eitaa logo
سلام برابراهیم هادے🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
2هزار ویدیو
40 فایل
🌹 ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند🌹 تاریخ فعالیت کانال : 97/2/27
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ✨ تلنگر✨ 🍃سعی کن کسی که تو را می بیند، آرزو کند مثل تو باشد 🍃 از ایمان سخن نگو! 🔹بگذار از نوری که بر چهره داری، آن را احساس کند. از عقیده برایش نگو! 🔸بگذار با پایبندی تو آن را بپذیرد. از عبادت برایش نگو! 🔹بگذار آن را جلوی چشمش ببیند. از اخلاق برایش نگو! 🔸بگذار آن را از طریق مشاهده ی تو بپذیرد. از تعهد برایش نگو! 🔹بگذار با دیدن تو، از حقیقت آن لذت ببرد. 🍃بگذار مردم با اعمال تو خوب بودن را بشناسند🍃 =صدقه.جاریه .🌷سلام بر ابراهیم هادی🌷 ┅─┅─┅─═ঊঈ💚️ঊঈ═ 🌸https://eitaa.com/ebrahiimhadi74 ─═ঊঈ💚️ঊঈ═─┅─┅─ ❤یــادتــــون نـــره 😊 ✋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خرج خدا نشی خرج شیطان میشی❣ #استاد_عالی👌👌 #نشر=صدقه.جاریه #کانال.🌼.سلام براهیم هادی ┅─┅─┅─═ঊঈ💚️ঊঈ═ https://eitaa.com/ebrahiimhadi74 ─═ঊঈ💚️ঊঈ═─┅─┅─ ❤یــادتــــون نـــره 😊 ✋
🎀🌟🎀 🌟🎀 🎀 😉 °• به بعضیا صدا داده قرآن رو با صوت میخونن دل °•همه رو میبرن•|💚|• °•به بعضیا قیافه داده درباره خدا حرف میزنن °•و آدما رو با خدا رفیق میکنن•|😍|• °•به بعضیا اخلاق خوب داده هر کاری میکنن °•یاد خدا میفتی•|🌸|• °•به بعضیا نور داده وقتی میان راه خدا رو نشونت میدن•|☀️|• °•به بعضیا احساس و مهربونی داده با کاراشون °•یاد مهربونی و بنده نوازی خدا میفتی•|💖|• °• به همه مایه چیز داده بگرد تو وجودت ببین به تو °•چی داده•|🎁|• °•همونو بردار تو راه خدا خرج کن•|🍃|• °•هی نگو من صدا ندارم•|🎷|• °•من که قیافه ندارم•|‍♂️♀|• °•من که انرژی مثبت ندارم•|‍♀️♂|• °•باورکن خیلی چیزا داری الکی خلقت نکرده بشین•|⛵️|• °•فکر کن و سهم خودتو از بندگی خدا تو این دنیا پیدا کن‌•||• °•ببین چطوری میتونی یه نماینده و نشونه ی خداباشی °•برای بقیه..•|🌟|• °•ببین چطوری میتونی جلوه ای از حضور خدا باشی °•و لبخند خدا رو هدیه بدی...•|💝|• 🌷° =صدقه.جاریه .🌼. سلام بر ابراهیم هادی ┅─┅─┅─═ঊঈ💚️ঊঈ═ https://eitaa.com/ebrahiimhadi74 ─═ঊঈ💚️ঊঈ═─┅─┅─ ❤یــادتــــون نـــره 😊 ✋
! 👌👌👌 ✍ بارها شنیدیم که میگن، دختر خانمها عکس خودشون رو نذارن رو پروفایلشون ❌ دخترها موقع چت با نامحرم ایموجی و شکلک نفرستن ❌ دخترا برای پسرا تو چت ؛ صدا نفرستن ❌ استیکر نفرستن و .... ❌ 📌درکل بارها شنیدیم که میگن دختر باید باشه👌 مغرور باشه💪 یا بقول معروف زود پا نده ... 😒 (این معنیش این نیست که دیر پا بده خوبه هااا !!!!) 📌خب ! حالا نظرتون چیه درباره سنگینیه اقا پسرا هم کمی صحبت کنیم؟!!!😊 شما آقا پسرا هم استوری ازخودتون با تیپ های خفن و جذاب نزارید ....👨‍💼 با شمام اونایی که پروفایلتون با مدل موهای مختلف و ...🧓 بعضی مذهبی ها که مدل محاسن و ته ریش و تسبیحشون و عوض میکنن😏📿 بنظرتون خنده داره اگه بخواییم بگیم اقا لطفا یکم سنگین باشین؟!! تازه این که چیزی نیست! اصل مطلب یه چیزه دیگس که اونو بشنوین بیشتر تعجب میکنین!!!😕 📌 امروز حرف حسابمون و لپ کلامون اینه👇 اقا گل ❗️❕❗️ عکس خودتو نزار رو پروفایلت !!! 😳😳😳 بعله نذار .... 😊 نمیخوام بگم گناه داره؛ که میدونم و میدونی که نداره ! 👌👌👌ن ولی بیا یه بار هم که شده از یه زاویه دیگه بهش نگاه کنیم!!! 😕 [ چیزی که میخوام بگم ابدا در مورد همه دخترها مصداق نداره❌ ولی ما امروز میخواییم از زبون همون تعداد و دخترها باشما حرف بزنیم!! ] میخوایم از زبون اونا بگیم که👇 ! من یه ... وقتی عکس تورو توی پروفایلت میبینم ... با ته ریش ... 🧓 با یه شلوار جین .... 