eitaa logo
پژوهش اِدمُلّاوَند
439 دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
268 فایل
🖊ن وَالْقَلَمِ وَمَايَسْطُرُونَ🇮🇷 🖨رسانه رسمی محسن داداش پورباکر_شاعر پژوهشگراسنادخطی،تبارشناسی_فرهنگ عامه 🌐وبلاگ:https://mohsendadashpour2021.blogfa.com 📩مدیر: @mohsendadashpourbaker 🗃پشتیبان:#آوات_قلمܐܡܝܕ 📞دعوت به سخنرانی و جلسات: ۰۹۱۱۲۲۰۵۳۹۱
مشاهده در ایتا
دانلود
https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/4174 ﷽ن و القلم و ما یسطرون 📩شناسه ۱۴۰۳۱۲۱۴۱۱۰۳ 🌍 🖨انتشار برای نخستین بار در پیامرسان ایتا در  کانال پژوهش ادملاوند 🚨گزارشی نویافته در بندپی 👇👇 📜گزارش بن جعفر در سنه ۱۴ ربیع الاول ۱۲۵۱ قمری برابر با جمعه ۱۲۱۴/۰۴/۱۹ خورشیدی 📎نکته: 📓کتابت خطی آخوند ملاهادی مقری (()) در ۷۴ صفحه در سال ۱۲۱۴ شمسی انجام شده است که تمامی صفحات آن بدون قلم خوردگی اما در برخی از صفحات خوردگی، سوراخ و حتی امحا شده نیز مشهود است. 🖊خوانش: ۱۴۰۳/۱۲/۰۳ 📸هیچگونه نمایه ای از این کتابت خطی در اختیار پژوهش ادملاوند نیست. 🔴 به‌ منظور حفظ حریم شخصی، انتشار نمایه یا اصالت سند و یا کتابت و یا نام دارنده ی این اسناد و کتابت به خودشان واگذار شده است. ⚠️چاپ و نشر مطالب بردن از نگارنده و منبع مجاز نبوده و درج منبع الزامی است. 🟠با توجه به نسبی بودن علم تاریخ، این مطالب تا زمانی اعتبار دارد که سند اصیل و متقنی آن را نفی نکند. در صورتی که اسناد جدید و دارای اصالتی به دست آید که با مطالب موجود در این پژوهش تعارض داشته باشد، نگارنده بدون هیچ گونه تعصبی ، آن را خواهد پذیرفت. 🟡تمامی حقوق برای محسن داداش پور باکر محفوظ است . ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ❅𖣔༅═─ 💥 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
﷽ن و القلم و ما یسطرون 📩شناسه ۱۴۰۳۱۲۱۴۱۱۰۳ 🌍 🖨انتشار برای نخستین بار در پیامرسان ایتا در  کانال پژوهش ادملاوند 🚨گزارشی نویافته در بندپی 👇👇 📜گزارش بن جعفر در سنه ۱۴ ربیع الاول ۱۲۵۱ قمری برابر با جمعه ۱۲۱۴/۰۴/۱۹ خورشیدی 📎نکته: 📓کتابت خطی آخوند ملاهادی مقری (()) در ۷۴ صفحه در سال ۱۲۱۴ شمسی انجام شده است که تمامی صفحات آن بدون قلم خوردگی اما در برخی از صفحات خوردگی، سوراخ و حتی امحا شده نیز مشهود است. 📖در بخشی از این کتاب آمده است: 👇👇 {{... کاک گورزن۱ اَتِر اَتِر۲ از شکنجه برآمده و در خردیم۳ آتش انتقام بر افروخت اَجَق وَجَق۴ اَجَگ وَجَگ۵ ... [ناخوانا] که از توقف در دولت روار۶ کماکان به قیام و قعود بوده، به لاروسر۷ بِچکِل۸ و در سنگ سی۹ بَخوشت۱۰ که از زیادت وِولی۱۱ و بِزوَلگ۱۲ خردیم بِشتِ زیک۱۳ زحمت نِنی ماه۱۴ سرحد توان شده ...[ناخوانا] «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِه‏» [ قرآن سوره عبس آیه۲۴] بَبوگِل۱۵ در کوترکلی۱۶ بِقوک بِفره۱۷ را محبوس کرد و یحیی گتکه۱۸ به وی وَج۱۹ بنیاد تسخیر ملک نهاد. ...[ناخوانا] دی پشت۲۰ را خصم تردد مجاز است و دست چَپو۲۱ دراز واز۲۲. ملزومات چَپِرچَپو۲۳ و هواخواهی به رایت خلاف و نفاق در زرتلک۲۴ اساس مخالفت فراهم آمد و خان دیا۲۵ با جمعی فرمان داد که «أَفْضَلُ الْمَالِ مَا قَضَیْتَ بِهِ الْحُقُوقَ»۲۶ حجت است. عاقبت اردشیر بورا و عبدالمجید حاجی و نقی ملکشاه و علیخان عمران در زمان واحد چادرکا۲۷ تا فله کا۲۸ را به حیز تصرف و حیطه تسخیر آوردند. کاک را مقتول و یحیی را ماسور داشته. طهماسب خان باکر۲۹ با چند سواره از دهنه بیلاخ اده۳۰ بی توقف بر دولت روار نشست. عنان نصرت و پیروزی تا تیمکا۳۱ دولت نو شد. چون سلطان اده ملا۳۲ به فراخ غنیمت یافته امر به سنت کرد....}} 📝پانویس: ۱/ | نام شخص است. ۲/کج کج | واژه ی مازنی ۳/نام مرتعی در جنوب روستای دولت رودبار بندپی غربی بابل ۴/آشفته ۵/درهم برهم ۶/دولت رودبار ۷/نام زمین مزروعی در دولت رودبار ۸/جستجو ۹/به نظر می رسد باشد | نام قطعه ای از زمین مزروعی در آبادی دولت رودبار است. ۱۰/افسرده ۱۱/نوعی درخت جنگلی که بخاطر نوع برگش شهرت دارد. برگهای این درخت پس از ساییدن بین دو دست همچون صابون کف میکند. پیشتر برخی از جنگل نشینان برای شستشوی لباس از آن استفاده میکردند. ۱۲/نوعی درخت جنگلی ۱۳/نوعی خوراکی محلی که عمدتا از میوه درخت خرمالو جنگلی تهیه میشود.| فِرمونی ۱۴/نام یک زن | چشمه ای به همین نام امروزه در آبادی دولت رودبار شهرت دارد. ۱۵/نام شخص ۱۶/نام مکانی در حوالی درمانگاه مرحوم نوشیروانی روستای ۱۷/واژه مازنی | شخصی ترش رو ۱۸/از خاندان های قدیمی مقیم در روستای دیوا بندپی غربی بابل | طایفه ی با گستردگی محدود، ساکن و ییلاق سنگچال ۱۹/نام مرتعی در ضلع شمال غربی روستای دیوا | حوالی تیرنگ سی و سوته سی | نرسیده به شیاده ۲۰/نام مرتع | نام قلعه ی قدیمی حدوسط آبادی بورا و ولیک بندپی غربی | مرتعی مشابه ی همین نام حوالی گزارش شده است. ۲۱/دست غارتگر ۲۲/آشکار ۲۳/دیوار غارت و چپاول | نام همین کتاب ۲۴/مرتعی حوالی ۲۵/به نظر میرسد که وی خان وقت آبادی بوده است. ۲۶/ترجمه حدیث: بهترین مال این است که حقّ مردم را بدهی (غرر الحکم و درر الکلم، ص ۲۰۸) ۲۷/رودخانه ادملا که در ضلع جنوب آبادی دولت رودبار به رودخانه ی پیوند میخورد. ۲۸/مرتع فلکا ۲۹/خان وقت آبادی ۳۰/چشمه ای در رودخانه ی چادرکا و در ضلع شمالی | نام قدیم ادملا ۳۱/مرتعی بین شورسر و وِل لَته | جنوب ادملا | لیمکا ۳۲/سلطان ادملا | از نامهای قدیم ادملا بوده است. 