.
|⇦•وَ فَدَینَاهُ بِذِبحٍ عَظِیم....
#روضه #حضرت_علی_اکبر علیه السلام اجرا شده #شب_هشتم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج #میثم_مطیعی
●━━━━━━───────
مرحوم کلینی روایت کرده در فروع کافی کتاب الحج از امام باقر یا امام صادق علیهماالسلام ابوبصیر میگه:آقا فرمود:
ابراهیم نبی اسماعیل رو صدا کرد:پسرم!خدا دستور به قربانی داده؛مرکب آماده کن...چاقو آماده کن...صدا زد:"یا ابَ این القربان؟! "قربانی کجاست؟یه نگاهی به جوونش انداخت... "انت هو یا بُنَیَّ..."
قربانی خود تویی...آیه قرانه:"فانظر ماذا تری..."نظرت چیه؟" قال یا ابتِ افعل ما تُأمر سَتَجِدُنی ان شاالله من الصابرین..."
بابا امر خدا رو اطاعت کن.من صبر می کنم.من از صابرینم.فقط یه درخواستی از بابا کرد.صدا زد: بابا یه پارچه ای روی صورت من بنداز.موقع سر بریدن صورت من رو نبینی...بابا دستای من رو ببند که وقتی چاقو به گلوی من گذاشتی من دست و پا کمتر بزنم.اسماعیل آماده شد.ابراهیم گفت:نه پسرم!این دو کار رو برای تو جمع نمی کنم.چاقو رو به گلوی جوانش گذاشت"ثم رفع رأسَه الی السَّماء"به آسمان نگاه می کرد.در روایت هست:"وَ قَلَبَها جبراییل"جبراییل این چاقو رو برمیگردوند این خنجر نمی برید.هر چه تلاش می کرد،می دید نمی بره...یه وقت ندا آمد:ابراهیم دست نگه دار!"یا ابراهیم! قد صدقت الرویا"پدر و پسر راه افتادند."و فدیناه بذبح عظیم..."ذبح عظیم آمد اسماعیل نجات پیدا کرد...در روایت هست این پدر و پسر بلند شدند،رفتند سمت منزل مادرش خبردار شدتا پدر و پسر وارد منزل شدند"قامت الی ابنِها.."هاجر بلند شد نگاه می کرد به گلوی بچه اش"فاذا اثرالسِّکّین خدوشا فی حلقه"دید گلوی بچه ش کبود شده، زخم شده"ففزعت و اشتكت و كان بدو مرضها الذي هلكت فيه"مادرش ناله زد...بعد مریض شد و در اثر همون بیماری از دنیا رفت.آخ بمیرم...میگن مادرت کربلا نبوده...بعضیا میگن مادرت از دنیا رفته بود...ای کاش همین باشه.وقتی به مادرت خبر دادند ای لیلا! چنان تیر به گلوش زدند.چنان تیر به فرقش زدند. دست ها رو دور گردن اسب حلقه کرد.وقتی با عمود آهن به سرش زد،علی بیهوش شد"و ضرب الناس باسیافهم"شروع کردند علی رو ریز ریز کردن.هی خون از بدن مبارکش می رفت.جلوی چشمای اسب رو گرفت "فاحتمله الفرس الی عسکرالاعداء"اسب راه رو اشتباه رفت.اسب سمت لشکر دشمن رفت همه تونل باز کردند دو طرف ایستادند
"فقطعوه باسیافهم اربا اربا"هر ضربتی که می زدند پسرش رو نگاه می کرد،آه می کشید:علی علی علی."فلما بلغت الروح التراقی"جون که به گلوگاهش رسید،"قال رافع صوته"با صدای بلند فریاد زد:"یا ابتاه! هذا جدی رسول الله "بابا جدم پیغمبر آمده. بابا جدم می فرماید:العجل.العجل...حسین دیگه بیا...*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر
#حاج_میثم_مطیعی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
روضه و توسل حضرت علی اکبر علیه السلام
شب هشتم
محرم سید مهدی میرداماد↯
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
ابی عبدالله چند جا تو کربلا یادِ مادرش افتاد،یکیش اونجایی بود که سینه ی شکسته ی قاسم رو به سینه چسبوند،امشب روضه ام روضه ی امیرالمؤمنینِ،آخ دلم برا حرمت یه ذره شده،یه نجف برا ما امضا کن....
چند جا روضه ی امیرالمؤمنین به یادِ ابی عبدالله افتاد،یاد باباش افتاد،چند تا روضه عجیب غربت امیرالمؤمنین بیداد میکنه... یه جا که علی اصغر رو روی دست گرفت،فقط گناه این بچه این بود که اسمش علی بود....
خود ابی عبدالله،روز عاشورا،جلو سنگ باران و تیرباران دشمن،گفت: مگه من حرامی رو حلال کردم؟حلالی رو حرام کردم؟ از من دروغی،فسقی،فجوری؟ چیِ جلو من سی هزار نفر لشکر کشیدید؟ یه نانجیب بلند شد،گفت:حسین هیچ گناهی نداری،میدونی چرا میخواهیم بُکُشیمِت ؟ "بُغضً لِاَبیک" تو بابات علیِ، گناه از این بالاتر...شروع کرد به امیرالمؤمنین دشنام دادن،جلو حسین به باباش ناسزا می گفت....
