eitaa logo
شهید ابراهیم هادی
13.3هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
657 ویدیو
61 فایل
"کاری کن که خدا خوشش بیاد" تو دعوت شده ی خاصِ آقا ابراهیم هستی تا کمکت کنه به خدا برسی❤️ 🛍فروشگاه: @EbrahimhadiMarket ⚠️تبلیغات: @Ebrahimhadi_ir 👤ارتباط با مدیر: @Khademe_ebrahim ❌حذف‌آیدی‌ازروی‌عکسهاموردرضایت‌مانیست❌
مشاهده در ایتا
دانلود
3 "مزد سالهای جنگ" قرار بود بهش درجه‌ی سرلشکری بدهند. گفتیم: خب به سلامتی، مبارکه بابا ! خندید. تند و سریع گفت: خوشـحـالم، امّا درجه گرفتن فقط ارتقای سازمانی نیست. وقتی آقا درجه رو بذارن رو دوشم، حسّ می کنم ازم راضین. وقتی که ایشون راضی باشن، امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، هم راضین. همین برام بسه. انگار مزد تمام سال‌های جنگ رو یک جا بهم دادن. 🌷شهید علی صیادشیرازی🌷 📚یادگاران، کتاب شهید صیّاد شیرازی، ص44 🌙 🆔 @Ebrahimhadi
♥خودش گفته:«یَداللَهِ فَوقَ أَیْدِیهِم» یعنی بنده‌ی من! نگران فردایت نباش؛ از اَفعال آدم‌ها دلگیر نشو؛ کاری از آنها برنمی‌آید؛ دستت را به من بده. تا من نخواهم... برگی از درخت نمی‌افتد!! 🌹به توکل نام اعظمت...🌹 بسم الله الرحمن الرحیم 🆔 @Ebrahimhadi
✅ فضیلت شیعیان آخرالزمان ✍ #امام_صادق_علیه_السلام : نزدیکترین حالت بندگان به خدا و بیشترین زمانی که خداوند از ایشان خشنود است هنگامی است که حجّت خدا در میان آنها نباشد و برای آنها ظاهر نشود و آنها محـل او را ندانند. ولی در عین حال معتقد باشند که حجّت خدا باقی است،پس در این زمان شب و روز متوقع  فرج (ودرانتظارآن) باشید. 📘بحار الانوار ج ۵۲ص ۱۴۵ 🌱تعجیل در فرج آقا صلوات🌱 🆔 @Ebrahimhadi
✅خداوند بر ریزه کاری های خلقتش مسلط است. ✍خدا مثل ما نیست که بگوید شلوغ شده رها کن، به درد نمی خورد. خداوند حتی بندگان معصیت کارش را هم در نظر دارد. می گوید او از چشم همه افتاده است پس ما باید او را بخواهیم. 🌸خدا می گوید: ای بنده ی من! اگر همه ی اهل زمین انیس و مونس داشته باشند و تو هیچ کسی را نداشته باشی ما تو را سرپرستی می کنیم. منتهی بنده، خودش سرپرستی نمیخواهد لج می کند، خداوند هم سربه سر او نمی گذارد تا بیشتر عصبانی نشود. خدا از دور مواظب اوست. طوری که او نفهمد. 📚مرحوم حاج اسماعیل دولابی (ره) #خیلی_دوستت_دارم_خداجونم💞 🆔 @Ebrahimhadi
💞خوشبختی یعنی: یه کسی توی زندگیت هست که تورو به "سمت خدا" هل میده، نه به سمت پرتگاه... شهید ابراهیم هادی | هادی دلها❣ 🆔 @Ebrahimhadi
🌸☘🌸☘🌸☘ ⚡از بارزترین خصوصیات سجاد... ولایتمدارے و تحت امر ولے بودن، به ‌طورے ‌که با فدا کردن جانش در راه اسلام و امام زمانش و نائبش در عمل ولایتمدارے‌اش را ثابت کرد. 🍃احترام به اطرافیان به‌ویژه به مادر و پدرشان و اینکه همیشه دوست داشت که تا جایے که در توان دارد به پدر و مادرش خدمت کند. 🔻از نگاه به نامحرم و صحبت با نامحرم پرهیز مے‌کردند اهل نافله شب، حتے در سخت‌ترین شرایط مأموریتے و تأکید بر بجا آوردن نماز در اول وقت داشتند. 📖به حفظ قرآن علاقه‌مند و اهل خمس بودند مهربان و دلسوز به همه و در همه کارها جز به خدا توکل نمے‌کرد. 🌾و از نیازمندان نیز در حد توان دستگیرے مے‌کردند، به‌طورے ‌که با یکے از دوستانشان که بعد از آقا سجاد شهید شدند "شهید الوانے" گروهے از خیرین تشکیل دادند که در این مسیر 💶 مبلغے از اطرافیان و دوستان براے نیازمندان جمع‌آورے مےکردند. #شهید_مدافع_سجاد_طاهر_نیا 🗯راوے:همسر شهید 🆔 @Ebrahimhadi