👖 پشت فرمون ... 🚙 با یه تیشرت خوشرنگ ... 👕 تو جمع رفیقات ... 👨‍👦‍👦 با یه تسبیح تو دست ...📿 با یه کت و شلوار ...🤵 نیم رخ با یه نگاه شیطنت امیز به دوربین و ...🤳 اینها برام جذابه😔 دست خودم نیست .... دلم میلرزه گاهی اوقات .... 📌 وقتی وسط یه مکالمه معمولی؛ یهو بجای تایپ کلمات میفرستی (رو همون حسابی که پیش خودت میگی گناهی نداره و درست هم میگی؛نداره) صدای جذاب مردونت دل من رو میلرزونه ...😔 عکس چهرت تو ذهنم؛ لحن صدات تو گوشم و ... تمام 🌷 هان و 😉هایی که بی دلیل و از روی میفرستی ... همه و همه باعث میشه هربار که چشمم به اسم و عکس پروفایلت میفته ، هربار میخوام پیامی بفرستم حتی در یک مکالمه رسمی و عادی ضربان قلبم بیشتر بشه ... 😔 ! میدونم که بی قصد و دلیلِه تمام این کارهات ... ولی من رو نلرزون! 😔 📌 اگر برای منِ می گوید نکنم بهتر است ! برای شمای هم کاش بگوید نکنی بهتر است ... ! 👌 با (ناخواسته) نکن برادرم ❗️❕❗️ 📌 یه دقیقه وایستا 🤚 لطفا نگیر که این چرندیات چیه و سندش کجاست و کی گفته و ... ؟!!! اولش هم گفتیم هیچ کجای شرع لااقل برای پسرها همینچین مواردی رو اساسا نهی نکرده! اما قبول کن تمام این لرزش دلها بارها و بارها اتفاق افتاده ... 😔 و تماما این کارها مقدمه ایی برای گناه هست ، چه برای توی پسر ...😧 یا منِ دختر ...😧 📌 وقتی برعکس این موارد☝️ فراونه و زیاده ، چرا از این ور مصداق نداشته باشه ؟!!! قطعااااا داره.... 👌 گلم😊 اگر شما دختری هستی که با یه شاخه گل تو فضای مجازی که هییییچ؛ با یه کامیون درخت تو دنیای واقعی هم دلت نمیلرزه!!! بهت تبریک میگم👏 ولی بدون همه ی هم جنسات مثل تو نیستن😊 تعداد اندکی هم هستن که دل هاشون میلرزه و ... بخاطر همون تعداد اندک درمقابل ما به آقا پسرها نگیر ! ❌ نهی از زبان برای 🔞 نهی از زبان برای 📵 ✅ برای تمامی ها و ها الصاحات می باشد 👌👌👌 💠@ebrahiimhadi74💠
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم! اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از از کوچه گذشتم... به سومین کوچه رسیدم! شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... به چهارمین کوچه! شهید عبدالحمید دیالمه... آقا حمید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی .. کم آوردم... گذشتم... هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان میکرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم. هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را میکردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود... دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت... گاهی،نگاهی... 🌹سلام برابراهیم 🌹👇👌 @ebrahiimhadi74
بسم الله الرحمن الرحیم آب کمیل قسمت (۲) ....آب آنقدر کم بود که هر کسی را برای تقسیم این قمقمه ها دچار سرگردانی می کرد . ابراهیم منش پهلوانی داشت . او به هر کدام از اسرای بعثی یک قمقمه آب داد. یکی از بچه ها به این کار ابراهیم اعتراض کرد . ولی ابراهیم گفت :" این ها الان میهمان ما هستند ، ما ایرانی ها رسم داریم بهترین چیز را برای مهمان می گذاریم . مولای جوانمردان عالم ، اسیر و قاتل خود را بر خود مقدم می دانست . چگونه می شود از علی (ع )دم زد و مرام او را نداشت ." دیگر کسی به ابراهیم ایراد نگرفت . چرا که آن ها هم درس گذشت و ایثار را از مکتب راستین ائمه اطهار (ع) آموخته بودند . سپس ابراهیم به هر سه مجروح یک قمقمه و هر شش نفر سالم ، یک قمقمه آب داد . معرفت بچه ها تا جایی بود که با وجود گرمای روز ، خستگی و عطش بسیار ، بعضی از سالم ها از سهمیه آب خود چشم پوشی می کردند و آن ها را به مجروحین می دادند. تعدادی کنسرو هم جمع شد که به هر هشت