دیگه کجا یاد امیرالمؤمنین افتاد؟ وقتی علی اکبر رفت میدان....اسمش علیِ،شهادتش هم مثل امیرالمؤمنینِ،فرقش مثل پدر بزرگش شکافته شد، رفت میدان بار آخر،مرحوم مفید در ارشاد میگه:آخرین بار که رفت،ابی عبدالله دیگه رو پاش بند نبود.....ابی عبدالله خودش اجازه داد،زودم اجازه داد،عبارت میگه: "فَاسْتَاذَنَ اَباهُ فِی الْقِتالِ فَاذِنَ لَه" گفت:برم؟ گفت:برو...بار آخر نوشتن حسین هی می رفت رو بلندی نگاه می کرد،از قول خانوم سکینه نقل می کنن،میگه من کنار بابام تو خیمه نشسته بودم،بابام گوشش تو میدون بود،یه مرتبه شنید یکی میگه:" یا اَبَ عَلَیكَ مِنّى السَّلامَ" سکینه میگه دیدم چشای بابام سیاهی رفت،می خواست سوار اسب بشه،رکاب اسب رو گم کرد،دست و پاش رو گم کرد،پسرمِ،عزیزمِ،داره صدام میکنه...*
صدای اکبرِ انگار،می شنوی صداش رو عباس
نکنه افتاده از اسب،آخه بچه ام تک و تنهاست
عصای پیریِ بابا،پاشو قلبِ منو نشکن
*یه موقع یه پدر شهید گریه میکنه،بقیه باهاش گریه میکنن،صدای گریه تو گریه ها گم میشه،اما کسی با حسین گریه نکرد،همه هلهله کرد......*
عصای پیریِ بابا،پاشو قلبِ منو نشکن
گم شده تو خنده هاشون،صدایِ گریه های من
واویلا،چیزی نمونده ازتنت
واویلا،گوچه وا کردن زدنت
*اونایی که توی کوچه های مدینه نبودن،گفتن:بیان.....*
مثه خزون ریخت،بال و پر تو
تموم لشکر ریختن سر تو
*از بالای اسب نگاه کرد،دید وسط میدون گرد و خاکِ،همه دور یه سوار حلقه زدن،هی شمشیرا بالا میره،پایین میاد،خودش رو رسوند،مرحوم سید بن طاووس تو لهوف میگه:هر شهیدی رو که ابی عبدالله رفت بالا سرش،با اسب تا کنار بدن رفت، بعد از اسب پیاده شد،اما برا علی اکبر فرق داشت،نوشتن:هنوز به علی نرسیده طاقت نیاورد، "فَسَقَطَ مِنَ الفَرَس" از رو اسب افتاد،شیخ حُر عاملی میگه: دیدن دیگه نمیتونه بلند شه،داره رو زانوهاش راه میره،رسید بالا سر علی،پسرم! عزیزم!*
می برم تو رو تا خیمه،اگه هلهله بذاره
بغض شون رو خالی کردن،کینه هم اندازه داره
دشمنا حیا ندارن،حتی از موی سفیدم
می بینی انگار نه انگار من یه بابای شهیدم
واویلا،میذارمت بینِ عبا
واویلا،توان نداره دست و پام
انگار بعد تو شکستم،بابات دیگه پا نمیشه
وقتی پیکر رشیدت،قد این عبا نمیشه
*بذار مثل قدیمیا روضه بخونم،مثل پیر غلاما،بعضی حرفا،یه عمری تازه است،قدیمی ها اینجوری روضه میخوندن: سر رو گذاشت رو زانو آروم نشد،سر رو چسبوند به سینه آروم نشد،سینه رو چسبوند به سینه آروم نشد،صورتش رو گذاشت رو صورت علی"وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ" همه گفتن حسین جون داد،مرحوم شوشتری میگه:روضه علی اکبر،روضه ی جون دادنِ حسینِ...حسین تکون نمیخوره،همه گفتن:کار پسر و پدر تموم شد،راست گفتن: حسین داشت آروم آروم جون میداد،یه مرتبه شنید یه صدایی داره میاد،برادر! پاشو خواهرت اومده،غیرت الله! پاشو....
این روضه یه جمله گریز میخواد،اینجا دید خواهر وسط نامحرماس،پا شد،علی رو رها کرد،زیر بغل های زینب رو گرفت،جوان های بنی هاشم رو صدا زد،اما ساعتی بعد،همین حسین دید دارن به زینب حمله می کنن،به خیمه ها حمله می کنن،به نیزه تکیه زد، صدا زد: من زنده ام...یه ناله بزن:حسین....
________
#سید_مهدی_میرداماد
#شب_هشتم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🌾🍃روضه جانسوز ویژه☘🌾
شب هشتم
محرم
🔴حضرت علی اکبرعلیه السلام 🔴
#روضه
#شب_هشتم
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
|⇦•پسر زخمی پدر...
#روضه #حضرت_علی_اکبر علیه السلام اجرا شده #شب_هشتم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج #میثم_مطیعی
●━━━━━━───────
پدر آرامش دنیا، پدر فرزند أعطینا
پدر خون خدا اما، پسر مجنون، پسر لیلا
به کم قانع نبود اکبر، لبالب گشت از دلبر
به یکدیگر رسید آخر، لب رود و لب دریا
*کربلا پدری آمد بالای سر پسرش،صورت به صورتش گذاشت،لب به لب های بریده اش گذاشت.خرابه شام کار برعکس شد.دختری لب به لب های بریده بابا گذاشت*
پسر دور از پدر میشد، مهیّایِ خطر میشد
پدر هی پیرتر میشد، پسر میبُرد دلها را
*لحظه های آخر هی نگاش می کرد"و نظر الیه نظرة آیسٍ منه"یه نگاه از سر ناامیدی به جوونش انداخت.*
پسر دور از پدر میشد، مهیّایِ خطر میشد
پدر هی پیرتر میشد، پسر میبُرد دلها را
*دخترا اومدن دورش رو حلقه کردن.لباس علی رو گرفته بودن،هی صدا میزدن:"علی! اِرحَم غُربَتَنا"علی گوشواره من رو نگاه کن.علی النگوهامو نگاه کن.دلت میاد ما رو تنها بذاری؟!همه مقاتل حال امام حسین رو نوشتند...حال زینب کبری رو نوشتند...
