتى فراوان و کامل و با برکت و متصل و پیوست و پیاپى و دنبال هم همچون بهترین رحمتى که بر یکى از اولیائت فرستادى.
https://eitaa.com/duhdtv
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
آیت الله بهجت (ره) :
⭕️عاقبت بخیری اجباری
✅هرکس هرروز سوره یس بخواند ثوابش را به حضرت زهرا(س) هدیه کند...
✅وهمچنین لای عهد را بخواند و ثوابش را به مادر امام زمان (عج) هدیه کند...
✅سوره واقعه را بخواند و ثوابش را به امیرالمومنین علی (ع) هدیه کند...
که بخواد چه نخواهد عاقبت بخیر میشودنخواهد هم به زور میشود.!
https://eitaa.com/duhdtv
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