◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_سی_وپنجم5⃣3⃣
زهراخانوم بشدت عصبی است سرت را پایین انداخته ای و چیزی نمیگویی.ازپشت سر دستم راروی شانه مادرت میگـــــذارم..
_ مامان تروخدا آروم باش..
چیزی نیست!دست من ربطی ب علـــــی اڪبر نداره.من....من خودم همیشه دوست داشتم شوهرم اهل شهـــــادت وجنگ باشه....من...
برمیگردد و باهمـــــان حال گریه 🗣میگوید:
_ دختر مگه بابچـــــه داری حرف میزنی؟عزیزدلـــــم من مگه میزارم بازم اذیتت ڪنه...این قضـــــیه باید ب پدر ومادرت گفته شه .... بین بزرگترا!! مگه میشه همـــــین باشه!
_ آره مامان ب خدا همینه! علـــــی نمیخــــــاست وابستش شم..ب فڪر من بود میخـــــاست وقتی میخـــــاد بره بتونم راحت دل بڪنم!
ب دستم اشاره می ڪند و باتندی جواب میدهد:
_ اره دارم میبینم چقـــــدبفڪرته!😊
_ هست!هست بخدا!!...فقط...فقط...تاامشب فڪرمی ڪرد روشش درسته! حالا..درست میشه...دعوا بین همـــــه زن و شوهرا هست قربونت بشم..
تو دستهایت رااز پشت دور مادرت حلـــــقه می ڪنی...
_ مادر عزیزم!! تو اگر اینـــــقد بهم ریختی چون حرف رفتن منو شنیدی فدات شم.منم ڪ هنوز اینجام....حق باشمـــــاست اشتباه من بود.اینقد بخودت فشار نیار سڪته می ڪنی خدایی نڪرده ...
نگاهت می ڪنم باورم نمیشود ازڪسی دفاع ڪرده ام ڪ قلـــــب مرا شڪسته... اما نمیدانم چ رازی در چشمـــــان غمگینت موج میزند ڪ همه چیز رااز یاد میبرم...چیزی ڪ بمن میگوید مقصـــــر تو نیستی! ومن اشتباه می ڪنم!
زهراخانوم دستهایت را ڪنار میزند و از هال خـــــارج میشود...بدون این ڪ بخـــــواهد حرف دیگری بزند باتعجب آهسته میپرسم
_ همیشه اینقد زود قانـــــع میشن؟
_ قانع نشد!یڪم آروم شد...میره فڪرڪنه! عادتشه...سخت ترین بحثا بامامان سرجمـــــع ده دقیقه ست..بعدش ساڪت میشه و میره تو فڪر..!
_ خب پس خیلیـــــم سخت نبود!!
_ باید صبر ڪنیم نتیجه فڪرشو بگه!
_ حداقـــــل خوبه قضیه ازدواج صـــوری رو نفهمیدن!..😐
لبخند معـــــناداری میزنی ، پیرهنت راچنگ میزنی و بخش روی سینه اش را جلو می ڪشی..
_ آره!من برم لباسمـــــو عوض ڪنم...بدجور خونی شده!😣
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی💘
#مدافع_عشق
@Ebrahimdelha💞
#نمازشب
پرواز با اسبان بالدار با نماز شب❤️
آقاامیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند:
«در بهشت درختی است که از بالای شاخ و برگ آن، زینت آلات و زیورآلات می روید و از پایین آن اسبان ابلق زین کرده و لجام دار، که دارای بال هستند و هیچ گاه ادرار و فضله نمی کنند، اولیای خدا سوار آن اسبان می شوند و در بهشت به هر جا که بخواهند پرواز می کنند. کسانی که در بهشت مقامشان کمتر از آنان است می گویند: خدایا! این بندگانت به خاطر چه عملی به این کرامت نایل شده اند؟ خداوند می فرماید: آنان کسانی هستند که شب ها بلند می شدند و نمی خوابیدند (مشغول نماز شب می شدند) و در روزها روزه می گرفتند و نمی خوردند. و با دشمنان جهاد می کردند و نمی ترسیدند. و صدقه می دادند و بخل نمی ورزیدند».
84 . امالی صدوق، ص 175.