🌷شهید غلامحسین تیمورزاده حصاری🌷 💶روز اول عید نوروز غلامحسین هزار تومان عیدی جمع کرد. من و خواهرم هرکدام برای خودمان قرار بود چیزی بخریم. برای همین به غلامحسین گفتیم: "تو با عیدی ات چه میخواهی بخری؟" گفت:من هیچی برای خودم نمیگیرم! میخواهم پول عیدی ام را بدهم به یک مستضعف تا برای بچه هایش کفش و لباس نو بخرد تا از بچه هایش خجالت نکشد... این حرف غلامحسین چنان منو لرزوند که منم پول های خودم رو بهش دادم تا به فقرا کمک بکنه...❤️ 🗯راوی:برادر شهید 🆔 @Ebrahimhadi
#ختم_قرآن_کریم به نیابت از شهید ابراهیم هادی هدیه به حضرت زهرا(س)🌹 📖هرشب یک صفحه: 5 🆔 @Ebrahimhadi
ترجمه صفحه ی 5
@Ebrahimhadi-bandegane-khobe.mp3
5.48M
۸۳ موضوع: بندگان خوب خدا سخنران: حجت الاسلام انصاریان 🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📕 قسمت ۲۸ راوی : حمید فضل الله نژاد 🌿"بنی فاطمه (س)" بهار سال 1367 بود. سید مجتبی مدتی است در ساری مانده. باید وضعیت او بهبود مي یافت. با شرایطی که داشت اما لحظه ای بیکار نبود. به دنبال حل مشکل خانواده شهدا و ... بود. با همان وضعیت نامساعد به دیدار خانوادة شهدا ميرفت. بیشتر شب ها با دیگر دوستانی که همگی مجروح بودند در مسجد جامع یا مسجد دهقانزاده دور هم جمع ميشدند. طبق صحبت ها قرار شد هیئتی راه اندازی کنند. سپس در غالب این هیئت به خانواده شهدا سر بزنند. البته ارتباط با خانوادة شهدا از قبل برقرار بود اما این بار منظم تر پیگیری ميشد. هیئت بنی فاطمه(س) در روزهای سه شنبه و شب های جمعه در منازل شهدا تشکیل ميشد. قرائت دعای توسل و دعای کمیل و سرکشی به خانوادة شهدا از کارهای این هیئت بود. مجتبی، که از دو سال قبل مداحی را آغاز کرده، به عنوان ذاکر این هیئت شناخته شد. جاذبه صدا و سوز درونی سید بسیار در مردم تأثیرگذار بود.هر هفته تعداد افراد شرکت کننده بیشتر ميشد. بعضی هفته ها از دیگر مداحان و سخنران ها در هیئت استفاده ميشد.دوران دفاع مقدس به پایان رسید. بسیجیان به ساری بازگشتند. هیئت بنی فاطمه (س)بهترین مکان برای جمع دوست داشتنی رزمندگان دیروز بود. همه به یاد روزهایی که در کنار شهدا بودند در این محفل نورانی جمع ميشدند. روال این هیئت ادامه داشت. تا اینکه سال بعد، با گسترش فعالیت هیئت و افزایش تعداد شرکت کنندگان، هیئت رهروان امام خمینی(ره) راه اندازی شد. سید در این مدت تا سال 1369 مرتب به خوزستان ميرفت، او در تیپ سوم لشکر مشغول فعالیت بود. 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 علاقة ویژه ای به روحانیت داشت. ميگفت: ((سُکان کشتی مبارزه، در این نظام اسلامی به دست روحانیت است. روحانیت را قطب تأثیرگذار جامعه ميدانست. سید در مراسمی که برگزار ميشد از روحانیون استفاده ميکرد. یک بار بچه های هیئت را به روستای ایرا، در اطراف شهر آمل، برد. هدف زیارت و دیدار با علامه حسنزادة آملی بود. یکی یکی بچه ها را فرستاد داخل اتاق. خودش همان پایین مجلس در کنار درب ورودی نشست. حضرت علامه در بالای مجلس نشسته بودند. علامه قبل از شروع صحبت نیم خیز شد و درب اتاق را نگاه کرد! بعد اشاره کردکه سید جلو برود و نزد ایشان بنشیند.سید هم رفت و در کنار علامه نشست. علامه روی شانه او زد و چیزی گفت. از دور دیدم سید سرش را به حالت ادب پایین گرفته. بعد از اتمام دیدار، به سید گفتم:((علامه به شما چی گفت!؟))سید جواب درستی نداد. هرچه اصرار کردم پاسخی نشنیدم. این اخلاق سید بود، همیشه کمتر از خودش حرف ميزد.از نفری که جلوتر نشسته بود ماجرا را پرسیدم. گفت:((وقتی علامه روی دوش سید زد به او گفت:((بنده، در چهره شما نوری ميبینم، بیشتر مواظب خودتان باشید.))آن شب همة ما برگشتیم. وقتی همه سوار شدند و حرکت کردند، سید دوباره به حضور علامه رسید. ساعتی را در خدمت ایشان بود. بعدها نیز سیدچندین بار دیگر به دیدن علامه رفت و خدا ميداند که چه سخنانی بین آن بزرگوار و سید رد و بدل شد. ♻️... 🆔 @Ebrahimhadi 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
هدایت شده از  شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺 ‌ 🔸 دعای فرج 🔸 ‌ هرشب ساعت ۲۰ تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷 👉 @Ebrahimhadi 👈
4 "کارت دعوت" یک کارت برای امام رضا(علیه السلام)، مشهد. یک کارت برای امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، مسجدِ جمکران. یک کارت هم برای حضرت معصومه(سلام الله علیها)، قم. این یکی را خودش برده بود انداخته بود توی ضریح. «چرا دعوت شما را ردّ کنیم!؟ چرا به عروسی شما نیاییم!؟ کی بهتر از شما، ببین همه آمدیم. شما عزیز ما هستی». حضرت زهرا(سلام الله علیها) آمده بود به خوابش، درست قبل از عروسی. 🌷شهید مصطفی ردانی پور🌷 📚یادگاران، کتاب شهید ردّانی پور، ص 83 🌙 🆔 @Ebrahimhadi
🌸آیت الله #بهجت(ره) : هر قدر که نماز هایت منظم و اول وقت باشد ، امور زندگیت هم تنظیم خواهد شد ، مگر نمی دانی که رستگاری وسعادت با نماز قرین شده است ..⁉️ 🆔 @Ebrahimhadi
چشمان شهدا🌷 به راهی است که از خود به یادگار گذاشته اند... اما چشم ما🍃 به روزی است که با آنان رو برو خواهیم شد... 🔸..رفیق؟ یه جوری زندگی کن که پیش اربابت سَرت پایین نباشه.. 🆔 @Ebrahimhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تیزر اولین جشنواره شهید ابراهیم هادی 📆 مهلت ارسال آثار تا 22 بهمن ماه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 استاد عالی 🌿روایتی متفاوت و زیبا از دلیل نماز خواندن... هیچ واجب و مستحب دیگه‌ای جای #نماز رو نمی‌گیره، همونطور که دست یا گوش، جای چشم رو پُر نمی‌کنه. #درس_اخلاق 🆔 @Ebrahimhadi
🌷سالروز شهادت شهید حسن باقری #اهمیت_نماز سوار بلدوزر بودیم.🚜🚜🚜 می رفتیم خط؛ عراقی ها همه جا را می کوبیدند. صدای اذان را که شنید گفت « نگه دار نماز بخونیم.»  گفتیم «توپ و خمپاره می آد، خطر داره .»💣 گفت «کسی که جبهه می یاد ، نماز اول وقت را نباید ترک کنه.» 🆔 @Ebrahimhadi
🌷شهید محمد بلباسی🌷 آخرت خود را به دنیای فانی نفروشید. کمک به مستمندان و محرومین را فراموش نکنید... در عرصه های اجتماعی؛ فرهنگی و سیاسی حضور فعال داشته باشید... گوش به فرمان ولی فقیه زمان خود باشید... ادامه دهنده راه شهدا باشید؛ نگذارید این علم به زمین بیفتد... 🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📕 قسمت ۲۹ راوی: مجید کریمی 🌿 "خوزستان" تمام اخلاق و رفتار سيد مجتبي درس بود. همه كارهايش براي ما آموزنده بود. فراموش نميكنم اولین باری که او را دیدم سال 1365 در هفت تپه و گردان مسلم بود. سید از نیروهای گروهان سلمان بود.رفتار و ظاهرش برایم جالب بود. همیشه تمیز و آراسته، پیراهن سرشانه دار، شلوار شش جیب، کلاه کوچک مشکی و شال سبز نشانة ظاهری او بود. فوتبال هم خیلی خوب بازی ميکرد. سید هیبت عجیبی داشت. چهره ای نافذ و گیرا داشت. با یک نگاه انسان را جذب ميکرد. صدای او در مداحی سوز عجیبی داشت. همین عوامل باعث ميشد همه تقاضای حضور درگروهان سلمان را داشته باشند.بعد از آن ایام، دیگر سید را ندیدم تا جنگ به پایان رسید. من در خوزستان در مقر تیپ سوم لشکر 25 کربلا بودم. اواخر سال 1367 بود. پس از بهبودی سید، او هم به خوزستان آمد. سید در اطلاعات عملیات لشکر مشغول شد.البته اوایل کار پیش هم نبودیم. مدتی بعد او هم به تیپ سوم آمد. سعی ميکردم یک لحظه از او جدا نشوم. تمام اخلاق و رفتار او برای من درس داشت. بسیار در من تاثیرگذار بود.هیچگاه ندیدم که ما را به کاری امر و نهی کند، بلکه همیشه غیر مستقیم حرفش را ميزد؛ مثلا، آخر شب ميگفت:((من ميروم وضو بگیرم. در روایات تأکید شده کسی که با وضو بخوابد شیطان به سراغ او نمي آید و ...)) ناخودآگاه ما هم ترغیب ميشدیم و به همراه او برای وضو گرفتن حرکت ميکردیم. 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 خیلی با هم رفیق شده بودیم. کار خاصی هم در منطقه خوزستان نداشتیم. سید ميگفت:((از این فرصت باید برای خودسازی استفاده کرد. از همین دوران شروع کرد و برای خودش قوانینی نوشت و به آنها عمل ميکرد.))در تابستان روی پشت بام ميخوابید. نیمه های شب بلند ميشد و آمادة نمازشب ميشد. از فضائل نماز شب برای من هم ميگفت. اینکه در احادیث آمده((بر شما باد به نماز شب حتی اگر یک رکعت باشد. زیرا انسان را از گناه باز ميدارد. خشم پروردگار را خاموش ميکند. سوزش آتش را در قیامت دفع ميکند. بعد دربارة نماز شب خواندن شهدا ميگفت. سید اهل عمل به دستورات دین بود. برای همین کلام او بسیار تأثیرگذار بود. افرادی که با او کار ميکردند، بعد از مدتی همگی به نماز جماعت و یا نماز شب مقید ميشدند. 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 توصیه کرد شام کم بخور امشب کار داریم! نیمه های شب با هم سوار موتور هوندا 250 شدیم و رفتیم سمت اروند. معمولا برای سرکشی به پست هارا انجام ميدادیم. اما آن شب فرق ميکرد. رفتیم به سراغ یکی از خاکریزهای به جا مانده از دوران جنگ. آسمان پرستاره اروند و نخل های کنار ساحل صحنة زیبایی ایجادکرده بود. یاد شب عملیات در ذهنم تداعی شده بود. مدتی با هم راه رفتیم. سيد ساکت بود و فکر ميکرد. بعد نشست روی خاکریز و دستش را کرد توی خاک و بالا آورد مُشت او پر از خاک بود. رو به من کرد و گفت:((مجید، امروز وظیفه من و تو اینه که این خاکریز رو گسترش بدیم و بیاریم توی شهرها!)) ابروهايم را جمع کردم. معنی این حرف سید را نميفهمیدم. خودش توضیح داد و گفت:((تیر و توپ و تفنگ دیگه تموم شد! ما باید توی شهر خودمون، کوچه به کوچه، مسجد به مسجد، مدرسه به مدرسه، دانشگاه به دانشگاه کار کنیم. باید بریم دنبال جوان ها.