🖊خوانش: ۱۴۰۳/۱۲/۰۳ https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/4174 📸هیچگونه نمایه ای از این کتابت خطی در اختیار پژوهش ادملاوند نیست. 🔴 به‌ منظور حفظ حریم شخصی، انتشار نمایه یا اصالت سند و یا کتابت و یا نام دارنده ی این اسناد و کتابت به خودشان واگذار شده است. ⚠️چاپ و نشر مطالب بردن از نگارنده و منبع مجاز نبوده و درج منبع الزامی است. 🟠با توجه به نسبی بودن علم تاریخ، این مطالب تا زمانی اعتبار دارد که سند اصیل و متقنی آن را نفی نکند. در صورتی که اسناد جدید و دارای اصالتی به دست آید که با مطالب موجود در این پژوهش تعارض داشته باشد، نگارنده بدون هیچ گونه تعصبی ، آن را خواهد پذیرفت. 🟡تمامی حقوق برای محسن داداش پور باکر محفوظ است . ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ❅𖣔༅═─ 💥 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
🌍 جهانِ زبان و واژه شکافی جواب به پرسش آقای محسن داداش پور باکر + نکاتی چند سلام. وقت بخیر ممکنه مثل همیشه لطف کنید؟ نظر شما در مورد ((دولت رودبار)) چیه؟ این دو کلمه نام یک روستا می باشد. به نظر می رسد که این نام تغییر یافته ی دورودبار، دله رودبار، دلرودبار و حتی دَهو بار باشد. و یا اینکه نه از ابتدای به همین نام "دولت رودبار" بوده است. با سپاس دِ رودبار، دلوت بار، دِ روار، و حتی دَهوبار ----------------------------- پاسخ من: سلام آقای محسن داداش پور باکر قبل از نوشتن پاسخ، نکته ای را لازم است بیان دارم. من در این مقاله به نکات دیگری نیز خواهم پرداخت. شما اگر خواستید از مقاله ی من استفاده کنید، می توانید خلاصه ای از آن را منتشر سازید. یعنی می توانید مطالب حاشیه ای را حذف کنید. ولی خواهشی که دارم این است: طرز نوشتن مرا لطفن تغییر ندهید. در پایان سخن به این امر باز بر می گردم. ----------------------- در همین آغاز باید بگویم که "دولت" در آن نام، واژه ای ست من در آوردی و حاصلِ هر چه دلم خواست کنم، ترشی توی ماست کنمِ ثبت احوالچی ها. این آقایون در 100 سال اخیر و کسانی پیش از آن ها فراوان به فرهنگ ایرانی و واژه های اصیل ایرانی ضربه زده اند و جانشین های اَلَکی ساخته اند. بخشی از این تغییرات جبری بوده و حاصل بریدن از آنسوی دره ی تاریخ است. ما از پای اینسوی دره ی دوران از شیبی تند بالا آمدیم و حالا در امور زبان و واژه به ثبات رسیده ام. ولی متأسفانه این ثبات همچنان از برشی شیبدار که در آنسوی دره مانده بی بهره مانده است. این گسستگی حتی در حافظ شیراز اثر کرده. «زبان خموش ولیک دهان پر از عربیست» دوستان توجه ذداشته باشند که من ضد زبان ریشه ای و بسیار ثروتمند عربی نیستم؛ تاریخ را دارم صادقانه ورق می زنم تا تغییرات را بنمایم. البته در این باب فراوان نوشته شده، ولی چیزی که آن نوشته ندارند بررسی دقیق است؛ مثلن در باب معانی واژه های اصیل ایرانی کنکاشی آنطور که باید از سوی دانشمندان عزیز و زحمتکش ما صورت نگرفته. بیشتر انشا نویسی شده است. آیا این از کم سوادی آن عزیزان زحمتکش است؟ خیر، بریدگی دیروز از امروز این "حاصل" را پدید آورده. وقتی تو از چیزی هیچ آگاهی نداری چگونه می توانی به بررسی آن بنشینی؟ چنین چیزی شدنی نیست. مثل این است که زبانی را بلد نیستی، حال از تو می خواهند به آن زبان سَخُن بگویی. پس موضوع کم سوادی دانشمندان ما نیست؛ بی خبری کامل است از آنسوی دره و شیب تند آن کوهوار. حتمن پیاده یا سواره از جاده ای که در کنار کوهی جنگلی در کنار رودی می گذرد، گذشته اید. آنسوی رود و جنگل و شیب تند کوه را در نظر بگیرید، حالِ فرهنگی ما بعد از آن توفان تاریخی حمله ی عرب همان گونه است، با این تفاوت که شما راحت می توانید از رود بگذرید و با آنسوی کوه آشنایی پیدا کنید. ولی از دره ی فرهنگی ایران زمین و گسستگی آن راحت نمی توان به آنسوی دره رفت، زیرا وسیله ی رفتن محیا نیست. مانند این است که سرزمینی از سرزمین دیگر جدا شده باشد و براحتی دیگر نتوان به آنسو رفت. باید ویزا گرفت. ولی حالِ گسسته ی ما را ویزایی نیز در کار نیست. در نتیجه هنوز ایرانی دارد با حروف عربی واژه های خود را می نویسد. صد، شصت، طاسکو، طارم، تالقان، صیراف و ... یا حذف اول ساکن های خوش موسیقی ایرانی و ... بخشی از این تغییرات مربوط می گردد به کار ثبت احوالچی های در این سد سال اخیر. ولی همانطور که پیشتر نوشتم، قبل از این نیز این امر در میهن ما جریان داشته. میهن فرهنگی ما که حالا شامل ایران کنونی و چند کشور دیگر است. و بخاطر همین(جزیی از ایران بودن) آن ها نیز زبان و فرهنگ خود را حفظ کردند. کاری که حتی مصر شکوهمند توان آن را نداشت. ولی بخش بزرگی از تغییر شکل واژه ها در همین سد سال اخیر رخ داده. شاندرمین را کرده اند شاندرمَن(بیهوده و بی معنی)* و سِلینگَه(نام رودی عظیم در سیبری و رودی کوهستانی در میانکوهِ ماسال) را کردند "سلیم آباد"! و این در حالی است که در کل تالش زمین دوسوی مرز یک نام مردانه ی سلیم نیست. این نام مردانه مانند فهیم بیشتر در افغانستان بکار می رود. شاید در مناطقی از میهن ما هم بکار رود، ولی در تالش چنین نامی هرگز نبوده؛ حد اقل من چنان نامی را در تالش زمین دو سوی مرز نیافته ام. -------------------- * بیهُودَه = بیخُودَه = آنچه دیگر خود نیست، خودیت خود را از دست داده است؛ به چیز دیگری بدل شده و بیگانه گشته با اصل خود. تالش ها همین مفهوم را برای انسانی بکار می برند که دیگر از مرز های انسانی خارج شده، از انسانیت وجود بیرون رفته - شتَن کُو بَرشَه ُShtan ku barsha = از خود بیرون رفته. شتن(خود) مانند شتَنی Shtani = خودی، سپَه Spa = سگ. سکَت Skat = چوب دوشاخه. ✍ادامه👇👇
