♡ ابراهیم بابک نویدِ دلها ♡
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_هفتم 7⃣
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_هشتم 8⃣
🌅نزدیڪ غروب،وقت برای خودمان بود...
چشمـــــانم دنبالت میگشت..
میخـــــااستم آخرای این سفرچندعڪس📷 از #تووووبگیرم...
گرچ فاطمـــــه سادات خودش گفته بود ڪ لحظاتی راثبت ڪنم..
زمینِ پرفراز ونشیب فڪه باپرچم های سرخ 🚩و سبزی ڪ باد تڪانشان میداد حالی غریب راالقـــــا می ڪرد..
تپه های خاڪی...
و تو درست اینجایی!...لبه ی یڪی ازهمـــــین تپه ها ونگاهت ب سرخیِ آسمـــــان است.
پشت ب من هستی وزیرلب زمزمه می ڪنی:
#ازهرچ_ڪ_دم_زدیم....آنهادیدند😢...
آهسته نزدیڪت میشوم.دلم نمی آید خلـــــوتت رابهم بزنم...
اما...
.
_ آقای هاشمی..!
توقـــــع مرانداشتی...آنهم درآن خلوت..
ازجامیپری!می ایستی وزمانی ڪ رومیگردانی سمت من،پشت پایت درست لبه ی تپه،خالی میشود و...
ازسراشیبی اش پایین می افتی..😓😨😮
سرجا خشڪم میزند #افتااااد!!...
پاهایم تڪان نمیخورد...بزور صــــدارازحنجره ام بیرون می ڪشم...
_ آ...آقا...ها..ها...هاشمی!...
یڪ لحظـــــه بخودم می آیم و میدوم...
میبینم پایین سراشیبی دوزانو نشسته ای و گریه می ڪنی...😭
تمـــــام لباست خاڪی ست...
وبایڪ دست مـــــچ دست دیگرت راگرفته ای...
فڪرخنــــده داری می ڪنم #ینی_ازدرد_گریه_می_کنههههه!!
اما...تو... حتمن اشڪهایت ازسربهانه نیست...علت دارد...علتـی ڪ بعدها آن رامیفهمم...
سعی می ڪنم آهسته ازتپه پایین بیایم ڪ متوجه وب سرعت بلند میشوی...
قصـــــدرفتن ڪ می ڪنی به پایت نگاه می ڪنم..#هنوزڪمی_میلـــــنگد...😣
تمام جرئتم راجمـــــع می ڪنم وبلند صدایت می ڪنم...
🗣_ آقای هاشمی....آقا #سید... یڪ لحظـــــه نرید...
تروخدا...
باور ڪنید من!....نمیخـــــااستم ڪ دوباره....
دستتون طوریش شد؟؟...
آقای هاشمی باشمام...
اماتو بدون توجه سعی ڪردی جای راه رفتن،بدوی!...تازودتراز شر#صـــــدای من راحت شوی...
محڪم ب پیشانی می ڪوبم...
#یعنیاااا_خراب_ڪارترازتوهست_عاااخع؟؟؟
#چقدعاخع_بی_عرضههههه😭
آنقدرنگاهت می ڪنم ڪ در چهارچوب نگاهممم گم میشوی...
#چقدرعجیبیییی...
یا ن...
#تودرستی..
ما آنقدر ب غلطها عادت ڪردیم ڪ...
دراصـــــل چقدر من #عجیبم...
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
@ebrahimdelha