#نویسندگی
سخن ادبی
سخن ادبی آن است که در آن گوینده مقصود خود را به بهترین وجه بفهماند و در روح شنونده مؤثر باشد؛ چندان که موجب انقباض یا انبساط او گردد... و این خاصیت را از سخنی میتوان چشم داشت که به زیور فصاحت و بلاغت و دیگر آرایههای لفظی و معنوی آراسته باشد.
https://eitaa.com/eejazesokhan
کارپرداز: @hamidyann
#نویسندگی
نظم و نثر
سخن بر دو قسم است: نظم و نثر.
نظم در اصطلاح سخنی است که دارای وزن و قافیه باشد. مرادف آن را شعر گویند؛ مانند:
غمت بر نهانخانه دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند
نثر در اصصلاح سخنی است که مقیّد به وزن و قافیه نباشد.
https://eitaa.com/eejazesokhan
کارپرداز: @hamidyann
#نویسندگی
اقسام نثر
1. نثر مسجّع: آن است که جملههای قرینه دارای سجع باشد. سجع در شعر به منزله قافیه است در شعر؛ مانند گلستان سعدی: منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت ... .
2. نثر مرسل: در صورتی که مقید به سجع نباشد آن را مرسل (خالی و آزاد از قید سجع) گویند؛ مانند سیاستنامه خواجه نظام الملک: معروفان را که جامگی گران دارند بباید گفت تا تجمّل و سلاح و آلت جنگ سازند و غلام خرند که جمال و نیکویی و شکوه ایشان اندر این بود، نه اندر تجمّل و آلت و زینت خانه ... .
https://eitaa.com/eejazesokhan
کارپرداز: @hamidyann
#حشو
د) زايد بودن «عبارت است از»:
ـ رهبري [عبارت است از] کنش متقابل ميان اعضاي يک گروه (است).
ـ عمل پليس [عبارت از] نظم بخشي و ساماندهي به تنشها و حمايت از اقتدار و حاکميت است.
ـ قسمت عمدهاي از آثار قصيدهگويان، [عبارت است از] همين مدايح و ملحقات آنها (است).
ـ نثر در معناي عام [عبارت است از] کلامي مکتوب (است) که به گفتار عادي و محاورهاي نزديک است.
ه ) حذف صفتهايي که مفهوم آنها ضمن موصوفشان مندرج است:
ـ خوانندگان گرامي توجه دارند که مطالب [مطرح شده در] قسمت اول مقاله، داراي جنبه تاريخي است.
ـ با بهرهگيري از نتايج [حاصل از] ارزشيابي بازده يادگيري فراگيران، ميتوان مراحل قبلي طرح آموزشي را بررسي کرد.
ـ برپايه نتايج [به دست آمده در] اين تحقيق، به مسئولان و مديران سازمانها پيشنهاد ميگردد... .
ـ شرايط سياسي و اجتماعي [موجود در] سدههاي چهارم و پنجم هجري در ايران، موجب پيدايش آثار حماسي ميشود.
ـ اگر تاريخ را محصول [بهجاي مانده از] تلاش آدمي در عرصه گيتي بدانيم، ...
https://eitaa.com/eejazesokhan
کارپرداز: @hamidyann
#نشانهگذاری
کاربرد نابجای ویرگول
الف) بندهای تحدیدی
«بند تحدیدی» بخشی از ساختار دستوری نهاد است؛ موصوف را محدود میکند و نمیتوان آن را از جمله حذف کرد. این بندها با «یای نکره» قبل از «که» همراهند و نیازی به ویرگول ندارند.
من از شر کارهایی که روی دوشم است، خلاص میشوم. (نادرست)
* من از شر کارهایی که روی دوشم است خلاص میشوم. (درست)
ماستی را که یک دقیقه از تاریخ انقضایش گذشته باشد، بیرون میاندازد. (نادرست)
* ماستی را که یک دقیقه از تاریخ انقضایش گذشته باشد بیرون میاندازد. (درست)
ب) بندهای غیر تحدیدی
بند غیر تحدیدی موصوف خود را به چیزی محدود نمیکند؛ بلکه اطلاعات اضافی درباره آن میدهد. این بند را میتوان از جمله حذف کرد بدون اینکه آسیبی به آن بزند. این گونه بندها با دو ویرگول از جمله تفکیک میشوند. به کار بردن این بندها با یک ویرگول در انتها، که این روزها بسیار رایج است، صحیح نیست:
اشکهایش را با چیزی شبیه دستمال گردگیری که روی میز کارش بود، پاک کرد. (نادرست)
* اشکهایش را با چیزی شبیه دستمال گردگیری، که روی میز کارش بود، پاک کرد. (درست)
https://eitaa.com/eejazesokhan
کارپرداز: @hamidyann
اقلاً
کلمه اَقَلّ در عربی غیر منصرف است و تنوین نمیگیرد. بنابراین ساخت کلمه اقلاً برخلاف قاعده است. اما این کلمه در فارسی، چه در نوشتار و چه در گفتار، کاملاً رایج شده است و دیگر نمیتوان آن را غلط دانست. با این همه به جای آن میتوان گفت: لااقل یا دست کم.
در متون کهن فارسی واژه باری به همین معنا به کار رفته است و امروزه نیز میتوان آن را به کار برد: من نیز اگر زیادت از ایشان نتوانم، باری کم از ایشان نیارم.
آنچنان زی که گر رسد خواری
نخوری طعن دشمنان باری
https://eitaa.com/eejazesokhan
کارپرداز: @hamidyann
اکثراً
در عربی کلمه اکثر، مانند دیگر کلمات بر وزن «اَفعل»، غیر منصرف است و تنوین نمیگیرد. بنابراین اکثراً نیز مانند اقلاً از لحاظ دستور زبان عربی غلط است. در فارسی به جای آن میتوان گفت غالباً یا واژه «بیشتر» را با تغییری در ساخت جمله به کار برد؛ مثلاً به جای «مردم اکثراً معتقدند که...» میتوان گفت «بیشتر مردم معتقدند که...».
https://eitaa.com/eejazesokhan
کارپرداز: @hamidyann
اکثر/ اکثریت
این دو کلمه را نباید به جای هم به کار برد. اکثر صفت تفضیلی و به معنای «بیشتر» یا «بیشترین» است. ولی اکثریت اسم مصدر و به معنای «وضع و کمیت بیشتر» است (در مقابل اقلیت که بر کمیت کمتر دلالت میکند)؛ مثلاً میتوان گفت «مجلس از اکثریت افتاد»، اما نمیتوان گفت «اکثریت نمایندگان مجلس را ترک کردند». بلکه باید گفت «اکثر نمایندگان مجلس را ترک کردند» (چنانکه در مفهوم مقابل آن هرگز گفته نمیشود: «اقلیت نمایندگان مجلس را ترک کردند»).
در اغلب نوشتههای این زمان، اکثریت به غلط به جای اکثر به کار رفته است؛ مثالهای زیر نمونهای از این استعمال غلط است:
- اکثریت مردم نیجریه مسلماناناند.
- اکثریت مترجمان ما کسانی هستند که چون نمیتوانند بنویسند، به ترجمه میپردازند.
https://eitaa.com/eejazesokhan
کارپرداز: @hamidyann
#کژتابی
فردی به اینجانب چنین پندی داد: «انصافاً نقدنویسی پرخاشگرانه و تند و تیز درست نیست». گفتم «انصافاً درست است».
https://eitaa.com/eejazesokhan
کارپرداز: @hamidyann
#کژتابی
بنیاد مستضعفان نیویورک.
_ بنیادی که برای مستضعفان نیویورک ساخته شده است.
_بنیاد مستضعفان (به عنوان سازمان یا نهادی از نهادهای جمهوری اسلامی ایران) شعبهای در نیویورک دارد.
https://eitaa.com/eejazesokhan
کارپرداز: @hamidyann
#کژتابی
روزی برای آشتی دادن و اصلاح ذات البین دو برادر، به برادر بزرگتر دست دادم و گفتم: «خوب است که به جای شما برادرتان را ببوسم» و همه حیران شدند که مراد از این جمله کژتاب چیست:
_ به جای آنکه شما برادرتان را ببوسید، من او را می بوسم.
_ به جای آنکه من شما را ببوسم، برادر شما را میبوسم.
https://eitaa.com/eejazesokhan
کارپرداز: @hamidyann
خاطرهای در باب #درازنویسی نثرهای اداری (بخش اول)
یادم میآيد اولين باری که به عنوان «عنصر مشکوک» نگاهم کردند حدود 27 سال پيش در يک شعبه بانک بود. از حسابداري سازماني که تازه در آن استخدام شده بودم، گفته بودند که برايم حساب جاري باز کردهاند و من بايد بروم به همان شعبهاي که حقوقم را ميريزند، دفتري را امضا کنم و دستهچکم را بگيرم. رفتم که بگيرم!
مسئول باجه حساب جاري، که داشت يک دسته سند به ارتفاع 7/5 سانتيمتر را يکييکي مُهر ميزد، بيآنکه سرش را بلند کند گفت: «بايد درخواست بنويسين». گفتم: «من که درخواستي ندارم! خودتون به حسابداري سازمان گفتين بفرستنم اينجا واسه گرفتن دستهچک!» مُهر را ميانه راه استمپ و ستون سندها در هوا نگه داشت، از بالاي عينکش نگاه نصفهنیمهای به من انداخت و با لحني که کفايت مذاکرات را اعلام ميکرد گفت: «عرض کردم بايد درخواست بنويسين». گفتم: «چي بنويسم؟» گفت: «هر کاري که دارين». گفتم: «بيزحمت يه ورق کاغذ به من ميدين؟» با دلخوري از گوشه ميزش سند باطلهاي را که پشتش سفيد بود، برداشت جلويم گذاشت و گفت: «لابد قلم هم نداري! اونجاست! برشدار بنويس!»
تا همين مرحله اوضاع روحيام به شدت شبيه احوالات کسي شده بود که ناگهان از دوم شخص جمع به دوم شخص مفرد تبديل شده باشد. با اين همه دستم را دراز کردم و پوکه خودکاري را که با نخ قيطان از يک پايه فلزي آويزان بود با نااميدي (چون نميدانستم که در کلاهکش هنوز يک مولکول جوهر هست) به طرف خود کشيدم و نوشتم: «مسئول محترم باجه شماره 3 شعبه 123 بانکِ... لطفاً دستهچکم را بدهيد».
کاغذ را دو دستي به مسئول باجه تقديم کردم. مدتي - خيلي بيشتر از آنکه براي خواندن چند کلمه لازم است- به نوشتهام نگاه کرد و بعد سرش را بالا آورد و انگار که بخواهد از سلامتيام مطمئن شود، به وجناتم خيره شد. پرسيد: «اين مثلاً درخواسته؟» گفتم: «اشکالي داره؟» گفت: «اشکال؟! اين اصلاً يه جوريه». پرسيدم: «يعني چه جوريه؟» جوابم را نداد. در عوض با لحن کشدار تهديدآميزي گفت: «که فرموديد جناب آقاي...، بله؟» و بلافاصله بلند شد رفت ته شعبه پيش کسي که از دو تا مبل جلوي ميزش معلوم بود رئيس شعبه است؛ توي گوشش چيزهايي گفت و درخواستم را نشان داد.
وقتي مسئول باجه و رئيس شعبه ناگهان دوتايي با هم سرشان را بلند کردند و آن نگاههاي مسئلهدار را به من انداختند، صدها جور فکر و خيال ناجور از سرم گذشت. در همان چند لحظه تمام خاطرات دوران دانشجويي و خدمت سربازي را مثل برق در ذهنم مرور کردم تا ببينم احياناً مرتکب چه خطاي خطيري شده بودهام؟! اما هيچ خاطره خطرناکي به مخيلهام خطور نکرد. (جز البته يک بار که با دوستان در يک اعتراض نه چندان مسالمتآميز به اوضاع غذا کتلتي را به فضاي سلف سرويس دانشجويي پرتاب کرده بودم که غائله همان روز به خير و خوشي فيصله پيدا کرده بوده و دنبالهاي نداشته که حالا پرونده شده باشد؛ چون وادارمان کرده بودند خودمان از بيرون شيشهبُر بياوريم و پولش را هم بدهيم).
ادامه دارد.
https://eitaa.com/eejazesokhan
کارپرداز: @hamidyann