همیشه به این فکر میکنم وقتی علی به میدان می رفت،عباس چه فکری میکرد؟
علی نرو....من رو تنها نذار...علی این دخترا دلشون به من و تو خوشه عموجانم...*
«یه کنج از حرم بهم جا بده
دلم تنگته خدا شاهده
هوای حرم، هوای بهشت
ببر کربلا به جای بهشت...»
در اين آشوب طوفانی، مسلمانان، مسلمانی!
مبادا اینکه قرآنی بیفتد زیرِ دست و پا
پسر زخمی، پدر افتاد
پسر در خون، پدر جان داد
پسر ناله، پدر فریاد
میان هلهله، غوغا
*بلند شو دارند به اشک چشمم می خندند علی...*
پسر ناله، پدر فریاد
میان هلهله، غوغا
*گفتن بذاریم تا خودش زنده اس هلهله کنیم.تا میخواست حرف بزنه،هلهله می کردند.کف می زدند، سر و صدا می کردند.کنار علی اکبر آمد،هلهله می کردند.
وقتی منادی ندا درداد:"الا یا اهل العالم قتل الحسین"همه شروع کردند با هم هلهله کردن...یک مرتبه یکی صدا زد:
کیا حاضرند به پیکرش اسب بتازونند؟*
پسر از زخم آکنده
*امشب از دیشب سخت تر شده...
آب رو هم که بستن...امشب حرم آل علی آب ندارد..به چشمات التماس کن.....*
پسر از زخم آکنده...
پسر هر سو پراکنده...
* "وَ قَطَّعوه بالسُّیوف اربااربا..."*
پدر چون مرغ پرکنده
از این صحرا به آن صحرا
که دیده این چنین گیسو
چنین زخمی شود پهلو؟
و خاکآلودهتر از او به غیر از چادر زهرا
#شاعر: سيد حميد رضا برقع
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر
#حاج_میثم_مطیعی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
.
|⇦•وَ فَدَینَاهُ بِذِبحٍ عَظِیم....
#روضه #حضرت_علی_اکبر علیه السلام اجرا شده #شب_هشتم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج #میثم_مطیعی
●━━━━━━───────
مرحوم کلینی روایت کرده در فروع کافی کتاب الحج از امام باقر یا امام صادق علیهماالسلام ابوبصیر میگه:آقا فرمود:
ابراهیم نبی اسماعیل رو صدا کرد:پسرم!خدا دستور به قربانی داده؛مرکب آماده کن...چاقو آماده کن...صدا زد:"یا ابَ این القربان؟! "قربانی کجاست؟یه نگاهی به جوونش انداخت... "انت هو یا بُنَیَّ..."
قربانی خود تویی...آیه قرانه:"فانظر ماذا تری..."نظرت چیه؟" قال یا ابتِ افعل ما تُأمر سَتَجِدُنی ان شاالله من الصابرین..."
بابا امر خدا رو اطاعت کن.من صبر می کنم.من از صابرینم.فقط یه درخواستی از بابا کرد.صدا زد: بابا یه پارچه ای روی صورت من بنداز.موقع سر بریدن صورت من رو نبینی...بابا دستای من رو ببند که وقتی چاقو به گلوی من گذاشتی من دست و پا کمتر بزنم.اسماعیل آماده شد.ابراهیم گفت:نه پسرم!این دو کار رو برای تو جمع نمی کنم.چاقو رو به گلوی جوانش گذاشت"ثم رفع رأسَه الی السَّماء"به آسمان نگاه می کرد.در روایت هست:"وَ قَلَبَها جبراییل"جبراییل این چاقو رو برمیگردوند این خنجر نمی برید.هر چه تلاش می کرد،می دید نمی بره...یه وقت ندا آمد:ابراهیم دست نگه دار!"یا ابراهیم! قد صدقت الرویا"پدر و پسر راه افتادند."و فدیناه بذبح عظیم..."ذبح عظیم آمد اسماعیل نجات پیدا کرد...در روایت هست این پدر و پسر بلند شدند،رفتند سمت منزل مادرش خبردار شدتا پدر و پسر وارد منزل شدند"قامت الی ابنِها.."هاجر بلند شد نگاه می کرد به گلوی بچه اش"فاذا اثرالسِّکّین خدوشا فی حلقه"دید گلوی بچه ش کبود شده، زخم شده"ففزعت و اشتكت و كان بدو مرضها الذي هلكت فيه"مادرش ناله زد...بعد مریض شد و در اثر همون بیماری از دنیا رفت.آخ بمیرم...میگن مادرت کربلا نبوده...بعضیا میگن مادرت از دنیا رفته بود...ای کاش همین باشه.وقتی به مادرت خبر دادند ای لیلا! چنان تیر به گلوش زدند.چنان تیر به فرقش زدند. دست ها رو دور گردن اسب حلقه کرد.وقتی با عمود آهن به سرش زد،علی بیهوش شد"و ضرب الناس باسیافهم"شروع کردند علی رو ریز ریز کردن.هی خون از بدن مبارکش می رفت.جلوی چشمای اسب رو گرفت "فاحتمله الفرس الی عسکرالاعداء"اسب راه رو اشتباه رفت.اسب سمت لشکر دشمن رفت همه تونل باز کردند دو طرف ایستادند
"فقطعوه باسیافهم اربا اربا"هر ضربتی که می زدند پسرش رو نگاه می کرد،آه می کشید:علی علی علی."فلما بلغت الروح التراقی"جون که به گلوگاهش رسید،"قال رافع صوته"با صدای بلند فریاد زد:"یا ابتاه! هذا جدی رسول الله "بابا جدم پیغمبر آمده. بابا جدم می فرماید:العجل.العجل...حسین دیگه بیا...*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر
#حاج_میثم_مطیعی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
|⇦•وَ فَدَینَاهُ بِذِبحٍ عَظِیم....
