eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
18.5هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
427 فایل
کپی مطالب بدون نام کانال ممنوع⛔️ #کانال_نوحه_وروضه_یازینب_سلام_الله_علیها http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات التماس_دعای_فرج_وعاقبت_بخیری
مشاهده در ایتا
دانلود
|⇦•وَ فَدَینَاهُ بِذِبحٍ عَظِیم.... و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج میثم‌مطیعی•✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ مرحوم کلینی روایت کرده در فروع کافی کتاب الحج از امام باقر یا امام صادق علیهماالسلام ابوبصیر میگه:آقا فرمود: ابراهیم نبی اسماعیل رو صدا کرد:پسرم!خدا دستور به قربانی داده؛مرکب آماده کن...چاقو آماده کن...صدا زد:"یا ابَ این القربان؟! "قربانی کجاست؟یه نگاهی به جوونش انداخت... "انت هو یا بُنَیَّ..." قربانی خود تویی...آیه قرانه:"فانظر ماذا تری..."نظرت چیه؟" قال یا ابتِ افعل ما تُأمر سَتَجِدُنی ان شاالله من الصابرین..." بابا امر خدا رو اطاعت کن.من صبر می کنم.من از صابرینم.فقط یه درخواستی از بابا کرد.صدا زد: بابا یه پارچه ای روی صورت من بنداز.موقع سر بریدن صورت من رو نبینی...بابا دستای من رو ببند که وقتی چاقو به گلوی من گذاشتی من دست و پا کمتر بزنم.اسماعیل آماده شد.ابراهیم گفت:نه پسرم!این دو کار رو برای تو جمع نمی کنم.چاقو رو به گلوی جوانش گذاشت"ثم رفع رأسَه الی السَّماء"به آسمان نگاه می کرد.در روایت هست:"وَ قَلَبَها جبراییل"جبراییل این چاقو رو برمیگردوند این خنجر نمی برید.هر چه تلاش می کرد،می دید نمی بره...یه وقت ندا آمد:ابراهیم دست نگه دار!"یا ابراهیم! قد صدقت الرویا"پدر و پسر راه افتادند."و فدیناه بذبح عظیم..."ذبح عظیم آمد اسماعیل نجات پیدا کرد...در روایت هست این پدر و پسر بلند شدند،رفتند سمت منزل مادرش خبردار شدتا پدر و پسر وارد منزل شدند"قامت الی ابنِها.."هاجر بلند شد نگاه می کرد به گلوی بچه اش"فاذا اثرالسِّکّین خدوشا فی حلقه"دید گلوی بچه ش کبود شده، زخم شده"ففزعت و اشتكت و كان بدو مرضها الذي هلكت فيه"مادرش ناله زد...بعد مریض شد و در اثر همون بیماری از دنیا رفت.آخ بمیرم...میگن مادرت کربلا نبوده...بعضیا میگن مادرت از دنیا رفته بود...ای کاش همین باشه.وقتی به مادرت خبر دادند ای لیلا! چنان تیر به گلوش زدند.چنان تیر به فرقش زدند. دست ها رو دور گردن اسب حلقه کرد.وقتی با عمود آهن به سرش زد،علی بیهوش شد"و ضرب الناس باسیافهم"شروع کردند علی رو ریز ریز کردن.هی خون از بدن مبارکش می رفت.جلوی چشمای اسب رو گرفت "فاحتمله الفرس الی عسکرالاعداء"اسب راه رو اشتباه رفت.اسب سمت لشکر دشمن رفت همه تونل باز کردند دو طرف ایستادند "فقطعوه باسیافهم اربا اربا"هر ضربتی که می زدند پسرش رو نگاه می کرد،آه می کشید:علی علی علی."فلما بلغت الروح التراقی"جون که به گلوگاهش رسید،"قال رافع صوته"با صدای بلند فریاد زد:"یا ابتاه! هذا جدی رسول الله "بابا جدم پیغمبر آمده. بابا جدم می فرماید:العجل.العجل...حسین دیگه بیا...* ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.... .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
توسل و روضه ویژۀ ایامِ محرم _ وشهادت امام سجادعلیه السلام مصیبت سیدالشهداء،اعظم ِ مصیبت هاست،بزرگ ترین مصیبت،حسینِ،کربلاست.. "مُصِیبَهٍ مَا أَعْظَمَهَا وَ أَعْظَمَ رَزِیَّتَهَا فِی الْإِسْلَام"...حالا سئوال،...تو کربلا چه مصیبتی بزرگ ترین مصیبتِ؟ به اون نقل معروف که همتون شنیدید،به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، اون عالم گفت:آقا مصیبتِ گودالِ؟فرمود: نه،مصیبتِ عموتون عباسِ؟ فرمود:نه... ابی حمزه ثمالی میگه از امام سجاد سئوال کردم،آقا! چهل ساله دارید گریه می کنید،یه جوری گریه می کنید، بعد از چهل سال که انگار پدر شما اولین شهیدِ بنی هاشم و آلِ پیغمبرِ؛فرمود: اشتباه نکن،من برا بابام گریه نمی کنم،بعد فرمود:"  اِنَّ القتل لنا عادة وكرامتنا الشهادة" آقا! پس چیِ؟ فرمود: من یه سئوال دارم ازت،تا قبل از کربلا کسی دستِ ناموسِ مارو با طناب بسته بود یا نه؟ کسی تا حالا به نامحرمِ مَحرمِ ما نگاه کرده بود یا نه؟ ابی حمزه! یه سَرِ طناب به بازویِ عمه ام زینب...* که جرأت کرده دستت را ببندد که جرأت کرده بر اشکت بخندد *روضه بخونم،پیاده شدن،اول خیمه ای که ابی عبدالله دستورداد تو بلندی برپا کنند خیمه ی اباالفضل بود،اول خیمه ی عباس برپا بشه،همه بدونن من عباس دارم،اما می دونست چند وقت دیگه باید عمود خیمه ی عباس رو بخوابونه،اول خیمه ای که میخوابِ،بعد دستور داد بین خیمه ی عباس،با خیمه ی خودش،خیمه ی زنهارو بزنن،بعد وسط خیمه ی زن ها،خیمه ی زینب،خیمه ی خانوم رو جوری درست کرد که مستقیم بخوره تو خیمه ی ابی عبدالله،یعنی یه لحظه هم از زینب جدا نشد،بی خود نبود صدای حسین رو شنید،مثل فردا، نه عاشورا،وقتی مثل فردا همه ی محمل ها پیاده شد،ابی عبدالله رفت تو خیمه،زینب کنار خیمه ی برادر صدای حسین رو شنید،هی زیر لب  می گفت: "إِنَّا للّه وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ".... داداشم داره آماده ی مرگ میشه....نوشتن صدا زد:ای کاش می مردم، این آیه رو از زبان تو نمی شنیدم،گریه کرد،بی تابی کرد،ابی عدبالله آرومش کرد،گفت:خواهرم هنوز که چیزی نشده،ببین دورت همه بچه ها و محرمات هستن،صبر کن،حالا گریه نکن"فَإنَّ البُکاءَ أمامَکُم" گریه هات هنوز مونده،آروم باش،اصلاً یه دقیقه از حسینش جدا نمی شد،هی می رفت،می اومد،میزد تو سینه می گفت: وای برادرم.....  
یه عمره ازابردیده هام بارون خون میبارم۲ به یاد هیجده سر به نی یه عمره بی قرارم یه نیمه روز پنجه ی خزون برگ و بارم و چید۲ غروب که شدهیزم مدینه به خیمه رسید یه عمره ازابردیده ها بارون خون میبارم به یادهیجده سر به نی یه عمره بی قرارم *این هیجده تاهیفده تاش یه طرف یه دونش یه طرف اون هیفده تا یه طرفه خب جنگه دشمنه اینهاهمه پهلوان بودن، زدن* یه عمره ازابر دیده ها بارون خون میبارم به یاد هیجده سر به نی یه عمره بیقرارم یه نیمه روز پنجه ی خزون برگ وبارم و چید غروب که شد هیزم مدینه به خیمه رسید *حالا اینها یه طرف* یه ساعتِ بعدش نه باغ گلی بود نه باغِبونش۲   رسیده بودآخرعقیق یمن دست ساربونش توی آتیش وحشت صحراش دوتا خواهرا زیردست وپا جلوی چشام جون دادن اونجا *خب عرض کردم که آدم مصیبت که داره حرف میزنه یه هو یه شاخه دیگه میره تمرکزش سرجاش نیست، امام هیچوقت تمرکزش بهم نمیخوره، فراموشی نیست، امام هیچوقت لکنت نداره،امام هیچوقت تمرکزش بهم نمیریزه ، امام هیچوقت توپوق نمیزنه، امام هیچوقت هیچ نقصی،کم و زیاد نداره،کامله کامله در همه لحظات عمرش، اون لحظه ای که ایستاده دارن باباشو میکشن امام حواسش هست اون لحظه ای هم که نشسته تو خونه با آرامش حواسش به همه جا هست،تو عالم خودمون داریم صحبت میکنیم* هنوزم اون سوز گریه هاش داره میاد به گوشم یه وقتی حس میکنم هنوز  نشسته روی دوشم *کی بود حل شد معما... مثه اینکه خانم نمیخواد دست از سر ما برداره از دیشب تا حالا خوب دیگه حالا رزق شماست دیگه * هنوزم اون سوزه گریه هاش داره میاد به گوشم یه وقتی حس میکنم هنوز نشسته روی دوشم میگفت داداشی نرسه حرفم به گوش بابا *چی؟! قربونت برم، آبجی کوچولو... * میگفت داداشی نرسه حرفم به گوشه بابا *فقط خودمون دوتا بدونیم*   ولی دلم لک زده برم روی دوش بابا *چی میخوای بگی حالا در گوشش میرفتی رو دوش بابا * برم دم گوشش بگم مگه قهری با من باباجون* چشات چرا بسته ست موهات پریشونه لبت پرِ خون *اما ...اما .. اقا زین العابدین رازنگه دار خواهرش بود اما این نسیم حرفای سه ساله رو شنید به گوش یکی دیگه رسوند به بابا نه ها!! * نسیمی شنید سوز حرفاشو به سقا رسوند ماجراشو *خب چه اتفاقی افتاد وقتی رسید؟!* نسیمی شنید سوز حرفاشو به سقا رسوند ماجراشو عمو بسته بود چشم دریاشو... حسین ....
