🏷یک لحظه تو خیمه گاه ...
#شبپنجممحرم #_١٣٩٨
#شور
#کربلایی_مصطفی_مروانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یک لحظه تو خیمه گاه
یک لحظه تو قتلگاه
لب تشنه کشنت پیش چشام
از گریه زخم صدام
بارونه اشک چشام
دشمنم گریه میکرد با گریه هام
زینت دوش نبی
تو مقتل تشنه لبی
زیر دست و پا به فکر زینبی
دیدم در تاب و تب
دیدی با بی ادبی
منو میزدن یک عده اجنبی
غرق خون تن تو
مردم با کشتن تو
حق مادری دارم گردن تو
رفتی با رفتن تو
غارت شد گلشن تو
چادرم فدای پیرهن تو
رفتی زخم پر من
غارت شد زیور من
مثل انگشتر تو انگشتر من
آتیش دور غافلس
دور خیمه هلهلس
جلو دار کاروانت حرملس
دستام بین سلسلس
پایه من پر آبلس
چقدر بین من و تو فاصلس
دیدم دست و پا زدی
مادر رو صدا زدی
سرتو به خاک قتلگاه زدی
دیدم بی هوا زدن
خیلی ناروا زدن
پیرمردا تو رو با عصا زدن
تو مقتل قیامته
غوغا وقت غارته
خولی از تنت پی غنیمته
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻
.
🏷از حرم تا قتلگه...
#شبپنجممحرم١٣٩٨
#شور #قتلگاه
#کربلایی_مصطفی_مروانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از حرم تا قتلگه
زینب صدا میزد حسین
دست و پا میزد حسین
زینب صدا میزد حسین
برادر جان سليمان زمانی
چرا انگشت و انگشتر نداری
بمیرم مگر تو مادر نداری
بمیرم مگر تو خواهر نداری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امون ای دل ای دل وای
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر کشتن چرا آبت ندادن
کفن بر جسم صد چاکت ندادن
اگر کشتن چرا خاکت نکردن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امون ای دل ای دل وای
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻
2_5440423550445945943.mp3
8.28M
◾️ چهار شنبه |۹۸.۰۶.۱۳|
◾️یک لحظه تو خیمه گاه...
2_5440423550445945942.mp3
6.72M
◾️ چهار شنبه |۹۸.۰۶.۱۳|
◾️از حرم تا قتلگه...
⇦🕊 #قسمت_دوم روضه و توسل جانسوز _ دیرِ راهب و اسارت خاندان آل الله _حاج مهدی رسولی ↯
از صبح دل تو دلش نیست ، یه خوابی دیده عیسی مسیح بهش گفته مهمون داری ... از صبح نشسته منتظر خدا این مهمون من کیه که عیسیِ پیغمبر اینجور سفارششُ کرده ... کأنَّ یه کِشِشی تو این دلشِ .. یه هول و وَلایی تو این دلش ایجاد شده ... همینجور منتظر ساعات گذشت ، ظهر شد عصر شد ، نزدیک غروب از دور یهو دید یه سیاهی داره نزدیک میشه ، اومد بیرون با دقت نگاه کرد دید یه قافله ای داره میاد ... همینجور که قافله نزدیکتر میشد نگاه کرد دید این قافله حالاتش عجیب غریبه ... یه عده مرد جنگی ، از سر و وضعشونم معلومه لا اُبالی ... پشت سرشون هشتاد و خورده ای زن و بچه قد و نیم قد ... یه آقایی روی ناقۀ لنگ ... دستاشو بستن ... پاهاشو از زیر شکم ناقه ...
نگاه میکنه به چهرۀ این قافله، خدا این قافله عجب عجیب غریبِ ... نه به اون مردایِ جنگی ، نه به این زن و بچه ... اینا کی ان؟.. نکنه اینا همون مهمونایی ان که عیسی مسیح به من وعده داده .. یه نگاهی درستی کرد دید بالایِ نیزه یه تعداد سرُ زدن .. اما این زن و بچه همش نگاهشون به یه سر که بین اون یکی سَرا مثل خورشید داره نور میده ...