#روضه و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده #شب_هشتم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج میثممطیعی•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
مرحوم کلینی روایت کرده در فروع کافی کتاب الحج از امام باقر یا امام صادق علیهماالسلام ابوبصیر میگه:آقا فرمود:
ابراهیم نبی اسماعیل رو صدا کرد:پسرم!خدا دستور به قربانی داده؛مرکب آماده کن...چاقو آماده کن...صدا زد:"یا ابَ این القربان؟! "قربانی کجاست؟یه نگاهی به جوونش انداخت... "انت هو یا بُنَیَّ..."
قربانی خود تویی...آیه قرانه:"فانظر ماذا تری..."نظرت چیه؟" قال یا ابتِ افعل ما تُأمر سَتَجِدُنی ان شاالله من الصابرین..."
بابا امر خدا رو اطاعت کن.من صبر می کنم.من از صابرینم.فقط یه درخواستی از بابا کرد.صدا زد: بابا یه پارچه ای روی صورت من بنداز.موقع سر بریدن صورت من رو نبینی...بابا دستای من رو ببند که وقتی چاقو به گلوی من گذاشتی من دست و پا کمتر بزنم.اسماعیل آماده شد.ابراهیم گفت:نه پسرم!این دو کار رو برای تو جمع نمی کنم.چاقو رو به گلوی جوانش گذاشت"ثم رفع رأسَه الی السَّماء"به آسمان نگاه می کرد.در روایت هست:"وَ قَلَبَها جبراییل"جبراییل این چاقو رو برمیگردوند این خنجر نمی برید.هر چه تلاش می کرد،می دید نمی بره...یه وقت ندا آمد:ابراهیم دست نگه دار!"یا ابراهیم! قد صدقت الرویا"پدر و پسر راه افتادند."و فدیناه بذبح عظیم..."ذبح عظیم آمد اسماعیل نجات پیدا کرد...در روایت هست این پدر و پسر بلند شدند،رفتند سمت منزل مادرش خبردار شدتا پدر و پسر وارد منزل شدند"قامت الی ابنِها.."هاجر بلند شد نگاه می کرد به گلوی بچه اش"فاذا اثرالسِّکّین خدوشا فی حلقه"دید گلوی بچه ش کبود شده، زخم شده"ففزعت و اشتكت و كان بدو مرضها الذي هلكت فيه"مادرش ناله زد...بعد مریض شد و در اثر همون بیماری از دنیا رفت.آخ بمیرم...میگن مادرت کربلا نبوده...بعضیا میگن مادرت از دنیا رفته بود...ای کاش همین باشه.وقتی به مادرت خبر دادند ای لیلا! چنان تیر به گلوش زدند.چنان تیر به فرقش زدند. دست ها رو دور گردن اسب حلقه کرد.وقتی با عمود آهن به سرش زد،علی بیهوش شد"و ضرب الناس باسیافهم"شروع کردند علی رو ریز ریز کردن.هی خون از بدن مبارکش می رفت.جلوی چشمای اسب رو گرفت "فاحتمله الفرس الی عسکرالاعداء"اسب راه رو اشتباه رفت.اسب سمت لشکر دشمن رفت همه تونل باز کردند دو طرف ایستادند
"فقطعوه باسیافهم اربا اربا"هر ضربتی که می زدند پسرش رو نگاه می کرد،آه می کشید:علی علی علی."فلما بلغت الروح التراقی"جون که به گلوگاهش رسید،"قال رافع صوته"با صدای بلند فریاد زد:"یا ابتاه! هذا جدی رسول الله "بابا جدم پیغمبر آمده. بابا جدم می فرماید:العجل.العجل...حسین دیگه بیا...*
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ....
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_میثم_مطیعی
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه4_5927161422323648411.mp3
زمان:
حجم:
1.23M
|⇦•شد شب هشتمُ بسه صبوری..
#زمزمه و توسل به حضرت علی اکبر سلام الله علیه اجرا شده شبِ هشتم محرم ۹۸ به نفس سید مجید بنی فاطمه •✾
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
شد شب هشتمُ بسه صبوری
امشب آخه شکسته شد غروری
سوال من اینه علی اکبر
قطعه به قطعه شد تنش چجوری؟
سواله من اینه چطور شهید شد؟
که تا حسین رسید نا امید شد؟
مگه چی دید اونجا که تو یه لحظه
محاسنِ حسین همه سفید شد؟
می میرم از همین حالت اربابمونُ ببین
تا جسم اکبرش با زانوهاش هی میخوره زمین
بلنده هق هقش می میرم از همین
یه داغ تو دلِ حسین نهفته
به هیشکی حتی خواهرش نگفته
هر عضوی رو بر میداره میبوسه
یه عضو دیگه رویِ زمین میوفته
حسین ..
صورت رو صورت علی گذاشت ، همه دارن هلهله میکنن .. یه مرتبه حس کرد یه دست مهربون رو شونشه یه نگاه کرد دید خواهرش زینبه .. اگه اهل روضه ای فقط همینُ میگمُ بس .. تنها کشته ای که پای ناموسِ حسینُ وسط میدون باز کرد ، علی اکبر بود .. یه وقت صدا زد علی جان بلند شو ببین عمه اومده ، نامحرما هم دارن میان .. حسین ..
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#قسمت_اول روضه و توسل حضرت علی اکبر علیه السلام شب هشتم محرم 97_سید مهدی میرداماد↯
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
"یارب الحسین، بحق الحسین، اشف صدر الحسین، بظهور الحجة"
*یه مصداقِ " صدر الحسین"قنداقه ی علی اصغرِ که روی سینه ی ابی عبدالله الحسینِ،یه مصداقِ دیگه از " صدر الحسین" سینه ی حسین،داغ علی اکبرِ که روی سینه حسینِ،رو سینه ی پدرِ،اون اهل دل،ابی عبدالله الحسین رو درعالم رؤیا دیده بود،دیده بود همه ی بدن زخمِ،گفته بود: آقا من چه کنم این زخم ها خوب بشه؟فرموده بودند:" اَنَا قتيل العَبَرة" میخوای زخم هام خوب بشه؟روضه بگیر،بیان گریه کنن،اشک های شما مرهم زخم های منِ...
میگه:روضه گرفتم،بعد از یه دهه گریه و روضه،دوباره حضرت رو دیده بود،میگه:دیدم همه ی زخم ها التیام پیدا کرده،فقط دو تا زخم هنوز تازه است،یکی زخمِ رو سینه ی حسینِ،یکی زخمِ رو کمر حضرتِ،زخم رو کمر که داغ عباسِ که روز تاسوعا زنده باشیم با هم بمیریم برا اون جمله حسین که گفت:آخ کمرم شکست...
پرسیدم زخم رو سینه چیه؟ فرمود: این داغِ علی اکبرمِ،تا قیامت هم خوب شدنی نیست....
"یارب الحسین، بحق الحسین، اشف صدر الحسین، بظهور الحجة
یارب الحجة بحق الحجة اشف صدر الحجة بظهور الحجة"
که هستی؟ حسینی تو یا حیدری؟
*امشب شبِ امیرالمؤمنینِ،همین اول بگم حرف آخر چیه،همه ی این خون هایی که ریخته شد،همش به خاطر اسمِ علی بود،امشب شبِ علی اکبرِ،چه مقامی داره این آقا؟علامه کوهستانی رحمةالله علیه حضرت علی اکبر رو دیده بودند،حضرت علی اکبر گِله کرده بودند که به دوستان ما بگید:چرا به من متوسل نمیشن؟ من دستم پیش بابام خیلی بازِ،کافیِ یه اشاره کنم به بابام....
که هستی؟ حسینی تو یا حیدری؟
علی یا همان شخص پیغمبری؟
جوانان عالم فدایت شوند
که تا صبح محشر جوان پروری
جمالت تمامِ کتاب خداست
به کوثر قسم میخورم، کوثری
*چه جمالی،چه کمالی.." اَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِ الله" ابی عبدالله دلش برا هر کی تنگ میشد،علی اکبر رو صدا می کرد،برا پیغمبر دلش تنگ میشد،علی اکبر رو نگاه می کرد،برا باباش علی،برا مادرش زهرا دلش تنگ می شد،می گفت:علی اکبر! جلوم راه برو،راه رفتنت منو یادِ مادرم میندازه....*
نبی نیستی و نبی خلقتی
خدا نیستی و خدا مَنظری
در اوصاف تو از تو شرمنده ایم
که از وصف، بالاتر و برتری
علی خوانمت؟ یا نبی گویمت؟
ندانم که هستی؛ علی اکبری
بلند اختران، خاک راه تواند
شهیدان، شهیدِ نگاه تواند
* وقتی شنید از لبان مبارک پدرش، ابی عبدالله آیه ی اِسْتِرْجاع رو میخونه،هی زیر لب میگه:" إِنَّا لِلهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ"..،سئوال کرد بابا! نشنوم پدرم این آیه رو بخونه،چی شده؟ابی عبدالله فرمود: خواب جدم رو دیدم،گفت: حسینم! عقب این قافله مرگ داره شما رو دنبال میکنه...
علی اکبر سئوال کرد:بابا کشته میشیم؟ابی عبدالله فرمود:آره کشته میشیم..
علی اکبر باز سئوال کرد: "ألَسنا على الحق؟" آیا حق با ماست،حق مائیم؟ فرمود ابی عبدالله: آره حق مائیم و بر حقیم...علی اکبر گفت: پس دیگه باکی از مرگ نداریم....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#سید_مهدی_میرداماد
#شب_هشتم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#قسمت_دوم روضه و توسل حضرت علی اکبر علیه السلام شب هشتم محرم 97سید مهدی میرداماد↯
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فروغ خدا در تجلای تو
سلام پیمبر به سیمای تو
حَسَن، خویش را دیدن در حُسنِ تو
حسین است محو تماشای تو
به چشم علمدار کرب و بلا
قیامت کند قدِّ رعنای تو
مزار تو پایینِ پای حسین
دلِ داغدارِ پدر جای تو
نَفَس در گلویت شرار از عطش
که شد غرقِ در خون سراپای تو
چو تسبیحِ دانه زِ هم ریخته
زِ هم گشت پاشیده اعضای تو
به زخم جبین تو اعجاز شد
که قرآن زِ فرق سرت باز شد
چه خوب است اُنس پدر با پسر
*امام صادق فرمود:خوشبخت اون پدریِ که پسرش شبیه او باشه،فرمود:بهترین لذت برا اون پدر اون موقعی است که فرزندش بزرگ شه، رشید بشه،هی جلو بابا قدم بزنه....
آی جوونا! وقتی بزرگ میشی یه پرده ی حیا بین تو وپدرت کشیده میشه،دیگه سختشه بغلت کنه،ببوسه تو رو،تو باید بری بغلش کنی،تو باید بهانه اش رو درست کنی،بابا منتظر میشه ببینه شب دومادیت کیِ،منتظرِ ببینه کی از کربلا میای عقده اش رو خالی کنه بغلت کنه،تو بی بهانه برو بغلش کن...
