eitaa logo
دروس الشباب
401 دنبال‌کننده
121 عکس
25 ویدیو
53 فایل
محور مباحث این کانال، علوم اسلامی و دروس حوزوی است. باز ارسال مطالب با ذکر آدرس کانال، مجاز است. ارتباط با ادمین: @Ebn_Ahmad
مشاهده در ایتا
دانلود
ولايت فقيه در فتوا «ولايت فتوا» به معناى «حقّ اظهار نظر در مسائل شرعى» است. وجود چنين سِمَتى براى فقيه، يك واقعيت علمى است، زیرا فقيه همانند ديگر صاحب نظران است كه در علوم تخصصى خود، حقّ اظهار نظر دارند. حجّت بودن فتواى فقيه فقيه جامع الشرائط هم حقّ فتوا و هم دارای مقام مرجعيّت است. یعنی: فتواى او در مسائل فرعى براى ديگران قابل عمل است و مسلمين مى‌توانند در اين باره به او مراجعه كنند. حجّت بودن فتوای فقیه، یعنی: سند بودن فتوای او برای دیگران. یعنی: در محضر الهی و معصومان می توانند بگویند چون فقیه جامع الشرایط چنین گفت. ادلۀ حجت بودن فتوای فقیه: ..... https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
ادلۀ حجت بودن فتوای فقیه: 1. آیاتی مثل: آیه 122 سوره توبه: «فَلَوْ لٰا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طٰائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذٰا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ». یعنی: «چرا از هر گروهى طايفه‌اى از آنان كوچ نمى‌كنند تا در دين (و معارف و احكام اسلام) آگاهى پيدا كنند و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود، آنان را انذار نمايند تا (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خوددارى كنند». آیه7 سوره انبیاء: «... فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لٰا تَعْلَمُونَ». یعنی: «اگر نمى‌دانيد از اهل علم بپرسيد». 2. روایاتی مثل: ...... . https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
🖤نماز شب اول قبر ریئس جمهور شهید سید ابراهیم رئیسی 🔹نحوه خواندن نماز دو رکعتی شب اول قبر 🔹نماز لیله الدفن (نماز شب اول قبر) از نماز‌های مستحب موکد است که در اولین شب خاکسپاری مومنان قرائت می‌شود. 🔹این نماز دو رکعت است که در رکعت اول سوره مبارکه حمد و آیت الکرسی و در رکعت دوم، سوره مبارکه حمد و ۱۰ مرتبه سوره مبارکه قدر خوانده می‌شود. 🔹در پایان بعد از سلام نماز، می‌گوییم: " اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّدٍ وَ ابْعَثْ ثَوابَها اِلی قبر ابراهیم ابن سید حاجی"
مقدمه: یکی دیگر از انواع ولایت فقیه، «ولایت در امر» (ولایت در حکومت) است. در صورت تعارض بین فتوای دو ولی فقیه که یکی هم «ولایت در فتوا» و هم «ولایت در امر» دارد و دیگری فقط «ولایت در فتوا» دارد؛ کدام فتوا مقدم است؟ مثلا: «ولی امر»، عقد فارسی را جایز بداند و ولی دیگر که فقط ولایت در فتوا دارد، عقد فارسی را باطل بداند. به عبارت فنی تر: فرض کنید «ولی امر»، فتوایی صادر کرد و ما دلیل قطعی بر فتوای مخالف او نداریم. در حالی که معتقدیم دلیل و مستند «ولی امر» نیز، از شرایط حجیت برخوردار نیست. آیا می توان گفت: این فتوا «ولی امر»از اعتبار و حجیت ساقط است؟ در حالی که احتمال صحت فتوای او نیز می رود. فرض کنید فقیه بر اساس روایتی که به نظر ما شرایط حجیت را ندارد، فتوا داده است، آیا جایز است بر خلاف نظر او عمل کنیم؟ و آیا جایز است که مستند را - بین جامعۀ اسلامی- ضعیف جلوه دهیم؟ آیا می توانیم أمارۀ مورد استناد «ولی امر» را با أماره ای که به نظر ما معتبر است در یک عرض قرار داده و نظر او را مردود بدانیم؟ اساسا راه های علم به منبع حکم او چیست؟ پاسخ: باید توجه داشت که فرض ما بر این است که «ولی امر» شخصی غیر از معصومین علیهم السلام است، و احتمال خطای او می رود، و لذا برای سؤال فوق دو پاسخ متصور است: الف- جواز رد فتوا «ولی امر» به پشتوانۀ این عقیده که: خطا بودن طریق مورد استناد نیز در حکم خطا بودن خود فتوا است. خواه خطا بودن آن را قطعی بدانیم یا به ظن معتبر خطا بودنش را ثابت کرده باشیم. ب- رد فتوای «ولی امر» جایز نیست، و لو غلط بودن خود فتوا یا طریق به آن فتوا برای ما قطعی باشد. https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