هی نگاه میکنه ، خدایا چقدر نورانیِ این رأس مبارک ... این همون مهمونیِ که عیسی به من وعدۀ اومدنشو داده .. ایستاد، آرام آرام آمدند
راهب بگو ببینم تو این دِیرت یه جا برا استراحت ما هست یا نه؟ گفت بفرمایید میتونید اینجا استراحت کنید، میگه آمدن خودشون چادر زدن و اسباب غذا ، یه عده ای زن و بچه ها رو هم جمع کردن پشت دِیر (کلیسا) زن و بچه ها کنار هم ، آروم آروم داره غروب میشه، هوا داره سرد میشه ، لباس نامرتب تن این بچه ها ...
دید تو این زن و بچه ها چشم همه شون به یه خانم .. انگار همه پروانۀ دور اون شمعند ... صدا میزنه بچه ها بیان جلوتر، بچه ها تو پناه این دیوار پناه بگیرید ، سرما کمتر اذیت کنه .. یکی میگفت عمه پاهام .. یکی میگفت عمع امروز یکم عقب افتادم بد زدن تو کمرم .. صدا میزد کلثوم، چند تاشونو تو بغل کن .. رباب چند تاشونوم تو بغل کن .. فضه نزار این بچه ها جدای از هم بشینن .. صدا زد اون نازدانه ام بیاد بغل خودم عمه ... عمه فدات بشه عمه ...
عمه .. بیزیم نَه خِیمه میز ، نه خَرگاهی میزوار
(عمه نه خیمه برامون مونده نه پناهگاهی)
دیدی قیزیم بیز اَسیریخ باش اُوسته الله ایمیزوار
(گفت دخترم ما اسیریم بالاسرمون خدا رو داریم)
دیدی بیور گورم عمه عَموم هایاندا قالیب
(گفت بگو ببینم عمه ، عموم کجا مونده؟)
دیدی قیزیم بوقوشون قولارین سو اُوسته سالیب
(گفت دخترم این لشگر به خاطر آب دست هاشو جدا کردن)
قیزیم ... یات دا ... عمه بیردَنه سوالیم وار ...
(بخواب دخترم ... بخواب ... عمع، یه سواله دیگه هم دارم)
عمه بیور بابام هاچان گَلَجاخ ...
(عمه بگو ببینم بابام کی میاد ؟..)
دیدی قیزیم بیزَ خرابه دَ قُناخ گَلَجَخ
(گفت دخترم برایِ خرابۀ ما مهمون میاد ...)
#کربلایی_مهدی_رسولی
#ویژه_ایام_محرم
#ویژه_ایام_صفر
#دیر_راهب
#روضه_شب_جمعه
#اسارت_خاندان_اهل_بیت_علیهم_السلام
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
شادی روح شهداء وامام شهداء و اموات (مادر منه حقیرم الفاتحه مع الصلوات🙏😔
#هدیه_به_امام_زمان_عج_صلوات
@eetazeinab
4_5870935631789557112.mp3
17.16M
روضه وتوسل جانسوز #دیر_راهب_واسارت_خاندان_آل_الله😭😭😭😭😭
#حاج_مهدی_رسولی🎤🏴
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
#هدیه_به_امام_زمان_عج_صلوات
شادی روح شهداء وامام شهداء و اموات(مادر منه حقیرم) الفاتحه مع الصلوات🙏🙏😭
@babolharam_net.mp3
10.81M
روضه و توسل جانسوز ویژه شب جمعه و شبهای محرم با نوایِ کربلایی سیدمهدی حسینی
روضه و توسل جانسوز ویژه شب جمعه و شبهای محرم با نوایِ کربلایی سیدمهدی حسینی رمضان
🏴🌿🏴🌿🏴
اگر چه نوکری نکردم
هوایِ کربلاتُ کردم
یه بار دیگه بگو بیامُ
دوباره دورِ تو بگردم
از این زمونه سیر شدم
یه برات امضاء کن
حالا که سر به زیر شدم
یه برات امضاء کن
تو روضه ی تو پیر شدم
یه برات امضاء کن
تو دنیا آروزم زیارتِ آقامِ
هر کی کربلا نره ناکامِ
حَرَمِت قشنگ ترین رؤیامِ
ای آقا....
*شب جمعه، شب زیارتیِ سید الشهداء، کاشکی با امام زمان صدایِ مادرمون رو می شنیدیم،کاشکی با آقامون صدای مادرِ قد خمیده مون رو می شنیدیم،عرش رو بهم ریخته،هی به سینه می کوبه...: "بُنَيَّ! قَتَلوكَ، ذَبَحوکَ، وَ مِنَ الماءِ مَنَعوکَ"
بذار یه مقدمه بسازم،یهو نبرمت اون جایی که امام زمان مثل ابر بهار باریده...لحظه هایِ آخر،لحظه های احتضار،امیرالمؤمنین همه رو ساکت کرد،اما هر کاری کرد دید حسین داره گریه میکنه،اونقدر گریه کرده،چشماش مجروح شده،صدا زد:باباجان! هیچ روزی مانند مصیبتِ تو نیست،مگر روزی که جدم پیغمبر از دنیا رفت...
آقا دید حسین آرام نمیگیره،صدا زد:بیا جلو حسین جان! با این دستایِ بی رمقش اشکای حسین رو پاک کرد،یادش اومد پیغمبر خیلی به صدای امام حسین حساس بود،یادِ شبِ آخری افتاد که زهرا گفت: علی جان! خیلی مراقبِ حسینم باش...
دید حسین آرام نمی گیره،دستش رو بلند کرد،گذاشت رو قلبِ سیدالشهداء،حسین جان! خدا صبرت بده..میگن: فرزند هرکاری بزرگترش کنه یاد میگیره،دست که افتاد رو قلبِ سیدالشهداء،آقا آرام شد....
کربلا که رسید،هرچی خواست زینب رو آروم کنه،وداعِ آخر دید حسین رو رها نمیکنه،دستش رو بلند کرد،گذاشت رو قلب زینب،زینب آرام شد،اهل خیمه دارن عمه جانِ رو می بینن،برو خدا به همرات،برو دعایِ مادرم پشتِ سرت،اهل خیمه میگن: زینب آروم شد،اما لحظاتی گذشت،دیدن خانوم از خیمه اومد بیرون،چادرش رو به کمرش بست،از بالایِ تل سرازیر شد،دید دورِ گودال حلقه زدن...*
خاک به سَرِ من
از غم حسین شکست کَمَرِ من
زدنش جلویِ چشایِ تَرِ من
خاک به سَرِ من
مادرش صدا می زد:پسرِ من
تشنگی کشید و سوخت جِگرِ من
نا نداشت،سقا نداشت
برایِ دست و پا زدن
تو قتلگاه جا نداشت
جون نداشت،سامون نداشت
طاقتِ زخمشُ گرگِ بیابون نداشت
*هر کجا نشستی صدا بزن:حسین.....
449.8K
🕊﷽🕊
زمزمه دشتی زبانحال
حضرت زینب سلام الله علیها 😭😭😭😭
🥀دشتی
گواهی می دهد چشم تر من
که گردون ریخت خون در ساغر من
سنین کودکی را طی نکرده
ز دنیا رفت جدّ اطهر من
فلک با بودن داغ پیمبر
به دل بنهاد داغ دیگر من
ز پا افتاد زیر تازیانه
در ایّام جوانی مادر من
به طفلی شد نصیبم خانه داری
به جای مادر غم پرور من
پس از چندی پدر را دادم از دست
کزین غم سوخت پان در پیکر من
چو دیدم خون ز حلق مجتبی ریخت
دو دریا شد ز خون چشم تر من
فلک یار مرا در کربلا برد
بلا ها بود که امد بر سر من
خودم دیدم به یک روز از دم تیغ
به خون غلطید هجده یاور من
همه بار سفر بستند و رفتند
دریغا اکبر من اصغر من
#اجرای_سبک:
#کربلایی_محمد_دیدبان🎤🏴
#هدیه_به_امام_زمان_عج_صلوات
شادی روح شهداء وامام شهداء و اموات(مادر منه حقیر) صلوات 🙏