💠کلام او💠
هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ
السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ
الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ
اوست خداى يكتا كه معبودى جز او نيست، فرمانروا، منزّه از هر عيب، سلامت بخش، ايمنى بخش، مسلّط بر همه چيز، قدرتمندِ شكست ناپذير، صاحب جبروت و كبريايى. منزّه است از هر چه براى او شريك قرار مى دهند.
✅سوره حشر آیه 23
✍هوا؛با هوای او خوب میشود❤️
🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📕 #علمدار قسمت ۷۰
راوی: حمید فضل الله نژاد
🌿"فاتح دل ها"
مدتي بود كه در ميدان منتظر مسافر بودم، حالا كه ميخواستم بروم نميتوانستم تكان بخورم! ده تا تاكسي جلو و پشت سرم ايستاده بودند. همان حين متوجه جواني كه چفيه دور گردنش انداخته بود شدم. انگار اهل آبادان بود. به همراه يك ساك كوچك به سمت من آمد. زد به شيشة ماشين. شيشه را پايين كشيدم و گفتم:((بفرماييد.))گفت:(( من را تا آرامگاه ميبرید؟)) نگاهش كردم و گفتم:((بله، بفرماييد.)) تا نشست توي ماشين چشمش به عكس سيد افتاد كه چسبانده بودم روي شيشه. دستي روي آن كشيد و شروع كرد به گریه کردن.تعجب كردم و گفتم: ((آقا، قضيه چيه!؟)) گفت: ((من این سيد را نميشناختم. يك ماه پيش رفتم شهر قم، داخل پاساژ چشمم افتاد به عكس ايشان. ناخودآگاه به سمت آن عكس كشيده شدم. چهره معصومانه ای داشت. رفتم داخل مغازه. عكس و نوارهاي مداحي سيد را خريدم. شب و روزم شده بود گوش دادن به نوارهاي مداحي سيد. شبي در خواب سيد را ديدم كه به سمت من آمد. دعوتم كرد كه سر مزارش بيايم و زيارت عاشورا بخوانم. به سيد گفتم:((من اصلا تا حالا شمال نرفته ام. چه جوري بيام و پيدایت كنم. گم ميشوم.)) نرفتم و فراموشش كردم. چند وقت بعد دوباره به خوابم آمد و گفت: ((چرا نميآيي سر مزارم؟!))از خواب كه بلند شدم سريع وسايلم را جمع كردم و راه افتادم. توي راه خوابم برد. ماشین هم داشت از ساری عبور ميکرد. سيد آمد و تكانم داد و گفت:((پاشو رسيدي.)) ناگهان چشم هايم را باز كردم. همان موقع راننده گفت: ((ساري جا نمونيد.)) سریع پياده شدم و راه افتادم. ناخواسته به سمت ماشين شما آمدم. وقتي گفتم پسردایی و داماد خانواده سید هستم تعجبش بيشتر شد. رساندمش آرامگاه. بعد ماندم و گفتم:((شما زيارت عاشورا بخوان من منتظرم. بايد برويم منزل سيد.)) گفت:(( اصلا غير ممکنه.))ِ گفتم :((درِ خانه سيد به روي كسي بسته نیست چه برسد به اينكه خودش دعوت كرده باشد.))
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
سال 1374 بود. از پخش فيلم مصاحبه سيد مجتبي توسط روايت چند روزي ميگذشت. با سيد از خيابان جمهوري اسلامي ساري عبور ميكرديم. سید داخل مغازه ای شد. مأمور راهنمايي و رانندگي به سمت من آمد و سلام كرد. بعد سيد را نشان داد و پرسيد:(( اين آقايي كه با شما هستند، چهره شان براي من خيلي آشناست. فكر ميكنم ايشان را جايي ديده باشم.))گفتم: ((شايد در مسجد ديده باشي.))گفت:من اصلاً مسجدي نيستم.))گفتم:((شايد در مراسمي او را ديده اي.))گفت: (( من اصلاً اهل اينجور جاها نيستم.))خنده ام گرفت و به شوخي گفتم:((نكنه در تلويزيون ديدي!؟))گفت: ((بله! بله! درسته. چقدر قشنگ صحبت كرد. چند روز پيش بود. در برنامة روايت فتح درباره شلمچه مصاحبه كرده بود و تلويزيون هم آن را پخش كرد.)) با این مأمور رفیق شدیم. خلاصه گذشت تا اينكه ... ده روز بعد از شهادت سيد آن مأمور راهنمايي و رانندگي دوباره مرا ديد و گفت: ((خدا سيد را بيامرزد! تا حالا در تشييع پيكر هيچ يك از شهدا شركت نكرده بودم. اصلاً خوشم نمي آمد! آن روز جايي بودم كه با من تماس گرفتند و گفتند آماده باش است. بايد سریع ميرفتم. با ناراحتي پرسيدم كه چه خبر شده؟ گفتند قرار است شهيد تشييع كنند. گفتم: ((باز هم شهيد؟!)) پاسخ دادند: اين دفعه شهيد سيد مجتبي علمدار است. رنگ از چهره ام پرید. نميدانم چگونه ولي سريع لباس پوشيدم و در تشييع او شركت كردم. سيد واقعاً چهره معصوم و مظلومي داشت. او نظرم را درباره ي شهدا عوض کرد.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
دو سه سال بعد از شهادت سيد مشرف شدم به مشهدالرضا(ع) .در راه به شهری رسیدم. براي رفع خستگي نگه داشتم. در خواب و بيداري بودم كه متوجه شدم عده اي دارند درباره ي تصویر سيد مجتبي که پشت شيشه زده بودم صحبت ميكنند.خوب گوش كردم. ميگفتند:((اين عكس شهيد سيد مجتبي علمدار، بريم عكس را ازش بگيريم. ديدم خجالت ميكشند جلو بيايند. بلند شدم و شيشه ماشين را پايين كشيدم و اما باز خجالت ميكشيدند. شروع به احوال پرسي با آنها كردم. گفتم: ميخواهيد اين عكس را به شما بدهم؟ آنها بسيار خوشحال شدند بعد عكس را برداشتم و به آن جوانان دادم. با خودم فكر كردم، اینجا كجا، ساري كجا. این بچه ها از لحاظ سني به سيد مجتبي نزديك هم نيستند اما چگونه ... البته ميدانم براي شهيد و شهادت حد و مرزي وجود ندارد. اما سيد از همان لحظه شهادتش، مانند زماني که در دنیا زندگی ميکرد فاتح دلها شده بود.
♻️#ادامه_دارد...
🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
@Ebrahimhadi-eshgh-emam-0.mp3
4.33M
#صوت #سخنرانی_کوتاه #شماره۱۱۹
موضوع: به عشق امام زمان(عج) گناه نکنیم
سخنران: حجه الاسلام محرابیان
🆔 @Ebrahimhadi
هدایت شده از شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺
🔸 دعای فرج 🔸
هرشب ساعت ۲۰
تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷
👉 @Ebrahimhadi 👈
#کلام_شهدا 🌷
دنیا پوچ است و ما باید برای آخرت توشه بگیریم. از مسجد و نماز و حمایت و اطاعت از امام غافل نشوید.
برادرانم! بروید به دنبال فرایض دینی راه و سلوک امیرالمؤمنین علی(ع) نهضت خونین سیدالشهداء، که انسان را به حرکت در مقابل حق علیه باطل در می آورد، عشق امام حسین(ع) را در قلب خود شعله ور کنید.
#شهید_یاسر_بهشتی🌹
یــادش بــا صــلـــوات
🆔 @Ebrahimhadi