برای نگران های فردای میهن اسلامی شاید شما هم مثل‌ من نگران فردا باشید ولی چند نکته به ذهنم رسید: 1. همگی جمله (لا یمکن الفرار من حکومت) از دعای کمیل را بارها خوانده ایم. پس مطمئن باشیم که اگر تیغ عالم بجنبد ز جای نبرد رگی تا نخواهد خدای 2. گاهی به ظاهر چنین می نماید که بر خلاف خواست خدا جریانی شروع شده است ولی در نهایت می بینیم که اثر و نتیجهٔ آن کار خارج از ارادهٔ خداوند نیست. نمونه اش قدرت نمرود است که حضرت ابراهیم را در آتش افکند ولی به ارادهٔ الهی نتیجه اش تبلیغ دین و قانون خدا بود نه خواستهٔ نمرود و طاغوتیان قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ (آیه 69 سوره ابراهیم) 3. اگرچه انتخاب غلط، در حکومت و عدل الهی انحرافی ایجاد نمی کند، ولی طبیعت عالم که بر پایهٔ علت و معلول است اقتضا می کند که همگی مردم به پای آن انتخاب بسوزند تا زمانی که فرج و گشایش الهی بازگردد خطاکاران به خاطر خطایشان و درست کاران به خاطر اینکه به فکر هم نوع خویش نبوده و در آگاهی بخشی هم نوع خود کوتاهی کرده اند. إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ يُغَيِّروا ما بِأَنفُسِهِم ۗ وَإِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَومٍ سوءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ ۚ وَما لَهُم مِن دونِهِ مِن والٍ (سورة رعد آیه 11) یعنی: خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند! و هنگامی که خدا اراده سوئی به قومی (بخاطر اعمالشان) کند، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد؛ و جز خدا، سرپرستی نخواهند داشت! رای و تشخیص هر کسی برایم محترم است و به او اعتراضی ندارم، ولی به فهم من اصلح است. https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
بسم رب الحسین هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند یکی ار دغدغه های شیعیان از همان دوران حضور امامان معصوم علیهم السلام، ناسازگاری بین نظریۀ و برخی از آیات بود. مثلا خداوند در قرآن کریم (سورۀ شوری آیۀ 30) می فرماید: «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ» یعنی: هر چه از ناگواری ها و مصیبت ها به شما می رسد به خاطر آن چیزی است که خودتان به دست آورده اید (کنایه از اینکه اعمال ناشایست بندگان سبب مصیبت دیدن و بلا کشیدن آنها می شود) پیداست که واژۀ «ما» به معنای (هر چیزی) از الفاظ عام بوده و همگی مصیبت ها را شامل می شود. و لذا از امام صادق علیه السلام سؤال کردند که: آیا ناگواری ها و مصیبت های امیر المؤمنین علی علیه السلام و اولاد او هم به خاطر اعمال خودشان بوده است؟ همین شبهه را یزید ملعون نیز با استدلال به آیۀ فوق بر امام سجاد عرضه کرده و گفت: امام حسین علیه السلام به خاطر کردار بدش کشته شد و شما اینچنین بلا کش شده اید. اما حضرتش در پاسخ آن پلید دور از رحمت الهی فرمود: «اين آيه دربارۀ ما نيست. بلکه این آیه دربارۀ ماست: «ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ»؛ يعنى: هیچ مصیبت و بلایی در زمین و در جان های شما نمی رسد مگر اینکه قبل از آفرینش آنها، آن مصیبت را در کتابی (نوشته ایم). براستی که این کار بر خداوند آسان است. بنابراین امام علیه السلام به این نکته اشاره فرمودند که مصیبت ها بر دو گونه اند: 1. مصیبت هایی که الهی یا پاداش کردار بد انسان هاست. 2. مصیبت هایی که همچون کورۀ زرگر، باعث رشد و بالندگی و خالص شدن بندگان خاص است. شعر: هر که در این بزم مقرب تر است، جام بلا بیشترش می دهند. https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
چند روز قبل از من خواستند عقد ازدواج زوج جوانی را بخوانم، با خودم گفتم صیغۀ وکالت در عقد ازدواج دائم را برای دوستان هم بنویسم، بالأخره ممکن است لازم شود: ای که مستحب است ابتدا خوانده شود: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدُ ِلله الذی أحَلَّ النِکاحَ و حَرَّمَ السّفاحَ و الزِّنا، و اَلَّفَ بینَ القلوب بعدَ الفِراق و الشِقاق، و آنسَهُم بالرأفه و الصَلاحِ، ثم الصّلوهُ و السلام علی سیدنا محمدٍ و آله البَرَرهِ الکرام. و قال اللهُ تبارک و تعالی: وَ اَنْکِحُوا آلْاَیامی مِنْکُمْ وَ الصّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ اِمائِکُمْ اِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللهُ واسِعٌ عَلیمٌ (نور آیه 32) وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَ جَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (21) و قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): النِّکَاحُ سُنَّتِی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی‏. و قال (ص): مَنْ تَزَوَّج فَقَدْ أَحرَزَ نِصفَ دینِهِ فلیَتّقِ اللهَ فی النِصفِ الباقی. واژگان اجماعی در صیغۀ ازدواج عبارتند از (یعنی باب إفعال) و (یعنی باب تفعیل) دلیلش نیز وجود این دو واژه در قرآن است که بحثش مفصّل است همان طور که در تعدیۀ آن و نوع حرف جر نیز بحث زیادی است. آنچه می خوانید در فرضی است که وکیل زن غیر از وکیل مرد باشد و به جای (....) نام موکّل را بگویید. و در صورتی که یک نفر وکیل هر دو طرف باشد باید به جای «موکّلک» نیز از تعبیر «موکّلی» استفاده کند. نخست- وكيل زن: «أنكحت موكّلتي ... موكّلك .... على الصّداق المعلوم». يعنى: به زنى دائمى دادم مؤكّلۀ خود .... را به موكّل تو .... بر صداق معلوم. وكيل مرد: «قبلت النّكاح لموكّلي .... على الصّداق المعلوم». يعنى: قبول كردم به زنى دائمى موكّلۀ تو .... را، از براى موكّل خودم .... بر صداق معلوم. دوم- وکیل زن: «أنكحت موكّلك ..... موكّلتى ..... على الصّداق المعلوم». یعنی: به زنى دادم به موكّل تو .... موكّله خودم .... را بر صداق معلوم. وکیل مرد: «قبلت النكاح لموكّلي احمد على الصّداق المعلوم». يعنى: قبول كردم به زنى دائمى موكّلۀ تو .... را از براى موكّل خودم .... بر صداق معلوم. سوم: این صیغه با عبارت «زَوَّجَ» است: وكيل زن: «زوّجت موكّلتى ... موكّلك ... على الصّداق المعلوم». يعنى: به زنى دائمى دادم موكّله خود ....، را به موكّل تو ...، بر صداق معلوم. پس وكيل مرد: «قبلت التزويج لموكّلي ... على الصّداق المعلوم». يعنى: قبول كردم به زنى دائمى موكّله تو ... را، از براى موكّل خودم ...، بر صداق معلوم. نکته: صیغۀ سوم را می توان به سه وجه خواند: متعدی بنفسه، متعدی با «مِن» و متعدی با «باء». بعد از عقد: اللهم انصُرِ الاسلامَ و اهلَه و اخذُلِ الکفرَ و اهلَه و شَتِّت شَملَهم و فَرِّق جمعَهم و قَلِّب تَدبیرَهم. اللهم ألِّف بینَهما کما ألَّفتَ بین آدمَ و حوا، اللهم ألِّف بینهما کما ألَّفتَ بین ابراهیمَ و سارا، اللهم ألِّف بینهما کما ألَّفتَ بین موسی و صَفورا، اللهم ألِّف بینهما کما ألَّفتَ بین محمد و خدیجهَ الکبری، اللهم ألِّف بینهما کما ألَّفتَ بین علی و فاطمهَ الزهرا علیهما السلام، اللهم طَیِّب نسلَهما واجعَلهما ملازمین لِمحمدٍ و آله الطیبینَ الطاهرینَ و اجعَلهُما ممَّن قُلتَ فیهم : اُدْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنتُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ تُحْبَرُونَ (زخرف ، 70) اللهم اخلُف لهما ولداً صالحاً و أوسِع فی رزقهما إنک واسع علیم. اللهم انی اُعیذُهما بک و ذریتَهما من الشیطان الرجیم بحق محمدٍ و آله الطاهرین. https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
آیا قرآن و احکام آن جاودانه است؟ نظر قرآن دربارۀ ادعای قدیمی بودن احکام اسلامی و قرآنی چیست؟ آیا احکام اسلام همیشگی است؟ پاسخ به این سؤال یکی مقدمه های ضروری و پرکاربرد در فهم و استدلال به قرآن و حدیث خواهد بود. خداوند در آیات 41 و 43 از سورۀ فصلت می فرماید: إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزيزٌ (41) لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ (42) ترجمۀ آیات فوق: قطعا کسانی که به هنگام نازل شدن قرآن و آمدنش برای آنان، به آن کفر می ورزند [به عذابى سخت دچار خواهند شد] بى ‏ترديد قرآن كتابى شكست ‏ناپذير است. (41) كه هيچ باطلى از پيش رو (در زمان نزول) و پشت سرش (در زمانهای آینده) به سويش نمى ‏آيد، در حالی که از سوى (خدای) حكيم و ستوده نازل شده است. (42) عبارت (لا یأتیه الباطل ....) در آیات فوق به معنای این است که هیچ سخن و قانون و قدرتی یارای ابطال این قرآن را ندارد و نخواهد داشت. https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
