eitaa logo
شهید ابراهیم هادی
13.4هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
638 ویدیو
61 فایل
"کاری کن که خدا خوشش بیاد" تو دعوت شده ی خاصِ آقا ابراهیم هستی تا کمکت کنه به خدا برسی❤️ 🛍فروشگاه: @EbrahimhadiMarket ⚠️تبلیغات: @Ebrahimhadi_ir 👤ارتباط با مدیر: https://eitaayar.ir/anonymous/Q19c.FH2k4 ❌حذف‌آیدی‌ازروی‌عکسهاموردرضایت‌مانیست❌
مشاهده در ایتا
دانلود
💠کلام او💠 هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ اوست خداى يكتا كه معبودى جز او نيست، فرمانروا، منزّه از هر عيب، سلامت بخش، ايمنى بخش، مسلّط بر همه چيز، قدرتمندِ شكست ناپذير، صاحب جبروت و كبريايى. منزّه است از هر چه براى او شريك قرار مى دهند. ✅سوره حشر آیه 23 ✍هوا؛با هوای او خوب میشود❤️ 🆔 @Ebrahimhadi
#ختم_قرآن_کریم به نیابت از شهید ابراهیم هادی هدیه به حضرت زهرا(س)🌹 📖هرشب یک صفحه: 46 🆔 @Ebrahimhadi
ترجمه صفحه ی 46
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📕 قسمت ۷۰ راوی: حمید فضل الله نژاد 🌿"فاتح دل ها" مدتي بود كه در ميدان منتظر مسافر بودم، حالا كه ميخواستم بروم نميتوانستم تكان بخورم! ده تا تاكسي جلو و پشت سرم ايستاده بودند. همان حين متوجه جواني كه چفيه دور گردنش انداخته بود شدم. انگار اهل آبادان بود. به همراه يك ساك كوچك به سمت من آمد. زد به شيشة ماشين. شيشه را پايين كشيدم و گفتم:((بفرماييد.))گفت:(( من را تا آرامگاه ميبرید؟)) نگاهش كردم و گفتم:((بله، بفرماييد.)) تا نشست توي ماشين چشمش به عكس سيد افتاد كه چسبانده بودم روي شيشه. دستي روي آن كشيد و شروع كرد به گریه کردن.تعجب كردم و گفتم: ((آقا، قضيه چيه!؟)) گفت: ((من این سيد را نميشناختم. يك ماه پيش رفتم شهر قم، داخل پاساژ چشمم افتاد به عكس ايشان. ناخودآگاه به سمت آن عكس كشيده شدم. چهره معصومانه ای داشت. رفتم داخل مغازه. عكس و نوارهاي مداحي سيد را خريدم. شب و روزم شده بود گوش دادن به نوارهاي مداحي سيد. شبي در خواب سيد را ديدم كه به سمت من آمد. دعوتم كرد كه سر مزارش بيايم و زيارت عاشورا بخوانم. به سيد گفتم:((من اصلا تا حالا شمال نرفته ام. چه جوري بيام و پيدایت كنم. گم ميشوم.)) نرفتم و فراموشش كردم. چند وقت بعد دوباره به خوابم آمد و گفت: ((چرا نميآيي سر مزارم؟!))از خواب كه بلند شدم سريع وسايلم را جمع كردم و راه افتادم. توي راه خوابم برد. ماشین هم داشت از ساری عبور ميکرد. سيد آمد و تكانم داد و گفت:((پاشو رسيدي.)) ناگهان چشم هايم را باز كردم. همان موقع راننده گفت: ((ساري جا نمونيد.)) سریع پياده شدم و راه افتادم. ناخواسته به سمت ماشين شما آمدم. وقتي گفتم پسردایی و داماد خانواده سید هستم تعجبش بيشتر شد. رساندمش آرامگاه. بعد ماندم و گفتم:((شما زيارت عاشورا بخوان من منتظرم. بايد برويم منزل سيد.)) گفت:(( اصلا غير ممکنه.))ِ گفتم :((درِ خانه سيد به روي كسي بسته نیست چه برسد به اينكه خودش دعوت كرده باشد.)) 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 سال 1374 بود. از پخش فيلم مصاحبه سيد مجتبي توسط روايت چند روزي ميگذشت. با سيد از خيابان جمهوري اسلامي ساري عبور ميكرديم. سید داخل مغازه ای شد. مأمور راهنمايي و رانندگي به سمت من آمد و سلام كرد. بعد سيد را نشان داد و پرسيد:(( اين آقايي كه با شما هستند، چهره شان براي من خيلي آشناست. فكر ميكنم ايشان را جايي ديده باشم.))گفتم: ((شايد در مسجد ديده باشي.))گفت:من اصلاً مسجدي نيستم.))گفتم:((شايد در مراسمي او را ديده اي.))گفت: (( من اصلاً اهل اينجور جاها نيستم.))خنده ام گرفت و به شوخي گفتم:((نكنه در تلويزيون ديدي!؟))گفت: ((بله! بله! درسته. چقدر قشنگ صحبت كرد. چند روز پيش بود. در برنامة روايت فتح درباره شلمچه مصاحبه كرده بود و تلويزيون هم آن را پخش كرد.)) با این مأمور رفیق شدیم. خلاصه گذشت تا اينكه ... ده روز بعد از شهادت سيد آن مأمور راهنمايي و رانندگي دوباره مرا ديد و گفت: ((خدا سيد را بيامرزد! تا حالا در تشييع پيكر هيچ يك از شهدا شركت نكرده بودم. اصلاً خوشم نمي آمد! آن روز جايي بودم كه با من تماس گرفتند و گفتند آماده باش است. بايد سریع ميرفتم. با ناراحتي پرسيدم كه چه خبر شده؟ گفتند قرار است شهيد تشييع كنند. گفتم: ((باز هم شهيد؟!)) پاسخ دادند: اين دفعه شهيد سيد مجتبي علمدار است. رنگ از چهره ام پرید. نميدانم چگونه ولي سريع لباس پوشيدم و در تشييع او شركت كردم. سيد واقعاً چهره معصوم و مظلومي داشت. او نظرم را درباره ي شهدا عوض کرد. 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 دو سه سال بعد از شهادت سيد مشرف شدم به مشهدالرضا(ع) .در راه به شهری رسیدم. براي رفع خستگي نگه داشتم. در خواب و بيداري بودم كه متوجه شدم عده اي دارند درباره ي تصویر سيد مجتبي که پشت شيشه زده بودم صحبت ميكنند.خوب گوش كردم. ميگفتند:((اين عكس شهيد سيد مجتبي علمدار، بريم عكس را ازش بگيريم. ديدم خجالت ميكشند جلو بيايند. بلند شدم و شيشه ماشين را پايين كشيدم و اما باز خجالت ميكشيدند. شروع به احوال پرسي با آنها كردم. گفتم: ميخواهيد اين عكس را به شما بدهم؟ آنها بسيار خوشحال شدند بعد عكس را برداشتم و به آن جوانان دادم. با خودم فكر كردم، اینجا كجا، ساري كجا. این بچه ها از لحاظ سني به سيد مجتبي نزديك هم نيستند اما چگونه ... البته ميدانم براي شهيد و شهادت حد و مرزي وجود ندارد. اما سيد از همان لحظه شهادتش، مانند زماني که در دنیا زندگی ميکرد فاتح دلها شده بود. ♻️... 🆔 @Ebrahimhadi 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۱۹ موضوع: به عشق امام زمان(عج) گناه نکنیم سخنران: حجه الاسلام محرابیان 🆔 @Ebrahimhadi
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺 ‌ 🔸 دعای فرج 🔸 ‌ هرشب ساعت ۲۰ تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷 👉 @Ebrahimhadi 👈
وَإِنِّي لَغَفَّارٌ.. من بخشنده ترینم.. 🌸 ‌ 📚طه/ آیه ۸۲ #روزتون_سرشار_از_یاد_خدا❤️ 🆔 @Ebrahimhadi
امیرالمؤمنین عليه السلام: نيكى كن، تا به تو نيكى شود.؛ رحم كن، تا به تو رحم شود... أحسِنْ يُحسَنْ إلَيكَ...، إرحَمْ تُرحَمْ 📚ميزان الحكمه جلد4 صفحه 382 🆔 @Ebrahimhadi
🍃در نـگاهـت چیـزیست، که نمی دانم چیـسـت...؟ مثل آرامـــش بعد از یڪ غـم🍂 مثل پیدا شدن یڪ لبــخـنــد❤️ مثل بـــوی نــم بعد از بـاران💧 در نـگاهـت چـیـزیــسـت ڪه نمـی دانـم چـیـست؟ مــن به آن محــتـاجــم سلام به روح پاکت ای شهید سلام بر ابراهیم🌹 🆔 @Ebrahimhadi
💠کلام نفیس💠 ✍ رجب، ماه #استغفار برای امت من است، پس در این ماه بسیار از خداوند آمرزش بطلبیدکه همانا او بسیار آمرزنده و مهربان است... ✅پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) 📚وسایل الشیعه، ج۱۰ 🆔 @Ebrahimhadi
ذهن مثل #تلويزيون با صدها شبکه است؛ ما هستيم که تصميم ميگيريم روی ڪدام شبڪه باشيم؛ 👈شبڪه رنجــش ، بخشش و ... #تصميم ما همان #ڪنترل ماست. 👌پس لحـــــظاتت را با انتخاب بهتــــرين شـبڪه، زيـــــبا ڪـــن. ❣✨لحظـــــه هاتــون زیــــبـا✨❣ 🆔 @Ebrahimhadi
#کلام_شهدا 🌷 دنیا پوچ است و ما باید برای آخرت توشه بگیریم. از مسجد و نماز و حمایت و اطاعت از امام غافل نشوید. برادرانم! بروید به دنبال فرایض دینی راه و سلوک امیرالمؤمنین علی(ع) نهضت خونین سیدالشهداء، که انسان را به حرکت در مقابل حق علیه باطل در می آورد، عشق امام حسین(ع) را در قلب خود شعله ور کنید. #شهید_یاسر_بهشتی🌹 یــادش بــا صــلـــوات 🆔 @Ebrahimhadi
❤️ ❤️ بسم رب شهدا و صدیقین سلام داداش ابراهیم،قشنگ ترین هدیه خدا،رفیق همیشگی من داداش ابراهیم دلم خیلی تنگه برات،خودمم نمیدونم اینکه دلم برات تنگ شده ینی چی!عکست همیشه جلوی چشمامه، هرثانیه ارامش نگاهت بهم منتقل میشه...ولی باز نمیفهمم اینکه دلم برات تنگ شده ینی چی!!! رفیق انقد دلم میگیره وقتی هرطرف نگا میکنم اثری از مرام تو دیگه نیس...کاش یکی توی این دنیا انعکاس زیبایی های توبود کاش یکمی شبیه تو بودم تا بتونم وقتی تو اسمون زل میزنم به امید اینکه نگاهت به منه بهت بگم دیدی ایندفعه تونستم!!! کاش حداقل بال و پر بهم میدادی که پربکشم سمت خودت...یجایی تو اسمونا هربار نگام به اون بالا میفته به هرکی کنارم باشه میگم نگا....داداش ابراهیمم اون بالاس.. دلم یه نگاه قرص از تو میخواد دلم میخواد هر روز و هر روز بهم نشون بدی که حواست بهم هس... دلم میخواد دلم قرص باشه به نگاه همیشگیت میگم اگه ما شیطنت میکنیم یوقت دلخورنشیا محض جلب توجهه که خودت دوباره برمون گردونی دعاکن برامون یهو از اونور بوم نیوفتیم داداش ما که هرکاری میکنیم تا به همه بفهمونیم این داش ابرامی که ما میگیم از صدتارفیق پایه تره!!! رفاقت باهاش شبیه حس بستنی یخی تو اوج گرمای تابستونه ک میخوری و میگی اخیییش...یا شبیه بغل کردنای پرعشق مامان ک بهت انگیزه میده...کسی گوشش بدهکار نیس خودت بهتر میدونی چقد میخوایم این کتاب رو به زور به خورد ملت بدیم تا مثه ما یه حس اخییییش همیشگی داشته باشن ولی میدونی...من تازه فهمیدم تا خودت نطلبی نمیشه... داش ابرام رفاقت باتو بهترین هدیه خدابود و دراخر میخوام بگم خدایااااا دمت گرمممم که همچین رفیقی سر راهمون گذاشتی که یقمونو بگیره پرت کنه تو بغل خودت... شکرت که این اقا ابراهیم و افریدی راستی داش ابرام...اونطرفم رفیقات و سرکارمیذاری؟ نمیشه ماروهم شوخی سوخی سرکارمون بزاری..سفارش کنی مهربزنن رو پیشونیمون که فلانی ادم شد... شاید مارو اشتباه گرفتن نوشتن تو لیست کسایی که ادمشون کردی و از کوچه پس کوچه ها کشوندی شون تو بغل خدا.. خلاصه بعد همه این حرفا..دعابرامون یادت نره...❤️رفیق شهیدم❤️ 🆔 @Ebrahimhadi
#ختم_قرآن_کریم به نیابت از شهید ابراهیم هادی هدیه به حضرت زهرا(س)🌹 📖هرشب یک صفحه: 47 🆔 @Ebrahimhadi
ترجمه صفحه ی 47
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۲۰ موضوع: خدایا دستمو بگیر سخنران: حجه الاسلام مومنی 🆔 @Ebrahimhadi
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📕 قسمت ۷۱ راوی : ص ع _ از شهر خوی 🌿"رسول دل" آقا سيد مجتبي علمدار را خيلي اتفاقي شناختم. زمستان بود. براي خريدن نوار يكي از مداحان به نمايشگاهي كه در شهرمان داير بود رفتم. نوار حضرت ابوالفضل(ع) آن مداح را خواستم. فروشنده نواري به من داد با عنوان شهيد علمدار. چون آقا ابوالفضل(ع)هم علمدار بودند فكر كردم همان است و خريدم. وقتي آن را در خانه گوش دادم متوجه شدم مداحي ناشناس براي خانم حضرت رقيه(س)ميخواند. از آنكه نوار اشتباهي خريده بودم دمق شدم. ولي با اين حال، آن مداح ناشناس صدايی بسیار دلنشين داشت. چند روز بعد كاملاً اتفاقي برنامه ي روايت فتح را دیدم. موضوع برنامه شهيد علمدار بود اما از آن روز نام شهيد را فهميدم كه نوار از چه كسي است.علمدار در گوشه بايگاني ذهنم خاك ميخورد تا...دلم با خدا بود. ولي نميدانم كدام قدرت شيطاني مرا از رفتن به سوي خدا بازميداشت! در خواندن نماز كاهل بودم. يك روز ميخواندم و دو روز نمازم قضا ميشد.اين بدتر از هر سرطاني دلم را احاطه كرده بود. سعي ميكردم با گوش كردن به نوارهاي مذهبي و رفتن به مجالس دعا هر طوري كه ميشد دلم را شفا دهم،اما نشد.سال 1377 در اثر تصادف پايم شكست. درمانش طولاني شد. از طرفي همان سال در مرحله اختصاصي كنكور هم قبول نشدم. و اين ضربه ي روحي شديدي بر من وارد كرد.ايمان ضعيفي داشتم؛ ضعیف تر و بدتر شد. كاهل بودن در نمازم تبديل شد به بي نمازي كامل! ماه رمضان آمد و من تنها دهانم را بستم. يك بار هم مسجد نرفتم حتي در شب هاي قدر. روزها و ماه ها پشت سر هم ميگذشت و من...شبی در خواب ديدم مجله اي در مقابل من هست. تيتر روی آن نوشته بود: آخرين وسايل به جا مانده از شهيد علمدار به كسي كه محتاج آن است به قيد قرعه اهدا ميشود. مجله را خريدم و با تعجب ديدم، وسايل سیدمجتبی به من رسيده است. شيشه اي عطر، تكه اي گوشت مرغ كه نوشته بودند ته مانده ي آخرين غذاي آقا سيد است. به همراه چند قطعه عكس و دست نوشته. بارزترين عكس، عكسي بود كه در آن آقا سيد روي زمين كربلا دراز كشيده بود و خون از سرش به زمين ريخته بود. با خودم گفتم سيد كه در جبهه شهید نشده؟! لابد ميدانست كه عاقبت كارش شهادت است. برای همين اين عكس را براي آلبوم شهادتش گرفته.تا آن روز حتي يك قطعه عكس از آقا سيد نديده بودم. فقط همان برنامه ي روايت فتح بود كه آن هم جسته و گريخته ديده بودم. تكه ي گوشت را خوردم. كمي از عطر را كه به گمانم رنگ قرمز داشت به لباس هايم زدم.با صداي مادرم از خواب بيدار شدم. وقت نماز صبح بود. ولي من كه به بي نمازي عادت كرده بودم به اتاق ديگري رفتم تا بخوابم. اما... حال عجيبي پیدا کرده بودم. اما هرطور بود خوابيدم. دوباره خواب ديدم، درست زير همان عكس آقا سيد نوشته بودند:((تو خواب نيستي، تو بيداري، اين بيداري است. از خواب پریدم و مشغول نماز شدم. نزديك محرم بود. آن ایام انگار نيرویی از درونم مرا به سمت خدا هل ميداد. نماز برايم چنان حلاوتي پيدا كرد كه آن را نميخواستم با هيچ لذتي در دنيا عوض كنم. دلم عاشق نماز شد و نماز برايم طعم ديگري يافت. براي اولين بار در تمام عمرم، محرم و صفر ميهمان زيارت عاشوراي امام حسين(ع) شدم. ايام فاطميه دلم غريب شد. انگار تمام صحنه هاي مصيبت بي بي دو عالم جلوی چشمانم پدیدار ميشد. گريه هايم براي اهل بيت(ع) به خصوص خانم حضرت زهرا(س) و امام حسين(ع) حال و هواي عجيبي گرفته بود. اصلاً تا آن لحظه نميدانستم روزي به نام عرفه هم است. به واسطة نوار عرفه آقا سيد، روز عرفه و قداستش را شناختم. خدا سيد را رسول دل من كرد و به واسطه ي او مرا از منجلاب گناه بيرون كشيد. ♻️... 🆔 @Ebrahimhadi 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🌺هر شب به رسم قرار عاشقی🌺 ‌ 🔸 دعای فرج 🔸 ‌ هرشب ساعت ۲۰ تعجیل در فرج مهدی فاطمه صلوات🌷 👉 @Ebrahimhadi 👈
🔸از عشق زمینی تا آسمانی شش سالی که مرتضی برای خواستگاری از من وقت گذاشته بود،اتفاقات عجیبی برایش رخ داده بود. خودش برایم تعریف می کرد :« اون روزها نمازشب می خوندم و می گفت خدایا! فاطمه رو راضی کن . روزه می گرفتم و می گفتم خدایا! فاطمه رو راضی کن. نماز مستحبی خدا! فاطمه راضی بشه و ... چندین بار پیش اومد که تنهایی به بیابان های بیرون شهر می رفتم. راه می رفتم و تنهایی شروع می کردم به دعا خوندن! سقفم آسمون بود و زیر پام کویر. به خدا می گفتم : خدایا! چیکار کنم این دختر راضی بشه؟ کم کم سکوت و تنهایی و صدای حیوانات و... من رو می گرفت و من رو به فکر قبر و قیامت و... می انداخت. به جایی رسیدم که به خدا می گفتم من کی هستم؟ تو کی هستی؟ من قراره تو این دنیا چیکار کنم؟... فاطمه! این نه گفتن های تو باعث شد من از یک عشق زمینی به عشق آسمونی برسم» بعضی اوقات به مرتضی می گفتم : « ای کاش زودتر به تو جواب مثبت داده بودم » امّا مرتضی می گفت : « نه! تو من رو ساختی» برشی از کتاب ساقیان حرم 11_خاطرات فرمانده نابغه مدافع حرم شلمانی (حسین قمی) 🆔 @Ebrahimhadi
#یا_صاحب_الزمان_عج🌿 من از تو بیخبرم،وضعِ حاد یعنی این و بی تو در به درم، گردباد یعنی این درون بخش خبر، روزنامه‌چی بنویس که دیرکرد آقا.. رویداد یعنی این...! تعجیل در فرج آقا ۳ صلوات 🆔 @Ebrahimhadi
امام زمان(عج) می فرمایند: اگر طلب مغفرت و آمرزش برخى از شما براى یکدیگر نبود، تمام اهل زمین هلاک مى گشتند. 📚دلائل الامامة، ص297 🆔 @Ebrahimhadi
چقدر پر می کشد دلمان به هوایتان انگار تمام پرنده های جهان در قلبمان آشیانه کرده اند...🍂 #سلام_بر_شهدا🌺 🆔 @Ebrahimhadi
🌲شهید ابراهیم هادی: سادات اولاد حضرت زهرا(س) هستند؛ پیش خدا آبرو دارند و احترامشان واجب است. سادات را به حق مادرشان قسم دهید تا خدا انقلاب و امام را یاری کنید. 📚سلام بر ابراهیم۲ 🆔 @Ebrahimhadi
🌷 🌷 ☘ولادت: ۱ خرداد ۱۳۴۲ 🌺شهادت: ۲۲ اسفند ۱۳۶۲ 🌾محل شهادت: جزیره مجنون-عملیات خیبر 📝گزیده از وصیت‌نامه شهید: 🖊در درجه اول وصیتم به ملت ایران این است که ای پدران و ای مادران و ای خواهران و ای کسانی که شما در پشت جبهه ها قرار دارید سعی کنید فریب مادیات را نخورید و برنامه های معنوی از جمله دعا و نماز جماعت و نماز جمعه ها را دست کم نگرفته و بدانید که این ها هستند که اگر با اخلاص انجام شود در دنیا به درد ما می خورد. 🖊ای عزیزان، این دنیا خیلی زود میگذرد و بالاخره مرگ ما روزی فرا میرسد، پس ما کاری نکنیم که دفترچه اعمالمان سیاه باشد که فشار قبر و عذاب الهی بسیار سخت خواهد بود و در درجه دوم وصیتم به نسل جوان و دوستان و رفقایم بخصوص می باشد، ای دوستان و ای برادران عزیز که شما ستون انقلاب هستید سعی کنید این انقلاب و معیارهای ان را حفظ کنید و نگذارید دشمن خارجی و داخلی بر شما مسلط شود. سعی کنید همیشه قدم در جهت ساختن خود بردارید که اگر هر کس خود را اصلاح کند جامعه هم اصلاح خواهد شد. شما الان باید به منزله علی اکبر امام حسین (ع) بوده و از جان و دل یاور این رهبر عزیز بوده و گوش به فرمان او باشید. 🖊ای دوستان به خدا شهدا در روز قیامت جلوی ما را خواهند گرفت و از ما بازخواست خواهند کرد. سعی کنید در زندگی دنیوی خود الگو بوده و عاقبت خود را بوسیله مرگ شیرین و با عزت که همان شهادت فی سبیل الله است انتخاب کنید و با این دنیا وداع کنید که این دنیا برای مومن زندان است و برای کافر بهشت است. 🌹یادش با صلوات🌹 🆔 @Ebrahimhadi