سکَتَه Skata = حیوانات شاخدار مانند گاو و بز و نام ییلاقی در ماسال، اول ساکن است، که متأسفانه حالا حرکت پذیرفته اند و به موسیقی کلامِ کهن ایرانی ضربه ی بسیار جدی وارد شده. و این را او دریابد که با موسیقی زیبای اول ساکن ها بخوبی آشنا باشد. وگرنه چیزی که با آن بیگانه ای، دیگر تصوری از آن نداری، نمی توانی داشته باشی. --------------------- پس دولت بی هیچ تردیدی نادرست و من درآوردی است. این نوع "ابتکاراتِ" بیهوده در سد سال اخیر، اغلب به وسیله ی ثبت احوالچی ها ایجاد شده؛ گاه کدخدا ها نیز در آن خرابکاری نقش داشتند. به عنوان نمونه کدخدایی در ماسال برای دو خانواده ی روستای ویرمِه، فامیلی توهین آمیز ساخت و آن خانواده ها سال های سال با آن فامیلی زیستند. یکی فحش رکیک بود که نمی توان اینجا آورد. دومی، «کَرگَه پِوَز» = او که از مرغ بالا می رود = خروس، بود. اما رودبار، رُو، یا رئو Rü مانند سپی رئو Spi Rü = سفید رود، روار = رود، و دو روار = دو رود، در جغرافیای میهن ما بکار رفته. همینک مردم ماسال به رودخانه روار گویند، که کلمه ی River نیز همان است، با این تفاوت که فقط محقق تالش را توان شکافتن، ریشه یافتن و معنی کردن آن هست، زیرا این زبان زبانِ مادر است حتی برای زبان های غیر ایرانی. چگونه؟ بدین صورت که غیر ایرانی دیگر توان یافتن معنی ری Ri = رود، نهر، جوی، را ندارد. ری در زمری(سرد رود - در تالش)، تَجری(جهنده رود - در خراسان) و تجریش(اطراف جهنده رود - در تهران) و شعر ریرا، ی نیما یوشیج = رود، جوی، همان ری River انگلیسی است. این ری ایرانی، هندی، اروپایی در نام روسی رودخانه نیز حضور دارد. ریکَه Река = رودخانه.* ری = رود. کَه = خانه. در میانکوهِ ماسال وقتی دو شاخه ی اصلی رود ماسال به هم می رسند، ماسالی ها آن نقطه را دع روارون* = دو رود یا دو رودان، نامیده اند. * در زبان های سلاویان شرق گاه е بکار می رود، ولی и خوانده می شود. چنانکه تلفظی به شکل بِلاروس وجود ندارد. اصل آن بیلاروس است، ولی با е یعنی Беларусь نوشته می شود. نام اوکرایین را نیز هموطنان ما غلط می نویسند. چند سال پیش تلاش کردم درست آن نام را رواج دهم، متأسفانه اوباش اینترنتی حمله ور شدند و نگذاشتند. البته پیشنهاد اوی بلند من پذیرفته شد، ولی یین را هنوز ناقص یعنی ین می نویسند. به یاد دارم خانمی آمد و نوشت شما به تلفظ اوکرایین در آلمانی توجه نکنید، به خود بیان اکراینی ها توجه داشته باشید. و این در حالی است که آلمانی مانند اوکرایینی اوکرایین را درست تلفظ می کند. یعنی یک فرد از دنیا بی خبر آمد برای راهنمایی ما! حال ببین در جهان اینترنت چه خبر است. حتی اخبار را تغییر می دهند. کوتاه: تلفظی به شکل اُکراین یا اوکراین هرگز وجود نداشته و ندارد؛ اوکرایین درست و دقیق است. ---------------- * دع - در ضمن اگر می بینید دع = دو، یا اِرع(دانه زمینی، توت فرنگی وحشی - گرچه خود "توت فرنگی" نامی بیجا است) را با ع عربی نوشته ام؛ آن حرف صدای ع عربی را ندارد؛ گرچه نزدیک به آن است. این ع تالشی است. چون ما در تالشی ع نداریم؛ هنگام تنظیم حروف تالشی،* برای بیان یک صدا که در فارسی نیست، شکل ع عربی را وام گرفتم؛ که در جهانِ زبان امری ست منطقی، شدنی و پذیرفتنی. تا جایی که من می دانم، آن صدا فقط در کهن زبان ایرانی(تالشی) و زبان های سلاویان شرق دیده می شود. آن ها برای نوشتن آن از حرف اوی کوتاه(O) سود می جویند. اوی کوتاه در زبان های سلاویان شرق، بستگی به موقعیت تلفظ، سه جور تلفظ می شود - اُ، اَ و با صدای ع تالشی. ------------------ * اوایل که به وبگاه های تالش آمدم بعضی حرکات غیر طبیعی و حتی غیر انسانی را نادیده می گرفتم و فکر می کردم به مرور نکات مثبت برجسته می شود و بعد بطور اتومات نکات منفی در شخصیت و گفتار افراد اصلاح خواهد شد. متأسفانه در اشتباه بودم، و این را وقتی دقیق دریافتم که حروف تالشی را کشف کرده و تنظیم نمودم. ناگهان خشمی عظیم را متوجه من کردند چنان، که گویی گناهی کبیره از من سر زده! و این در حالی بود که اگر فردی حتی یک جمله ی زیبا می نوشت آن را مانند حلوا فروشان قدیم بر سر نهاده «حلوا! حلوا!» می کردم. از آن همه خشم و خرابکاری به شدت تعجب زده شده بودم. آنگاه بود که دریافتم بعضی افراد بیچاره قصد دارند رییس مردم زبان مرده ی تالش شوند. اول گفتند تنظیم حروف کار یک نفر نیست؛ بعد که دیدند با وارسی همه ی گوشه های زبان تالشی آن کار بسیار دشوار را انجام دادم، به توطئه و یورش قلمی پناه بردند - حالا من دیگر در خیلی جا ها علامت تعجب نمی گذارم؛ زیرا در این صورت نوشته های من می شود تعجبکده. ✍ادامه👇👇