: گاهی با لحنی روشنفکرنما گفته می شود: قرآن برای 1400 سال پیش است اکنون که بشر در اوج علم و دانش است، نیازی به وحی و احکام قرآنی ندارد. دیروز پاسخ این ادعا را با نگاه به آیات 41و42 سوره فصلت بیان کردیم امروز می خواهم پاسخی منطقی از زبان مبارک علیه السلام بنویسم: با توجه به اینکه دین اسلام آخرین دین الهی و حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) خاتم پیامبران است، (سوره أحزاب آیه 40: رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ ) اکنون خلاصه و توضیح آنچه معصوم پنجم امام باقر علیه السلام می فرمایند از این قرار است: «درست است که هر آیه ای از قرآن در زمان و مکان خاصی نازل شده است، ولی آن آیات اختصاص به آن زمان ها و مردمان آن دوران ندارد و در هر زمانی مصداقش یافت می شود و دلیل بر این ادعا آن است که اگر این آیات فقط مربوط به مردمان زمان نزول قرآن باشد، با مرگ آن مردمان، قرآن هم خواهد مرد و جاودانه نخواهد بود. در حالی که می دانیم قرآن آخرین کتاب خدا و برای تمام مردمان تا روز قیامت است.» روایت فوق را ذیل آیه « يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْرا» ببینید. منبع: تفسير فرات الكوفي ؛ ؛ ص138 https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
اصولیان ظهور را از دو جهت بررسی می کنند: 1. از جهت صغروی یعنی: در مباحث الفاظ به دنبال پاسخ این سؤال هستند: فلان ترکیب یا هیئت ظهوری دارد یا خیر؟ اگر دارد، ظهورش در چیست؟ مثلا: ظهور صیغۀ امر یا نهی یا ... چیست؟ یا آیا عامّ بعد از تخصیص، ظهوری دارد یا مجمل است؟ و اگر دارد ظهورش در چیست؟ 2. از جهت کبروی: یعنی: در مباحث أمارات به دنبال پاسخ این سؤالها هستند: آیا ظهور ادلۀ شرعیۀ لفظیه حجت است؟ یا حجیت فقط به نصّ اختصاص دارد؟ آیا قول لغوی حجت است؟ https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
مباحث اصولی زیر به بررسی منشأ ظهور می‌پردازد، یعنی اصولی در ابوابی که ذیلا بیان می کنم به دنبال این است که ببیند آیا این مسأله می تواند منشأ ظهور باشد؟ 1. وقوع امر بعد از منع (وقوع الامر عقيب‏ الحظر) 2. استثنا بعد از جملات متعدد 3. ذکر عام و سپس ضمیری که به برخی افراد آن عام بر می گردد. آیا این اسلوب می تواند قرینه بر ظهور عام در خاص باشد؟ 4. مقدمات حکمت؛ شرط یا شروط اثبات ظهور اطلاقی چیست؟ 5. اصول لفظیه 6. علائم حقیقت و مجاز و مباحث مربوط به وضع نکته: بحث از مباحثی است که می تواند در بحث یا نیز مورد بررسی قرار گیرد و فقط به اکتفا نشود. https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
آیا حضرت سلیمان به خاطر اینکه نمازش شد، و اسبهایی را حواسش را پرت کردند، کرد؟!! دیروز عزیزی که خاطرش برایم عزیز است گفت: برای فهم قرآن نیازی به مفسّر نداریم و خودمان می فهمیم چون خود قرآن گفته به زبان ساده و روشن با مردم سخن می گوید. گفتم: همین قرآن گفته: برخی از آیات متشابه است و علم آن فقط نزد خدا و راسخان در علم (کسانی که علم استوار و الهی دارند) –یعنی معصومان- می باشد. امروز تصمیم گرفتم آیه ای را با ترجمه های مختلفش گزارش کنم ببینم این برادر من چگونه می خواهد معنای درست این آیات را بفهمد؟ سورۀ: ص آیات 31 تا 33 دربارۀ حضرت سلیمان: «إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِناتُ الْجِيادُ * فَقالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ * رُدُّوها عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ» ترجمه (عضو نهضت ملی) (بر اساس این ترجمه نماز حضرت سلیمان قضا شد و بدین خاطر ایشان ساق و گردن اسبها را با شمشیر زد) چون شامگاهى اسبان تيزتك را به نمايش از برابرش عبور دادند، (31) گفت: من بجاى ياد پروردگارم عشق به مال را در دل پروردم تا خورشيد در پس پرده گشت، (32) آنها را بازپس آوريد. آنگاه بنا كرد به تيغ نهادن بر ساق و گردنشان (و به راه خدا قربانى كرد به توبه آن غفلت). (33) ترجمۀ -قمشه_ای (ترجمۀ قبل انقلاب): (بر اساس این ترجمه نماز حضرت سلیمان قضا شد. و حضرت سلیمان اسبان را به همین خاطر وقف کرد) (ياد كن) وقتى كه بر او اسبهاى بسيار تندرو و نيكو را (هنگام عصر) ارائه دادند (و او به باز ديد اسبان پرداخت براى جهاد در راه خدا و از نماز عصر غافل ماند). (31) در آن حال گفت: (افسوس) كه من از علاقه و حبّ اسبهاى نيكو از ذكر و خدا غافل شدم تا آنكه آفتاب در حجاب شب رخ بنهفت. (32)آن گاه (با فرشتگان موكّل آفتاب) خطاب كرد كه (به امر خدا) آفتاب را بر من بازگردانيد (چون برگشت اداء نماز كرد) و شروع به دست كشيدن بر ساق و يال و گردن اسبان كرد (و همه را براى جهاد در راه خدا وقف كرد). (33) ترحمۀ (از مفسران سنی متوفای 310 هجری قمری): (بر اساس این ترجمه اسبها را برگرداندند نه خورشید را) 31- و چون عرضه شد بر او بشبانگاه اسبان نيكان‏؛ 32- گفت: من دوست داشتم دوستى اسبان از ياد كرد خداى من تا؛ 33- باز گردانيد بر من و اندر ايستاد ماليدن بساقها و گردنها ترجمۀ (از اساتید دانشگاه): (بر اساس این ترجمه، نمازش قضا شد و آنچه برگرداندند اسبها بود نه خورشید و حضرت سلیمان آنها را وقف کرد) هنگامى كه [طرف‏] غروب، اسبهاى اصيل را بر او عرضه كردند، (31) [سليمان‏] گفت: «واقعاً من دوستىِ اسبان را بر ياد پروردگارم ترجيح دادم تا [هنگام نماز گذشت و خورشيد] در پس حجابِ ظلمت شد.» (32) [گفت: «اسبها] را نزد من بازآوريد.» پس شروع كرد به دست كشيدن بر ساقها و گردن آنها [و سرانجام وقف كردن آنها در راه خدا]. (33) ترجمۀ : (از علما و خطیبان معروف که زنده اند): [ياد كن‏] هنگامى را كه در پايان روز اسب‏هاى چابك و تيزرو بر او عرضه كردند. (31) پس گفت: من دوستى اسبان را بر ياد پروردگارم [كه نماز مستحب پايان روز است‏] اختيار كردم [زيرا مى‏خواهم از آنان در جهاد با دشمن استفاده كنم و همواره به آنها نظر مى‏كرد] تا [خورشيد] پشت پرده افق پنهان شد. (32) [اسب‏ها چنان توجه او را جلب كرده بودند كه گفت:] آنها را به من بازگردانيد. پس [براى نوازش آنها] به دست كشيدن به ساق‏ها و گردن‏هاى آنها پرداخت؛ (33) https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
فرق و دو اصطلاح جزء و شرط، در اصول فقه بسیار به کار می روند، و فرق آنها از این قرار است: شرط خودش از هویت و اجزاء واجب نیست اما تقیّد به شرط جزء واجب و لازم الإتیان است، وضوء و طهارت خارج از ماهیت نماز است اما تقیّد الصلاة بالطهارة، جزء نماز و لازم التحصیل است، انسان باید کاری کند که نمازش با وضوء باشد. اما جز، هم خودش واجب التحصیل است و هم تقیّد العمل بالجزء واجب است. به عبارت دیگر رکوع و تکبیر نسبت به نماز چنین است که هم خود قید (یعنی رکوع و تکبیر) و هم تقیّد الواجب به، هر دو لازم الإتیان و جزء ماهیت واجب است. از این مطلب می توانید منظور « جزءٌ و قیدٌ خارجٌ» را به درستی بفهمید. https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
شعر: چنان دلبسته ام کردی که با چشم خودم دیدم خودم میرفتم اما سایه ام با من نمی آمد
با دلار حلال با دلار حرام اگر چه در برخی معاملات بین المللی چاره ای جز مبادلۀ با دلار نیست و هیچ اشکالی ندارد ولی اینکه برخی از مردم برای و سود دهی آتی به خرید دلار روی می آورند ار دیدگاه شرعی حرام است. برای نمونه روایت زیر را ببینید: صفوان جمّال مى ‏گويد: بر ابو الحسن اول (حضرت امام موسى بن جعفر «ع») داخل شدم، به من فرمود: «اى صفوان! همه چيز تو نيكو و زيبنده است مگر يك چيز». گفتم: فدايت شوم، آن كدام چيز است؟ فرمود: «كرايه دادن شترانت به اين مرد»- يعنى هارون خلیفۀ بنی عباس- گفتم: از روى سرخوشى و نعمت‏ زدگى، يا براى شكار و كار لهو به او كرايه ندادم، بلكه براى اين راه، يعنى راه مكه، چنين كردم، نيز خود شخصا اين كار را انجام نمى ‏دهم بلكه كاركنانم را با او مى ‏فرستم. پس امام کاظم (ع) فرمود: «اى صفوان! آيا پرداخت كرايه شتران به عهده آنان نيست؟» گفتم: چرا، فدايت شوم! فرمود: «آيا زنده ماندن ايشان را تا زمان گرفتن كرايه ‏ات دوست مى‏ دارى؟»، گفتم: آرى. فرمود: «هر كس بقاى ايشان (ظالمان) را دوست داشته باشد، از ايشان است، و هر كس از ايشان باشد، اهل دوزخ است.» منبع: وسائل الشیعه /جلد16 /صفحه259/ باب حرمت همنشینی و اختلاط با اهل گناه به خاطر اینکه حب دنیا و منفعت طلبی منجر به محبت بقای حیات اهل گناه و ظالمان می شود/ حدیث7 به نقل از رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال، النص، ص: 441 https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
آیا مجاهدان سنی که در مقابل کفار از مرزها و سرزمین های اسلامی دفاع می کنند کافر و اهل جهنم اند؟ بر خلاف تصور برخی جاهلان که از منظومه کلی روایات غافلند و اطلاع کافی ندارند، رهبر معظم انقلاب اسلامی در آخرین دیدار آقایان اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی حماس و زیاد النَّخاله دبیرکل جهاد اسلامی فلسطین: امروز بلندترین پرچم اسلام در دست ملت فلسطین و مردم غزه است و به برکت این مقاومت زمینه ترویج بیش از پیش اسلام فراهم آمده است. در همین باره یادی کنم از اصول كافى جلد 4 صفحه:128 روایة:6 اسماعیل جعفى نقل می کند که از حضرت باقر (علیه السلام) درباره دینی که بر همهٔ واجب است آن را بشناسند و به آن ایمان داشته باشند، پرسیدم. حضرت فرمود: درب دین است، ولى خوارج از روى نادانى خودشان آن را تنگ گرفتند (و بسیاری را تکفیر کردند). عرض كردم: قربانت (اجازه مى‏ فرمائید) من دین خودم را كه بر آن هستم براى شما باز گویم؟ فرمود: آرى، عرض كردم گواهى می دهم كه معبودى جز خداى یگانه نیست، و محمد بنده و رسول اوست، و آنچه از جانب خداوند آورده است قبول دارم، و شما را دوست دارم (و ولایت شما را دارم) ، و از دشمن شما و هر كه بخواهد بر شما بزرگى ورزیده و خود را امیر و حاكم بر شما بداند، و حق شما را به ستم بگیرد بیزارم؟ حضرت پس از تایید دین راوی می گوید هر کس این دین را نداشته باشد و عقیده اش غیر این باشد، اهل نجات نخواهد بود مگر اینکه از باشد. و در توضیح مثال هایی ذکر می کند که خود ائمه در روایات دیگر علت آن را توضیح داده اند. ایشان در نهایت از زنی به نام نام می برند که راوی هم می شناسد، سپس می فرمایند: همانا من گواهى می دهم كه او اهل بهشت است در حالی كه به آنچه شما ایمان دارید (یعنی ولایت ائمه) اعتقاد ندارد( ولی مسلمانی است که به آنچه به او رسیده است اعتقاد دارد وعمل می کند.) https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
معنای صیغه امر در کلام امامان معصوم صاحب معالم پس از اثبات ظهور صیغه امر در وجوب بین ظهور صیغه امر در (قرآن و حدیث پیامبر) و (حدیث اهل بیت) فرق می گذارد. او می گوید: بر پایه و و باید بگوییم: «موضوع له صیغه امر وجوب است». اما با توجه به کثرت استعمال امر در استحباب از سوی ائمه اطهار ، نمی توان بلافاصله و با تمسک به اصل حقیقت، امر در کلام اهل بیت را بر معنای حقیقی (وجوب) حمل کرد. زیرا کثرت استعمال صیغه امر برای استحباب در زبان ائمه، مانع اجرای است. به عبارت دیگر: در بین و هیچ کدام بر دیگری ترجیح ندارد. پس برای ترجیح یکی از وجوب و استحباب، باید به قرائن خارجی تمسک کرد و عند عدم القرینه کلام مجمل خواهد بود. منبع: معالم الدین، ص ۵۳ و يستفاد من تضاعيف احاديثنا المروية عن الائمة : ان استعمال صيغة الأمر في الندب كان شايعاً في عرفهم، بحيث صار من المجازات الراجحة المساوى احتمالها من اللفظ الاحتمال الحقيقة عند انتقاء المرجح الخارجي، فيشكل التعلق في اثبات وجوب أمر بمجرد ورود الأمر به منهم. https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
ریشۀ نخل کهنسال از جوان افزونتر ست بیشتر دلبستگی باشد به دنیا پیر را می خواهم بگویم: تربیت با تمرین پیوسته و تکرار فراوان به دست می آید و هرچه دیرتر از عادات بیهوده و لذات نفسانی دست بکشیم، دل بریدن از لذات و هوس ها سخت تر خواهد بود. توضیح بیشتر با مقایسۀ بین مردم روستا و دانشجویان و طلاب مردم روستا از شدت خستگی و برای اینکه توان کار فردا را داشته باشند، زود به رختخواب می روند چون صبح نتابیده هنوز آفتاب وا نشده دیدۀ نرگش ز خواب باید بروند دنبال کار و صحرا و ... اما مردم شهر خصوصا محصلین و کسانی که کار اجباری اول صبح ندارند، شب دیر می خوابند زیرا به قول برخی ها: برای اینکه خسته نشوند و بتوانند شب خوب بخوابند، در طول روز به خوبی استراحت می کنند. ولی افسوس که بی خوابی و خیال گوشی و لذت هایش پیوسته بر درب ذهنشان می کوبد که منم یار شفیقت آمده ام تو را بغل کنم بیا منم گوشی، فضای مجازی، یادم می آید که وقتی بچه بودم خواب صبح چقدر زشت بود! نیز شب بیداری و دیر خوابیدن این دو به حدی زشت بود که سعی می کردیم پدر بزرگ و مادربزرگ یا پدر و مادر و سایر فامیل نفهمند که ما امروز خوابیده ایم. اساسا خواب صبح یعنی: این شخص اهل کار روزانه نیست و دربارۀ کار شب هم می گفتند: کار شب، ریشخند روز است. https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
دوستی برای خدا حدو اندازۀ دوستی؛ قواعد دوستی؛ عاقبت دوستی: بايد هدف و انگيزه از دوستي و مصاحبت با ديگران، رضاي خداي متعال باشد و حد و اندازه آن نيز به امر و فرمان او معين شده باشد. دوستي كه رضاي خدا در آن نباشد، ترك آن بهتر است و عزلت گزيدن پسنديده‌تر.» حق تعالي به داود (علیه السلام)فرمود: «اي داود! بيدار باش و طالب رفيقان و برادران و دوستان باش و هر رفيقي كه طالب رضاي من نباشد، از او حذر كن.» اگر سبب دوستي، رضاي خدا باشد، اين دوستي به غايت و تمام رسد، چون سبب دوستي خدا و شمول محبت الهي مي‌شود و خداي متعال، كساني را كه به‌خاطر خدا با يك‌ديگر دوستي ورزند، دوست مي‌دارد. چنان‌كه حبيب خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)فرمود: «حق تعالي فرمود كه: محبت من واجب شد بر قومي كه زيارت كردن ايشان با يك‌ديگر از بهر من باشد و تودّد و تلطّف نمودن ايشان با يك‌ديگر از بهر رضاي من بود.» اگر ملاك و هدف دوستي لذت‌هاي زودگذر باشد، با از بين رفتن آن لذت‌ها، دوستي نيز از بين برود و اگر در لذت‌ها به تزاحم برسند، دوستي به دشمني تبديل شود و بنابراين، دوستي پايدار نباشد، اما اگر دوستي با هدفي پاك باشد، نه‌تنها دوام خواهد داشت كه از حد و حدود دنيا نيز خواهد گذشت. چنان‌كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)فرمودند: «سبعة يظلهم الله يوم القيمه ... و رجلان كانا في طاعة الله فاجتمعنا علي ذلك و تفرقا؛ هرگاه آمد و شد بندگان خدا در طاعت و رضاي او باشد، در قيامت نيز در ظل عنايت او خواهند بود. پس شرط آن است كه «مبدأ اختيار صحبت، نيت خداي را كند جل جلاله و در حسن خاتمت و عاقبت سعي كنند.» https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
هدایت شده از خبرگزاری حوزه
شرط توفیق در تحصیل چیست؟ طالب علم باید، خواست استادش را بر خواست و ارادۀ خود مقدم بدارد. مگر قصۀ خضر و موسی را نشنیده ای که موسی به خضر فرمود: آیا اجازه می دهی که با تو باشم تا از کمالاتی که به تو تعلیم داده اند به من یاد دهی؟ پس خضر گفت: تو توان و صبر همراهی با مرا نخواهی داشت. موسی گفت: ان شاء الله مرا صابر خواهی یافت، و از گفته و امر تو تخلف نخواهم کرد. اما وقتی به خاطر عجله و جهلش بر استاد خویش خرده گرفته و اعتراض کرد، جناب خضر حقیقت هر ماجرا را برایش فاش کرد؛ اما افسوس که بی صبری موسی فرصت را از دستش ربود و او را گرفتار حسرت فراق کرد. این داستان را از سوره کهف آیات 66 به بعد کامل بخوان. پس شرط توفیق این است که استاد مورد تأییدی که خداوند بر سر راهت گذاشته را قدر بدانی و پیوسته چشم بر دهان و گوش بر کلام او دوخته باشی؛ تا از این واسطۀ فیض الهی بهره مند گردی. و باز تأکید می کنم که استاد مؤیَّد پیدا کن آنکه بزرگان حوزه بر صلاحیتش شهادت بدهند، نزد هر مجهولی رفتن، رفتن به تاریکی است و چه می دانی که در تاریکی چه به دستت می دهد؟ مار و عقرب یا درّ و گوهر؟! شرط دیگر توفیق در تحصیل آن است که طالب علم پیوسته خود را نيازمند گوهرهاي معارف و دانش استاد ببیند و با همه وجود مراقب امواج گوهرافشان او باشد؛ که اگر استاد این شوق را در او ببیند هر چه دارد در طبق اخلاص گذاشته و تقدیمش خواهد کرد چون دریافته است که این شاگرد دانش و عمر استاد را ضایع نمی کند. از آداب دیگر: در حضور او سخن نگويد جز به سؤال، از گفتن لغو و بيهوده بپرهيزد، از تعارفات و مجاملات دوري گزيند، استاد را چشمه ای بیند که پیوسته جاری است و لذا تمام سعی خویش را به کار برد که بشنود نه این که در محضرش بیهوده گویی کند، چرا که در چشمه آب نمی ریزند بلکه از او آب بر می دارند. بنابر این اگر حضرت استاد به سكوت درآمد و درياي وجودش آرام گرفت، او را با پرسش‌هاي عميق و راه‌گشا به سخن درآورد و امواج علمش را متلاطم سازد. براي ترك حضور استاد شتاب نكند، مگر آن‌گاه كه استاد امرش کند یا رخصت دهد. و در پایان هیچ گمان ناپسندی دربارۀ استاد روا ندارد نیز با توجه به اینکه حالات ظاهری استاد در هنگام درس و پاسخ به سؤالات در نتیج و فهم مطلب متفاوت است، درست شنیدن و درست دیدن استاد، بر توفیقات شاگرد می افزاید. دلی بود به محضر دوستان زیرا یکی از دوستان که سه سال مراقبش بودم و گه گاه برنامه درسی اش را پرسیده و راهنمایی اش می کردم؛ راه دیگری انتخاب نموده و تصمیم گرفته مدرسه اش را عوض کند و یاری دیگر گزیده است. از من نظر خواست، گفتم: با توجه به آشنایی من از شما اگر نروی وسوسۀ آن راهِ دیگر، رهایت نخواهد کرد. ولی چون بروی خواهی فهمید که از دریا به صحرا رفته ای. https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
زمان تعلّم، زمان سکوت است، و زمان علم، زمان سخن دانش آموز یعنی آنکه جز «استعداد و قوه»،سرمایه اي ندارد. به دانه ای که هنوز به فعليت نرسيده بنگر، هنوز چيزي ندارد تا میوه ای دهد؛ به فعليت در آمدن قوه و استعدادهاي شاگرد به دست با کفایت استاد است؛ که امام صادق علیه السلام فرمود: «خذوا العلم من أفواه الرجال». سابقا دربارۀ طلب علم از محضر صحفیون (کسانی که خودخوان، ادعای علم دارند) نوشته ام. پختگي و فعلیّت شاگرد، در گرو عنايت استاد است، یعنی: صرف حضور شاگرد در محضر او کفایت نمی کند و فعلیّت و رسیدن او به لطف استاد است نه به استحقاق و استعداد شاگرد. عزیز من از خدا بخواه که چنین استادی در مسیرت قرار دهد. تا یار کرا خواهد و دلدار کرا نکته: لطف و عنايت استاد را به حساب شايستگي خود نگذارید بلکه نعمت خدا بدانید که استادی نصیبتان کرده که باذن الله، مردۀ جهل را با دانش خویش زنده می کند. https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
فرق امر تکوینی و امر تشریعی عبد الرحمان جامی در مثنوی هفت اورنگ؛ در دفتر اول از سلسلة الذهب با تعبیر امر ایجادی (تکوینی) و امر ایجابی (تشریعی) دربارۀ فرق این دو گفته: بر دو قسم است امر اگر یابی امر ایجادی است و ایجابی امر ایجادی امر کن باشد که مفیض نو و کهن باشد زو تخلف نمی کند مدلول زانکه او علت است و این معلول امر ایجابی از حکیم ازل صیغه افعل است و لا تفعل بر قوی روشن است و بر عاجز که تخلف ازان بود جایز https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
دروس الشباب
فرق امر تکوینی و امر تشریعی عبد الرحمان جامی در مثنوی هفت اورنگ؛ در دفتر اول از سلسلة الذهب با تعبیر
اوامر امتحانی عبدالرحمن جامی از شاعران عامّی ای است که در فقه مذهب حنفی و در عقاید اشعری است. او در بحث جبر و اختیار، پیرو نظریهٔ است. یعنی می گوید: فاعل تمامی افعال و کارها، خداست _حتی افعالی که از بندگان صادر می شود_، یکی از اشکالات این نظریه این است که اگر فاعلِ فعل ما هم خداست، پس تکلیف و ثواب و عقاب و جهنم هم بی معناست زیرا بنده هیچ اختیاری ندارد. در اینجا هر کدام از علمای اهل سنت پاسخی داده است عبد الرحمن جامی گفته: قطعا فعل ما، معلول و مفعول خداست ولی غرض او از تکلیف، امتحان و آزمایش ماست تا آنچه را به علم خود می داند، بالفعل و در عالم ظهور هم ببیند. پاسخ او داستانی دارد که شروعش چنین است : سلطان محمود غزنوی دو غلام داشت که یکی را بیشتر دوست داشت وقتی دیگر اعتراض کرد، برای بستن دهان او و سایرین هر دو را امری کرد، اما آن که کمتر مقرَّب بود، از اطاعت دستور او سر باز زد. این داستان برای فهم هم خوب است. ادامه ماجرا از زبان جامی در مثنوی هفت اورنگ: چون گذشت از حد آن جحود و عناد شاه گفتا خدات صبر دهاد چند ازین گفت و گوی بیهوده که زبان زان مباد آلوده امر من بهر آزمون شماست نه مرا آرزوی خون شماست خواستم تا درین فضای وجود سر معلوم من شود مشهود آنچه دانسته ام چه زین و چه شین از شما بینمش به رأی العین هر چه در هر کدام مکتوم است پیش من لایزال معلوم است تا ز قوت همه به فعل آید زان سبب امر و نهی می باید کی بود امر مقتضی موجود فعل ها را درین نشیمن بود عبد مأمور ازان کند بی مر ترک اتیان بما به یؤمر و اختیار https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB