eitaa logo
شهید ابراهیم هادی
13.3هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
644 ویدیو
61 فایل
"کاری کن که خدا خوشش بیاد" تو دعوت شده ی خاصِ آقا ابراهیم هستی تا کمکت کنه به خدا برسی❤️ 🛍فروشگاه: @EbrahimhadiMarket ⚠️تبلیغات: @Ebrahimhadi_ir 👤ارتباط با مدیر: @Khademe_ebrahim ❌حذف‌آیدی‌ازروی‌عکسهاموردرضایت‌مانیست❌
مشاهده در ایتا
دانلود
ترجمه صفحه ی 44
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۱۸ موضوع: تربیت دینی سخنران: حجه الاسلام ماندگاری 🆔 @Ebrahimhadi
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺 ‌ 🔸 دعای فرج 🔸 ‌ هرشب ساعت ۲۰ تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷 👉 @Ebrahimhadi 👈
تنها، غریب، بی کس و بی آشیان شدی تبعیدی مجاور یک پادگان شدی طوفان غم شکوه بهار تو را گرفت... بیهوده نیست این همه رنگ خزان شدی ▪ ️شهادت امام هادی النقی علیه‌السلام تسلیت باد. آخرین سخنان امام هادی(ع) به فرزندش امام حسن عسکری(ع): سلام مرا به فرزندم مهدی(عج) برسان و بگو، جدت در حالی شهید شد که بسیار آرزوی دیدار تو را داشت... 🆔 @Ebrahimhadi
ده روزی مانده بود به عیدنوروز۹۶، آمد که جایی سراغ نداری در وقت‌های تعطیلاتی بایستم کار کنم؟ گفتم:(( اتفاقا این قنادی که کار می‌کنم نیرو می‌خواد.)) خب اگر من بودم قاعدتا برایم مهم بود که چقدر حقوق می‌دهد؛ بیمه می‌کند یا نه و ساعت کاری‌اش به چه شکل است.  اولین سوالش این بود:(( سرِ ظهر می‌ذاره برم نماز اول‌وقت بخونم؟)) تا بعد از سیزدهم عید آمد مغازه. وسط کار کلا نقل زبانش سوریه و شهادت و رفقای شهیدش بود. برای این‌که جو را عوض کنم. گفتم:(( بروبابا! منم اگه برم شهید می‌شم.)) صاحب‌مغازه گفت:(( محسن! این‌طور فایده نداره. برو یه گونی بزرگ بیار این مجید رو کله کنیم بره.)) همین‌طور که داشت شیرینی‌ها را می‌چید داخل جعبه گفت:(( پررو می‌شه؛ ولی تو جنگ خودمون بودن همچین منافقایی که سرشون به سنگ خورد و رفتن و شهید شدن. یه دفعه می‌بینی این مجید شهید می‌شه و سر ما بی‌کلاه می‌مونه!)) برشی از کتاب " " ❤️ 🆔 @Ebrahimhadi
💓 #سلام_امام_زمانم 🍃 ای یوسف گم گشتهٔ غایب ز نظرها 🍃 جان بر لب عشاق رسیدست کجایی؟ 🍃 باز آی و نظر کن به من خستهٔ بیمار 🍃 جانم به فدایت که طبیب دل مایی 🔹 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود🔹 🌷 اَللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج 🌷 🆔 @Ebrahimhadi
💕 #امام_هادی (ع): ⏺خداوند، دنیا را سرای بلا و آزمایش و آخرت را سرای ابدی قرار داده است و گرفتاری دنیا را سبب پاداش آخرت ساخته و ثواب آخرت را عوض بلای دنیا قرار داده است.🍃 📚تحف العقول، ص ۴۸۳🌿 ▪️شهادت حضرت امام علی النقی الهادی علیه السلام تسلیت باد🏴 🆔 @Ebrahimhadi
🌹چه کرده ای تو با دلم.. که تا دنیا دنیاست هیچ کسی برای من تــ❤️ــو نمی شود... 🆔 @Ebrahimhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنرانی تکان‌دهنده آیت الله مجتهدی: هر طوری می‌خوای زندگی کن فقط بدون آخرش مرگِ ... 🆔 @Ebrahimhadi
🍃دومین یادواره شهید ابراهیم هادی و شهید سید عباس شاکری🌷 سخنران:حجه‌الاسلام کمیل پهلوان زاده مداح: حاج محمود شریفی ⏱زمان: چهارشنبه ۲۲ اسفند ماه 📍مکان: کاشان،طاهرآباد،حسینیه حضرت فاطمه‌الزهرا(س) 🆔 @Ebrahimhadi
ترجمه صفحه ی 45
13.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفته های اهلبیت رو باور داشته باشیم 🎤 #حجه_الاسلام_کمیل_پهلوان_زاده 🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📕 قسمت ۶۹ راوی:حمید فضل الله نژاد از قول آقای عبدالحسین برزیده 🌿"برنامهء علمدار" از روايت فتح تهران تماس گرفتند. خواستند كه برويم و درباره شهيد سيد مجتبي علمدار فيلم تهيه كنيم. گفتم:((يعني چی!؟ آقا سيد كه زنده است. برويم براي او فيلم تهيه كنيم؟! همین يكي دو ماه پيش بود كه برنامة روايت فتح، مصاحبه ايشان را پخش کرد.)) گفتند:((ایشان شهيد شده اند.))با تعجب پرسيدم:((چطور؟!))گفتند:((آقا سيد مجتبي علمدار جانباز شيميايي بودند.))من آن موقع مشغول کار بر روی پروژه شهید جهان آرا بودم. آمدم و فیلم مصاحبه سید را دیدم. بعد هم گروهي را آماده كردم و رفتيم ساري. ابتدا به سراغ لشكر 25 رفتيم و خودمان را معرفي كرديم. گفتيم ميخواهيم درباره سردار شهيد، سيد مجتبي علمدار، فيلم تهيه كنيم. به ما گفتند درجة سيد سردار نبوده، او سروان بوده. با خودم فكر كردم كه روايت فتح درباره سرداران فيلم تهيه ميكند، نه ... کسی زیاد تحویل نگرفت. پس از مدتی با ناراحتي برگشتيم تهران. به روايت فتح اعلام کردم كه ادامه نميدهيم. شب آمدم خانه، نيمه هاي شب خواب عجیبی ديدم. دو نفر سيد با لباس سبز به سمت من آمدند. به من گفتند:((رفتي به جايي تا از نوادگان ما فيلم بگيري، اما برگشتي؟!))با ترس از خواب پريدم. به آنچه در خواب ديده بودم فكر ميكردم. رفتم وضو گرفتم و نمازم را خواندم. دوباره خوابيدم. همان خواب دوباره تکرار شد. صبح اول وقت رفتم روايت فتح. گفتم ميخواهم برای سید کار کنم. تعجب کردند. وسایل سریع آماده شد، به همراه عوامل حرکت کردیم.در ساری دوباره همان مسائل پیش آمد. کسی همکاری نميکرد! در همان محل لشکر 25 نشسته بودیم که یکی از دوستان آقا مجتبی مجید کریمی آمد! گفت:((در خواب سید را دیدم که گفته برو لشکر. بچه های روایت فتح منتظر کمک هستند. برو کمکشان کن.))رفتیم با خانواده شهيد علمدار ديدار كردیم. رفقای او هم جمع شدند. بعد به همراه گروه رفتيم و از شب تا نزدیک صبح برنامه ضبط كرديم. خیلی عجیب بود. همه خاطرات او زیبا و در عین حال غم بار بود.برگشتیم تهران. برنامه در چهار قسمت آماده شد. بعد از مدتي دوباره از روایت فتح با من تماس گرفته و گفتند:((اگر اين چهار قسمت را پخش كنيم، هشتاد درصد بينندگان به شدت متأثر ميشوند. بهتر است آن را كم كنيد.)) ما هم صحنه هايي را كه ممكن بود مردم را ناراحت كنند كوتاه كرديم. بنابراين تبديل به دو قسمت شد. وقتي توسط روايت فتح برنامه علمدار پخش شد، خيلي از دوستان شهيد سيد مجتبي علمدار، كه در شهرستان هاي ديگر بودند و از شهادت او خبري نداشتند، متوجه شدند و مثل سيل به سمت ساري سرازير شدند.این برنامه یکی از پرمخاطب ترین برنامه های آن سال بود. ♻️... 🆔 @Ebrahimhadi 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺 ‌ 🔸 دعای فرج 🔸 ‌ هرشب ساعت ۲۰ تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷 👉 @Ebrahimhadi 👈
صلی الله علیک یا اباعبدالله❤️ رنج تـو رابه گنجِ فراوان نمی‌دهم درد تـو رابه دارو و درمان نمی‌دهم زخم تو رابه مرهم‌وخاک تو رابه مشک خار ره تـو را به گلستان نمیدهم... به تو از دور سلام🌹 به سلیمان زمان،از طرف مور سلام🌹 🆔 @Ebrahimhadi
🌸🍃 #امام_کاظم (ع): 🍃خداوند در زمین بندگانی دارد که برای برآوردن نیازهای مردم می کوشند؛ اینان ایمنی یافتگان روز قیامت اند.🍂 📚کافی، ج۲، ص۱۹۷🌿 🆔 @Ebrahimhadi
🌺 امام صادق (ع) میفرمایند: ✍کسی که در راه برطرف ساختن نیاز برادر خود قدم بردار، مانند کسی است که سعی میان صفا و مروه به جای آرد. 📘 تحت العقول ص۳۰۳ ابراهیم هادی اگر پولی دستش می رسید سعی می کرد به دیگران کمک کند. خودش به کمترین قانع بود، اما تا می توانست به دیگران کمک می کرد. در یکی از محله های اطراف ما پیرمردی مغازه داشت به نام عمو عزت، او از پهلوان های قدیم بود و هر بار به مغازه او می رفتیم، برای ما از زورخانه های قدیم تعریف می کرد. ابراهیم هر بار به بهانه ای به مغازه ی او می رفت و از او خرید می کرد. ما را هم با خودش می برد تا لااقل درآمدی نصیب این پیرمرد شود. 📚 سلام بر ابراهیم۲/ ص۳۲ 🆔 @Ebrahimhadi
💠کلام او💠 هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ اوست خداى يكتا كه معبودى جز او نيست، فرمانروا، منزّه از هر عيب، سلامت بخش، ايمنى بخش، مسلّط بر همه چيز، قدرتمندِ شكست ناپذير، صاحب جبروت و كبريايى. منزّه است از هر چه براى او شريك قرار مى دهند. ✅سوره حشر آیه 23 ✍هوا؛با هوای او خوب میشود❤️ 🆔 @Ebrahimhadi
#ختم_قرآن_کریم به نیابت از شهید ابراهیم هادی هدیه به حضرت زهرا(س)🌹 📖هرشب یک صفحه: 46 🆔 @Ebrahimhadi
ترجمه صفحه ی 46
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📕 قسمت ۷۰ راوی: حمید فضل الله نژاد 🌿"فاتح دل ها" مدتي بود كه در ميدان منتظر مسافر بودم، حالا كه ميخواستم بروم نميتوانستم تكان بخورم! ده تا تاكسي جلو و پشت سرم ايستاده بودند. همان حين متوجه جواني كه چفيه دور گردنش انداخته بود شدم. انگار اهل آبادان بود. به همراه يك ساك كوچك به سمت من آمد. زد به شيشة ماشين. شيشه را پايين كشيدم و گفتم:((بفرماييد.))گفت:(( من را تا آرامگاه ميبرید؟)) نگاهش كردم و گفتم:((بله، بفرماييد.)) تا نشست توي ماشين چشمش به عكس سيد افتاد كه چسبانده بودم روي شيشه. دستي روي آن كشيد و شروع كرد به گریه کردن.تعجب كردم و گفتم: ((آقا، قضيه چيه!؟)) گفت: ((من این سيد را نميشناختم. يك ماه پيش رفتم شهر قم، داخل پاساژ چشمم افتاد به عكس ايشان. ناخودآگاه به سمت آن عكس كشيده شدم. چهره معصومانه ای داشت. رفتم داخل مغازه. عكس و نوارهاي مداحي سيد را خريدم. شب و روزم شده بود گوش دادن به نوارهاي مداحي سيد. شبي در خواب سيد را ديدم كه به سمت من آمد. دعوتم كرد كه سر مزارش بيايم و زيارت عاشورا بخوانم. به سيد گفتم:((من اصلا تا حالا شمال نرفته ام. چه جوري بيام و پيدایت كنم. گم ميشوم.)) نرفتم و فراموشش كردم. چند وقت بعد دوباره به خوابم آمد و گفت: ((چرا نميآيي سر مزارم؟!))از خواب كه بلند شدم سريع وسايلم را جمع كردم و راه افتادم. توي راه خوابم برد. ماشین هم داشت از ساری عبور ميکرد. سيد آمد و تكانم داد و گفت:((پاشو رسيدي.)) ناگهان چشم هايم را باز كردم. همان موقع راننده گفت: ((ساري جا نمونيد.)) سریع پياده شدم و راه افتادم. ناخواسته به سمت ماشين شما آمدم. وقتي گفتم پسردایی و داماد خانواده سید هستم تعجبش بيشتر شد. رساندمش آرامگاه. بعد ماندم و گفتم:((شما زيارت عاشورا بخوان من منتظرم. بايد برويم منزل سيد.)) گفت:(( اصلا غير ممکنه.))ِ گفتم :((درِ خانه سيد به روي كسي بسته نیست چه برسد به اينكه خودش دعوت كرده باشد.)) 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 سال 1374 بود. از پخش فيلم مصاحبه سيد مجتبي توسط روايت چند روزي ميگذشت. با سيد از خيابان جمهوري اسلامي ساري عبور ميكرديم. سید داخل مغازه ای شد. مأمور راهنمايي و رانندگي به سمت من آمد و سلام كرد. بعد سيد را نشان داد و پرسيد:(( اين آقايي كه با شما هستند، چهره شان براي من خيلي آشناست. فكر ميكنم ايشان را جايي ديده باشم.))گفتم: ((شايد در مسجد ديده باشي.))گفت:من اصلاً مسجدي نيستم.))گفتم:((شايد در مراسمي او را ديده اي.))گفت: (( من اصلاً اهل اينجور جاها نيستم.))خنده ام گرفت و به شوخي گفتم:((نكنه در تلويزيون ديدي!؟))گفت: ((بله! بله! درسته. چقدر قشنگ صحبت كرد. چند روز پيش بود. در برنامة روايت فتح درباره شلمچه مصاحبه كرده بود و تلويزيون هم آن را پخش كرد.)) با این مأمور رفیق شدیم. خلاصه گذشت تا اينكه ... ده روز بعد از شهادت سيد آن مأمور راهنمايي و رانندگي دوباره مرا ديد و گفت: ((خدا سيد را بيامرزد! تا حالا در تشييع پيكر هيچ يك از شهدا شركت نكرده بودم. اصلاً خوشم نمي آمد! آن روز جايي بودم كه با من تماس گرفتند و گفتند آماده باش است. بايد سریع ميرفتم. با ناراحتي پرسيدم كه چه خبر شده؟ گفتند قرار است شهيد تشييع كنند. گفتم: ((باز هم شهيد؟!)) پاسخ دادند: اين دفعه شهيد سيد مجتبي علمدار است. رنگ از چهره ام پرید. نميدانم چگونه ولي سريع لباس پوشيدم و در تشييع او شركت كردم. سيد واقعاً چهره معصوم و مظلومي داشت. او نظرم را درباره ي شهدا عوض کرد. 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 دو سه سال بعد از شهادت سيد مشرف شدم به مشهدالرضا(ع) .در راه به شهری رسیدم. براي رفع خستگي نگه داشتم. در خواب و بيداري بودم كه متوجه شدم عده اي دارند درباره ي تصویر سيد مجتبي که پشت شيشه زده بودم صحبت ميكنند.خوب گوش كردم. ميگفتند:((اين عكس شهيد سيد مجتبي علمدار، بريم عكس را ازش بگيريم. ديدم خجالت ميكشند جلو بيايند. بلند شدم و شيشه ماشين را پايين كشيدم و اما باز خجالت ميكشيدند. شروع به احوال پرسي با آنها كردم. گفتم: ميخواهيد اين عكس را به شما بدهم؟ آنها بسيار خوشحال شدند بعد عكس را برداشتم و به آن جوانان دادم. با خودم فكر كردم، اینجا كجا، ساري كجا. این بچه ها از لحاظ سني به سيد مجتبي نزديك هم نيستند اما چگونه ... البته ميدانم براي شهيد و شهادت حد و مرزي وجود ندارد. اما سيد از همان لحظه شهادتش، مانند زماني که در دنیا زندگی ميکرد فاتح دلها شده بود. ♻️... 🆔 @Ebrahimhadi 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۱۹ موضوع: به عشق امام زمان(عج) گناه نکنیم سخنران: حجه الاسلام محرابیان 🆔 @Ebrahimhadi
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺 ‌ 🔸 دعای فرج 🔸 ‌ هرشب ساعت ۲۰ تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷 👉 @Ebrahimhadi 👈
وَإِنِّي لَغَفَّارٌ.. من بخشنده ترینم.. 🌸 ‌ 📚طه/ آیه ۸۲ #روزتون_سرشار_از_یاد_خدا❤️ 🆔 @Ebrahimhadi