ابی عبدالله کربلا رسیدن، همش نگاش به علی اکبر بود،نگاه می کرد،نگاهِ شوق،"َنَظَرَ اِلَی،نَظرةَ اشتیاقاً" دیگه نزدیک عاشورا نگاهش عوض شد،نگاهِ با حسرت می کرد،هی با خودش می گفت: دو سه روزِ دیگه میخوای بری؟ میخوای بابا رو تنها بذاری؟ اون لحظات آخر دیگه این نگاهم عوض شد،نگاه یأس شد،وقتی گفت: بابا! "اَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنی"نا امیدانه نگاش کرد..*
چه خوب است اُنس پدر با پسر
چه سخت است داغ پسر بر پدر
بمیرم برایت که زخم تنت
شد از حلقه های زِره بیشتر
تو در خیمه آب از پدر خواستی
پدر داشت در دیده خونِ جگر
یکی بر دلت تیر زد جای تیر
یکی بر روی زخم، زخمی دگر
تنت گشت بر روی خاک زمین
زِ تسبیحِ پاشیده، پاشیده تر
*مرحوم سید مهدی قوام،یه روضه خون ،یه عارف،یه صاحب نفس بود،میخواست روضه علی اکبر بخونه،یهو تسبیحش رو درآورد،گفت: من معنای "اِرباً اِربا" رو یه جور دیگه معنا می کنم....
حتی برا حسینی که امام صادق فرمود: هزار و نهصد و پنجاه زخم رو بدنش بوده،امام باقر فرمود:" فرقةٌ بالسیوفِ وفرقةٌ بالرماحِ وفرقةٌ بالحجارةِ وفرقةٌ بالخَشَبِ والعصا"برا ابی عبدالله نیاوردن "اِرباً اِربا" فقط برا علی اکبر آوردن....
سید مهدی قوام تسبیحش رو در آورد،جلو مردم،گفت: "اِرباً اِربا" یعنی این،اگه من تسبیح سالم رو بندازم اون عقب میری می گردی پیداش می کنی،چون تسبیح نخش پاره نشده،تسبیح سالم پیدا میشه،اما اگه نخش رو پاره کنم،هر یه دونه اش یه جا بیوفته،هر چی بگردی دیگه تسبیح جمع نمیشه....*
تنت گشت بر روی خاک زمین
زِ تسبیحِ پاشیده، پاشیده تر
به هر زخم،زخم دگر میزدند
چو بودی علی، بیشتر میزدند
شاعر:غلامرضا سازگار
اسمش علیِ،هر کی از علی کینه داشت.....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#سید_مهدی_میرداماد
#شب_هشتم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه4_5927161422323648411.mp3
زمان:
حجم:
1.23M
|⇦•شد شب هشتمُ بسه صبوری..
#زمزمه و توسل به حضرت علی اکبر سلام الله علیه اجرا شده شبِ هشتم محرم ۹۸ به نفس سید مجید بنی فاطمه •✾
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
شد شب هشتمُ بسه صبوری
امشب آخه شکسته شد غروری
سوال من اینه علی اکبر
قطعه به قطعه شد تنش چجوری؟
سواله من اینه چطور شهید شد؟
که تا حسین رسید نا امید شد؟
مگه چی دید اونجا که تو یه لحظه
محاسنِ حسین همه سفید شد؟
می میرم از همین حالت اربابمونُ ببین
تا جسم اکبرش با زانوهاش هی میخوره زمین
بلنده هق هقش می میرم از همین
یه داغ تو دلِ حسین نهفته
به هیشکی حتی خواهرش نگفته
هر عضوی رو بر میداره میبوسه
یه عضو دیگه رویِ زمین میوفته
حسین ..
صورت رو صورت علی گذاشت ، همه دارن هلهله میکنن .. یه مرتبه حس کرد یه دست مهربون رو شونشه یه نگاه کرد دید خواهرش زینبه .. اگه اهل روضه ای فقط همینُ میگمُ بس .. تنها کشته ای که پای ناموسِ حسینُ وسط میدون باز کرد ، علی اکبر بود .. یه وقت صدا زد علی جان بلند شو ببین عمه اومده ، نامحرما هم دارن میان .. حسین ..
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#قسمت_اول روضه و توسل حضرت علی اکبر علیه السلام شب هشتم محرم 97_سید مهدی میرداماد↯
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
"یارب الحسین، بحق الحسین، اشف صدر الحسین، بظهور الحجة"
*یه مصداقِ " صدر الحسین"قنداقه ی علی اصغرِ که روی سینه ی ابی عبدالله الحسینِ،یه مصداقِ دیگه از " صدر الحسین" سینه ی حسین،داغ علی اکبرِ که روی سینه حسینِ،رو سینه ی پدرِ،اون اهل دل،ابی عبدالله الحسین رو درعالم رؤیا دیده بود،دیده بود همه ی بدن زخمِ،گفته بود: آقا من چه کنم این زخم ها خوب بشه؟فرموده بودند:" اَنَا قتيل العَبَرة" میخوای زخم هام خوب بشه؟روضه بگیر،بیان گریه کنن،اشک های شما مرهم زخم های منِ...
میگه:روضه گرفتم،بعد از یه دهه گریه و روضه،دوباره حضرت رو دیده بود،میگه:دیدم همه ی زخم ها التیام پیدا کرده،فقط دو تا زخم هنوز تازه است،یکی زخمِ رو سینه ی حسینِ،یکی زخمِ رو کمر حضرتِ،زخم رو کمر که داغ عباسِ که روز تاسوعا زنده باشیم با هم بمیریم برا اون جمله حسین که گفت:آخ کمرم شکست...
پرسیدم زخم رو سینه چیه؟ فرمود: این داغِ علی اکبرمِ،تا قیامت هم خوب شدنی نیست....
"یارب الحسین، بحق الحسین، اشف صدر الحسین، بظهور الحجة
یارب الحجة بحق الحجة اشف صدر الحجة بظهور الحجة"
که هستی؟ حسینی تو یا حیدری؟
*امشب شبِ امیرالمؤمنینِ،همین اول بگم حرف آخر چیه،همه ی این خون هایی که ریخته شد،همش به خاطر اسمِ علی بود،امشب شبِ علی اکبرِ،چه مقامی داره این آقا؟علامه کوهستانی رحمةالله علیه حضرت علی اکبر رو دیده بودند،حضرت علی اکبر گِله کرده بودند که به دوستان ما بگید:چرا به من متوسل نمیشن؟ من دستم پیش بابام خیلی بازِ،کافیِ یه اشاره کنم به بابام....
که هستی؟ حسینی تو یا حیدری؟
علی یا همان شخص پیغمبری؟
جوانان عالم فدایت شوند
که تا صبح محشر جوان پروری
جمالت تمامِ کتاب خداست
به کوثر قسم میخورم، کوثری
*چه جمالی،چه کمالی.." اَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِ الله" ابی عبدالله دلش برا هر کی تنگ میشد،علی اکبر رو صدا می کرد،برا پیغمبر دلش تنگ میشد،علی اکبر رو نگاه می کرد،برا باباش علی،برا مادرش زهرا دلش تنگ می شد،می گفت:علی اکبر! جلوم راه برو،راه رفتنت منو یادِ مادرم میندازه....*
نبی نیستی و نبی خلقتی
خدا نیستی و خدا مَنظری
در اوصاف تو از تو شرمنده ایم
که از وصف، بالاتر و برتری
علی خوانمت؟ یا نبی گویمت؟
ندانم که هستی؛ علی اکبری
بلند اختران، خاک راه تواند
شهیدان، شهیدِ نگاه تواند
* وقتی شنید از لبان مبارک پدرش، ابی عبدالله آیه ی اِسْتِرْجاع رو میخونه،هی زیر لب میگه:" إِنَّا لِلهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ"..،سئوال کرد بابا! نشنوم پدرم این آیه رو بخونه،چی شده؟ابی عبدالله فرمود: خواب جدم رو دیدم،گفت: حسینم! عقب این قافله مرگ داره شما رو دنبال میکنه...
علی اکبر سئوال کرد:بابا کشته میشیم؟ابی عبدالله فرمود:آره کشته میشیم..
علی اکبر باز سئوال کرد: "ألَسنا على الحق؟" آیا حق با ماست،حق مائیم؟ فرمود ابی عبدالله: آره حق مائیم و بر حقیم...علی اکبر گفت: پس دیگه باکی از مرگ نداریم....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#سید_مهدی_میرداماد
#شب_هشتم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#قسمت_دوم روضه و توسل حضرت علی اکبر علیه السلام شب هشتم محرم 97سید مهدی میرداماد↯
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فروغ خدا در تجلای تو
سلام پیمبر به سیمای تو
حَسَن، خویش را دیدن در حُسنِ تو
حسین است محو تماشای تو
به چشم علمدار کرب و بلا
قیامت کند قدِّ رعنای تو
مزار تو پایینِ پای حسین
دلِ داغدارِ پدر جای تو
نَفَس در گلویت شرار از عطش
که شد غرقِ در خون سراپای تو
چو تسبیحِ دانه زِ هم ریخته
زِ هم گشت پاشیده اعضای تو
به زخم جبین تو اعجاز شد
که قرآن زِ فرق سرت باز شد
چه خوب است اُنس پدر با پسر
*امام صادق فرمود:خوشبخت اون پدریِ که پسرش شبیه او باشه،فرمود:بهترین لذت برا اون پدر اون موقعی است که فرزندش بزرگ شه، رشید بشه،هی جلو بابا قدم بزنه....
آی جوونا! وقتی بزرگ میشی یه پرده ی حیا بین تو وپدرت کشیده میشه،دیگه سختشه بغلت کنه،ببوسه تو رو،تو باید بری بغلش کنی،تو باید بهانه اش رو درست کنی،بابا منتظر میشه ببینه شب دومادیت کیِ،منتظرِ ببینه کی از کربلا میای عقده اش رو خالی کنه بغلت کنه،تو بی بهانه برو بغلش کن...
ابی عبدالله کربلا رسیدن، همش نگاش به علی اکبر بود،نگاه می کرد،نگاهِ شوق،"َنَظَرَ اِلَی،نَظرةَ اشتیاقاً" دیگه نزدیک عاشورا نگاهش عوض شد،نگاهِ با حسرت می کرد،هی با خودش می گفت: دو سه روزِ دیگه میخوای بری؟ میخوای بابا رو تنها بذاری؟ اون لحظات آخر دیگه این نگاهم عوض شد،نگاه یأس شد،وقتی گفت: بابا! "اَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنی"نا امیدانه نگاش کرد..*
چه خوب است اُنس پدر با پسر
چه سخت است داغ پسر بر پدر
بمیرم برایت که زخم تنت
شد از حلقه های زِره بیشتر
تو در خیمه آب از پدر خواستی
پدر داشت در دیده خونِ جگر
یکی بر دلت تیر زد جای تیر
یکی بر روی زخم، زخمی دگر
تنت گشت بر روی خاک زمین
زِ تسبیحِ پاشیده، پاشیده تر
*مرحوم سید مهدی قوام،یه روضه خون ،یه عارف،یه صاحب نفس بود،میخواست روضه علی اکبر بخونه،یهو تسبیحش رو درآورد،گفت: من معنای "اِرباً اِربا" رو یه جور دیگه معنا می کنم....
