eitaa logo
ایجاز سخن
119 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
راهنمای ویرایش و نگارش
مشاهده در ایتا
دانلود
نظم و نثر سخن بر دو قسم است: نظم و نثر. نظم در اصطلاح سخنی است که دارای وزن و قافیه باشد. مرادف آن را شعر گویند؛ مانند: غمت بر نهانخانه دل نشیند به نازی که لیلی به محمل نشیند نثر در اصصلاح سخنی است که مقیّد به وزن و قافیه نباشد. https://eitaa.com/eejazesokhan کارپرداز: @hamidyann
اقسام نثر 1. نثر مسجّع: آن است که جمله‌های قرینه دارای سجع باشد. سجع در شعر به منزله قافیه است در شعر؛ مانند گلستان سعدی: منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت ... . 2. نثر مرسل: در صورتی که مقید به سجع نباشد آن را مرسل (خالی و آزاد از قید سجع) گویند؛ مانند سیاست‌نامه خواجه نظام الملک: معروفان را که جامگی گران دارند بباید گفت تا تجمّل و سلاح و آلت جنگ سازند و غلام خرند که جمال و نیکویی و شکوه ایشان اندر این بود، نه اندر تجمّل و آلت و زینت خانه ... . https://eitaa.com/eejazesokhan کارپرداز: @hamidyann
د) زايد بودن «عبارت است از»: ـ رهبري [عبارت است از] کنش متقابل ميان اعضاي يک گروه (است). ـ عمل پليس [عبارت از] نظم بخشي و ساماندهي به تنش‌ها و حمايت از اقتدار و حاکميت است. ـ قسمت عمده‌اي از آثار قصيده‌گويان، [عبارت است از] همين مدايح و ملحقات آنها (است). ـ نثر در معناي عام [عبارت است از] کلامي مکتوب (است) که به گفتار عادي و محاوره‌اي نزديک است. ه‍ ) حذف صفت‌هايي که مفهوم آنها ضمن موصوفشان مندرج است: ـ خوانندگان گرامي توجه دارند که مطالب [مطرح شده در] قسمت اول مقاله، داراي جنبه تاريخي است. ـ با بهره‌گيري از نتايج [حاصل از] ارزشيابي بازده يادگيري فراگيران، مي‌توان مراحل قبلي طرح آموزشي را بررسي کرد. ـ برپايه نتايج [به دست آمده در] اين تحقيق، به مسئولان و مديران سازمان‌ها پيشنهاد مي‌گردد... . ـ شرايط سياسي و اجتماعي [موجود در] سده‌هاي چهارم و پنجم هجري در ايران، موجب پيدايش آثار حماسي مي‌شود. ـ اگر تاريخ را محصول [به‌جاي مانده از] تلاش آدمي در عرصه گيتي بدانيم، ... https://eitaa.com/eejazesokhan کارپرداز: @hamidyann
کاربرد نابجای ویرگول الف) بندهای تحدیدی «بند تحدیدی» بخشی از ساختار دستوری نهاد است؛ موصوف را محدود می‌کند و نمی‌توان آن را از جمله حذف کرد. این بندها با «یای نکره» قبل از «که» همراهند و نیازی به ویرگول ندارند. من از شر کارهایی که روی دوشم است، خلاص می‌شوم. (نادرست) * من از شر کارهایی که روی دوشم است خلاص می‌شوم. (درست) ماستی را که یک دقیقه از تاریخ انقضایش گذشته باشد، بیرون می‌اندازد. (نادرست) * ماستی را که یک دقیقه از تاریخ انقضایش گذشته باشد بیرون می‌اندازد. (درست) ب) بندهای غیر تحدیدی بند غیر تحدیدی موصوف خود را به چیزی محدود نمی‌کند؛ بلکه اطلاعات اضافی درباره آن می‌دهد. این بند را می‌توان از جمله حذف کرد بدون اینکه آسیبی به آن بزند. این گونه بندها با دو ویرگول از جمله تفکیک می‌شوند. به‌ کار بردن این بندها با یک ویرگول در انتها، که این روزها بسیار رایج است، صحیح نیست: اشک‌هایش را با چیزی شبیه دستمال گردگیری که روی میز کارش بود، پاک کرد. (نادرست) * اشک‌هایش را با چیزی شبیه دستمال گردگیری، که روی میز کارش بود، پاک کرد. (درست) https://eitaa.com/eejazesokhan کارپرداز: @hamidyann
اقلاً کلمه اَقَلّ در عربی غیر منصرف است و تنوین نمی‌گیرد. بنابراین ساخت کلمه اقلاً برخلاف قاعده است. اما این کلمه در فارسی، چه در نوشتار و چه در گفتار، کاملاً رایج شده است و دیگر نمی‌توان آن را غلط دانست. با این همه به جای آن می‌توان گفت: لااقل یا دست کم. در متون کهن فارسی واژه باری به همین معنا به کار رفته است و امروزه نیز می‌توان آن را به کار برد: من نیز اگر زیادت از ایشان نتوانم، باری کم از ایشان نیارم. آن‌چنان زی که گر رسد خواری نخوری طعن دشمنان باری https://eitaa.com/eejazesokhan کارپرداز: @hamidyann
اکثراً در عربی کلمه اکثر، مانند دیگر کلمات بر وزن «اَفعل»، غیر منصرف است و تنوین نمی‌گیرد. بنابراین اکثراً نیز مانند اقلاً از لحاظ دستور زبان عربی غلط است. در فارسی به جای آن می‌توان گفت غالباً یا واژه «بیشتر» را با تغییری در ساخت جمله به کار برد؛ مثلاً به جای «مردم اکثراً معتقدند که...» می‌توان گفت «بیشتر مردم معتقدند که...». https://eitaa.com/eejazesokhan کارپرداز: @hamidyann
اکثر/ اکثریت این دو کلمه را نباید به جای هم به کار برد. اکثر صفت تفضیلی و به معنای «بیشتر» یا «بیشترین» است. ولی اکثریت اسم مصدر و به معنای «وضع و کمیت بیشتر» است (در مقابل اقلیت که بر کمیت کمتر دلالت می‌کند)؛ مثلاً می‌توان گفت «مجلس از اکثریت افتاد»، اما نمی‌توان گفت «اکثریت نمایندگان مجلس را ترک کردند». بلکه باید گفت «اکثر نمایندگان مجلس را ترک کردند» (چنان‌که در مفهوم مقابل آن هرگز گفته نمی‌شود: «اقلیت نمایندگان مجلس را ترک کردند»). در اغلب نوشته‌های این زمان، اکثریت به غلط به جای اکثر به کار رفته است؛ مثال‌های زیر نمونه‌ای از این استعمال غلط است: - اکثریت مردم نیجریه مسلمانان‌اند. - اکثریت مترجمان ما کسانی هستند که چون نمی‌توانند بنویسند، به ترجمه می‌پردازند. https://eitaa.com/eejazesokhan کارپرداز: @hamidyann
فردی به این‌جانب چنین پندی داد: «انصافاً نقدنویسی پرخاشگرانه و تند و تیز درست نیست». گفتم «انصافاً درست است». https://eitaa.com/eejazesokhan کارپرداز: @hamidyann
بنیاد مستضعفان نیویورک. _ بنیادی که برای مستضعفان نیویورک ساخته شده است. _بنیاد مستضعفان (به عنوان سازمان یا نهادی از نهادهای جمهوری اسلامی ایران) شعبه‌ای در نیویورک دارد. https://eitaa.com/eejazesokhan کارپرداز: @hamidyann
روزی برای آشتی دادن و اصلاح ذات البین دو برادر، به برادر بزرگتر دست دادم و گفتم: «خوب است که به جای شما برادرتان را ببوسم» و همه حیران شدند که مراد از این جمله کژتاب چیست: _ به جای آنکه شما برادرتان را ببوسید، من او را می بوسم. _ به جای آنکه من شما را ببوسم، برادر شما را می‌بوسم. https://eitaa.com/eejazesokhan کارپرداز: @hamidyann
خاطره‌ای در باب نثرهای اداری (بخش اول) یادم می‌آيد اولين باری که به عنوان «عنصر مشکوک» نگاهم کردند حدود 27 سال پيش در يک شعبه بانک بود. از حسابداري سازماني که تازه در آن استخدام شده بودم، گفته بودند که برايم حساب جاري باز کرده‌اند و من بايد بروم به همان شعبه‌اي که حقوقم را مي‌ريزند، دفتري را امضا کنم و دسته‌چکم را بگيرم. رفتم که بگيرم! مسئول باجه حساب جاري، که داشت يک دسته سند به ارتفاع 7/5 سانتي‌متر را يکي‌يکي مُهر مي‌زد، بي‌آنکه سرش را بلند کند گفت: «بايد درخواست بنويسين». گفتم: «من که درخواستي ندارم! خودتون به حسابداري سازمان گفتين بفرستنم اينجا واسه گرفتن دسته‌چک!» مُهر را ميانه راه استمپ و ستون سندها در هوا نگه داشت، از بالاي عينکش نگاه نصفه‌‌نیمه‌ای به من انداخت و با لحني که کفايت مذاکرات را اعلام مي‌کرد گفت: «عرض کردم بايد درخواست بنويسين». گفتم: «چي بنويسم؟» گفت: «هر کاري که دارين». گفتم: «بي‌زحمت يه ورق کاغذ به من مي‌دين؟» با دلخوري از گوشه ميزش سند باطله‌اي را که پشتش سفيد بود، برداشت جلويم گذاشت و گفت: «لابد قلم هم نداري! اونجاست! برش‌دار بنويس!» تا همين مرحله اوضاع روحي‌ام به شدت شبيه احوالات کسي شده بود که ناگهان از دوم شخص جمع به دوم شخص مفرد تبديل شده باشد. با اين همه دستم را دراز کردم و پوکه خودکاري را که با نخ قيطان از يک پايه فلزي آويزان بود با نااميدي (چون نمي‌دانستم که در کلاهکش هنوز يک مولکول جوهر هست) به طرف خود کشيدم و نوشتم: «مسئول محترم باجه شماره 3 شعبه 123 بانکِ... لطفاً دسته‌چکم را بدهيد». کاغذ را دو دستي به مسئول باجه تقديم کردم. مدتي - خيلي بيشتر از آنکه براي خواندن چند کلمه لازم است- به نوشته‌ام نگاه کرد و بعد سرش را بالا آورد و انگار که بخواهد از سلامتي‌ام مطمئن شود، به وجناتم خيره شد. پرسيد: «اين مثلاً درخواسته؟» گفتم: «اشکالي داره؟» گفت: «اشکال؟! اين اصلاً يه جوريه». پرسيدم: «يعني چه جوريه؟» جوابم را نداد. در عوض با لحن کشدار تهديدآميزي گفت: «که فرموديد جناب آقاي...، بله؟» و بلافاصله بلند شد رفت ته شعبه پيش کسي که از دو تا مبل جلوي ميزش معلوم بود رئيس شعبه است؛ توي گوشش چيزهايي گفت و درخواستم را نشان داد. وقتي مسئول باجه و رئيس شعبه ناگهان دوتايي با هم سرشان را بلند کردند و آن نگاه‌هاي مسئله‌دار را به من انداختند، صدها جور فکر و خيال ناجور از سرم گذشت. در همان چند لحظه تمام خاطرات دوران دانشجويي و خدمت سربازي را مثل برق در ذهنم مرور کردم تا ببينم احياناً مرتکب چه خطاي خطيري شده بوده‌ام؟! اما هيچ خاطره خطرناکي به مخيله‌ام خطور نکرد. (جز البته يک بار که با دوستان در يک اعتراض نه چندان مسالمت‌آميز به اوضاع غذا کتلتي را به فضاي سلف سرويس دانشجويي پرتاب کرده بودم که غائله همان روز به خير و خوشي فيصله پيدا کرده بوده و دنباله‌اي نداشته که حالا پرونده شده باشد؛ چون وادارمان کرده بودند خودمان از بيرون شيشه‌بُر بياوريم و پولش را هم بدهيم). ادامه دارد. https://eitaa.com/eejazesokhan کارپرداز: @hamidyann
خاطره‌ای در باب نثرهای اداری (بخش دوم) با اين همه هنوز مضطرب بودم. اوضاعم لحظه به لحظه داشت وخيم‌تر مي‌شد. هر لحظه منتظر بودم دستي از پشت به شانه‌ام بخورد و برگردم ببينم که يک آقايي با کت‌وشلوار و عينک تيره است که مي‌خواهد بداند آيا ممکن است لطفا من چند دقيقه بروم توي آن ماشين سياه‌رنگي که جلوي بانک پارک شده است و به چند سؤال جواب بدهم؟ در اين فکر و خيال‌ها غرق بودم، ناگهان صداي مسئول باجه را شنيدم که مي‌گفت: «آقا حواستون کجاست! بفرمايين اينم دسته‌چک! فقط اينجا يه امضا جلوي اسمتون بزنين». امضا کردم و دسته‌چک را توي جيبم گذاشتم. با احتياط پرسيدم: «ببخشيد، اشکالي پيش اومده بود؟» عاقل‌اندرسفيه نگاهم کرد و گفت: «حالا که برطرف شد» و فوراً برگشت و با همکار بغل‌دستي‌اش مشغول صحبت شد؛ يعني اينکه ديگر حوصله‌ام را ندارد. خسته و گيج و منگ، بي‌آنکه معما برايم حل شده باشد، از بانک بيرون رفتم. چندماهي از شروع کارم در آن سازمان نگذشته بود که بالاجبار به قدر کافي با «ادبيات ديواني» اُنس گرفتم و معماي آنچه در بانک اتفاق افتاده بود، برايم حل شد. غائله‌اي که آن روز در بانک بپا شد ناشي از تازه‌کاري و بلاهت اداري من در نوشتن آن درخواست بود. آدمِ «اداره‌جاتي» اگر بخواهد غيرعادي نباشد، اگر دوست نداشته باشد که به عنوان «عنصر مشکوک» نگاهش کنند و اگر دوست داشته باشد که در سلامت عقلش ترديد نکنند، لابد بايد چنان درخواستي را که من در آن روزگار در آن بانک نوشتم، چنين بنويسد: حضور مقام محترم رياست شعبه 123 بانک... محترماً بازگشت به مذاکرات به عمل آمده در مورخه... فيمابين سازمان ... و آن شعبه محترم، در راستاي افتتاح حساب جاري جهت کارکنان جديدالاستخدام سازمان فوق‌الذکر که قبلاً نسبت به ارسال فرم و معرفي و نمونه امضا از سوي آن سازمان اقدام گرديده اشعار مي‌دارد که اين‌جانب، همان‌گونه که معاونت مالي محترم سازمان مذکور پيش‌تر تلفناً با اينجانب هماهنگ نموده‌اند، جهت دريافت دسته‌چک مزبور به باجه محترم حساب جاري مراجعه نموده‌ام. علي‌هذا مستدعي است دستور فرمايند نسبت به انجام اين درخواست اقدام مقتضي را معمول داشته دسته‌چک مربوطه، که حسب اطلاع آماده مي‌باشد، را به اين‌جانب تحويل نمايند. در رابطه با کارت شناسايي بديهي است که به ضميمه اين درخواست الصاق گرديده و به پيوست ايفاد مي‌گردد. لازم به ذکر است که اين‌جانب ابتدائاً نسبت به ابلاغ مراتب امر در خصوص مطالب مذکور در بالا به مسئول محترم باجه فوق‌الاشاره سعي و اصرار فراوان نموده و مکتوب نمودن اين تقاضا به توصيه ايشان در راستاي مقررات داخلي آن شعبه محترم صورت پذيرفته است. توجهات جناب‌عالي نسبت به اين درخواست، موجبات تشکر و مزيد امتنان اين‌جانب را فراهم خواهد نمود. حالا خودمانيم! به نظر شما در سلامت کدام نامه بايد ترديد کرد؟ آني که زماني در آن بانک نوشته شده بود يا اين نامه؟! https://eitaa.com/eejazesokhan کارپرداز: @hamidyann
فرض کنيد از تهران مي‌خواهيم برويم جزيره کيش؛ ساده‌ترين، طبيعي‌ترين و معقول‌ترين راه اين است که يک‌راست (مثلاً با هواپيما) از تهران به کيش برويم. اما اگر از کارهاي صاف و ساده خوشمان نيايد و فکر کنيم برايمان افت دارد که يک‌راست به طرف مقصد حرکت کنيم، مي‌توانيم اولش در خلاف جهت، مثلاً با تاکسي برويم ترکستان. بعد از آنجا با کجاوه برويم افغانستان. از آنجا هم اتوبوس بگيريم به مقصد دهلي و از دهلي هم با قطار برويم بمبئي. آنجا سوار کشتي بشويم تا برسيم به ژاپن. آن وقت با طياره بريم به دبي و از آنجا با موتور لنج خودمان را به کيش برسانيم. به اين کار مي‌شود گفت درازروي. چنين سفري ممکن است براي گاليور يا ناصرخسرو جالب‌تر از سفر يک‌راست باشد. ‌اما براي ما، آن هم در قرن بيست‌ويکم و در عصر سرعت و بهره‌وري، به هيچ وجه اقتصادي نيست. منظور اين است که خودتان به روش قياس دستگيرتان شود درازنويسي چيست و چه بدي‌هايي دارد. درازنويسي يعني اينکه مثلاً مي‌خواهيد در نامه‌اي بنويسيد: «از شما متشکرم». ولي فکر مي‌کنيد اين طوري خوب نيست و به جايش مي‌نويسيد: «بدين وسيله کمال تشکر و امتنان خود را به حضورتان اعلام مي‌دارم» يا به جاي لطفاً مدارک را بفرستيد، مي‌نويسيد: «خواهشمند است نسبت به ارسال مدارک مربوط اقدامات مقتضي را معمول داريد». https://eitaa.com/eejazesokhan کارپرداز: @hamidyann
وقتي حرف مي‌زنيم زبان را به طور طبيعي به کار مي‌بريم، اما وقتي مي‌نويسيم گاهي گرفتار درازنويسي مي‌شويم؛ مثلاً مي‌گوييم: «شنيدم فلاني به مسافرت رفته». اما وقتي قلم به دست مي‌گيريم، مي‌نويسيم: «اطلاع حاصل کردم که فلاني به مسافرت رفته». سادگي و صميميت زبان حوزه و عمق تأثيرگذاري آن را بيشتر مي‌کند. مراد از سادگي و پرهيز از درازنويسي، کاربرد افراطي فعل‌هاي مرکب به جاي فعل‌هاي ساده و تعبيرهاي متکلفانه و جمله‌هاي بلند به جاي عبارات ساده و کوتاه است. درازنويسي فاصله نويسنده را با خواننده بيشتر مي‌کند و فضايي مصنوعي مي‌سازد که نه نويسنده در آن راحت است نه خواننده. براي اينکه به بيماري درازنويسي مبتلا نوشيم، بايد از ادبيات راقم‌سطوري بپرهيزيم. راقطم سطور کسي است که گرايش بيمارگونه به استفاده از حشو و کلمات اضافي دارد. راقم سطور وقتي به بازار مي‌رود چيزي نمي‌خرد، بلکه خريداري مي‌کند. البته گاهي هم اتبياع مي‌کند. خيلي اهل خريد و فروش نيست، ولي تا بخواهيد مشغول خريداري کردن و به فروش رساندن است. او نه کسي را مي‌ستايد و نه ستايش مي‌کند، اما پيوسته در حال مورد ستايش قرار دادن ديگران است. شگفت‌تر از همه اينکه او مي‌تواند کلمات را به رشته تحرير درآورد، اما نمي‌تواند حتي يک کلمه بنويسد. راقطم سطور را هيچ‌گاه به دست فراموشي نسپاريد، ولي در اولين فرصت فراموشش کنيد. https://eitaa.com/eejazesokhan کارپرداز: @hamidyann
۱. عطف‌هاي بيهوده عطف بيهوده يعني عطف دو کلمه هم‌معنا و همسان به يکديگر، بدون اينکه فايده‌اي بر آن مترتب باشد. عطف‌هاي بيهوده اگرچه در گفتار جايز است، در نوشتار نارواست؛ مگر فايده خاصي مانند هماوايي يا ديگر جنبه‌هاي زيبايي‌شناختي داشته باشد؛ شماري از عطف‌هاي زائد عبارتند از: صبر و بردباری علم و دانش عبث و بيهوده حمايت و پشتيبانی خصوصيات و ويژگي‌ها قدرت و توانايي عجز و ناتواني خلط و اشتباه سعي و تلاش تحولات و دگرگوني‌ها قوي و نيرومند لازم و ضروري مقايسه و سنجش گناه و معصيت نيرو و توان شناخت و معرفت فکر و انديشه دل و قلب https://eitaa.com/eejazesokhan کارپرداز: @hamidyann
۱. عطف‌های بیهوده گفتني است عطف بيهوده را نمي‌توان از شمار خطاهاي نوشتاري شمرد، اما به حتم مخل فصاحت و بلاغت است. بنابراين بايد کوشيد که شمار چنين عطف‌هايي را به کمترين حد ممکن رسانيد. بسياري از کساني که در نوشته‌هاي خود دچار عطف‌هاي لاطائل و بي‌نقش‌اند، دليل کار خود را تأکيد مي‌دانند و مي‌گويند: «وقتي به کسي مي‌گوييم تو همه سعي و تلاش و کوششت را بکن، در واقع با تأکيدي قوي‌تر وي را به عمل فراخوانده‌ايم». اين سخن پذيرفته نيست؛ زيرا براي تأکيد راه‌هاي پسنديده‌تري وجود دارد؛ مثلاً مي‌توان گفت: «تو با همه نيرويي که داري کوشش کن» و حتي ساده‌تر از آن: «تو با همه نيرو بکوش». بنابراين نبايد به بهانه تأکيد بيشتر، کلام را به ضعف و زبوني کشيد. آري! اگر عطف باعث زيبايي، هماوايي يا لطف خاصي باشد رواست؛ مانند: فاز و فضا شم و شامه تکيه و تأکيد رشد و رويش گرفت و گير نق و ناله طرد و طعن قدر و قيمت از اين موضع و منظر ظلّ و ذيل گيره و گره صيت و صوت پاره‌اي از عطف‌هاي بيهوده نه‌تنها از منظر بلاغت ناروا، که از نظر معنايي نيز خطاست؛ مانند عطف ضعيف به قوي؛ مثل زماني که گفته مي‌شود: «اين کار ضروري و لازم است» يا «هوا داغ و گرم است». عطف لازم به ضروري يا گرم به داغ هيچ توجيهي ندارد؛ زيرا ضروري و داغ از نظر معنايي شديدتر و قوي‌تر از لازم و گرم است؛ مثل اينکه بگوييم: «نظام قضايي ايران در دنيا بي‌نظير و کم‌نظير است». https://eitaa.com/eejazesokhan کارپرداز: @hamidyann
۲. فعل مجهول تمام مصيبت‌هاي مجهول‌نويسي زير سر ترجمه‌هاي تحت‌اللفظي دهه‌هاي اخير است؛ انگليسي‌ها و فرانسوي‌ها، اگر صحبت از تاريخ هيروشيما باشد، مي‌توانند بنويسند: «مردم هيروشيما در جنگ جهاني دوم توسط آمريکا قتل‌عام شدند». ولي نمي‌توانند بنويسند: «آمريکا مردم هيروشيما را در جنگ جهاني دوم قتل‌عام کرد». علتش اين است در اين زبان‌ها چيزي معادل «را» وجود ندارد. بنابراين راهي جز نوشتن به صيغه مجهول نيست. ولي ما مجبور نيستيم عيناً از زبان آنها گرته‌برداري کنيم. پس مي‌بينيد که ما ايرانيان، جز نفت و خونگرمي و مهمان‌نوازي، حتي در زبان مادري‌مان هم چيزي داريم که خارجي‌ها ندارند. بیاییم از اين امکانات خوب استفاده کنيم. https://eitaa.com/eejazesokhan کارپرداز: @hamidyann
۲. فعل مجهول طبيعت زبان فارسي از فعل مجهول گريزان است و جز در مواقع ضروري تن به آن نمي‌دهد. حتي در صورت فقدان فاعل پسنديده‌تر آن است که از فعل معلوم استفاده شود؛ زيرا در زبان فارسي استعمال سوم شخص جمع معلوم به جاي سوم شخص مفرد مجهول جايز است؛ يعني مي‌توان به جاي «نشايد که نامت نهاده شود آدمي»، گفت: «نشايد که نامت نهند آدمي» و مي‌توان به جاي ِ«گفته شده است»، نوشت: «گفته‌اند». فعل مجهول «قيل» را در عربي مي‌توان و شايسته است «گفته‌اند» ترجمه کرد. جملات زير نشان مي‌دهد که چقدر آسان مي‌توان از فعل مجهول پرهيز کرد: ○ نقشه اصلي شهر به وسيله مهندسان آلماني طراحي شد. ● مهندسان آلماني نقشه اصلي شهر را طراحي کردند. ○ کتاب کشف الاسرار از سوي انتشارات اميرکبير منتشر شد. ● انتشارات اميرکبير کتاب کشف الاسرار را منتشر کرد. ○ کشف پني‌سلين توسط الکساندر فلمينگ تصادفي بود. ● الکساندر فلمينگ پني‌سلين را تصادفي کشف کرد. ○ شهر توسط زلزله ويران شد. ● زلزله شهر را ويران کرد. https://eitaa.com/eejazesokhan کارپرداز: @hamidyann
- سار از درخت پريد. - آش سرد شد. - بابا حسن آسيابان ده ماست. آنها که حدود پنجاه سال پيش دانش‌آموز سال اول دبستان بوده‌اند حتماً اين جمله‌ها را به ياد مي‌آورند. ببينيد چقدر ساده، صريح و زيبا هستند؛ آن‌قدر پاکيزه و قشنگ که به شعر مي‌ماند. اما امروزه چه بر سر ذهن و زبانمان آمده که رضايت مي‌دهيم اين جملات معصوم و زيبا را به کلينيک تخصصي نثر اداري بسپريم و بعد از عمل چنين تحويلشان بگيريم: - سار نسبت به پريدن از درخت مبادرت نمود. - آش در راستاي قوانين ترموديناميک به وسيله هوا سرد گرديد. - فلذا بديهي است که بابا حسن آسيابان دهات ما مي‌باشد. مي‌بينيد چه بلايي سر زبان آدمي‌زاد آورده‌ايم؟! اگر کمي دلمان به حال خودمان بسوزد بايد کنار جنازه‌هاي مثله‌شده آن جملات زيبا بنشينيم و زار بزنيم. https://eitaa.com/eejazesokhan کارپرداز: @hamidyann
۳. عبارت‌هاي طولاني ابتياع کردن (خريدن) اتخاذ کردن (گرفتن) ارسال کردن (فرستادن) اطلاع حاصل کردن (شنيدن/ فهميدن/ اطلاع يافتن) امکان‌پذير (ممکن) برخوردار بودن (داشتن) به خود اختصاص دادن (گرفتن) به رشته تحرير کشيدن (نوشتن) به عمل آمدن (شدن؛ مثلاً کوشش به عمل آمد) به عمل آوردن (کردن؛ مثلاً: کوشش به عمل آمد) به فراموشي سپرده شدن (فراموش شدن) به قتل يا هلاکت رساندن (کشتن) به مورد اجرا گذاشتن (کردن/ اجراکردن) پشت سر گذاشتن (گذراندن) چيزي در حدود (در حدود) حضور به هم رسانيدن (حاضر شدن) خريداري کردن (خريدن) در جريان قرار دادن (اطلاع دادن) زخمي شدگان (زخميان) کشته شدگان (کشتگان) قادر بودن (توانستن) مورد استعمال قرار دادن (استعمال کردن) مورد استفاده قرار دادن (استفاده کردن) مورد تصويب قرار دادن (تصويب کردن) مورد ستايش قرار دادن (ستودن) استقبال به عمل آوردن (استقبال کردن) در حقّ کسي احترام مرعي داشتن (به کسي احترام نهادن) به منصه ظهور رساندن (ظاهر کردن/ آشکار ساختن) غيرقابل اجتناب (ناگزير) غير قابل احتراز (ناگزير) به نظر مي‌رسد که (گويا) مثل اينکه (گويا) دست پيدا کردن (يافتن) به طور دسته‌جمعي (گروهي) افزايش دادن (افزودن) جست‌وجو کردن (جستن) سر به نافرماني برداشتن (نافرماني کردن) به شهادت رساندن (شهيد کردن) منصوب کردن (گماشتن) به طور آشکار (آشکارا) به طور سريع (به سرعت) حائز اهميت بودن (اهميت داشتن) جامه عمل پوشاندن (عملي کردن) به اشغال در آمدن (اشغال کردن) https://eitaa.com/eejazesokhan کارپرداز: @hamidyann
۴. تکرار بي‌مورد واژگان ○ کساني که به واجبات عمل نمي‌کنند، کساني که مرتکب گناه مي‌شوند و کساني که به آخرت ايمان ندارند. ● کساني که به واجبات عمل نمي‌کنند، مرتکب گناه مي‌شوند و به آخرت ايمان ندارند. ○ قرآن راهنماي بشر است. نور قرآن بر همه عالم مي‌تابد. اگر قرآن نبود جهان تيره بود. ● قرآن راهنماي بشر و نورگستر جهان است و اگر نبود جهان تيره مي‌شد. ○ بيشتر اخباري که اينجا مي‌آوريم مرسل هستند و اين به دليل اين است که ... ● بيشتر اخباري که اينجا مي‌آوريم مرسل هستند؛ زيرا ... https://eitaa.com/eejazesokhan کارپرداز: @hamidyann
5. تکرار بي‌مورد مترادف‌ها اين توسعه در کاربرد و استعمال (اين توسعه در کاربرد) راه صحيح و درست (راه درست) ظلم و ستم (ستم) گسترده و مفصل (گسترده) انسان و بشر (انسان) عقل و خرد (خرد) علم و دانش (دانش) بيم و ترس (ترس) و... https://eitaa.com/eejazesokhan کارپرداز: @hamidyann
6. آوردن بي‌مورد عبارتٌ اخرا ○ خداي متعال بر هر کاري تواناست؛ به عبارت ديگر او مي‌تواند هر کاري انجام دهد. ● خداي متعال بر هر کاري تواناست. ○ اگر کتاب نمي‌بود آثار علمي گذشتگان به ما نمي‌رسيد. اين کتاب است که آثار علمي گذشتگان را به ما رسانده است. ● اگر کتاب نمي‌بود آثار علمي گذشتگان به ما نمي‌رسيد. https://eitaa.com/eejazesokhan کارپرداز: @hamidyann
7. قرينه‌هاي بي‌مورد لفظي ○ فرعون دستور داد آسيه را با چهار ميخ به زمين ميخکوب کنند. ● فرعون دستور داد آسيه را به زمين ميخکوب کنند. ○ پيامبري که پيام خدا را مي‌رساند و از سوي خدا برانگيخته مي‌شود. ● پيامبري که از سوي خدا برانگيخته مي‌شود. ○ آيات فراواني آب را نعمتي حيات‌بخش که از آن مي‌آشاميم دانسته که از آن سيراب مي‌شويم. ● آيات فراواني آب را نعمتی حيات‌بخش، که از آن سيراب مي‌شويم، دانسته. https://eitaa.com/eejazesokhan کارپرداز: @hamidyann
8. آوردن بي‌مورد تکيه‌کلام‌ها عبارت‌هايي مانند «در حقيقت، در واقع، به اصطلاح، مثلاً، علي اي حال و...» در بسياري موارد حشو است؛ مگر آنکه معنايي از آنها اراده کرده باشيم. گفتني است گاهي حذف عبارت‌هايي مثل «خلاصه اينکه، به سخن ديگر و...» به استحکام و انسجام متن آسيب مي‌رساند. اين واژه‌ها و عبارت‌هاي پيوندی، بخشي از عناصر گفتماني متن‌اند و سبب مي‌شود که ما متن را روان‌تر بخوانيم. https://eitaa.com/eejazesokhan کارپرداز: @hamidyann