#نماز_شب_بخوانیم_حتی_یک_رکعت
🌸✨🌸✨🌸✨
@ebrahimdelha
🌸✨🌸✨🌸✨
⚜بسم الله الرحمن الرحیم⚜
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌼صلی الله علیک یا اباعبدلله
السلام علیک یا بقیه الله فی الارضه🌼
شروع چله24☆9☆98
#ختم_چله_سوره_مبارکہ_الرحمن
🌸اللّٰھُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ🌸
💠روز♡چهاردهم ♡
به نیت سلامتی وظهور امام زمان (عج)،
ترڪ نگاه و افکارحرام ،و یڪ قدم نزدیڪ شدن به مهدی فاطمه (س)و برآورده شدن حاجات قلبی اعضای چله
🎀به نیابت از شهدای زنده 🎀
🕊🌷 منوچهر_ اقبالی
🕊🌷 علی_چیت سازیان
╔═ ⚘════⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘════⚘ ═╝
🎀🕊🎀🕊🎀🕊🎀🕊🎀🕊🎀🕊
🔆 امروز شنبه
📆 ۷ برج دی ۱۳۹۸ ه.ش
📆 ۱ ماه جمادی الاول ۱۴۴۱ ه.ق
📆 ۲۸دسامبر ۲۰۱۹ میلادی
📿ذکر روز صد مرتبه📿
💎 یا رَبِّ الْعالَمِین 💎
💎"ای پروردگار جهانیان"💎
✅این ذکر که مربوط به روز شنبه است به نام رسول خدا (ص) می باشد روایت شده است که هر کس این ذکر را بخواند بی نیاز میشود و در این روز زیارت حضرت رسول الله (ص) خوانده شود.
#ختم_قرآن
🔹صفحه۴۷۵
🔹جزء ۲۴
جهت سلامتی #امام_زمان_عج
#مقام_معظم_رهبری
هدیه به روح #امام و
#شهدای_والامقام
💔اللّٰھـُم💔
💔؏جِّل💔
💔لِوَلیڪَ 💔
💔الفَرَجْـ💔
╔═─┅─⚘⚘══╗ 🕊 @ebrahimdelha 🕊
╚═─┅─═⚘⚘═╝
🎀🕊🎀🕊🎀🕊🎀🕊🎀🕊🎀🕊
💠 #شخصیت_ابراهیم 💠
#خوشتیپی
🌸وقتی ابراهیم می فهمد به خاطر تیپ و هیکل او، در راه باشگاه چند خانوم به دنبال او هستند، از فردای آن روز لباس گشاد می پوشد و موهایش را از ته می زند تا جذابیتی برای جنس مخالف نداشته باشد. او ورزشکار مخلصی بود.
#شبیه_ابراهیم_باشیم
@Ebrahimdelha
•••••••••••••••••••••••••••••••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تلنگر
💢خطری که ما را هم تهدید می کند
🔺پشت رهبر را خالی نکنید.
#حجت_الاسلام_عالی
🌼🌾🌼🌾🌼🌾
@ebrahimdelha
🌼🌾🌼🌾🌼🌾
🕊نماز اول وقت🕊
🌸شهید ابراهیم هادی 🌸
✍ جمعی از دوستان شهید ابراهیم هادی می گویند: محور همه فعالیتهایش نماز بود. ابراهیم در سخت ترین شرایط نمازش را اول وقت می خواند😊. بیشتر هم به جماعت و در مسجد میخواند. دیگران هم به نماز جماعت دعوت میکرد.👉
💫 مصداق این حدیث بود که امیرالمومنین(ع)میفرماید:
📎 هر که به مسجد رفت و آمد کند از موارد زیر بهره گیرد: برادری که در راه خدا با او رفاقت کند☺️. علمی تازه😇، رحمتی که در انتظارش بوده😍. پندی که از هلاکت نجاتش دهد🤩. سخنی که موجب هدایتش شود و ترک گناه😊.
⬅️ ابراهیم حتی قبل از انقلاب نمازهای صبح را در مسجد و به جماعت می خواند. رفتار او ما را به یاد جمله معروف شهید رجائی می انداخت:👈 به نماز نگویید کار دارم به کار بگویید وقت نماز است.👉
#نماز_اول_وقت_فراموش_نشه
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَـ_الْفَرَج
🆔 @ebrahimdelha 👈
#کلام_شهید
بگذارید بند بندم از هم بگسلد، هستیم در آتش درد بسوزد و خاکسترم به باد سپرده شود، باز هم صبر میکنم و خدای بزرگ خود را عاشقانه میپرستم. آرزو داشتم که شمع باشم، سر تا پا بسوزم و ظلمت را مجبور به فرار کنم. به کفر و طمع اجازه ندهم بر دنیا تسلط یابد.
🌹شهید دکتر مصطفی چمران
@ebrahimdelha
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#معرفی_شهدا
#در_ادامه
🍃خاطراتی از شهید شاهرخ ضرغام:
5⃣:آخر شب بود. شاهرخ مرا صدا کرد و گفت: امشب برای شناسایی می ریم جاده ابوشانک. با عبور از میان نیروهای دشمن👺به یکی از روستاها رسیدیم. دو افسر عراقی داخل یک سنگر نشسته بودند. یکدفعه دیدم سر نیزه اش را برداشت و رفت سمت آنها ،با تعجب گفتم: شاهرخ چیکار می کنی؟! گفت: هیچی فقط نگاه کن !مطمئن شد کسی آن اطراف نیست. خوب به آنها نزدیک شد. با شگردی خاص هر دوی آنها را به اسارت در آورد و برگشت.
کمی از روستا دور شدیم. شاهرخ گفت: اسیر گرفتن بی فایده است😒. باید اینها رو بترسونیم. بعد چاقویی برداشت. شروع کرد به تهدید آنها. میگفت: شما رو می کشم و می خورم. دست و پا شکسته عربی صحبت می کرد. اسیرها حسابی ترسیده بودند. گریه می کردند. التماس می کردند. شاهرخ هم ساعتی بعد آنها را آزاد کرد! مات و مبهوت به شاهرخ نگاه می کردم. برگشت به سمت من و گفت :باید دشمن از ما بترسد. باید از ما وحشت داشته باشد. من هم کار دیگری به ذهنم نرسید😁!
شبهای بعد هم همین کار را تکرار کرد. اسیر را حسابی می ترساند و رها می کرد. مدتی بعد نیرو های ما سازمان یافته شدند. شاهرخ هم اسرا را تحویل می داد . این کار او دشمن را عجیب به وحشت انداخته بود تا اینکه؛ از فرماندهی اعلام شد: نیرو های دشمن از یکی از روستاها عقب نشینی کردند. قرار شد من به همراه شاهرخ جهت شناسایی به آنجا برویم. معمولاً هم شاهرخ بدون سلاح به شناسایی می رفت و با سلاح برمی گشت !!
ساعت شش صبح و هوا روشن بود . کسی را هم در آنجا ندیدیم .
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
╔═ 🌸════🕊⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
در حین شناسایی ودر میان خانه های مخروبه روستا یک دستشویی بود. که نیروهای محلی قبلا با چوب و حلبی ساخته بودند . شاهرخ گفت من نمی تونم تحمل کنم . می رم دستشویی !! گفتم: اینجا خیلی خطرناکه مواظب باش .
من هم رفتم پشت یک دیوار و سنگر گرفتم . یکدفعه دیدم یک سرباز عراقی ،اسلحه به دست به سمت ما می آید😟 . از بی خیالی او فهمیدم که متوجه ما نشده . او مستقیم به محل دستشویی نزدیک می شد . میخواستم به شاهرخ خبر بدهم اما نمی شد . کسی همراهش نبود . از نگاه های متعجب او فهمیدم راه را گم کرده . ضربان قلبم به شدت زیاد شده بود . اگر شاهرخ بیرون بیاید ؟
سرباز عراقی به مقابل دستشویی رسید . با تعجب به اطراف نگاه کرد. یکدفعه شاهرخ با ضربه لگد در را باز کرد و فریاد کشید : وایسا!! سرباز عراقی از ترس اسلحه خود را انداخت و فرار کرد . شاهرخ هم به دنبالش می دوید . از صدای او من هم ترسیده بودم . رفتم و اسلحه اش را برداشتم . بالاخره شاهرخ او را گرفت و به سمت روستا برگشت .
سرباز عراقی همینطور ناله و التماس می کرد . می گفت :تو رو خدا منو نخور!! کمی عربی بلد بودم . تعجب کردم😳 و گفتم چی داری می گی؟ سرباز عراقی آرام که شد به شاهرخ اشاره کرد و گفت :فرماندهان ما قبلاً مشخصات این آقا رو داده بودند . به همه ما هم گفتنه اند: اگر اسیر او شوید شما را می خورد !! برای همین نیروهای ما از این منطقه و از این آقا می ترسند .
خیلی خندیدیم شاهرخ گفت: من اینمه دنبالت دویدم و خسته شدم . اگه می خوای نخورمت باید منو تا سنگر نیروهامون کول کنی ! سرباز عراقی شاهرخ را کول کرد وحرکت کردیم . چند قدم که رفتیم گفتم : شاهرخ، گناه داره تو صد و سی کیلو هستی این بیچاره الان میمیره . شاهرخ هم پایین آمد. بعد از چند دقیقه به سنگر نیروهای خودی رسیدیم و اسیر را تحویل دادیم .
شب بعد، سید مجتبی همه فرماندهان گروههای زیر مجموعه فداعیان اسلام جمع کرد و گفت: برای گروههای خودتان ،اسم انتخاب کنید و به نیرو هایتان کارت شناسایی بدهید. شیران درنده ، عقابان آتشین،اینها نام گروههای چریکی بود . شاهرخ هم نام گروهش را گذاشت : آدم خوارها😌!!
سید پرسید :این چه اسمیه؟ شاهرخ هم ماجرای کله پاچه و اسیر عراقی را با خنده برای بچه ها تعریف کرد.
#ادامه_دارد
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
╔═ 🌸════🕊⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘🕊════🌸 ═╝
❄️🕊❄️🕊❄️🕊❄️🕊❄️🕊❄️🕊
🌸نماز اول وقت🌸
✍ قطعا رابطه شهدا و نماز اول وقت ناگسستنی است و ربطی به زمان شهادت ندارد و این عهد و پیمانی است که تمامی شهدا با خدای خویش بستهاند.
👈 نماز اول وقت از اصول سلوک الی الله است و شهید برای انتخاب مسیر میان بر رسیدن به خدا از این قواعد جدا نمیشوند.
《⚘التماس دعا⚘》
#نماز_اول_وقت
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَـ_الْفَرَج
╔═─┅─⚘⚘══╗ 🕊 @ebrahimdelha 🕊
╚═─┅─═⚘⚘═╝
❄️🕊❄️🕊❄️🕊❄️🕊❄️🕊❄️🕊
💟 #خاطرات_شهدا 🌷
💠پله پله تاخدا
🌷در عملیات #والفجر ۵ در شهر مهران، منطقه چنگوله من مسئول گردان ۵۰١ مقداد بودم. یک روز با فرماندهان گروهان و مسئول طرح و عملیات برادر موسی حاج محمدی که از برادران خوب #تهرانی بود جلسه ای در مورد مسائل مربوط به جنگ برگزار کردیم و قرار شد که بنده به همراه برادر حاج محمدی به شناسایی منطقه #چنگوله_دارالشلاق برویم.
🌷ما نیز ساعت ٤ صبح را برای انجام #عملیات شناسایی در نظر گرفیم. قرار گذاشتیم تا در آن ساعت در منطقه، حاضر باشیم و ان شاء الله عملیات را آغاز کنیم. ساعت حدود ٤-٣/٥ بود که به محل رسیدیم. دیدم برادر محمدى بر سر سجاده ى #عبادت ایستاده با خدای خود خلوت کرده و #نماز_شب می خواند.
🌷....منتظر شدم تا نماز را تمام کند بعد که جلو رفتم او من را در #آغوش کشید یک لحظه متوجه شدم که پیراهنم از سیل #اشک های مطهر ایشان که بر روی گونه هایش جاری بود خیس شد، هیچ گاه این صحنه از ذهنم پاک نمی شود، صحنه ای که خلوص و عبادت خالصانه ی یک #شهیــــد🕊 را به تصویر می کشید....
🌷صحنه ای پر از #عشق، عشقی که شهدا را پله پله به سوی معشوق خود، #خداوند متعال سوق می داد. برادر شهید موسی حاج محمدی در عملیات والفجر ٨ در منطقه فاو به #شهادت رسیدن روح پاکشـــ🕊 شاد و یادش گرامی باد.
راوى: #رزمنده_جانباز_فرج_الله_تعمیرکارى
╭─┅═🍁🥀🍁═┅─╮
👉 @ebrahimdelha 👈
╰─┅═🍁🥀🍁═┅─╯
🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_سی_وششم 6⃣3⃣
مادرت تا ی هفته باتو سرسنگین بود و ماهردو ترس داشتیم ازین ڪ چیزی ب پدرت بگوید.اما رفته رفته رفتـــــارش مثل قبل شد و آرامش نسبی دوباره بیـــــنتان برقرار شد..فاطمـــــه خیلی ڪنجڪاوی می ڪرد وتو بخوبی جواب های سربالا ب او میدادی. رابطـــــه بین خودمان بهترازقبل شده بود اما آنطور ڪ انتظار میرفت نبود!تو گاها جواب سوالم را میدادی و لبخـــــندهای ڪوتاه میزدی.ازابراز محبت و عاشقـــــی خبری نبود! ڪاملا مشخص بود ڪ فقط میخـــــاهی مثل قبـــــل تندی نڪنی و رفتار معقـــــول تری داشته باشی.اما هنوز چیزی ب اسم دوست داشتن در حرڪات و نگاهت لمـــــس نمیشد...☺️
سجاد هم تاچند روز سعی می ڪرد سرراه من قرارنگیرد . هردو خجـــــالت می ڪشیدیم و خودمان رامقصر میدانستیم.
💞
باشیطنت منو را برمیدارم و رو می ڪنم ب زینب
_ خب شما چی میل می ڪنید؟
وسریع نزدیڪ ش میشوم و درگوشش آهسته ادامه میدهم:
_ یا بهتره بگم ڪوشولوت چی موخـــــاد بخلم...
میخندد و خجـــــالت سرخ میشود.فاطمـــــه منو را ازدستم می ڪشد و میزند توی سرم
_ اه اه دوساعت طول می ڪشه ی بستنی انتـــــخاب ڪنه!
_ وا بی ذوق! دارم برای نی نی وقت میزارم🤒
زینب لبش را جمـــــع می ڪند و آهسته میگوید
_ هیس چرا داد میزنید زشته!!!😤
یدفعه تو ازپشت سرش می آیی،ڪف دستت راروی میز میگذاری و خـــــم میشوی سمت صورتش
_ چی زشته آبجی؟
زینب سرش را مینداز پایین.فاطمـــــه سرڪج می ڪند وجواب میدهد
_ این ڪ سلام ندی وقتی میرسی
_ خب سلام علیڪم و رحمه الله و برڪاته...الان خوشـــــگل شد؟
فاطمـــــه چپ چپ نگاهش می ڪند
_ همیشه مسخره بودی!!
خنده ام میگیرد😅
_ سلام اقاعـــــلی!اینجا چی ڪار می ڪنی؟
نگاهم می ڪنی و روی تنها صـــــندلی باقی مانده مینشینی
_ راستش فاطمـــــه گفت بیام.مام ڪ حرف گوش ڪن!آمدیم دیگر
ازین ڪ توهم هستی خیلی خوشحال میشوم و برای قدردانی دست فاطمـــــه را میگیرم و با لبخـــــند گرم فشار میدهم.اوهم چشمڪ ڪوچڪی میزند.😉
سفارش میدهیم و منتظر میمـــــانیم.دست چپت را زیرچانه گذاشته ای و ب زینب زل زده ای...
_ چ ڪم حرف شدی زینب!
_ ڪی من؟
_ اره! ی ڪمم سرخ و سفید!
زینب بااسترس دست روی صورتش می ڪشد و جواب میدهد
_ ڪجا سرخ شده؟
_ یڪمم تپل!
اینبار خودش راجمـــــع و جور می ڪند
_ ااا داداش.اذیت نڪن ڪجام تپل شده؟
باچشم اشاره می ڪنی ب شكمش و لبخند پررنگی تحویل خـــــاهر خجالتی ات میدهی!😓
فاطمـــــه باچشمهای گرد و دهانی باز میپرسد
_ تواز ڪجا فهمیدی؟
میخندی
_ بابا مثلا یمدت غابله بودما!
همه میخنـــــدیم ولی زینب باشرم منو را ازروی میز برمیداردوجلوی صورتش میگیرد.
توهم بسرعت منو رااز دستش می ڪشی و صورتش رامیبوسی
_ قربون آبجی باحیام
باخنده نگاهت می ڪنم ڪ ی لحظه تمـــــام بدنم سرد میشود با ترس ی دستمـــــال ڪاغذی ازجعبه اش بیرون می ڪشم،بلند میشوم،خـــــم میشوم طرفت و دستمال راروی بینی ات میگذارم...
همه یدفعه ساڪت میشوند.
_ علـــــی...دوباره داره خون میاد!
دستمال رامیگیری و میگویی
_ چیزی نیست زیرآفتاب بودم ....طبیعیه.🙂
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
✫┄┅═══════════┅┄✫
@Ebrahimdelha
#نمازشب
🍃نزدیکی به پروردگار با نماز شب🌱
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:
«بر شما باد بلند شدن برای نماز شب و قیام شبانه؛ زیرا که آن رویه صالحانِ قبل از شماست و قیام شبانه، انسان را به خداوند نزدیک می کند و کفاره گناهان و بدی هاست و گناهان را نابود می کند و جسم را صحیح و سالم می کند و درد و بلا را از جسم دور می گرداند».
#نماز_شب_بخوانیم_حتی_یک_رکعت
🌸✨🌸✨🌸✨
@ebrahimdelha
🌸✨🌸✨🌸✨
⚜بسم الله الرحمن الرحیم⚜
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌼صلی الله علیک یا اباعبدلله
السلام علیک یا بقیه الله فی الارضه🌼
شروع چله24☆9☆98
#ختم_چله_سوره_مبارکہ_الرحمن
🌸اللّٰھُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ🌸
💠روز♡پانزدهم ♡
به نیت سلامتی وظهور امام زمان (عج)،
ترڪ نگاه و افکارحرام ،و یڪ قدم نزدیڪ شدن به مهدی فاطمه (س)و برآورده شدن حاجات قلبی اعضای چله
🎀به نیابت از شهدای زنده 🎀
🕊🌷 حاج حسین_ همدانی
🕊🌷 محمدعلی_سیاره
╔═ ⚘════⚘ ═╗
@ebrahimdelha
╚═ ⚘════⚘ ═╝
🎀🕊🎀🕊🎀🕊🎀🕊🎀🕊🎀🕊
🔆 امروز یکشنبه
📆 ۸ برج دی ۱۳۹۸ ه.ش
📆 ۲ ماه جمادی الاول ۱۴۴۱ ه.ق
📆 ۲۹دسامبر ۲۰۱۹ میلادی
📿ذکر روز صد مرتبه📿
❤️یا ذَالْجَلالِ وَالْاِکْرام❤️
❤️ای صاحب جلال و بزرگواری❤️
✅ روایت شده که در این روز زیارت حضرت امیرالمؤمنین (ع) و زیارت حضرت زهرا (س) خوانده شود که خواندن آن موجب فتح و نصرت میشود.
#ختم_قرآن
🔹صفحه۴۷۶
🔹جزء ۲۴
جهت سلامتی #امام_زمان_عج
#مقام_معظم_رهبری
هدیه به روح #امام و
#شهدای_والامقام
💔اللّٰھـُم💔
💔؏جِّل💔
💔لِوَلیڪَ 💔
💔الفَرَجْـ💔
╔═─┅─⚘⚘══╗ 🕊 @ebrahimdelha 🕊
╚═─┅─═⚘⚘═╝
🎀🕊🎀🕊🎀🕊🎀🕊🎀🕊🎀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات_
#شهدا_در_قهقهه_مستانه_شان_و_در_شادی_وصلشان_عند_ربهم_یرزقون_اند_
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@Ebrahimdelha
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
4_5789706023421870352.mp3
7.33M
#تلنگر
هر رفتی اومد داره
هر سلامی علیک داره...
داستان شنیدنی خادمی که ۶۰ سال حرم امام رضا را صبح ها جارو میزد و...
حاج آقا دارستانی
💕🍃💕🍃💕🍃
@ebrahimdelha
💕🍃💕🍃💕🍃
🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
🌹نماز اول وقت شهید آوینی🌹
✍ برادر قَدَمی، از همرزمان و همکاران شهید سید مرتضی آوینی می گوید: «در ایامی که شبانه روز برای تدوین و مونتاژ در صدا و سیما بودیم، به محض اینکه وقت نماز می رسید، همین که قرآن شروع می شد، سید، قلم را زمین می گذاشت، لباس را می پوشید و بچه ها را صدا می کرد: حرکت کنید که وقت نماز است. سپس به طرف مسجد بلال حرکت می کرد. سید همیشه از اولین کسانی بود که وارد مسجد می شد».
👈پیام رفتاری شهید: لبیک گفتن به ندای خداوند و ترجیح دادن نماز بر دیگر امور روزانه.
#نماز_اول_وقت_فراموش_نشه
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَـ_الْفَرَج
🆔 @ebrahimdelha 👈
🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊
#ڪــلامـ_شهـــــدا💔
اگر از دستِ ڪسی ناراحت شدید
دو رڪعت نماز بخوانید بگوئید:
خـدایا این بنده تو حواسش
نبود من از او #گذشتم تو هـم
بگـــذر..
#شهید_حسنباقرے..
@ebrahimdelha
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