eitaa logo
شهید ابراهیم هادی
13.2هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
690 ویدیو
62 فایل
"کاری کن که خدا خوشش بیاد" تو دعوت شده ی خاصِ آقا ابراهیم هستی تا کمکت کنه به خدا برسی❤️ 🛍فروشگاه: @EbrahimhadiMarket ⚠️تبلیغات: @Ebrahimhadi_ir 👤ارتباط با مدیر: @Khademe_ebrahim ❌حذف‌آیدی‌ازروی‌عکسهاموردرضایت‌مانیست❌
مشاهده در ایتا
دانلود
#ختم_قرآن_کریم به نیابت از شهید ابراهیم هادی هدیه به حضرت زهرا(س)🌹 📖هرشب یک صفحه:561 ✷ T.me/Ebrahimhadi ✷ Gap.im/Ebrahimhadi ✷ Sapp.ir/Ebrahimhadi ✷ Eitaa.com/Ebrahimhadi
ترجمه صفحه ی 561
@Ebrahimhadi-hajat-mohem.mp3
3.87M
۳۶ موضوع: حاجات مهم (قابل توجهی کسانی که میگن شهدا حاجتم رو ندادن و باهاشون قهر کردم) سخنران: حاج آقا محرابیان 🆔 @Ebrahimhadi
هدایت شده از  شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺 🔸دعای فرج #امام_زمان«عج» 🔸 ⏰هرشب ساعت۲۲ 🔴در انتشار ثواب این دعا شریک باشید و انتشار دهید.🔴 👉 @Ebrahimhadi 👈
چه #انتظار عجیبـے💞 تو بین منتظران هم، عزیز من چه غریبے عجیب تر ڪه چه آسان نبودنت شده عادت.. چه بـے خیال نشستیم، نه ڪوششی، نه وفایـے فقط نشسته و گفتیم خداڪندڪه بیایـے... 🍃اللّٰھم عجل لولیڪ الفرج🍃 🆔 @Ebrahimhadi
💓 #ولاتجسسوا 🚫 ‌ 🌟حضرت محمد (ص): ‌ 💖عيبهاى مؤمنان را جستجو نكنيد؛ زيرا هر كه دنبال عيبهاى مؤمنان بگردد خداوند عيبهاى او را دنبال كند و هر كه خداوند متعال عيوبش را جستجو كند، او را رسوا سازد گر چه درون خانه اش باشد. ☝ ‌ 📚ثواب الأعمال : 288/1🍃 ‌ 🆔 @Ebrahimhadi
گاهے یـڪ نگاه آنقدر مهربان است❤️ که چشــم هــرگز رهایش نمی کند🍃 گاهے یڪ رفاقــت آنقــدر مــــــــاندگار است که زمــــــــــان حریفش نمی شود و گاهے یڪ نفــر آنقدر عزیز است ڪه قلـب رهایش نمی کند... #رفیق_شهیدم_دوستت_دارم🌹 #و_نذر_لبخندت_گناه_نمیکنم🌸 🆔 @Ebrahimhadi
✳️ یکی از ویژگی های ابراهیم که در برخورد با افراد مختلف درنظر میگرفت «مثبت اندیشی» است. 💯اگر ابراهیم با شخصی دوست میشد که آن شخص اشتباهاتی داشت، دیگران به او اعتراض میکردند. اما ابراهیم نقاط مثبت رفتاری شخص مقابل را مطرح میکرد و نقاط ضعف را مطرح نمیکرد. ✅ ابراهیم بدون اینکه حرفی بزند و امر و نهی کند، با عمل، کاری میکرد که طرف مقابل، اشتباهاتش را ترک کند. 💐 ابراهیم به این دستور اهلبیت دقیقا عمل میکرد که میفرمایند: «مردم را به وسیله ای غیر از زبان، به سوی خدا دعوت کنید.» 📚سلام بر ابراهیم2 🆔 @Ebrahimhadi
مثل نوری که به سوی ابدیت جاریست قصه‌ای با تو شد آغاز ، که پایان نگرفت #قصد_تو_از_زندگی_پرواز_بود🕊 #تولدت_مبارک_رسول_جان❤️ #شهید_رسول_خلیلی🌷 #بیستم_آذر_ماه💫 🆔 @Ebrahimhadi
#ختم_قرآن_کریم به نیابت از شهید ابراهیم هادی هدیه به حضرت زهرا(س)🌹 📖هرشب یک صفحه:562 ✷ T.me/Ebrahimhadi ✷ Gap.im/Ebrahimhadi ✷ Sapp.ir/Ebrahimhadi ✷ Eitaa.com/Ebrahimhadi
ترجمه صفحه ی 562
@Ebrahimhadi-nagah-rahimane-emam-zaman-0.mp3
5.59M
۳۷ موضوع: نگاه بامحبت امام زمان(عج) سخنران: حاج آقا محرابیان 🆔 @Ebrahimhadi
#سه_شنبه_های_جمکرانی🍂💔 دل آمـده از غمـت به جان ادرکنی جان آمده بر لب الأمان ادرکنـــــی ترسـم کـه بمیـرم و نبینـم رویـت یا مهدی صاحب الزمان ادرکنی... تعجیل در فرج امام زمان صلوات🍃 🆔 @Ebrahimhadi
هدایت شده از خبرگزاری فارس
📸سخن‌نگاشت| رهبرانقلاب در دیدار اعضای کنگره‌ی بزرگداشت شهدای استان خراسان جنوبی: 🔹ما می‌بینیم که یک شهید گمنام، یک شهیدی که نه سردار بوده، نه فرمانده بوده، نه شخصیّت معروفی بوده، وقتی شرح حالش نوشته میشود و می‌آید در اختیار افکار عمومی، دلها را در موارد زیادی منقلب میکند؛ [البتّه] وقتی‌که درست و با رعایت جوانب گوناگون، این شرح حال‌ها نوشته بشود؛ این کار را بکنید. ۹۷/۸/۱۴ @Farsna
هدایت شده از  شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺 🔸دعای فرج #امام_زمان«عج» 🔸 ⏰هرشب ساعت۲۲ 🔴در انتشار ثواب این دعا شریک باشید و انتشار دهید.🔴 👉 @Ebrahimhadi 👈
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃 خاڪ قدمش آب حیاٺ اسٺ حسیـن مهریه ی مادرش فراٺ اسٺ حسیـن غرقیم به دریای معاصے اما... شادیم ڪه ڪشتے نجاٺ اسٺ حسین السلام علیک یا اباعبدلله‌الحسین(ع) 🆔 @Ebrahimhadi
🍃 پیامبر مهربانیها (ص): ‌ 💓 هر كس مى خواهد دعايش مستجاب شود و غمش از بين برود، بايد گره از كار گرفتارى باز كند. ❤ ‌ 📚نهج الفصاحه، ح ۲۹۶۱🍃 ‌ 🆔 @Ebrahimhadi
ـ🌸❤️🍃 خوشا آنان که با عــشــق حــسینی؛ شهادت را پذیرفتند و رفتند 🌷 شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات🌸 🆔 @Ebrahimhadi
شهیدانه نگاهم کن ...🙏 شاید . . . شهید شوم... پهلوان بی مزار، شهیدابراهیم هادی❤️ 🆔 @Ebrahimhadi
📖برشی از کتاب سلام بر ابراهیم قبل از اذان صبح برگشــت. پيكر شــهيد هم روی دوشش بود. خستگی در چهره‌اش موج ميزد. صبح، برگه مرخصی را گرفت. بعد با پيكر شــهيد حركت كرديم. ابراهيم خسته بود و خوشحال. ميگفت: يك ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز عمليات داشتيم. فقط همين شــهيد جامانده بود. حالا بعد از آرامش منطقه، خدا لطف كرد و توانستيم او را بياوريم. خبر خيلي سريع رسيده بود تهران. همه منتظر پيكر شهيد بودند. روز بعد، از ميدان خراسان تشييع با شكوهی برگزار شد. ميخواستيم چند روزی تهران بمانيم، اما خبر رسيد عمليات ديگري در راه است. قرار شد فردا شب از مسجد حركت كنيم.  با ابراهيم و چند نفر از رفقا جلوی مســجد ايســتاديم. بعد از اتمام نماز بود. مشغول صحبت و خنده بوديم. پيرمردی جلو آمد. او را ميشناختم. پدر شهيد بود. همان كه ابراهيم، پسرش را از بالاي ارتفاعات آورده بود. سلام كرديم و جواب داد. همه ســاكت بودند. برای جمع جوان ما غريبه می نمود. انگار ميخواســت چيزی بگويد، اما... لحظاتی بعد ســكوتش را شكســت و گفت: آقا ابراهيــم ممنونم. زحمت كشيدی، اما پسرم! پيرمرد مكثی كرد و گفت: پسرم از دست شما ناراحت است!! لبخند از چهره هميشــه خندان ابراهيم رفت. چشــمانش گرد شــده بود از تعجب، آخر چرا!! بغض گلوی پيرمرد را گرفته بود. چشــمانش خيس از اشك شد. صدايش هم لرزان و خسته: ديشــب پســرم را در خواب ديدم. به من گفت: در مدتی کــه ما گمنام و بی نشــان بر خاك جبهه افتاده بوديم، هرشب مادر سادات حضرت زهرا(س) به ما سر ميزد. اما حالا، ديگر چنين خبری نيست. پسرم گفت: «شهداي گمنام مهمانان ويژه حضرت صديقه هستند!» پيرمرد ديگر ادامه نداد. سكوت جمع ما را گرفته بود. به ابراهيم نگاه كردم. دانه های درشــت اشــك از گوشــه چشمانش غلط ميخورد و پايين مي‌آمد. ميتوانســتم فكرش را بخوانم. گمشــده‌اش را پيدا كرده بود. «گمنامی»  بعد از اين ماجرا نگاه ابراهيم به جنگ و شــهدا بسيار تغيير كرد. ميگفت: ديگر شــك ندارم، شــهدای جنگ ما چيزی از اصحاب رسول خدا(ص) و اميرالمؤمنين(ع) كم ندارند. مقام آنها پيش خدا خيلي بالاست.بارها شنيدم كه ميگفت: اگر كسی آرزو داشته كه همراه امام حسين (ع) دركربلا باشد، وقت امتحان فرا رسيده. ابراهيم مطمئن بود كه دفاع مقدس محلی برای رسيدن به مقصود و سعادت و كمال انسانی است. برای همين هر جا ميرفت از شهدا ميگفت. از رزمنده ها و بچه های جنگ تعريــف می كرد. اخلاق و رفتارش هــم روز به روز تغيير ميكرد و معنوی تر ميشد. در همان مقر اندرزگو معمولا دو ســه ساعت اول شب را ميخوابيد و بعد بيرون ميرفت! موقع اذان برميگشت و برای نماز صبح بچه ها را صدا ميزد. با خودم گفتم: ابراهيم مدتی است كه شبها اينجا نميماند!؟ يك شــب به دنبال ابراهيم رفتم. ديدم برای خواب به آشــپزخانه مقر سپاه رفت. فردا از پيرمردی كه داخل آشپزخانه كار ميكرد پرس وجو كردم. فهميدم كه بچه های آشپزخانه همگی اهل نمازشب هستند. ابراهيم براي همين به آنجا ميرفت، اما اگر داخل مقر نماز شــب ميخواند همه ميفهمند. اين اواخر حركات و رفتار ابراهيم من را ياد حديث امام علی(ع) به نوف بكالی می انداخت كه فرمودند: «شيعه من كسانی هستند كه عابدان در شب و شيران در روز باشند.» 🔴 راوی:مصطفی هرندی 📚 برگرفته از سلام بر ابراهیم 1/ص119 🆔 @Ebrahimhadi