در ضمن با شناساندن بسیاری از گوشه های نهان زبان مادر(تالشی) عملن دریچه های نوینی به روی تحصیل کردگان تالش گشوده شد. چنانکه آنان که تز دکترای خود را ناقص نوشته و دکترا گرفته اند، حالا می توانند آن تز را کامل کنند و به دانشگاه ارائه دهند. این ها منت گذاشتن نیست، بلکه بیان حقایقی ست که حتمن باید بیان شود. من اگر بجای آن آقایون بودم، نه یکبار بلکه بسیاربار، نه فقط با نثر بلکه هم با شعر و حماسه سرایی قدردانی می کردم. در ضمن در کشتن زبان تالشی، زبانی که در جهان اگر بی نمونه نباشد، بیشک کم نمونه است؛ همان افراد ریاست طلبِ بیچاره مستقیم نقش داشتند(من کسی نیستم که حرف هوایی بزنم؛ این سخن قابل اثبات است). بیشک، بی هیچ تردیدی روزی به مردم مظلوم تالش جواب خواهند داد. سخن بسیار است، بگذریم، که حیف است بیش از این، این دانشی سَخُن اینگونه بیالاید. کوتاه: هنر در انسانی زیستن است نه در خودخواهی و نیستن. گرفتی، بُردی؛ وگرنه قبل از مرگ خود مردی. --------------- همانطور که بار ها نوشته ام، تذکرات و حتی اعتراضات من برای مردم شریف و صادق است؛ زیرا ما را کاری با نابکاران نیست. یعنی وقتی به اَعمال بعضی تحصیل کردگان تالش اعتراض می کنم، آن اعتراض و حتی فریاد در کمال مهر و دوستی صورت می گیرد تا سازنده گردد. کوتاه: از برای اتحاد است کار ما - واژه و فریاد هست ابزار ما ---------------------- با عرض پوزش از خوانندگان غیر تالش. برگردیم به اصل سَخُن - پرسش آقای محسن داداش پور باکر و یکی از موارد دیگری که شما نام برده اید هم می تواند درست باشد. ولی انتخاب قطعی یکی از آن نام ها تقریبن غیر ممکن است؛ زیرا محقق واقعی حق ندارد بر مبنای حدس خود یکی را انتخاب کند، چون می تواند انتخابی نادرست باشد. حتی اگر 1% احتمال غلط بودن هست، ما حق نداریم نظر خود را قطعی سازیم، زیرا اگر غلط باشد خیانت ناخواسته است به گذشتگان ما و تاریخ فرهنگی زمین عزیز؛ و این حق نیست؛ و هرچه که حق نیست باید ازش گریخت. ولی از نظر فراوانی بکارگیری، احتمال درست بودن رودبار، رُو یا رئو Rü، روار و دو روار بیشتر است. با این حال ما حق نداریم حدسی و سلیقه ای یکی را انتخاب کنیم، زیرا می تواند یکی از موارد دیگر که شما برشمرده اید اصل باشد. تنها سخنی که می توان قطعی بیان کرد این است: یکی از آن نام ها، فقط یکی اصل و درست است. برای تدقیق(باریک بینی) باید منطقه را دید - داشتن دو رود و ... در خیلی موارد واژه هایی وجود دارد که ما از معنی آن ها بی خبریم. و این بی خبری می تواند باعث حدس گرایی و گمراهی شود. بگذار مثالی از زبان مادری خود بزنم. در ماسال ما مرباگونه ای(ترش و شیرین) به نام «اَنارَه بُورَه» از انار ترش و شکر و بِه درست می کنند و بعد بر آن مغز گردو می افزایند. مربایی ست بسیار بسیار مفید و پُرکاربُرد، از جمله در کنارش تخم مرغ نیمرو می کنند. مقداری از مربا را کمی گرم کرده تخم مرغ را کنارش می شکنند. هیچ ماسالی، نه با سواد و نه بیسواد نمی داند بُورَه چیست. در حالی که بُورَه یکی از نام های اصلی و اصیل شکر است. و آن نام بر می گردد به زمانی که شکر طبیعی استفاده می کردند؛ و طبیعی ست که چنان شکری بُور بود و نه سفید. و این نام بُورَه(قهوه ای) بعد ها از فرهنگ تالشی و کل ایران زمین حذف شد. ولی مردم افغانستان هنوز به شکر بُورَه گویند. البته تالش ها نام بُوری = پهلوان، پُرزور، خرسزور را هنوز بر پسران خود می نهند بی آنکه بدانند به چه معنی ست. ولی در زبان های سلاویان شرق همینک به خرس قهوه ای بُوری گویند. و جالب است که زمانی قهرمان کشتی گیلمردی ماسال و کل گیلان زمین که در روستای مریکِهِ ماسال می زیست، نامش نیز بُوری بود. یا واژه ی پهلوی نَمَک Namak که هیچ غیر تالشی را توان ریشه یابی و معنی کردن آن نیست. نَه = دهان، سقف دهان. تا جایی که من اطلاع دارم این واژه فقط در زبان مادر(تالشی) هنوز بکار می رود. البته به ندرت بکار برده می شود. از جمله وقتی بخواهند بگویند فلان شخص بسیار دروغگو است، می گویند «چِه نَه شُون دورو نَه پیگِتَه» = نَهِ او را با دروغ برداشتند. در قدیم ماما های تالش بعد از به دنیا آمدن کودک، با انگشت شست، کمی سقف دهان کودک را به سوی بالا فشار می دادند و آن را برداشتن نَه می نامیدند. و همچنین با انگشت شست و اشاره صورت دختربچه ها تازه به دنیا آمده را فشار می دادند که بعد ها هنگام خندیدن گل می انداخت؛ چاله گکی زیبا بر دو سوی صورت ایجاد می شد. نَمَک = آنچه به وسیله ی نَه = سقف دهان، مکیده می شود. زیرا وقتی ما چیزی را می مکیم، بخش جلویی زبان را به نَه(سقف دهان) می چسبانیم. حال با حدس می توان از نَه + مَک = آنچه به وسیله ی نَه مکیده می شود، معانی دیگری نیز در آورد، که به اصل ربطی ندارد، حتی اگر از نظر منطقی درست جلوه کند، مانند تفسیر 100% غلط چله = چهله. چرا مکیدن؟ ✍ادامه👇👇
زیرا بعد ها بشر یاد گرفت که نَمَک را به غذا بزند. ولی واژه ها تاریخی بسیار بسیار کهن دارند؛ در آن زمان بشر مانند حیوانات وقتی احساس می کرد به آن ماده ی کانی بسیار مفید احتیاج دارد، به معدن نمک می رفت و تکه های نمک را می مکید. همان کاری که هنوز فیل ها می کنند. بعد از یافتن معدن نمک گاهی دست جمعی به آنجا رفته نمک می خورند - خوردن غذا جدا، و خوردن نمک جدا(رسم قدیم). پس یکی از وظایف محقق واقعی احتیاط بسیار است. چرا که جهان هست پر از راز و رمز یکی غاز گفته، آن دِگر گفته گَنز* * پرنده ی غاز پر سرو صدا ترین پرنده ی اهلی جهان است. نوع وحشی آن نیز همان است؛ البته یک رقیب دارد و آن دُورنا(دُرنا، کلنگ) است. به همین خاطر در فصل مهاجرت تشخیص صدای آن ها در آسمان آسان نیست. زیرا هر دو در یک همخوانی بی نظیر، غاغا و غوغا کنان در آسمان، دلفریب و زیبا زاویه می بندند در پرواز و گذر. تنها راهِ تشخیص، کوتاهی درازای غاز ها است. و آن هم وقتی ست که در سطح پایین