مجروح یکی رسید و به بقیه چیزی نرسید . بچه های کانال با صورتهای زرد و خاکی ، با پوستی خشک شده و لبهایی ترک خورده از بی آبی ، مظلومانه با دشمن می جنگیدند و ذره ای ترس و واهمه به خود راه نمی دادند . رزمندگان کمیل با تمام وجود مقاومت می کردند ، اما خستگی و بی خوابی واقعا آنها را کلافه کرده بود. تیر و آتش دشمن بر آنها مسلط بود. دشمن حتی از روی تپه ماهورهایی که بر کانال مسلط بود ، مسیر تدارکات و رساندن نیروهای کمکی به کانال را با آتش سنگین خود بسته بود... ادامه دارد ... @ebrahiimhadi74 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
بسم الله الرحمن الرحیم آب کمیل قسمت (۲) ....آب آنقدر کم بود که هر کسی را برای تقسیم این قمقمه ها دچار سرگردانی می کرد . ابراهیم منش پهلوانی داشت . او به هر کدام از اسرای بعثی یک قمقمه آب داد. یکی از بچه ها به این کار ابراهیم اعتراض کرد . ولی ابراهیم گفت :" این ها الان میهمان ما هستند ، ما ایرانی ها رسم داریم بهترین چیز را برای مهمان می گذاریم . مولای جوانمردان عالم ، اسیر و قاتل خود را بر خود مقدم می دانست . چگونه می شود از علی (ع )دم زد و مرام او را نداشت ." دیگر کسی به ابراهیم ایراد نگرفت . چرا که آن ها هم درس گذشت و ایثار را از مکتب راستین ائمه اطهار (ع) آموخته بودند . سپس ابراهیم به هر سه مجروح یک قمقمه و هر شش نفر سالم ، یک قمقمه آب داد . معرفت بچه ها تا جایی بود که با وجود گرمای روز ، خستگی و عطش بسیار ، بعضی از سالم ها از سهمیه آب خود چشم پوشی می کردند و آن ها را به مجروحین می دادند. تعدادی کنسرو هم جمع شد که به هر هشت مجروح یکی رسید و به بقیه چیزی نرسید . بچه های کانال با صورتهای زرد و خاکی ، با پوستی خشک شده و لبهایی ترک خورده از بی آبی ، مظلومانه با دشمن می جنگیدند و ذره ای ترس و واهمه به خود راه نمی دادند . رزمندگان کمیل با تمام وجود مقاومت می کردند ، اما خستگی و بی خوابی واقعا آنها را کلافه کرده بود. تیر و آتش دشمن بر آنها مسلط بود. دشمن حتی از روی تپه ماهورهایی که بر کانال مسلط بود ، مسیر تدارکات و رساندن نیروهای کمکی به کانال را با آتش سنگین خود بسته بود... ادامه دارد ... @ebrahiimhadi74 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹روز اخر 🌹قسمت (۳) کمیل ...یادم افتاد که سید ، همان روز قبل از طلوع آفتاب با شش نفر از بچه ها به بیرون کانال رفت ، آن ها در میان شهدا خوابیدند و منتظر آمدن کماندوها شدند. با آمدن کماندوها درگیری سختی میان آن ها اتفاق افتاد . سه نفر از رزمندگان در همان جا به شهادت رسیدند و سید جعفر با دو نفر دیگر به کانال بازگشت . محمد شریف از دیگر بچه های شجاع کانال بود. او دلیرانه می جنگید. در این هنگام به سختی مجروح شد . او در لحظه ی شهادتش به دوستش گفت : به مادرم بگو برود شاه عبد العظیم و مرا دعا کند . بعد دستش را بالا گرفت و با صدای لرزان اما با حالت عرفانی خاصی فریاد زد: مهدی جان دست مرا بگیر بچه ها دیدند در لحظه شهادتش ، چگونه چهره معصومانه او از شادی شکفت ! او به نقطه ای خیره شد و چشمانش برق زد. ‌ *** حال همه نیروها منقلب بود . هر لحظه منتظر حضور نیروهای دشمن بالای سر خودمان بودیم . در این لحظات خبر رسید که دشمن از انتها وارد کانال شده، ابراهیم هادی به سمت انتهای کانال دوید . یکباره از همان سمتی که ابراهیم رفت ، چندین انفجار قوی رخ داد . لحظاتی بعد یکی از بچه ها از انتهای کانال به سمت ما دوید و فریاد زد : ابراهیم هم شهید شد . رنگ از چهره ام پرید . تمام خاطرات این چند روز در ذهن من مرور شد . دیگر امیدم را از دست دادم . @ebrahiimhadi74 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