66 سوال❓❗ چرا در اسلام، ارزش عمل به نیت آن است و قبولی عمل به قصد قربت و اخلاص وابسته است؛؟ پاسخ 📩 در کارهای دنیوی نیز ارزش کارها، به نیت آنها بستگی دارد. به این مثالها توجه کنید: جراح و چاقوکش هر دو شکم پاره میکنند، اما کار جراح، خدمت است و کار چاقوکش جنایت. همین جراح میتواند برای پول کار کند و میتواند برای نجات یک انسان کار کند، هر کدام از این هدفها نیز ارزش مخصوص به خود دارد. مثالی دیگر: یک لیوان آب را به سه نفر عرضه میکنیم؛ یکی نمیخورد، چون میل ندارد، دیگری نمیخورد چون قهر کرده است، سومی نمیخورد و میگوید: نفر چهارم از من تشنهتر است، آب را به او بدهید! این سه نفر، در ننوشیدن آب یکسانند ولی به خاطر آن که هدفهای آنها متفاوت است، ارزش کارشان نیز تفاوت دارد. در اسکناسها نخی است که نشانه اصالت اسکناس و وسیله جدایی اسکناس اصلی از قلابی است، در عبادات نیز باید ریسمانی محکم میان بنده و خدا باشد که همان قصد قربت و اخلاص است. اگر آن نخ نباشد یا پاره شود، رابطه انسان با خدا قطع و عمل مقبول نیست. 🌐 @Ebrahimhadi
#ختم_قرآن_کریم به نیابت از شهید ابراهیم هادی هدیه به حضرت زهرا(س)🌹 📖هرشب یک صفحه:563 ✷ T.me/Ebrahimhadi ✷ Gap.im/Ebrahimhadi ✷ Sapp.ir/Ebrahimhadi ✷ Eitaa.com/Ebrahimhadi
ترجمه صفحه ی 653
@Ebrahimhadi-lazemeye-shie-bodan.mp3
3.92M
۳۸ موضوع: لازمه شیعه بودن؟ سخنران: حجه الاسلام مومنی 🆔 @Ebrahimhadi
❤️ ❤️ 🌷🍃خوشنامِ گمنام🍃🌷 خسته بودم.. .خسته... افکار پریشانم مرا در خود محبوس کرده بود. به فکر فرو رفتم. آه و افسوس از گریه های بی هدف. احساس پشیمانی میکردم از روزهایی که بیهوده گذشت. غم تمام وجودم را فرا گرفته بود، تصویر روی جلد کتاب سلام بر ابراهیم ناگهان لرزه ای به تنم انداخت. ابراهیم هادی،چه زیبای آشنایی!! در خواب و بیداری بودم. انگارچیزی مرا فرا می خواند... درآن لحظات، گویا که ابراهیم روشنگر پس کوچه های تیره و تار زندگی ام بود که بوته های خارپستی را که در قلبم ریشه دوانده بود، با انداختن مهر خوب و خالص بودنش در دلم ریشه کن ساخت و این ابراهیم بود که شراب گوارای ایمان را به وجود تشنه ام نوشاند. ابراهیم، مهر و وصالت را در نیمه های شب برپیشانی ادراکم نشاند و لذت عمق وجود عشقه به حضرت مادر(س) را به ضمیر حریصم چشاند تا از رخت خواب کسالت بار برخیزم و لبیک گوی قم الیل الا قلیلا باشم. پس دوباره جریان خوشنامی این گمنام در رگ هایم جاری شد و مویرگ های اندیشه ام برای خواندن ادامه ی کتاب به حرکت افتادند. اشک دیدگانم عشق مرا به این دوست آسمانی نشان میداد و همین مرا کفایت میکرد. در کوچه های نمناک و خیس خورده ی دلم به راه افتادم و رد و پای ابراهیم را دنبال کردم. او در مسجد دلم بود یا نبود ندانستم. به سمت محراب کلمات رفتم،بر سجاده ی سفید صفحات واژه آی که هادی دل هاست به نماز ایستاده بود و هزاران حرف و هجا درپی او غرق نماز بودند. به نماز ایستادم و گفتم دو رکعت نماز عشق می خوانم به نیابت از خوشنام گمنام قربت الی الله، الله اکبر. درآن لحظات پس از مدت ها ناخودآگاه واژگانی ازجنس ایمان بر لبانم جاری شد... 🆔 @Ebrahimhadi