پرواز کنند. همین نام گَنز Gans(آلمانی) = غاز، را تالش بر گَوَزن نهاده. گَنز(تالشی) = گوزن(پهلوی) = گَه وَ ژَن = گَه وَ زَن = جانوری که با گَه(دهان)، صدای وَ در می آوَرَد - طبیعی ست که منظور گوزن نَر است در فصل جفتگیری. این مثال آوردم تا سلیقه های گوناگون نامگذاری را نیک بنمایم. گَوَزن = حیوانی که با گَه = دهان، صدای وَ در می آوَرَد. گَنر(تالشی، تاتی) نیز همان گَوَزن است. ولی آلمانی آن نام بر غاز گذاشته. غاز = زینده در غا و فریاد؛ دارای غاغای بلند. هیچ یک از این اسامی غلط نیست، یعنی همه بجا است؛ فقط سلیقه ی نامگذاری گوناگون بوده. دریافتن این نکات ظریف به ما کمک می کند تا ژرف نگر و گسترده اندیش گردیم، و در نتیجه از زود قضاوت کردن و "با جرئت" بودن پرهیز کنیم. و همین باعث می شود که غلطی را به دفتر تاریخ مبریم. این موضوع را عمدن کمی بسط دادم، زیرا همینک اینترنت پُر است از دروغ های عمدی و غیر عمدی و قضاوت های عجیب(غیر انسانی)، تهمت، توهین. کافی ست به «ویکی پدیا» سر بزنید، کمتر واژه ای ست که ریشه یابی و معنی نشده باشد. و این در حالی ست که اغلب آن تفاسیر بر مبنای حدس و شبه علم و غلط است. حال این پرسش پیش می آید که آقای حبیبی، کسی حق ندارد نظر خود در باب ریشه ی واژه ها بیان دارد؟ نظر دادن حق است، حق مُسَلَّم است؛ ولی لازم است، بسیار لازم است، «شاید»، «ممکن است»، به «احتمال قوی»، «احتمالن» و ... با آن نظرات آورده شود، مگر 100% مطمئن باشیم که نظر ما درست است. در این صورت باید مفهوم واژه را به اثبات رساند؛ انشای خالی اینجا بکار ناید. مثال: پسر = پع سَر = مانند پدر، همجنس پدر = مذکر - ریاضیات در سخن. پع = پدر، یکی از نام های پدر است در تالش زمین. در جهان زبان که پر است از گوناگونی سلیقه های گذشتگان، اگر ما احتیاط نکنیم می توانیم غلطی را به دفتر تاریخ بریم، که بیشک خیانت است(چه آگاهانه باشد و چه نَه) بگذار به یک موضوع مهم هم اینجا بپردازم؛ زیرا بررسی آن بسیار لازم است. آنچه ما می توانیم در باب اغلب نام ها با جرئت بیان داریم، این است: بخش آغازین هر واژه اصل است و پسوند ها نقشی در معنی ندارند، که بر مبنای سلیقه و نوع بیان خلق های مختلف، در زبان های مختلف، گوناگون شکل گرفته اند. تالش به دورنا(دُرنا) = پرنده ای که صدایش از دور شنیده می شود، کرنگ Krng(همه ساکن) گوید. آلمانی آن را کرَنیش Kranich(اول ساکن) نامیده. ولی هر دو خلق هنگام نامگذاری یک منظور داشته اند - صدای رسای دورنا ها. چنانکه Gans = غاز = گَنز(تالشی - گوزن) = گَوَزن(پهلوی) همه دارای یک معنی اند؛ یعنی پرنده یا جانوری که با گَه(دهان) صدای وَ = صدای بسیار بلند، در می آوَرَد. یعنی برای معنی کردن واژه ها، پسوند ها نقشی ندارند، اساس بخش آغازین واژه است. چنانکه River همان ری، روار یا ربار تالشی است. ری(تالشی، تاتی) = رود، جوی، نهر؛ مثل ری در زمری(در تالش)، تجری(در خراسان)، تجریش(در تهران)؛ با این تفاوت که فقط محقق تالش را توان ریشه یابی و معنی کردن آن واژه ها هست. یک مثال دیگر: سال پیش آقای اِردوغان و بعضی دیگر از سران ترکیه ناگهان گفتند، ترکای توهین آمیز است، پس کشور باید ترکیه نامیده شود. و این در حالی است که پسوند ترکای و ترکیه هیچ نقشی، کوچکترین نقشی در معنی آن ندارد. یعنی اگر سران ترکیه فکر می کنند آن واژه توهین آمیز است، باید نامی دیگر برای کشور خود بیابند، زیرا اساس بخش آغازین واژه ها است و نه پسوند آن ها. تو چه بگویی یوشیج(یوشج) و چه بگویی یوشی، هیچ فرقی در معنی ندارد. چنانکه هم شکل گَپ = زینده در گَه(دهان) = سخن، درست است، و هم گَب، گَف و گَو(در ماسال ما بیشتر گَف و گَو را بکار می برند). یعنی اصل گَه و یوش است و نه پسوندشان. در آلمانی به کرم های پیله ساز در طبیعت Raupe گفته می شود. ✍ادامه 👇👇
و به کرم ابریشم Seidenraupe و این در حالی ست که تالش به حلزون راف یا راپ گوید. چنانکه کوروش = کوروژ = زینده روی کوه. چنانکه خورنغ(آن باستانی کاخ رنگارنگ شونده در خورتاب) را خورنش و خورنژ نیز می توان نامید. تهرانش(تهران نشین) همان تهرانج، تهرانژ و تهرانی است. چنانکه رشتی همان رشتج است. و تجریش را تجریژ نیز می توان نامید. یا میرزانغ همان میرزانش است - روستایی تالش نشنین در استان اردبیل. میرزانغ = زیستگاهِ میرزا، آنجا که میرزا می نشیند، زندگی می کند - داستان تک خانه های قدیم را پیشتر مفصل توضیح داده ام. مانند «دَرَه کَه»(محله ای در تهران، بخشی از شهر تهران کنونی) = تک خانه ی واقع شده در دل دره. یا نامی مانند سُومَه سرا(صومعه سرا - من در آوردی)، ضیابَر، خوشابَر = خانه ی سُومَه، خانه ی ضیا، خانه ی خوشا(بانو خوشایند) ------------------ من بر این نکته نیک واقفم که بخشی از سخنان من تکراری ست؛ ولی چاره ی دیگری نیست، زیرا همچنان یا از روی یکدندگی، خودخواهی و غلط آموزی از دیگران و یا کم دانشی، غلط ها نه فقط تکرار می شوند، بلکه غلطبانان اصرار دارند دیگران نیز پیروی کنند، چنانکه حالا دانش آموزان عزیز ویرگول را وسط دو واژه می گذارند، که هم از نظر دستوری و فنی غلط است و هم حجم بیشتری را اشغال می کند و هم نازیباست - یک خلافکاری با سه اِشکال. ------------------- کوتاه: دولت در نام روستای «دولت رودبار» 100% من در آوردی و بیجا است. در آغاز چه بوده که دولت شده؟ نمی دانم. زیرا انتخاب گاهی دشوار نیست؛ بلکه دوشخوار است.* و در بخش دوم نام آن روستا، انتخاب یکی از اسامی نیز دشوار می باشد - برای من که کارم تحقیق با تدقیق است دشوار است، زیرا می ترسم اشتباهی رخ دهد. دوستان دقت داشته باشند که این ترس من عین دلیری و اوج رستمانگی ست؛ زیرا ضد خودخواهی و تحمیل نظر است. پس اینجا برای انتخاب حدس و انشا نویسی بکار ناید. * دشوار واژه ای ست دِگر شده؛ اصل آن در زبان پهلوی دُوشخوار است و معنی ژرفی با خود دارد. باری، باید بسیار محتاط بود؛ وگرنه آن شود که نباید بشود، مانند معنی دروغین چله، گاوخُونی و تلفظ غلط اوکرایین و ... یا معنی غلط آن شعر سغدی - شعر آهوی کوهی ابوحفص سغدی. بار ها دیده ام بخاطر تفسیر غلط، 100% غلط آن شعر، کامنت های به به و چه چه نوشته شده! زیرا هم مفسر نا آگاه است به اصل سخن و هم خواننده ی مطلب او. آیا این از کم سوادی مفسر شعر است؟ خیر، وقتی با چیزی از ازل آشنا نیستی چگونه می توان در باب معنی آن سخن گفت؟ اِشکال در بی احتیاطی و جرئت زیادی است. به همین خاطر من بخش بزرگی از این مقاله به آن اختصاص دادم؛ و بار ها از بی احتیاطی و جرئت زیادی نوشتم، زیرا پیوسته به وسیله ی حتی انسان های ادیب و شاعر تکرار می شود. خوب دوست عزیز، تو نمی دانی دَوَزا، بوَزا، پِوَزا، جیوَزا، ویوَزا و ... یعنی چه، مگر مجبوری از خود حرف در آوری؟! آیا درک این ساده، این بسیط، این روان دشوار است؟ سوال مهمی ست، نَه؟ یا معنی غلط کهکشان در واژه نامه های فارسی به فارسی. یعنی غلط جا می افتد بی آنکه مردم و حتی دانشمندان بدانند که دارند غلط را بکار می برند. کَه(تالشی) = خانه، کَهکشان = خانه های روشنی که در پی هم کشیده شده اند. براستی زیباست؛ این بیان سلیقه ی زیبای ایرانیان را جار می زند نیک. متأسفانه بخاطر به بن بست رسیدن، حتی دانشمندان بزرگ ما آمده اند آن درست را غلط یعنی "کاه کشان" ساخته اند تا بتوانند معنی کنند! و حیف! بگذار یکبار دیگر به دو واژه ی غلطِ جا افتاده کوتاه بپردازم. در سال های چهل یا پنجاه غلطی در جامعه ی ایران و بعد ها میان همه ی فارسی زبانان جهان جا افتاد و هنوز دارند بکارش می برند "عاشقانه"! آن واژه ی بیجا "دیدگاه" است. دیدگاه یعنی جای دید، جای نظر، جای کامنت، که حالا بجای دید و نظر و کامنت بکار می رود. از آنجایی که کار این خدمتگزار کوچک فرهنگی اثبات نظرات است و نه فقط انشا نویسی، پس بگذار مثالی بزنم. مردم نا آگاه دیدگاه را بجای دید، نظر و کامنت بکار می برند. پس با این "حساب" می توانند بنویسند، لطفن نظرگاه یا کامنتگاهِ خود را بیان کنید. خنده دار است، نه؟ دیدگاه هم همان اندازه خنده دار است اگر به ژرفای معنی آن دقیق پی برده شود. مثالی دیگر: واژه ای اَلکی را در فرهنگ ایران کهن فرهنگ جا انداخته اند که 100% غلط است. تعامل را من حتی در واژه نامه ی قطور شش جلدی معین نیافتم. در آن واژه نامه ی بسیار قطور فقط یک کلمه هست که دارای «تعام» می باشد، و آن «تعامی» است به معنی خود را به کوری زدن. با این حساب تعاملِ غلط و عجیب باید به معنی چشم بستن، خود را به کوری زدن، خود را به آن راه زدن، ندیده گرفتن، ساخته شده باشد، که هرگز معنی زیبای «سازگار» و «سازگاری» ایرانیان را ندارد، و هم شکلی غلط است - شکل تعامل از کجا آمده؟! ✍ادامه👇👇
کوتاه: بیایید هنگام نظر دادن بسیار بسیار احتیاط کنیم تا غلطی را صادقانه به دفتر تاریخ مبریم. البته عده ای عمدن غلط پراکنی می کنند که ما را با آنان کاری نیست؛ چنانکه در خارج از کشور بخشی از مزدوران تا مغز استخوان ضد ایرانی و ضد بشر کارشان "فرایند بازی" و "شهرآورد بازی" است. در همین خارج از کشوری که حتی همجنس بازان حقوق دارند؛ همجنس بازانی که دارند خانواده و در نتیجه نسل بشر را تهدید می کنند. جنایتکاران حرفه ای و باند های مخوف مواد مخدر که می توانند جامعه ای را به زانو در آورند، حقوق دارند. ولی کودکی نابغه بطور مطلق بی یاور است و از هیچ حقوقی برخوردار نیست. در همین خارج از کشور به زنی شیّاد و بکلی خارج شده از انسانیت جایزه ی نوبل می دهند، زنی که او و شرکای شارلاتان اش دقیق می دانند من چه می گویم؛ زیرا ده ها بار برایشان مفصل و با گواهان ترسناک از جنایاتی بی سابقه و بسیار بسیار وحشتناک نوشته ام. ولی «آب از آب تکان نخورده!»؛ سکوت است و سکوت، سکوت پول آور؛ پول های کثیف. گلوگیرتان باد آن لقمه های کثیف چرب چرکین! حقوق بشر نمی تواند یک بام و دو هوا باشد؛ حقوق بشر واقعی یکی ست و برای همگان است. البته او و چون او را در داخل بزرگ کردند؛ همان هایی که ره بر لیثی حبیبی ها می بندند، برای آنان رهگشایی می کنند - داستانی ست هَزار کتاب، بلند و بسیار غم انگیز؛ بمانَد. چیزی که مایه ی تعجب من است این است: انسان هایی شریف و پاکیزه خو چون عبدالفتاح سلطانی چگونه به دام آن موجودات فاسد، بی وجدان، بی شرم، بیرحم، کثیف اندیشه، بی ریشه، مزدور و کثیف لقمه خوار در افتادند؟! اهل حرف هوایی زدن نیستم؛ اگر آن انسان شریف یا هر کس دیگری خواست بیاید همینجا برای گفتگو تا با هَزار گواه هر جمله ی خود را به اثبات رسانم و لجن "وجودِ" بی وجودِ "همراهانش" را بنمایم. «تا سیه روی شود هر کِه در او غش باشد!»؛ «این گوی و این میدان» --------------- و دو نکته 1 - اگر دوستانی قصد دارند از مطالب وبگاه های من در جایی استفاده کنند حتمن باید با ذکر کامل نشانی باشد. 2 - به طرز نوشتن من دست مَبَرید؛ لطفن حتی ویرگولی را جابجا مکنید. اخیرن اَشکالی از نوشتن در میان ایرانیان داخل و خارج چون ویروس رواج داده شده که روی هیچ حساب و کتابی نیست. مثلن می آیند و ویرگول را بین دو واژه قرار می دهند که هم نازیبا و هم نادرست است و هم بر حجم می افزاید. زیرا ویرگول، مکثِ کوتاهِ واژه ی اول را نمایندگی می کند و حتمن باید چسبیده به آن باشد. یا محتوای داخل دو کمانَک(پرانتز)* را بین دو واژه قرار می دهند، که غلط است، زیرا آن محتوا معنی واژه ی اول است و ربطی، هیچ ربطی به واژه ی بعدی ندارد؛ پس حتمن باید چسبیده به آن باشد. و از این دست من در آوردی اخیرن فراوان "مُد" شده که نادرست است. * من نیز واژه و فراوان اصطلاح نوین درست کرده ام و می کنم؛ چنانکه تا به حال شاید هَزاران اصطلاح و بیان نوین وارد فارسی کرده ام. ولی دو کمانَک از آنِ من نیست؛ من فقط تغییر اندکی در آن داده ام. کسی «دوکمان» را ساخته بود، که برای پرانتزِ کوچک خیلی بزرگ بود؛ پس دوکمانَک اش ساختم تا مناسبتر گردد. 🖊+ نوشته شده در پنجشنبه شانزدهم اسفند ۱۴۰۳ ساعت 13:12 توسط لیثی حبیبی - م. تلنگر http://jahanezaban.blogfa.com https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/4185 ⚠️چاپ و نشر مطالب بردن از نگارنده و منبع مجاز نبوده و درج منبع الزامی است. 🟠با توجه به نسبی بودن علم تاریخ، این مطالب تا زمانی اعتبار دارد که سند اصیل و متقنی آن را نفی نکند. در صورتی که اسناد جدید و دارای اصالتی به دست آید که با مطالب موجود در این پژوهش تعارض داشته باشد، نگارنده بدون هیچ گونه تعصبی ، آن را خواهد پذیرفت. ⚠️تمامی آثار [فیلم و نمایه و اسناد و نوشتار] منتشر شده در این صفحه تحت حمایت و یا | زیر مجموعه ی آوات قلمܐܡܝܕ صرفا فقط دارای هستند و ارزش قانونی دیگری ندارند. 🟡تمامی حقوق برای محسن داداش پور باکر محفوظ است . ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
🌍 📄خلاصه نظر لیثی حبیبی - م. تلنگر 👇👇 ✍در همین آغاز باید بگویم که "دولت" در آن نام، واژه ای ست من در آوردی. دولت بی هیچ تردیدی نادرست و من درآوردی است. این نوع "ابتکاراتِ" بیهوده در سد سال اخیر، اغلب به وسیله ی ثبت احوالچی ها ایجاد شده؛ گاه کدخدا ها نیز در آن خرابکاری نقش داشتند. اما رودبار، رُو، یا رئو Rü مانند سپی رئو Spi Rü = سفید رود، روار = رود، و دو روار = دو رود، در جغرافیای میهن ما بکار رفته. همینک مردم ماسال به رودخانه روار گویند، که کلمه ی River نیز همان است، با این تفاوت که فقط محقق تالش را توان شکافتن، ریشه یافتن و معنی کردن آن هست، زیرا این زبان زبانِ مادر است حتی برای زبان های غیر ایرانی. چگونه؟ بدین صورت که غیر ایرانی دیگر توان یافتن معنی ری Ri = رود، نهر، جوی، را ندارد. ری در زمری(سرد رود - در تالش)، تَجری(جهنده رود - در خراسان) و تجریش(اطراف جهنده رود - در تهران) و شعر ریرا، ی نیما یوشیج = رود، جوی، همان ری River انگلیسی است. این ری ایرانی، هندی، اروپایی در نام روسی رودخانه نیز حضور دارد. ریکَه Река = رودخانه.* ری = رود. کَه = خانه. در میانکوهِ ماسال وقتی دو شاخه ی اصلی رود ماسال به هم می رسند، ماسالی ها آن نقطه را دع روارون* = دو رود یا دو رودان، نامیده اند. از نظر فراوانی بکارگیری، احتمال درست بودن رودبار، رُو یا رئو Rü، روار و دو روار بیشتر است. با این حال ما حق نداریم حدسی و سلیقه ای یکی را انتخاب کنیم، زیرا می تواند یکی از موارد دیگر که شما برشمرده اید اصل باشد. تنها سخنی که می توان قطعی بیان کرد این است: یکی از آن نام ها، فقط یکی اصل و درست است. برای تدقیق(باریک بینی) باید منطقه را دید - داشتن دو رود و ... . در خیلی موارد واژه هایی وجود دارد که ما از معنی آن ها بی خبریم. و این بی خبری می تواند باعث حدس گرایی و گمراهی شود. کوتاه: دولت در نام روستای «دولت رودبار» 100% من در آوردی و بیجا است. در آغاز چه بوده که دولت شده؟ نمی دانم. زیرا انتخاب گاهی دشوار نیست؛ بلکه دوشخوار است.* و در بخش دوم نام آن روستا، انتخاب یکی از اسامی نیز دشوار می باشد - برای من که کارم تحقیق با تدقیق است دشوار است، زیرا می ترسم اشتباهی رخ دهد. دوستان دقت داشته باشند که این ترس من عین دلیری و اوج رستمانگی ست؛ زیرا ضد خودخواهی و تحمیل نظر است. پس اینجا برای انتخاب حدس و انشا نویسی بکار ناید. * دشوار واژه ای ست دِگر شده؛ اصل آن در زبان پهلوی دُوشخوار است و معنی ژرفی با خود دارد. باری، باید بسیار محتاط بود؛ وگرنه آن شود که نباید بشود، مانند معنی دروغین چله، گاوخُونی و تلفظ غلط اوکرایین و ... یا معنی غلط آن شعر سغدی - شعر آهوی کوهی ابوحفص سغدی. 🖊+ نوشته شده در پنجشنبه شانزدهم اسفند ۱۴۰۳ ساعت 13:12 توسط لیثی حبیبی - م. تلنگر http://jahanezaban.blogfa.com https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/4186 ⚠️چاپ و نشر مطالب بردن از نگارنده و منبع مجاز نبوده و درج منبع الزامی است. 🟠با توجه به نسبی بودن علم تاریخ، این مطالب تا زمانی اعتبار دارد که سند اصیل و متقنی آن را نفی نکند. در صورتی که اسناد جدید و دارای اصالتی به دست آید که با مطالب موجود در این پژوهش تعارض داشته باشد، نگارنده بدون هیچ گونه تعصبی ، آن را خواهد پذیرفت. ⚠️تمامی آثار [فیلم و نمایه و اسناد و نوشتار] منتشر شده در این صفحه تحت حمایت و یا | زیر مجموعه ی آوات قلمܐܡܝܕ صرفا فقط دارای هستند و ارزش قانونی دیگری ندارند. 🟡تمامی حقوق برای محسن داداش پور باکر محفوظ است . ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
﷽ن و القلم و ما یسطرون 📩شناسه ۱۴۰۳۱۲۱۷۱۱۲۳ 🌍 🖊محسن داداش پور باکر ۱۴۰۳/۱۲/۱۷ https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/4187 ⚠️چاپ و نشر مطالب بردن از نگارنده و منبع مجاز نبوده و درج منبع الزامی است. 🟠با توجه به نسبی بودن علم تاریخ، این مطالب تا زمانی اعتبار دارد که سند اصیل و متقنی آن را نفی نکند. در صورتی که اسناد جدید و دارای اصالتی به دست آید که با مطالب موجود در این پژوهش تعارض داشته باشد، نگارنده بدون هیچ گونه تعصبی ، آن را خواهد پذیرفت. ⚠️تمامی آثار [فیلم و نمایه و اسناد و نوشتار] منتشر شده در این صفحه تحت حمایت و یا | زیر مجموعه ی آوات قلمܐܡܝܕ صرفا فقط دارای هستند و ارزش قانونی دیگری ندارند. 🟡تمامی حقوق برای محسن داداش پور باکر محفوظ است . ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
﷽ن و القلم و ما یسطرون 📩شناسه ۱۴۰۳۱۲۱۷۱۱۲۳ 🌍 ۱/در کتاب خطی ملاهادی مقری بن جعفر نام این روستا آمده است. {{... کاک گورزن اَتِر اَتِر از شکنجه برآمده و در خردیم آتش انتقام بر افروخت اَجَق وَجَق اَجَگ وَجَگ... [ناخوانا] که از توقف در دولت روار کماکان به قیام و قعود بوده، به لاروسر بِچکِل و در سنگ سی بَخوشت که از زیادت وِولی و بِزوَلگ خردیم بِشتِ زیک زحمت نِنی ماه سرحد توان شده ...}} ۲/در برخی از مجلات در دوره پهلوی نام این روستا | (deleroadbar) گزارش شده است. ۳/در نقشه سازمان نقشه برداری به سال ۱۳۶۲ شمسی، چاپ افست واژه ی D0R0DBAR صراحت دارد. با توجه بر اینکه آغاز این روستا در ضلع جنوبی، از محل تلاقی دو رودخانه ؛ چادرکا و کلارو می باشد، لذا به نظر می رسد که از وجوه تسمیه ی آن واژه ی و به تدریج به تغییر و به مرور با اصطلاح دولت رودبار شهرت یافته باشد. ۴/ در گویش مازنی و محاورات مردم بندپی واژه ی و رایج است. ۵/ بعید است. | لوط روستایی در بخش لاریجان آمل | اما می تواند تلاطم حوادث و اتفاقات در عصر قاجار بوده باشد| از طرفی ممکن است فرد درویشی مآبی به نام در این مکان زیست میکرده است. ۶/: در گذشته بویژه عصر صفوی تا اواخر قاجار این آبادی محل تردد، استراحت و بارگیری رهگذران و مسافران بندپی از شرق به غرب بوده است. از طرفی مردم بندپی بویژه اهالی تا منطقه جهت حضور در مرکز بخش بندپی؛ مقریکلا، می بایست از این روستا عبور کنند. ۷/ در سال ۱۳۲۹ خورشیدی: ده از بخش بندپی شرقی بابل _ ۱ک جنوب مقری کلا مرکز بخش بندپی _ دامنه _ مرطوب مالاریایی _ سکنه ۷۰ _ شیعه _ مازندرانی و فارسی _ آب از کلارود _ محصول برنج و غلات _ شغل زراعت _ راه مالرو (فرهنگ جغرافیای ایران، ج سوم، استان دوم، شهریور ۱۳۲۹، چاپخانه ارتش) ۸/ در سال ۱۳۳۹ خورشیدی: ردیف ۱۹۳۹ _ دق ۴۲ دج ۵۲ _ دق ۲۳ دج ۳۶ _ بابل. (فرهنگ آبادی ایران، دکتر لطف اله مفخم پایان ، ۱۳۳۹، ص ۲۰۶) ۹/ در سال ۱۳۴۵ خورشیدی: کد آبادی ۵۴ _ تعداد جمعیت ۱۵۳ _ تعداد خانوار ۲۹ _ نوع آبادی ۱ _ جلگه ای _ مالرو _ فاصله تا تزدیکترین جاده ۲ کیلومتر _ دارای مسجد _ دبستان _ درمانگاه _ انجمن ده_ کدخدا یا دهبان رسمی _ برق _ رادیو _ صندوق پستی _ رودخانه می باشد. گاو و گوساله ۴۰ _ گاو ۱۲_ گوسفند و بز ۵۰ _ اسب و الاغ ۱۰ _ مساحت اراضی بر حسب استفاده از زمین به هکتار: برنج ۵۰ _ آیش ۱۵ _ سایر محصولات زراعی سالانه: ۰۰ _ مرتع ۶۰ _ جنگل ۵۰ _ بایر قابل دایر شدن: ۱۰ _ باقلا _برنج . (فرهنگ آبادی های کشور، ج۱۱، استان مازندران، کد ش ۲ بابل، انتشارات مرکز ایران، آبانماه ۱۳۴۵، چاپ اول مرداد ۱۳۴۸) ۱۰/ در سال ۱۳۵۵ خورشیدی: تعداد خانوار ۲۶ _ جمعیت ۱۵۳ _ کد ۱۶۲ _ دارای آب لوله کشی _ حمام _ تکیه _ امامزاده. (فرهنگ آبادی های کشور، ج۱۱، استان مازندران، کد ش ۲ بابل، انتشارات مرکز ایران_ ۱۳۵۵) ۱۱/آبادی بر اساس سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۶۵: کد آبادی ۰۱۶۰۸۵ _ نوع راه آبادی کد ۲ _ تعدا خانوار ۳۳ _ جمعیت ۱۷۶ _ جمعیت ۶ سال و بیشتر ۱۴۵ _ با سواد ۹۳ _ شاغل ۳۱ _ تعداد گوساله و بز ۲۵۰ _ دارای ملبغ و شورای اسلامی. ۱۲/ روستایی است از توابع بخش بندپی غربی شهرستان بابل در استان مازندران ایران. مختصات: ۳۶°۲۰′۲۰″ شمالی ۵۲°۳۴′۷″ شرقی | این روستا در دهستان خوش‌رود قرار دارد و براساس  سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۷۰ نفر و ۴۸خانوار بوده‌است. اما جمعیت این محله در سرشماری سال ۱۳۹۵ به ۱۷۴ نفر گزارش شده است. (درگاه ملی آمار جمهوری اسلامی ایران) 🖊 ۱۴۰۳/۱۲/۱۷ https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/4187 ⚠️چاپ و نشر مطالب بردن از نگارنده و منبع مجاز نبوده و درج منبع الزامی است. 🟠با توجه به نسبی بودن علم تاریخ، این مطالب تا زمانی اعتبار دارد که سند اصیل و متقنی آن را نفی نکند. در صورتی که اسناد جدید و دارای اصالتی به دست آید که با مطالب موجود در این پژوهش تعارض داشته باشد، نگارنده بدون هیچ گونه تعصبی ، آن را خواهد پذیرفت. ⚠️تمامی آثار [فیلم و نمایه و اسناد و نوشتار] منتشر شده در این صفحه تحت حمایت و یا | زیر مجموعه ی آوات قلمܐܡܝܕ صرفا فقط دارای هستند و ارزش قانونی دیگری ندارند. 🟡تمامی حقوق برای محسن داداش پور باکر محفوظ است . ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─