باید پیام این هایی که توی خون خودشون غلتیدند رو ببریم توی شهر.)) گفتم: ((خب اگه این کار رو بکنیم، چی ميشه!؟))برگشت به سمت من و با صدایی بلندتر گفت:((جامعه بیمه ميشه. گناه در سطح جامعه کم ميشه. مردم اگه با شهدا رفیق بشن، همه چی درست ميشه. اونوقت جوان ها ميشن یار امام زمان(عج)...بعد شروع کرد توضیح دادن:((ببین، ما نميتونیم چکشی و تند برخورد کنیم. باید با نرمی و آهسته آهسته کار خودمون رو انجام بدیم. باید خاطرات کوتاه و زیبای شهدا را جمع کنیم و منتقل کنیم.نباید منتظر باشیم که ما رو دعوت کنند. باید خودمان بریم دنبال جوان ها. البته قبلش باید روی خودمان کار کنیم. اگه مثل شهدا نباشیم، بی فایده است. کلام ما تأثیر نخواهد داشت.))آن شب به یاد ماندنی گذشت. فراموش نميکنم. سید ميگفت: ((من فرصت زیادی ندارم. به این آسمان پرستاره اروند من بیش از سی سال عمر نميکنم! اما از خدا خواسته ام به من توفیق کار برای شهدا را بدهد.))صبح روز بعد یک دفتر بزرگ آورد و به من نشان داد. گفتم:((این چیه؟!))گفت:((منشور درست زندگی کردن!))از دست او گرفتم و نگاه کردم. دیدم در تمام صفحات این دفتر، بریدة روزنامه چسبانده! در آن زمان روزنامه اطلاعات ستونی داشت به نام دو رکعت عشق.سید تمام آن ها را بریده و به این دفتر چسبانده بود. در هر صفحه دربارة سیره و زندگی یک شهید توضیحاتی نوشته شده بود. ♻️... 🆔 @Ebrahimhadi 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#ختم_قرآن_کریم به نیابت از شهید ابراهیم هادی هدیه به حضرت زهرا(س)🌹 📖هرشب یک صفحه: 6 🆔 @Ebrahimhadi
ترجمه صفحه ی 6
@Ebrahimhadi-moraghebe.mp3
3.6M
۸۴ موضوع: مراقبه و محاسبه از اعمال سخنران: حجت الاسلام محرابیان 🆔 @Ebrahimhadi
هدایت شده از  شهید ابراهیم هادی
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺 ‌ 🔸 دعای فرج 🔸 ‌ هرشب ساعت ۲۰ تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷 👉 @Ebrahimhadi 👈
5 فرمانده ناشناس پس از شهادت سرباز وظیفه عربیان، که رابطه‌ی عاطفی شدیدی بین او و سرهنگ بابایی بود. قرار بود مراسم دعای توسّلی در منزل شهید برگزار گردد. به همین خاطر من با تعدادی از پرسنل به همراه شهید بابایی جهت شرکت در آن مراسم به منزل آن شهید رفتیم. پس از خواندن دعا، که بخشی از آن نیز توسط شهید بابایی خوانده شد، آماده‌ی رفتن شدیم. پدر شهید برای مشایعت میهمانان در جلوی در ایستاده بود. شهید بابایی با لباس ساده و به صورت ناشناس در آن مراسم حضور داشت؛ ولی گویا کسی او را به پدر شهید معرفی کرده بود. به همین خاطر، هنگام خداحافظی با شهید بابایی، خم شد تا دست او را ببوسد. شهید بابایی می کوشید تا دست خود را بکشد و مانع شود؛ ولی موفق نشد. او از این حرکت ناراحت شد و بی‌درنگ به پای پدر شهید افتاد و پای او را بوسید. پدر شهید خم شد و شانه‌های بابایی را بالا کشید و او را در آغوش گرفت. آنگاه هر دو شروع کردند به گریستن. دقایقی می‌گذشت و آنها همچنان در آغوش یکدیگر می‌گریستند. 🌷شهید عباس بابایی🌷 📚ستوان اکبر صادقیان، پرواز تا بی نهایت، ص137 🌙 🆔 @Ebrahimhadi