. ‌روضه جانسوز ماجرای و خاندان اهل بیت علیهم السلام _حاج مجید سبزعلی ➖➖➖➖➖➖➖ السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ السلام علیک یا اخیک الشهید ابوالفضل العباس " نام زینب در شئون زندگی گل می کند در دل عشاق ایجاد تحول می کند مهدی زهرا که خود رمز توسل با خداست در مقام ذکر با زینب توسل می کند بالا نرفت آنکه به پای تو پا نشد آقا نشد هرآنکه گدای شما نشد مقصود از تکلم طور از تو گفتن است موسی نشد هر آنکه کلیم شما نشد روز ازل برای گلوی تو هیچ کس غیر از خدای عز و جل خونبها نشد در خلقتش زمین و مکانهای محترم بسیار آفرید ولی کربلا نشد .... ما گندم رسیده ی شهر ری توایم شکر خدا که نان تو از من جدا نشد یک گوشه می رویم و فقط گریه می کنیم حالا که کربلای تو روزی ما نشد *داداش* داغ تو اعظم است تحمل نمی شود در حیرتم چگونه قد نیزه تا نشد شاعر:علی اکبر لطیفیان ایام شهادت ابی عبدالله و شهدای کربلا ، روضه،روضه ی عمه ی سادات حضرت زینب یااباعبدالله؛ وارد کوفه شدن کنیز ام حبیبه اومد گفت خانم یه مشته زن و بچه اومدن،لباسا همه پاره،پای برهنه،خیلی گرسنه اند، ام حبیبه یه زنبیل پر از نان و خرما کرد گفت ببر،کنیزه اومد تو کاروان خرماها رو دادن،بچه ها همه گرسنه" خانم کلثوم اومد نون و خرماها رو از دست بچه ها گرفت انداخت تو زنبیل گفت صدقه بر ما حرامه ...." برگشت، (قدیمیا وقتی کارد به استخوانشون میرسید به دو نفر توسل میکردن بعد از عاشورا،یکی حضرت صغری،یکی هم روضه ام حبیبه)گفت نون و خرماها رو برگردون،ام حبیبه تعجب کرد گفت مکه تو نگفتی اینا گرسنه ان،چند روزه غذا نخوردن؟گفت خانوم،تا نون و خرماها رو دادم دست بچه ها یه خانمی اومد گرفت انداخت تو زنبیل گفت صدقه بر ما حرامه" بلند شد از جا گفت صدقه فقط به یه خانواده حرامه"اونم بنی هاشمیان ...." اومد خود ام حبیبه با گریه زنبیلای نان و خرما رو آوردن از بچه ها سوال کرد بزرگ شما کیه؟همه یه خانم قد خمیده رو نشدن دادن؛همه زینب و نشون دادن ..." اومد ام حبیبه،گفت چرا این نان و خرماها رو نزاشتید بچه ها بخورن؟گفت صدقه بر ما حرامه" گفت خانم جان صدقه نیست نذره ...."گفت ام حبیبه نذرت چیه؟گفت نذر من اینه هر کاروانی اومد تو این شهر نان و خرما نذر می کنم،نذرم اینه یه دفعه دیگه خانمم زینبو ببینم ..." یه موقع زینب صدا زد ام حبیبه" نذرت قبول شد ... من زینبم ...." گفت اگه تو زینبی چرا قدت خمیده؟چرا موهات سپید شده؟باورم نمیشه تو زینبی ،اون زینبی که من میشناسم"هیچ موقع از حسین جدا نمیشد ..." یه موقع عقیله ی بنی هاشم حضرت زینب صدا زد ام حبیبه اون سری که بالا نیزه ست سر حسینه ...." حسین لذا چند روز اهل بیت ابی عبدالله رد تو یه خرابه ای نگه داشتن،نه بامی نه در " ده هزار نفر نوشته مرحوم اشتهاردی شهر رو محاصره کرده بودن گفتن الان جیگر بچه های حسین رو میسوزونیم"چی کار کردن؟شروع کردن غذا پختن ...." بچه ها زینب و میگرفتن،عمه ما گرسنمونه ...." زخانه ها بوی طعام می آید ..... اینم برا شهدا،شهدای مدافع حرم زینبی؛ دارن حرکت می کنن،یه موقع زینب دید شمر و زجر ابن قیس و سنان و دیگر نانجیبا دارن به رباب میخندن ...." آخ آخ ..... یه نگاهی کرد حضرت زینب دید رباب دستاشو داره تکون میده ،اما خوابه ...."گفت خانم جان،رباب،همسر برادر بیدار شو ببین این نانجیبا دارن بهت میخندن ....." گفت خانم جان خوابم برد ؛ خواب علی اصغر و دیدم..... خواب دیدم علی اصغر تو بغلمه،دارم براش لالایی می گم ..... دستمو تکون میدادم ........." حسین .......... غم عشقت بیابون پرورم کرد ....... هوای وصل بی بال و پرم کرد ...... ای دل .....ای دل ..... به ما گفتی صبوری کن صبوری صبوری، طرفه خاکی بر سرم کرد ...... دلم را هر چه میخواهی بسوزان تنم را هرچه میخواهی بلرزان ولی در کوچه های کوفه و شام .... به پیش چشم نامحرم مگردان ... حسین ........ ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👇
. |⇦•چندی است که گم گشته ی در... سلام الله علیه به نفس حاج مهدی سلحشور ●━━━━━━─────── "صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن" چندی است که گم گشته ی در نیمه ی راهم بسته است همه پنجره ها رو به نگاهم حس می کنم آیینه دل، تیره و تار است بر روی مفاتیحِ دلم گرد و غبار است از بس که مناجاتِ سحر را نسرودم سجاده ی بارانی خود را نگشودم پای سخن عشق دلم را ننشاندم یعنی چه سحرها که ابو حمزه نخواندم یک عده در آغاز به مقصود رسیدن یعنی همه جا غیرِ خدا هیچ ندیدن اما منِ بیچاره صدا را نشنیدم آوازه ی مردانِ خدا را نشنیدم باید که کمی کم کنم این فاصله ها را با خمسه عَشَر طی کنم این مرحله ها را بر آن شده ام تا که صدایت کنم امشب تا با غزلی عرض ارادت کنم امشب ای زینت تسبیح و دعا زمزمه هایت در حیرتم آخر بنویسم چه برایت من کمتر از آنم که به پای تو بیفتم عالم همه سجاده شد افتاده به پایت سید حمید رضا برقعی چون ریخت خدا در رگت خونِ خدا را بر دوش گرفتی عَلَمِ کرب و بلا را با خطبه طوفانیِ تو کرب و بلا ماند ویرانه ای از کوفه و از شام به جا ماند ای خطبه طوفانی تو شورِ قیامت در معرکه خون کرده بپا تیغِ کلامت یعنی زخدا تا که نشان هست در عالم دستانِ علی را نتوان بست در عالم بند آمده راه نفس از بغض گلویم بگذار بگریم کمی از شام بگویم *آقا زین العابدین همه عُمرش شده بود گریه ی برا حسین، گفتن: آقاجان! شهادت ارثِ شما خانواده است، چرا اینطور گریه می کنید؟ فرمود: درسته اما تا امروز آیا شنیده بودید یکی از زن های ما خانواده به اسارت بره؟ خودم دیدم دستایِ عمه ام زینب رو بستن...* بند آمده راه نفس از بغض گلویم بگذار بگریم کمی از شام بگویم مردان همه وحشی و زنان هندِ جگرخوار اولاد پیمبر وسطِ کوچه و بازار وقتی تو شدی کافر و این قوم مسلمان بر نیزه شکستن سَرِ قاریِ قرآن *یه وقت بی بیِ دوعالم زینب شروع کرد با سر داداشش حسین بالا نیزه حرف زدن: داداش! از ما رفع تهمت کن، قرآن بخون بالا نیزه، سر حسین شروع کرد قرآن خواندن:" أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَبا"... یه کاری کردن با این قاریِ قرآن، که بی بی زینب سلام الله علیها صدازد: داداش! بسه دیگه قرآن نخوان... شروع کردن با سنگ به لب و دندان حسین زدن... کار رو یه جایی رساندن، وقتی امام محمد باقر باباش زین العابدین رو تویِ خاک گذاشت، دیدن گریه ی آقا شدت گرفت، گفتن: آقاجان! چی شده؟ فرمود: چشمم افتاد به شونه های بابام، جای کیسه های نان و خرما هنوز به شونه های بابام مونده... آقایی که بر دوش کیسه های نان و خرما می گرفت، دَرِ خونه ی فقرا می برد، کارش به جایی رسید توی شهر شام، مرحوم جزایری نوشته: یکی اومد خدمت حضرت زینب سلام الله علیها، داشت صدقه میداد به این بچه ها، نان و خرما میداد، حضرت زینب این نان و خرمارو از دهان بچه ها می گرفت، می فرمود: صدقه بر ما حرامِ... میگفتن: خانوم! مگه شما کی هستید؟ اینا میگن: شما خارجی هستید، من نمی دونم، اهل و عیال پیغمبر هستید من نمی دونم، اما من از خدا میخوام زن و بچه ی من رو به حال و روز شما دچار نکنه، نگاه میکنم با این معجر پاره ها سرها رو پوشوندید، نگاه میکنم پاها همه آبله زده، نگاه میکنم صورت ها همه زخم شده... "صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا مَظلوم، أَبَا عَبْدِ اللَّه"... ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
روضه و توسل حضرت علی اکبر علیه السلام شب هشتم محرم 97_سید مهدی میرداماد↯ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ "یارب الحسین، بحق الحسین، اشف صدر الحسین، بظهور الحجة" *یه مصداقِ " صدر الحسین"قنداقه ی علی اصغرِ که روی سینه ی ابی عبدالله الحسینِ،یه مصداقِ دیگه از " صدر الحسین" سینه ی حسین،داغ علی اکبرِ که روی سینه حسینِ،رو سینه ی پدرِ،اون اهل دل،ابی عبدالله الحسین رو درعالم رؤیا دیده بود،دیده بود همه ی بدن زخمِ،گفته بود: آقا من چه کنم این زخم ها خوب بشه؟فرموده بودند:" اَنَا قتيل العَبَرة" میخوای زخم هام خوب بشه؟روضه بگیر،بیان گریه کنن،اشک های شما مرهم زخم های منِ... میگه:روضه گرفتم،بعد از یه دهه گریه و روضه،دوباره حضرت رو دیده بود،میگه:دیدم همه ی زخم ها التیام پیدا کرده،فقط دو تا زخم هنوز تازه است،یکی زخمِ رو سینه ی حسینِ،یکی زخمِ رو کمر حضرتِ،زخم رو کمر که داغ عباسِ که روز تاسوعا زنده باشیم با هم بمیریم برا اون جمله حسین که گفت:آخ کمرم شکست... پرسیدم زخم رو سینه چیه؟ فرمود: این داغِ علی اکبرمِ،تا قیامت هم خوب شدنی نیست.... "یارب الحسین، بحق الحسین، اشف صدر الحسین، بظهور الحجة یارب الحجة بحق الحجة اشف صدر الحجة بظهور الحجة" که هستی؟ حسینی تو یا حیدری؟ *امشب شبِ امیرالمؤمنینِ،همین اول بگم حرف آخر چیه،همه ی این خون هایی که ریخته شد،همش به خاطر اسمِ علی بود،امشب شبِ علی اکبرِ،چه مقامی داره این آقا؟علامه کوهستانی رحمةالله علیه حضرت علی اکبر رو دیده بودند،حضرت علی اکبر گِله کرده بودند که به دوستان ما بگید:چرا به من متوسل نمیشن؟ من دستم پیش بابام خیلی بازِ،کافیِ یه اشاره کنم به بابام.... که هستی؟ حسینی تو یا حیدری؟ علی یا همان شخص پیغمبری؟ جوانان عالم فدایت شوند که تا صبح محشر جوان پروری جمالت تمامِ کتاب خداست به کوثر قسم میخورم، کوثری *چه جمالی،چه کمالی.." اَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِ الله" ابی عبدالله دلش برا هر کی تنگ میشد،علی اکبر رو صدا می کرد،برا پیغمبر دلش تنگ میشد،علی اکبر رو نگاه می کرد،برا باباش علی،برا مادرش زهرا دلش تنگ می شد،می گفت:علی اکبر! جلوم راه برو،راه رفتنت منو یادِ مادرم میندازه....* نبی نیستی و نبی خلقتی خدا نیستی و خدا مَنظری در اوصاف تو از تو شرمنده ایم که از وصف، بالاتر و برتری علی خوانمت؟ یا نبی گویمت؟ ندانم که هستی؛ علی اکبری بلند اختران، خاک راه تواند شهیدان، شهیدِ نگاه تواند * وقتی شنید از لبان مبارک پدرش، ابی عبدالله آیه ی اِسْتِرْجاع رو میخونه،هی زیر لب میگه:" إِنَّا لِلهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَ‌اجِعُونَ"..،سئوال کرد بابا! نشنوم پدرم این آیه رو بخونه،چی شده؟ابی عبدالله فرمود: خواب جدم رو دیدم،گفت: حسینم! عقب این قافله مرگ داره شما رو دنبال میکنه... علی اکبر سئوال کرد:بابا کشته میشیم؟ابی عبدالله فرمود:آره کشته میشیم.. علی اکبر باز سئوال کرد: "ألَسنا على الحق؟" آیا حق با ماست،حق مائیم؟ فرمود ابی عبدالله: آره حق مائیم و بر حقیم...علی اکبر گفت: پس دیگه باکی از مرگ نداریم.... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روضه و توسل حضرت علی اکبر علیه السلام شب هشتم محرم 97سید مهدی میرداماد↯ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ فروغ خدا در تجلای تو سلام پیمبر به سیمای تو حَسَن، خویش را دیدن در حُسنِ تو حسین است محو تماشای تو به چشم علمدار کرب و بلا قیامت کند قدِّ رعنای تو مزار تو پایینِ پای حسین دلِ داغدارِ پدر جای تو نَفَس در گلویت شرار از عطش که شد غرقِ در خون سراپای تو چو تسبیحِ دانه زِ هم ریخته زِ هم گشت پاشیده اعضای تو به زخم جبین تو اعجاز شد که قرآن زِ فرق سرت باز شد چه خوب است اُنس پدر با پسر *امام صادق فرمود:خوشبخت اون پدریِ که پسرش شبیه او باشه،فرمود:بهترین لذت برا اون پدر اون موقعی است که فرزندش بزرگ شه، رشید بشه،هی جلو بابا قدم بزنه.... آی جوونا! وقتی بزرگ میشی یه پرده ی حیا بین تو وپدرت کشیده میشه،دیگه سختشه بغلت کنه،ببوسه تو رو،تو باید بری بغلش کنی،تو باید بهانه اش رو درست کنی،بابا منتظر میشه ببینه شب دومادیت کیِ،منتظرِ ببینه کی از کربلا میای عقده اش رو خالی کنه بغلت کنه،تو بی بهانه برو بغلش کن... ابی عبدالله کربلا رسیدن، همش نگاش به علی اکبر بود،نگاه می کرد،نگاهِ شوق،"َنَظَرَ اِلَی،نَظرةَ اشتیاقاً" دیگه نزدیک عاشورا نگاهش عوض شد،نگاهِ با حسرت می کرد،هی با خودش می گفت: دو سه روزِ دیگه میخوای بری؟ میخوای بابا رو تنها بذاری؟ اون لحظات آخر دیگه این نگاهم عوض شد،نگاه یأس شد،وقتی گفت: بابا! "اَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنی"نا امیدانه نگاش کرد..* چه خوب است اُنس پدر با پسر چه سخت است داغ پسر بر پدر بمیرم برایت که زخم تنت شد از حلقه های زِره بیشتر تو در خیمه آب از پدر خواستی پدر داشت در دیده خونِ جگر یکی بر دلت تیر زد جای تیر یکی بر روی زخم، زخمی دگر تنت گشت بر روی خاک زمین زِ تسبیحِ پاشیده، پاشیده تر *مرحوم سید مهدی قوام،یه روضه خون ،یه عارف،یه صاحب نفس بود،میخواست روضه علی اکبر بخونه،یهو تسبیحش رو درآورد،گفت: من معنای "اِرباً اِربا" رو یه جور دیگه معنا می کنم.... حتی برا حسینی که امام صادق فرمود: هزار و نهصد و پنجاه زخم رو بدنش بوده،امام باقر فرمود:" فرقةٌ بالسیوفِ وفرقةٌ بالرماحِ وفرقةٌ بالحجارةِ وفرقةٌ بالخَشَبِ والعصا"برا ابی عبدالله نیاوردن "اِرباً اِربا" فقط برا علی اکبر آوردن.... سید مهدی قوام تسبیحش رو در آورد،جلو مردم،گفت: "اِرباً اِربا" یعنی این،اگه من تسبیح سالم رو بندازم اون عقب میری می گردی پیداش می کنی،چون تسبیح نخش پاره نشده،تسبیح سالم پیدا میشه،اما اگه نخش رو پاره کنم،هر یه دونه اش یه جا بیوفته،هر چی بگردی دیگه تسبیح جمع نمیشه....* تنت گشت بر روی خاک زمین زِ تسبیحِ پاشیده، پاشیده تر به هر زخم،زخم دگر میزدند چو بودی علی، بیشتر میزدند شاعر:غلامرضا سازگار اسمش علیِ،هر کی از علی کینه داشت..... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روضه و توسل حضرت علی اکبر علیه السلام شب هشتم محرم 97_سید مهدی میرداماد↯ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ "یارب الحسین، بحق الحسین، اشف صدر الحسین، بظهور الحجة" *یه مصداقِ " صدر الحسین"قنداقه ی علی اصغرِ که روی سینه ی ابی عبدالله الحسینِ،یه مصداقِ دیگه از " صدر الحسین" سینه ی حسین،داغ علی اکبرِ که روی سینه حسینِ،رو سینه ی پدرِ،اون اهل دل،ابی عبدالله الحسین رو درعالم رؤیا دیده بود،دیده بود همه ی بدن زخمِ،گفته بود: آقا من چه کنم این زخم ها خوب بشه؟فرموده بودند:" اَنَا قتيل العَبَرة" میخوای زخم هام خوب بشه؟روضه بگیر،بیان گریه کنن،اشک های شما مرهم زخم های منِ... میگه:روضه گرفتم،بعد از یه دهه گریه و روضه،دوباره حضرت رو دیده بود،میگه:دیدم همه ی زخم ها التیام پیدا کرده،فقط دو تا زخم هنوز تازه است،یکی زخمِ رو سینه ی حسینِ،یکی زخمِ رو کمر حضرتِ،زخم رو کمر که داغ عباسِ که روز تاسوعا زنده باشیم با هم بمیریم برا اون جمله حسین که گفت:آخ کمرم شکست... پرسیدم زخم رو سینه چیه؟ فرمود: این داغِ علی اکبرمِ،تا قیامت هم خوب شدنی نیست.... "یارب الحسین، بحق الحسین، اشف صدر الحسین، بظهور الحجة یارب الحجة بحق الحجة اشف صدر الحجة بظهور الحجة" که هستی؟ حسینی تو یا حیدری؟ *امشب شبِ امیرالمؤمنینِ،همین اول بگم حرف آخر چیه،همه ی این خون هایی که ریخته شد،همش به خاطر اسمِ علی بود،امشب شبِ علی اکبرِ،چه مقامی داره این آقا؟علامه کوهستانی رحمةالله علیه حضرت علی اکبر رو دیده بودند،حضرت علی اکبر گِله کرده بودند که به دوستان ما بگید:چرا به من متوسل نمیشن؟ من دستم پیش بابام خیلی بازِ،کافیِ یه اشاره کنم به بابام.... که هستی؟ حسینی تو یا حیدری؟ علی یا همان شخص پیغمبری؟ جوانان عالم فدایت شوند که تا صبح محشر جوان پروری جمالت تمامِ کتاب خداست به کوثر قسم میخورم، کوثری *چه جمالی،چه کمالی.." اَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِ الله" ابی عبدالله دلش برا هر کی تنگ میشد،علی اکبر رو صدا می کرد،برا پیغمبر دلش تنگ میشد،علی اکبر رو نگاه می کرد،برا باباش علی،برا مادرش زهرا دلش تنگ می شد،می گفت:علی اکبر! جلوم راه برو،راه رفتنت منو یادِ مادرم میندازه....* نبی نیستی و نبی خلقتی خدا نیستی و خدا مَنظری در اوصاف تو از تو شرمنده ایم که از وصف، بالاتر و برتری علی خوانمت؟ یا نبی گویمت؟ ندانم که هستی؛ علی اکبری بلند اختران، خاک راه تواند شهیدان، شهیدِ نگاه تواند * وقتی شنید از لبان مبارک پدرش، ابی عبدالله آیه ی اِسْتِرْجاع رو میخونه،هی زیر لب میگه:" إِنَّا لِلهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَ‌اجِعُونَ"..،سئوال کرد بابا! نشنوم پدرم این آیه رو بخونه،چی شده؟ابی عبدالله فرمود: خواب جدم رو دیدم،گفت: حسینم! عقب این قافله مرگ داره شما رو دنبال میکنه... علی اکبر سئوال کرد:بابا کشته میشیم؟ابی عبدالله فرمود:آره کشته میشیم.. علی اکبر باز سئوال کرد: "ألَسنا على الحق؟" آیا حق با ماست،حق مائیم؟ فرمود ابی عبدالله: آره حق مائیم و بر حقیم...علی اکبر گفت: پس دیگه باکی از مرگ نداریم.... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روضه و توسل حضرت علی اکبر علیه السلام شب هشتم محرم 97سید مهدی میرداماد↯ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ فروغ خدا در تجلای تو سلام پیمبر به سیمای تو حَسَن، خویش را دیدن در حُسنِ تو حسین است محو تماشای تو به چشم علمدار کرب و بلا قیامت کند قدِّ رعنای تو مزار تو پایینِ پای حسین دلِ داغدارِ پدر جای تو نَفَس در گلویت شرار از عطش که شد غرقِ در خون سراپای تو چو تسبیحِ دانه زِ هم ریخته زِ هم گشت پاشیده اعضای تو به زخم جبین تو اعجاز شد که قرآن زِ فرق سرت باز شد چه خوب است اُنس پدر با پسر *امام صادق فرمود:خوشبخت اون پدریِ که پسرش شبیه او باشه،فرمود:بهترین لذت برا اون پدر اون موقعی است که فرزندش بزرگ شه، رشید بشه،هی جلو بابا قدم بزنه.... آی جوونا! وقتی بزرگ میشی یه پرده ی حیا بین تو وپدرت کشیده میشه،دیگه سختشه بغلت کنه،ببوسه تو رو،تو باید بری بغلش کنی،تو باید بهانه اش رو درست کنی،بابا منتظر میشه ببینه شب دومادیت کیِ،منتظرِ ببینه کی از کربلا میای عقده اش رو خالی کنه بغلت کنه،تو بی بهانه برو بغلش کن... ابی عبدالله کربلا رسیدن، همش نگاش به علی اکبر بود،نگاه می کرد،نگاهِ شوق،"َنَظَرَ اِلَی،نَظرةَ اشتیاقاً" دیگه نزدیک عاشورا نگاهش عوض شد،نگاهِ با حسرت می کرد،هی با خودش می گفت: دو سه روزِ دیگه میخوای بری؟ میخوای بابا رو تنها بذاری؟ اون لحظات آخر دیگه این نگاهم عوض شد،نگاه یأس شد،وقتی گفت: بابا! "اَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنی"نا امیدانه نگاش کرد..* چه خوب است اُنس پدر با پسر چه سخت است داغ پسر بر پدر بمیرم برایت که زخم تنت شد از حلقه های زِره بیشتر تو در خیمه آب از پدر خواستی پدر داشت در دیده خونِ جگر یکی بر دلت تیر زد جای تیر یکی بر روی زخم، زخمی دگر تنت گشت بر روی خاک زمین زِ تسبیحِ پاشیده، پاشیده تر *مرحوم سید مهدی قوام،یه روضه خون ،یه عارف،یه صاحب نفس بود،میخواست روضه علی اکبر بخونه،یهو تسبیحش رو درآورد،گفت: من معنای "اِرباً اِربا" رو یه جور دیگه معنا می کنم.... حتی برا حسینی که امام صادق فرمود: هزار و نهصد و پنجاه زخم رو بدنش بوده،امام باقر فرمود:" فرقةٌ بالسیوفِ وفرقةٌ بالرماحِ وفرقةٌ بالحجارةِ وفرقةٌ بالخَشَبِ والعصا"برا ابی عبدالله نیاوردن "اِرباً اِربا" فقط برا علی اکبر آوردن.... سید مهدی قوام تسبیحش رو در آورد،جلو مردم،گفت: "اِرباً اِربا" یعنی این،اگه من تسبیح سالم رو بندازم اون عقب میری می گردی پیداش می کنی،چون تسبیح نخش پاره نشده،تسبیح سالم پیدا میشه،اما اگه نخش رو پاره کنم،هر یه دونه اش یه جا بیوفته،هر چی بگردی دیگه تسبیح جمع نمیشه....* تنت گشت بر روی خاک زمین زِ تسبیحِ پاشیده، پاشیده تر به هر زخم،زخم دگر میزدند چو بودی علی، بیشتر میزدند شاعر:غلامرضا سازگار اسمش علیِ،هر کی از علی کینه داشت..... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
|⇦•سری به نیزه بلند... و توسل به حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج حسن خلج •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ "السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین" * کاروان وارد کوفه شد ای وای زینب.. هیجده تا گلهای زهرا جلو چشم زینب از کربلا تا کوفه پر پر شدن. بابا وقتی یکنفر از دنیا میره میبینن دخترهاش خواهرهاش مادرش بی تابی میکنن اطرافیان میگن عکس و از جلو چشماش بردارید آی زینب، آی لیلا، آی سکینه، آی رقیه ...وااای رباب از کربلا تا کوفه هر وقت سرشون و بلند کردن دیدن سرها بالای نیزه است..* سری به نیزه بلند است در برابر زینب خدا کند که نباشد سر برادر زینب *مگه میشه سر برادر زینب نباشه..شاعر چی داری؟ میگی خوب نگاه کن ببین سر سر حسینه خب آخه نگاه کردم نشناختم سرو‌ چطور نشناختی؟ سرت آشفته چطور شده سر آشفته شده به چند دلیل سر آشفته شده یکی که هر کی رسید قربة الی الله سنگ برداشت یکی اینکه یکی دوشب پیش تو خونه خولی بوده رو خاکسترهایی که نمیدونم آتیش داشته یا نه، اما آشفتگی این سر نه مال سنگه نه مال تنوره.. مال اینه که راوی میگه هنوز آقامون زنده بود نعل اسباشونو عوض کردن...تو مصیبتای حسین دست بالا دست بسیار است اینایی که گفتم مال تن ابی عبدالله است مال گوشت و پوست و استخون ابی عبدالله است اما بقیه بیت و گوش بدی میبینی جان حسین آتیش گرفته..* سرت آشفته اما به تشییع سرت شهر به شهر راه افتاده ببین خواهر آشفته ترت داره حرف می‌زنه زینب هفتاد دو داغ دیده زینب اسارت کشیده زینب از همه مصیبتهاش بدتر زینب بی حسین داره حرف میزنه اهل کوفه گفتن علی زنده شده صدا ،صدای صلابت علیه، نطق، نطق علیه وای بر شما مردم پسر فاطمه رو‌کشتید شهرتون و چراغونی کردید رقص و پایکوبی میکنید چشماتون خشک مباد با عتاب با خطاب علوی..یکمرتبه دیدن لحن سخن زینب عوض شد صدانرم شد هلال یک شبه ی زینب کجا بودی سه شبانه روزه راوی میگه دیدم چشمش افتاده به سر بریده حسین بالای نیزه..گفت ندیدم چه کرد زینب اما یکوقت دیدم از زیر مقنعه ی بی بی از پیشانی خانم خون تازه جاری شد گمان میکنم سر و به چوبه محمل کوبید مگه میشه سر تو شکسته باشه سر زینب سالم باشه.. یک حسینی بگو صدات به حرم ابی عبدالله برسه هر کجا هستی بگو حسین...* ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•پاشو از بین صحرا... و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده نفسِ کربلایی محمد عطااللهی•✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ پاشو از بین صحرا علی جان که بابات افتاد از پا علی جان چشماتو وا کن و هی جوونم تا نشم بی تو تنها علی جان ای جلوهٔ پیغمبر شد پیکر تو پرپر وای ای علی اکبر وای ای علی اکبر با زره رفتی و رو عبایی از تو بابا نیومد صدایی اومدم سمت میدون و دیدم که هنوزم توی کوچه هایی آه! کوچه واسه ات وا شد آه! دور تو غوغا شد «وای ای علی اکبر وای ای علی اکبر» تیر و نیزه به جسمت نشوندن پیکرت را تو صحرا کشوندن پیرم کردی ای جوون لیلا از زندگی سیرم کردی ای جوون لیلا پاشو باباتو برگردون به خیمه پسرم پسرم پسرم تیر و نیزه به جسمت نشوندن پیکرت رو تو صحرا کشوندن وقتی افتادی از روی مرکب جون به لبهای بابات رسوندن آه داغ تو پیرم کرد پیر و زمین گیرم کرد وای ای علی اکبر وای ای علی اکبر ............................ یوسفم دیدی چطور کار توام کشید به صحرا دست شمشیر با سخاوت جسمت و بخشید به صحرا مثل یه تسبیح پاره از زمین باید جمعت کرد روز و شب گریه به وضعیت جسم مبهمت کرد تو رو کشتن جلو چشام با این همه شمشیر زدن دو تا هدف رو با یک تیر هم تو زمین خوردی و هم من میدونستن میسوزه از درد جگرش بابا میمیره بعد پسرش بابا که وحشیانه تو رو کشتن میمیره مادرت لیلا علی اکبرِ بابا علی جانم علی جانم علی جانم یوسفم گرگای صحرا کردن آخر ارباً اربا میشه تعداد یک لشگر رو شمرد از روی زخمات دست خالی بر نگشته یکنفر از پیش جسمت از تو هیچ چیزی نمونده پیش بابا غیر اسمت با اینکه تو شبیه ترین بودی به پیغمبر ریختن سرت تموم این لشگر برای غارت و تصرف مثل خیرات جلو چشای گریون بابات تن تو رو میون این صحرا به همدیگه کردن تعارف امان از این غم عظما علی اکبر لیلا علی جانم علی جانم علی جانم.. ...................... زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست خار و خاشاک زمین منزل و مأوای تو نیست خاک عالم به سرم که از اثر تیر و سنان جای یک بوسهٔ من در همه اعضای تو نیست کربلا خواهی اگر از زینب کبری بخواه چون کلید کربلا در اختیار زینب است بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا تشنه ی آب فراتم ای اجل مهلت بده تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا .................... کربلا خونمه از چی دل بکنم؟ حق دارم‌که بگم با تو هموطنم بارونه بارون چشمای گریون این شبا گریه عادتم شده توی رویا شم کربلا باشم برای یکی دو ساعتم شده خیلی بی تابم نکنه خوابم؟ حالا که دیگه نوبتم شده وااای کرب و بلا کرب وبلا باز ببین اومدم با یه چشمای خیس جزء گریه کنات اسممو بنویس منو این اشکا همینو میخوام اگه این یاد گاری میمونه ما میریم اما از ما تو دنیا یک دنیا بی قراری میمونه «واااای کرب وبلا کرب وبلا..» .................... حسین جانم حسین جانم حسین جان سه درد اومد به جونم هر سه یکبار غریبی و اسیری و غم یار غریبی و اسیری چاره داره ولی آخر کشد ما را غم یار جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر در خیمه رسانید خدا داند که من طاقت ندارم علی را بر در خیمه رسانم «علی جانم علی جانم علی جان» ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
محمود+کریمی-+ای+هم+سفر+ای+هم+نفس+ای+روح+امیدم-+اربعین (1).mp3
زمان: حجم: 3.25M
ای همسفر ای هم نفس ای روح امیدم بردار سر از خاک من از شام رسیدم هر چند که تیر سخنم کشت عدو را خود مثل کمان در غم هجر تو خمیدم روزی که عدو برد مرا از سر نعشت آمد به لبم جان و دل از خویش بریدم گردید دل سوخته ام تشت پر از خون در تشت طلا تا سر خونین تو دیدم یک بار نلرزیدم و زانوم نشد خم صد کوه بلا را به سر دوش کشیدم از حال دل سوخته ام باز چه پرسی کز خصم ستمکار شنیدی چه شنیدم آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است این روی کبود من و این موی سپیدم یک روز چو تو در بغل فاطمه بودم یک روز پیاده به روی خار دویدم از مقتل خون تا دم دروازه ی ساعات یک گام نلرزیدم و یک دم نبریدم با آن همه وقتی به لبت چوب جفا خورد برخواستم و پیرُهن خویش دریدم