حتی برا حسینی که امام صادق فرمود: هزار و نهصد و پنجاه زخم رو بدنش بوده،امام باقر فرمود:" فرقةٌ بالسیوفِ وفرقةٌ بالرماحِ وفرقةٌ بالحجارةِ وفرقةٌ بالخَشَبِ والعصا"برا ابی عبدالله نیاوردن "اِرباً اِربا" فقط برا علی اکبر آوردن....
سید مهدی قوام تسبیحش رو در آورد،جلو مردم،گفت: "اِرباً اِربا" یعنی این،اگه من تسبیح سالم رو بندازم اون عقب میری می گردی پیداش می کنی،چون تسبیح نخش پاره نشده،تسبیح سالم پیدا میشه،اما اگه نخش رو پاره کنم،هر یه دونه اش یه جا بیوفته،هر چی بگردی دیگه تسبیح جمع نمیشه....*
تنت گشت بر روی خاک زمین
زِ تسبیحِ پاشیده، پاشیده تر
به هر زخم،زخم دگر میزدند
چو بودی علی، بیشتر میزدند
شاعر:غلامرضا سازگار
اسمش علیِ،هر کی از علی کینه داشت.....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#سید_مهدی_میرداماد
#شب_هشتم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
|⇦•پاشو از بین صحرا...
#قسمت_پایانی #سینه_زنی و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده #شب_هشتم_محرم۱۴۰۳به نفسِ کربلایی محمد عطااللهی•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
پاشو از بین صحرا علی جان
که بابات افتاد از پا علی جان
چشماتو وا کن و هی جوونم
تا نشم بی تو تنها علی جان
ای جلوهٔ پیغمبر شد پیکر تو پرپر
وای ای علی اکبر وای ای علی اکبر
با زره رفتی و رو عبایی
از تو بابا نیومد صدایی
اومدم سمت میدون و دیدم
که هنوزم توی کوچه هایی
آه! کوچه واسه ات وا شد
آه! دور تو غوغا شد
«وای ای علی اکبر وای ای علی اکبر»
تیر و نیزه به جسمت نشوندن
پیکرت را تو صحرا کشوندن
پیرم کردی ای جوون لیلا
از زندگی سیرم کردی ای جوون لیلا
پاشو باباتو برگردون به خیمه
پسرم پسرم پسرم
تیر و نیزه به جسمت نشوندن
پیکرت رو تو صحرا کشوندن
وقتی افتادی از روی مرکب
جون به لبهای بابات رسوندن
آه داغ تو پیرم کرد پیر و زمین گیرم کرد
وای ای علی اکبر وای ای علی اکبر
............................
یوسفم دیدی چطور کار توام کشید به صحرا
دست شمشیر با سخاوت جسمت و بخشید به صحرا
مثل یه تسبیح پاره از زمین باید جمعت کرد
روز و شب گریه به وضعیت جسم مبهمت کرد
تو رو کشتن جلو چشام با این همه شمشیر
زدن دو تا هدف رو با یک تیر
هم تو زمین خوردی و هم من
میدونستن میسوزه از درد جگرش بابا
میمیره بعد پسرش بابا
که وحشیانه تو رو کشتن
میمیره مادرت لیلا علی اکبرِ بابا
علی جانم علی جانم علی جانم
یوسفم گرگای صحرا کردن آخر ارباً اربا
میشه تعداد یک لشگر رو شمرد از روی زخمات
دست خالی بر نگشته یکنفر از پیش جسمت
از تو هیچ چیزی نمونده پیش بابا غیر اسمت
با اینکه تو شبیه ترین بودی به پیغمبر
ریختن سرت تموم این لشگر
برای غارت و تصرف
مثل خیرات جلو چشای گریون بابات
تن تو رو میون این صحرا
به همدیگه کردن تعارف
امان از این غم عظما علی اکبر لیلا
علی جانم علی جانم علی جانم..
......................
زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست
خار و خاشاک زمین منزل و مأوای تو نیست
خاک عالم به سرم که از اثر تیر و سنان جای یک بوسهٔ من در همه اعضای تو نیست
کربلا خواهی اگر از زینب کبری بخواه
چون کلید کربلا در اختیار زینب است
بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
تشنه ی آب فراتم ای اجل مهلت بده
تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا
....................
کربلا خونمه از چی دل بکنم؟
حق دارمکه بگم با تو هموطنم
بارونه بارون چشمای گریون
این شبا گریه عادتم شده
توی رویا شم کربلا باشم
برای یکی دو ساعتم شده
خیلی بی تابم نکنه خوابم؟
حالا که دیگه نوبتم شده
وااای کرب و بلا کرب وبلا
باز ببین اومدم با یه چشمای خیس
جزء گریه کنات اسممو بنویس
منو این اشکا همینو میخوام
اگه این یاد گاری میمونه
ما میریم اما از ما تو دنیا
یک دنیا بی قراری میمونه
«واااای کرب وبلا کرب وبلا..»
....................
حسین جانم حسین جانم حسین جان
سه درد اومد به جونم هر سه یکبار
غریبی و اسیری و غم یار
غریبی و اسیری چاره داره
ولی آخر کشد ما را غم یار
جوانان بنی هاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید
خدا داند که من طاقت ندارم
علی را بر در خیمه رسانم
«علی جانم علی جانم علی جان»
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#کربلایی_محمد_عطااللهی
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها