eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
18.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
424 فایل
کپی مطالب بدون نام کانال ممنوع⛔️ #کانال_نوحه_وروضه_یازینب_سلام_الله_علیها http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات التماس_دعای_فرج_وعاقبت_بخیری
مشاهده در ایتا
دانلود
بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضهbabolharam.net-vahed-2-shahadat-imam-hadi-1397-hosein-taheri.mp3
زمان: حجم: 4.92M
زنی سنگین بسیار زیبا ویژۀ شهادت امام هادی علیه السلام با نوایِ 🎤 حسین طاهری •✾• شده ام بر آن که پری زنم به هوات یا علی النقی لبیک یا علی النقی .. سفری کنم و سری زنم به سرات یا علی النقی یا علی النقی .. به هوات تازه کنم نفس به سرات آیم از این قفس برسم به مأمن آسمانِ رهات یا علی النقی یا علی النقی .. هله ای قلم تو شروع کن ز درون درآ و طلوع کن بنویس سردرِ مشق های سیات یا علی النقی یا علی النقی .. بنویس دست مِداحتم نرسد به عرش فضائلت شود آبهای جهان اگر که دوات یا علی النقی یا علی النقی .. بنویس اوج کدام دم برسد به وسعتِ آن قلم که دمیده جامعه ای بدان جلوات یا علی النقی یا علی النقی .. تو همان تجلّی ایزدی که به شکل بنده درآمدی و سروده ای غزل از زبانِ خدات یا علی النقی یا علی النقی .. و به استناد زیارتت تو و اهل بیت نبوتت شده اید رب جلی ولی به صفات یا علی النقی یا علی النقی .. زِ عدم وجود درست کن زِ نبود بود درست کن و به شیر جان بده با مسیح نگات یا علی النقی یا علی النقی .. منم آشنایِ قدیم تو ز دیارِ عبدالعظیم تو که سلام میدهمت به شوق لقات یا علی النقی یا علی النقی .. نبود به بودن تو غمم بخدا که حر جهنمم که گرفته ام به ولات برگِ برات یا علی النقی یا علی النقی .. بگذار کعبۀ سامرا قدمی طواف کنم تو را سر خویش را بزنم به کوی منات یا علی النقی یا علی النقی .. ✍ : محمد_علی_بیابانی علی الحسین علی ابن الحسین #و علی اولاد الحسین #و علی اصحاب الحسین @eetazeinab
🍂🍂🍂🍂🍂 ﷽ (س) علیک یا فاطِمَةَ الزَّهْراءُ یا بِنْتَ مُحَمَّدٍ یا قُرَّةَ عَیْنِ الرَّسُولِ یا سَیِّدَتَنا وَمَوْلاتَنا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکِ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکِ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهَةً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعى لَنا عِنْدَ اللهِ دو چشمش بسته اما درد دارد یقیناً بیش از اینها درد دارد بریز آب روان بر سنگ غُسلش ولی آرام اسماء درد دارد نسیم آرامتر خوابیده بانو مزن پروانه پر خوابیده بانو دگر رخصت نیازی نیست جبریل مزن دیگر به در خوابیده بانو دو چشمت را به دست بسته بستم تو را با هق هقی پیوسته بستم مبادا پهلویت خونین شود باز خودم بند کفن آهسته بستم ندارد چاره با آهم بسازم فقط با درد جان اهم بسازم ز چوبی که نشد گهواره باشد دوتا تابوت میخواهم بسازم * خیلی سخته آدم بخواد عزیزش رو خودش غسل بده...از غروب هی میگفت بچه ها آروم گریه کنند...علی امشب خیلی تنهاست...با اسماء دوتایی کارها رو آماده کردن...کفن و آب و بچه ها دارن نگاه میکنن...همه آستینها به دهانشون...علی میخواد غسل بده...میخوام خودت روضه بخونی...* بریز آب روان اسماء به جسم اطهر زهرا ولی آهسته آهسته نگه کن زردی رویش ببین بشکسته بازویش لگد خورده به پهلویش اسماء میگه من آب میریختم...ولی یه وقت دیدم علی ‌دست‌ از غسل زهرا کشید...‌‌‌‌‌‌هی نگاه میکنه هی صورت به دیوار میذاره بلند بلند گریه میکنه...آقا جان شما به بچه ها گفتی آروم گریه کنن...چی شده داد میزنی...فرمود: همچین که غسل می دادم... دستم رسید به بازوی ورم کرده ی فاطمه... امشب تا میتونی داد بزنی بگو وای مادر... وای مادر وای مادر... شروع کرد زهرا را کفن کردند... یه وقت علی نگاه کرد دید بچه‌ها مات مبهوت... تا معجر زهرا را باز کرد دادش بلند شد... میگفت: یه خانوم هجده ساله موهاش سفید شده... زهرا روش و از علی میگرفت...تا کبودی صورتش رو علی نبینه... انشالله خدا مادراتون رو براتون نگه داره... یه نگاه کرد دید بچه ها نگاه می کنند گفت بیاید... بچه‌های فاطمه برای آخرین بار مادرتون و ببینید... بچه ها آمدند جلو حسنین و زینبین خودشون رو روی بدن مادر انداختند... شیخ عباس قمی میگه: همچین که انداختن خودشونو یه وقت دستای زهرا بیرون اومد بچه ها رو بغل گرفت... منادی بین زمین و آسمان صدا زد: علی... بچه ها رو از مادرشون جدا کن...چرا؟میدونی چرا... چون این بچه ها طاقت ندارن و ملائکه طاقت ندارن گریه بچه های فاطمه رو ببینن... علی با احترام بچه ها رو بغل گرفت... ناز و نوازش میکرد... حسن جان خدا صبرت بده... حسین جان خدا صبرت بده...زینب جان منم بی مادر شدم...به همه عالم خواست یاد بده یادتون باشه هر وقت دیدی بچه خودش رو روی بدن عزیزش انداخت باید با احترام بلندش کنی... یه گودال بود...تو اون گودال یه بابای بی سر بود...یه دختری اومد خودش رو روی بدن انداخت...هی صدا زد بابا بلند شو ببین گوشواره هامو بردن... بابا بلند شو ببین خیمه ها رو آتیش زدن... دیدن دسته حسین بالا آمد این دختر رو بغل گرفت...مگه علی یاد نداده بود چه جور جدا کنند...ریختن تو گودال...آنقدر تازیانه زدن...هر چه بادا باد امشب میگم... یه وقت این دختر بلند شد گفت: بابا دارن منو میزنن.. بابا بلند شو رو دارن عمه رو... حسین* شکسته بال و پری ز آشیانه می بردن تنی ضعیف غریبان به شانه می بردن جنازه ای که همه انبیا به قربانش چه شد که هفت نفر مخفیانه می بردن مدینه فاطمه را روز روشن آزرده چه شد جنازه ی او را شبانه میبردن به جای گل که گذارند به روی قبر رسول برای او اثر از تازیانه می بردن * سلمان میگه وسطای نماز بودم...دیدم یکی داره محکم درو میکوبه... ترسیدم چه خبر شده...زودی نماز رو سلام دادم...در رو باز کردم دیدم حسن ابن علی...سلمان کجایی بیا... گفتم آقا زاده چه خبر شده... گفت سلمان بابام خیلی تنهاست...مادرم و غسل داده...بیا بریم تشییع جنازه... هفت نفر بیشتر نبودند...علی بدن زهرا رو برداشت...میخواد بدن و تو قبر بذاره... سلمان و دیگران محرم نبودند... بچه‌های فاطمه هم که با اون وضعیت، علی تک و تنها بود...باید یکی تو قبر بایسته بدن و دست به دست بدهند، علی تنهاست... یه وقتی دید از تو قبر دوتا دست شبیه دستای پیغمبر...کنایه از اینکه علی جان بده امانت منو... نیمه شب علی با خجالت این پیکرو به دستای مبارک پیغمبر داد...خجالت کشید یا رسول الله... اون روزی که زهرا وارد خونه من شد صورتش کبود نبود... بازوش ورم کرده نبود...من از همین جا یه گریز بزنم...زینب این صحنه ی جا دیگه براش تداعی شد... اونم تو خرابه بود... زن غساله گفت خانوم دست نمیزنم تا به من نگی این بچه چرا کبوده😭 الا لعنت الله علی القوم‌الظالمین
🍂🍂🍂🍂🍂 ﷽ (س) علیک یا فاطِمَةَ الزَّهْراءُ یا بِنْتَ مُحَمَّدٍ یا قُرَّةَ عَیْنِ الرَّسُولِ یا سَیِّدَتَنا وَمَوْلاتَنا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکِ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکِ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهَةً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعى لَنا عِنْدَ اللهِ دو چشمش بسته اما درد دارد یقیناً بیش از اینها درد دارد بریز آب روان بر سنگ غُسلش ولی آرام اسماء درد دارد نسیم آرامتر خوابیده بانو مزن پروانه پر خوابیده بانو دگر رخصت نیازی نیست جبریل مزن دیگر به در خوابیده بانو دو چشمت را به دست بسته بستم تو را با هق هقی پیوسته بستم مبادا پهلویت خونین شود باز خودم بند کفن آهسته بستم ندارد چاره با آهم بسازم فقط با درد جان اهم بسازم ز چوبی که نشد گهواره باشد دوتا تابوت میخواهم بسازم * خیلی سخته آدم بخواد عزیزش رو خودش غسل بده...از غروب هی میگفت بچه ها آروم گریه کنند...علی امشب خیلی تنهاست...با اسماء دوتایی کارها رو آماده کردن...کفن و آب و بچه ها دارن نگاه میکنن...همه آستینها به دهانشون...علی میخواد غسل بده...میخوام خودت روضه بخونی...* بریز آب روان اسماء به جسم اطهر زهرا ولی آهسته آهسته نگه کن زردی رویش ببین بشکسته بازویش لگد خورده به پهلویش اسماء میگه من آب میریختم...ولی یه وقت دیدم علی ‌دست‌ از غسل زهرا کشید...‌‌‌‌‌‌هی نگاه میکنه هی صورت به دیوار میذاره بلند بلند گریه میکنه...آقا جان شما به بچه ها گفتی آروم گریه کنن...چی شده داد میزنی...فرمود: همچین که غسل می دادم... دستم رسید به بازوی ورم کرده ی فاطمه... امشب تا میتونی داد بزنی بگو وای مادر... وای مادر وای مادر... شروع کرد زهرا را کفن کردند... یه وقت علی نگاه کرد دید بچه‌ها مات مبهوت... تا معجر زهرا را باز کرد دادش بلند شد... میگفت: یه خانوم هجده ساله موهاش سفید شده... زهرا روش و از علی میگرفت...تا کبودی صورتش رو علی نبینه... انشالله خدا مادراتون رو براتون نگه داره... یه نگاه کرد دید بچه ها نگاه می کنند گفت بیاید... بچه‌های فاطمه برای آخرین بار مادرتون و ببینید... بچه ها آمدند جلو حسنین و زینبین خودشون رو روی بدن مادر انداختند... شیخ عباس قمی میگه: همچین که انداختن خودشونو یه وقت دستای زهرا بیرون اومد بچه ها رو بغل گرفت... منادی بین زمین و آسمان صدا زد: علی... بچه ها رو از مادرشون جدا کن...چرا؟میدونی چرا... چون این بچه ها طاقت ندارن و ملائکه طاقت ندارن گریه بچه های فاطمه رو ببینن... علی با احترام بچه ها رو بغل گرفت... ناز و نوازش میکرد... حسن جان خدا صبرت بده... حسین جان خدا صبرت بده...زینب جان منم بی مادر شدم...به همه عالم خواست یاد بده یادتون باشه هر وقت دیدی بچه خودش رو روی بدن عزیزش انداخت باید با احترام بلندش کنی... یه گودال بود...تو اون گودال یه بابای بی سر بود...یه دختری اومد خودش رو روی بدن انداخت...هی صدا زد بابا بلند شو ببین گوشواره هامو بردن... بابا بلند شو ببین خیمه ها رو آتیش زدن... دیدن دسته حسین بالا آمد این دختر رو بغل گرفت...مگه علی یاد نداده بود چه جور جدا کنند...ریختن تو گودال...آنقدر تازیانه زدن...هر چه بادا باد امشب میگم... یه وقت این دختر بلند شد گفت: بابا دارن منو میزنن.. بابا بلند شو رو دارن عمه رو... حسین* شکسته بال و پری ز آشیانه می بردن تنی ضعیف غریبان به شانه می بردن جنازه ای که همه انبیا به قربانش چه شد که هفت نفر مخفیانه می بردن مدینه فاطمه را روز روشن آزرده چه شد جنازه ی او را شبانه میبردن به جای گل که گذارند به روی قبر رسول برای او اثر از تازیانه می بردن * سلمان میگه وسطای نماز بودم...دیدم یکی داره محکم درو میکوبه... ترسیدم چه خبر شده...زودی نماز رو سلام دادم...در رو باز کردم دیدم حسن ابن علی...سلمان کجایی بیا... گفتم آقا زاده چه خبر شده... گفت سلمان بابام خیلی تنهاست...مادرم و غسل داده...بیا بریم تشییع جنازه... هفت نفر بیشتر نبودند...علی بدن زهرا رو برداشت...میخواد بدن و تو قبر بذاره... سلمان و دیگران محرم نبودند... بچه‌های فاطمه هم که با اون وضعیت، علی تک و تنها بود...باید یکی تو قبر بایسته بدن و دست به دست بدهند، علی تنهاست... یه وقتی دید از تو قبر دوتا دست شبیه دستای پیغمبر...کنایه از اینکه علی جان بده امانت منو... نیمه شب علی با خجالت این پیکرو به دستای مبارک پیغمبر داد...خجالت کشید یا رسول الله... اون روزی که زهرا وارد خونه من شد صورتش کبود نبود... بازوش ورم کرده نبود...من از همین جا یه گریز بزنم...زینب این صحنه ی جا دیگه براش تداعی شد... اونم تو خرابه بود... زن غساله گفت خانوم دست نمیزنم تا به من نگی این بچه چرا کبوده😭 الا لعنت الله علی القوم‌الظالمین
🍂🍂🍂🍂🍂 ﷽ (س) علیک یا فاطِمَةَ الزَّهْراءُ یا بِنْتَ مُحَمَّدٍ یا قُرَّةَ عَیْنِ الرَّسُولِ یا سَیِّدَتَنا وَمَوْلاتَنا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکِ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکِ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهَةً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعى لَنا عِنْدَ اللهِ دو چشمش بسته اما درد دارد یقیناً بیش از اینها درد دارد بریز آب روان بر سنگ غُسلش ولی آرام اسماء درد دارد نسیم آرامتر خوابیده بانو مزن پروانه پر خوابیده بانو دگر رخصت نیازی نیست جبریل مزن دیگر به در خوابیده بانو دو چشمت را به دست بسته بستم تو را با هق هقی پیوسته بستم مبادا پهلویت خونین شود باز خودم بند کفن آهسته بستم ندارد چاره با آهم بسازم فقط با درد جان اهم بسازم ز چوبی که نشد گهواره باشد دوتا تابوت میخواهم بسازم * خیلی سخته آدم بخواد عزیزش رو خودش غسل بده...از غروب هی میگفت بچه ها آروم گریه کنند...علی امشب خیلی تنهاست...با اسماء دوتایی کارها رو آماده کردن...کفن و آب و بچه ها دارن نگاه میکنن...همه آستینها به دهانشون...علی میخواد غسل بده...میخوام خودت روضه بخونی...* بریز آب روان اسماء به جسم اطهر زهرا ولی آهسته آهسته نگه کن زردی رویش ببین بشکسته بازویش لگد خورده به پهلویش اسماء میگه من آب میریختم...ولی یه وقت دیدم علی ‌دست‌ از غسل زهرا کشید...‌‌‌‌‌‌هی نگاه میکنه هی صورت به دیوار میذاره بلند بلند گریه میکنه...آقا جان شما به بچه ها گفتی آروم گریه کنن...چی شده داد میزنی...فرمود: همچین که غسل می دادم... دستم رسید به بازوی ورم کرده ی فاطمه... امشب تا میتونی داد بزنی بگو وای مادر... وای مادر وای مادر... شروع کرد زهرا را کفن کردند... یه وقت علی نگاه کرد دید بچه‌ها مات مبهوت... تا معجر زهرا را باز کرد دادش بلند شد... میگفت: یه خانوم هجده ساله موهاش سفید شده... زهرا روش و از علی میگرفت...تا کبودی صورتش رو علی نبینه... انشالله خدا مادراتون رو براتون نگه داره... یه نگاه کرد دید بچه ها نگاه می کنند گفت بیاید... بچه‌های فاطمه برای آخرین بار مادرتون و ببینید... بچه ها آمدند جلو حسنین و زینبین خودشون رو روی بدن مادر انداختند... شیخ عباس قمی میگه: همچین که انداختن خودشونو یه وقت دستای زهرا بیرون اومد بچه ها رو بغل گرفت... منادی بین زمین و آسمان صدا زد: علی... بچه ها رو از مادرشون جدا کن...چرا؟میدونی چرا... چون این بچه ها طاقت ندارن و ملائکه طاقت ندارن گریه بچه های فاطمه رو ببینن... علی با احترام بچه ها رو بغل گرفت... ناز و نوازش میکرد... حسن جان خدا صبرت بده... حسین جان خدا صبرت بده...زینب جان منم بی مادر شدم...به همه عالم خواست یاد بده یادتون باشه هر وقت دیدی بچه خودش رو روی بدن عزیزش انداخت باید با احترام بلندش کنی... یه گودال بود...تو اون گودال یه بابای بی سر بود...یه دختری اومد خودش رو روی بدن انداخت...هی صدا زد بابا بلند شو ببین گوشواره هامو بردن... بابا بلند شو ببین خیمه ها رو آتیش زدن... دیدن دسته حسین بالا آمد این دختر رو بغل گرفت...مگه علی یاد نداده بود چه جور جدا کنند...ریختن تو گودال...آنقدر تازیانه زدن...هر چه بادا باد امشب میگم... یه وقت این دختر بلند شد گفت: بابا دارن منو میزنن.. بابا بلند شو رو دارن عمه رو... حسین* شکسته بال و پری ز آشیانه می بردن تنی ضعیف غریبان به شانه می بردن جنازه ای که همه انبیا به قربانش چه شد که هفت نفر مخفیانه می بردن مدینه فاطمه را روز روشن آزرده چه شد جنازه ی او را شبانه میبردن به جای گل که گذارند به روی قبر رسول برای او اثر از تازیانه می بردن * سلمان میگه وسطای نماز بودم...دیدم یکی داره محکم درو میکوبه... ترسیدم چه خبر شده...زودی نماز رو سلام دادم...در رو باز کردم دیدم حسن ابن علی...سلمان کجایی بیا... گفتم آقا زاده چه خبر شده... گفت سلمان بابام خیلی تنهاست...مادرم و غسل داده...بیا بریم تشییع جنازه... هفت نفر بیشتر نبودند...علی بدن زهرا رو برداشت...میخواد بدن و تو قبر بذاره... سلمان و دیگران محرم نبودند... بچه‌های فاطمه هم که با اون وضعیت، علی تک و تنها بود...باید یکی تو قبر بایسته بدن و دست به دست بدهند، علی تنهاست... یه وقتی دید از تو قبر دوتا دست شبیه دستای پیغمبر...کنایه از اینکه علی جان بده امانت منو... نیمه شب علی با خجالت این پیکرو به دستای مبارک پیغمبر داد...خجالت کشید یا رسول الله... اون روزی که زهرا وارد خونه من شد صورتش کبود نبود... بازوش ورم کرده نبود...من از همین جا یه گریز بزنم...زینب این صحنه ی جا دیگه براش تداعی شد... اونم تو خرابه بود... زن غساله گفت خانوم دست نمیزنم تا به من نگی این بچه چرا کبوده😭 الا لعنت الله علی القوم‌الظالمین
زمان: حجم: 2.41M
# امام_ زمان_ مناجات و علیک یا صاحب الزمان( عج) 🎧اجرا:استاد پیرزاده🎤 چنانكه درد ز مرهم جدا نخواهد شد غم از نگاه تو يكدم جدا نخواهد شد محرم و صفر و فاطميه، نه هر روز دل تو لحظه اي از غم جدا نخواهد شد پس از دو ماه عزا در غم پدر زِ تنت دوباره رخت محرم جدا نخواهد شد به سامرا ببري يا نه امشب از چشمم هواي ابري ماتم جدا نخواهد شد دخيل دست من از سامرا جداست ولي دخيلِ بسته ي قلبم جدا نخواهد شد غم حسين و غم توست در دل و، دستم از اين دو رشته ي محكم جدا نخواهد شد شهيد شد پدر تو ولي از انگشتش به زور خنجر، خاتم جدا نخواهد شد #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
رقیه(س) علیک  یا بنت  رسوالله یا رقیه یا بنت ابی عبد الله سلام ما به زهرای سه ساله بر آن طفلی که دارد آه و ناله بی بی جان  سلام  برآن صورت سیلی خورده ات سلام ما بر آن زانو های خسته ات سر سفره بی بی حضرت  رقیه س  نشستی  صداش بزن  اگر تمام غمهای عالم به دلت هست  بگو یا  رقیه یارقه یارقیه 😭 اگر مریض داری درد داری  اگر خدای ناکرده دکتر جواب کرده داری 😭 اگر همه درها ی عالم به رویت بسته شد از همه جا نا امید شدی بیا در خانه  بی بی رقیه 😭 آی دلشکسته ها کجای مجلس نشستی؟ بگو بی بی جان من جایی رو ندارم برم  آمدم در خانه شما  نا امیدم نکن بی بی جان سر سفره بی بی رقیه نشستی از دل صداش بزن بی بده مراد ما غم بده نجات ما (۳) بنت الحسین رقیه جان دخیلم ای خانم بی خانمان دخیلم بی بی بده  مراد ما @ از غم بده نجات ما دست من و دامان تو رقیه درد من و درمان تو رقیه بی بی بده مراد ما از غم بده  نجات ما ای  عا شقان مدفن رقیه بگیرید امروز دامن رقیه بادست های کوچکش کند باز صد ها گروه از درد ها رقیه امروز همه  دست توسل به دامن سوخته بی بی رقیه بگیریم  امروز همه یتیم نوازی کنن  خدا کنه یتیمی در این مجلس نباشه 😭 اخی 😭 چقدر خدا سفارش  یتیمارو به پیغمبرش کرد  یا رسوالله اگر کسی دست نوازش به سر یتیمی بکشه به اندازه موهای سرش خدا براش حسنه می نویسه امروز نمیدونم به چه نیتی تو این مجلس اومدی  اما می دونم خوب دری اومدی خوب جایی رو اومدی اخه می گن خدا تو دلهای شکسته است امروز اومدی در خانه یه دختر یتیم بی بابا  او مدی در خانه  یه دختری که بی برادر شده یه دختری که بی عمو شده محرم نداره 😭 حالا ا گه  دلت آماده شد اگه دلت شکست  یادت باشه  خدا دعای دلشکسته رو  چشم گریان را بیشتر اجابت می کنه اگه دلت شکست برا  امام زمانت دعا کن 😭 برا مریض ها دعا کن امروز دامن سه ساله امام حسین  را بگیر  نگاه به دستهای کوچکش نکنیا  به خدا با دستهای خسته اش گره های  بزرگی را بار کرده آی مریض دار ها آی جوون دار ها آی آبرو دار ها 😭 بگو رقیه جان من جایی رو ندارم  آمدم در خانه شما به امیدی نا امیدم نکن آخی 😭 قربان دل شکسته ات  بی بی سه ساله دلهارو روانه خرابه شام کنید  الهی هیچ  دختری چشم انتظار باباش نباشه آخی فدای آن سر از بدن جدات بشم  یا ابا عبد الله  آخی بمیرم برات رقیه جان  نیمه شب بهانه باباشو گرفت خیلی گریه کرد هرچه کردن آروم نشد صدا رسید بگوش یزید  گفت چه خبره خرابه گفتن دختر حسین بهانه باباشو گرفته  دستور داد سر بریده باباشو براش ببرند  سر بریده ر میان طبقی گذاشتند وارد خرابه کردن مقابل رقیه گذاشتند  صدا زد عمه  جان من که طعام نمی خواستم  من بابام را می خوام  با اون دستای کوچکش  روپوشو رو عقب زد دید این سر آشناست  این سر بریده باباست  سر بابا رو به سینه چسباند آی ناله دار ها کجای عالم رسم است برای دختری که داغ پدر دیده سر بریده پدرش رو برایش ببرند شروع کرد با سر بریده سخن گفتن با چه کسی محاسنت را به خون سرت خضاب کرد؟ با با چه کسی رگهای گردنت را برید بابا چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد یه مرطبه دیدند صدای نازدانه خاموش شد آمدند جلو دیدند سر یک طرف رقیه یک طرف اخی بمیرم برات رقیه جان یه اشاره کنم روضه نمی خواد  فقط همینکه یه دختر بچه از ناقه افتاد بعد از ناقه  هی می گفت عمه دستم درد می کنه عمه می گفت رقیه جان مادرم هم همینطور بود هی می گفت عمه بازوم درد می کنه زینب می گفت رقیه  مادرمم هینطور بود هی می گفت عمه پهلوم درد می کنه  رینب  می گفت رقیه جان  مادرمم همینطور بود برا همین   بود وقتی از دنیا رفت زینب به یاد مادرش  افتاد اخه رقیه نیمه شب از دنیا رفت برای مادرش تشیع جنازه نگرفتند برا این دختر هم نگرفتند بی بی خودش طاقت نیاورد  بدن رقیه رو ِ غسل بده  زن ِغساله ای آوردند  زن غساله تا این بدن را دید گفت  من دست به این بچه نمی زنم  تا علتش را نگید چرا این بدن  اینقدر کبود است  چه بیماری داشته آی ناله دارها صدای ناله زینب بلند شد فرمود  از کربلا  تا شام هرچه گفت بابا تازیانه می خورد اخ  یتیمی درد بی درمان یتیمی یتیمی خواریه دوران یتیمی الهی طفل بی بابا نباشد اگر باشد در این دنیا نباشد اگر دوست پدر می بود به دستم کجا من در خرا به می نشستم
‍ ‍ ‍ 🖤🍃💦🥀🍃💦🥀🍃 🍃💦🍃🥀 💦🍃🥀   ﷽ 🍃🥀 🍃 البنین(س) علیک یا ام العباس هایی عجیب میخواند از شب و روز کربلای حسین با خجالت به زینبش میگفت: پسرانم همه فدای حسین از خدا خواست که قد من را ای خدا بیشتر هلالش کن دست بر دامن سکینه گرفت پسرم را بیا حلالش کن زیر این آفتاب چون آتش بدنش ذره ذره آب شده تشنه لب مانده آنقدر اینجا صورتش سوخته، کباب شده بعد آن مشک پاره پسرش شرم دارد از اینجا چرا زنده است هر کجا شیر خواره می بیند از نگاه رباب شرمنده است در کنار چهار قبر شریف آنقدر گریه کرده بیحال است ظهر امروز باز غش کرده روضه خوان شهید گودال است: 💦 گفت زینب میان مردم شام فکر رأس برادرت بودی؟ راستی این دفعه جواب بده راضی از دست نوکرت بودی؟ گفته بودم که روز عاشورا همه دم پیش خواهرش باشد قبل از آنکه کسی شهید شود پیش مرگ برادرش باشد سر عباس را به نی دیدی لب او خشک بود یا تر بود؟ خواب دیدم که آبها را ریخت نگران لب برادر بود دست او جای دست مادر تو من شنیدم که زود پرپر شد سر عباس را به نی بستند بسکه افتاد مثل اصغر شد تا سر شیر خواره می افتاد شعله بر قلب کاروان میزد سر عباس من که، ولی افتاد رعد و برقی در آسمان میزد (س) 💦 ایام وفات خانم ام البنینه، مادر آقامون ابالفضل العباس... خیلی احترام داره ...آخه مادر چهار شهیده... خیلی آبرو داره این خانم... آی کسی که گفتی حاجت دارم ...گرفتارم ..مریضدارم...مواظب باش امشب از در خانه این خانم دست خالی نری... 💦 بــاغ گــل یــاس سـلام علیک مـــادر عبــاس ســلام عـلیک وقتی واردخانه امیرالمومنین شد، خودش رو کنیز بچه های زهرا میدونست ...خیلی مواظب بچه ها بود فـــاطمه دوم حیــدر شــدی مادر یک ماه و سه اختر شدی 💦 یه روز آمد خدمت امیرالمومنین صدا زد علی جان.. ديگه منو فاطمه صدام نزن... هر وقت به من میگی فاطمه ..میبینم این بچه ها یاد مادرشون زهرا میافتند دلشون میگیره... 💦 علی جان ديگه منو فاطمه صدام نزن...هروقت به من میگی فاطمه حسنین،  اشکشون جاری ميشه.. یاد خاطرات مادر میافتند... علی جان ...آقا...این بچه ها مادر از دست دادند... من طاقت اشک ریختن بچه ها رو ندارم... من اومدم کنیزی بچه هات رو کنم... من اومدم کنیزی حسینت رو کنم... دیگه منو فاطمه صدام نزن... 💦 خیلی  مواظب بچه های زهرای مرضیه بود .. خیلی نگرانشون بود .. لذا مدینه هم وقتی بشیر اومد ميخواست خبر شهادت شهدای کربلا رو بده اومد کنار ام البنین صدا زد خانم جان بچه هات رو شهید کردند ... صدا زد بشیر ... همه بچه های من فدای آقام حسین...بشیر به من بگو آقام حسین کجاست... ( اَوْلادِی وَمَنْ تَحْتَ الْخَضْراءِ کُلُّهُمْ فَداءً لاَِبِی عَبْدِ اللّهِ الْحُسَیْن علیه السلام ) 💦 خانم جان ام البنین دستها عباست رو قطع کردند... صدا زد بشیر... عباسم فدای حسین بگو آقام حسین چی شد... صدا زد بی بی جان ... حسینت رو.. با لب تشنه  سر از تنش جدا کردند .. یدفعه دیدند صدای ناله ام البنین بلند شد واحسینا. .. (شعر پایان) قدم اگر خمید فدای سر حسین جانم به لب رسید فدای سر حسین ام البنین سابق این شهر عاقبت شد مادر چهار شهید فدای سر حسین الا لعنه الله علی القوم الظالمین. ✍🖌سبک_گذار🎤 🎧🖌 👌
‍ ‍ ‍ 🖤🍃💦🥀🍃💦🥀🍃 🍃💦🍃🥀 💦🍃🥀   ﷽ 🍃🥀 🍃 البنین(س) علیک یا ام العباس هایی عجیب میخواند از شب و روز کربلای حسین با خجالت به زینبش میگفت: پسرانم همه فدای حسین از خدا خواست که قد من را ای خدا بیشتر هلالش کن دست بر دامن سکینه گرفت پسرم را بیا حلالش کن زیر این آفتاب چون آتش بدنش ذره ذره آب شده تشنه لب مانده آنقدر اینجا صورتش سوخته، کباب شده بعد آن مشک پاره پسرش شرم دارد از اینجا چرا زنده است هر کجا شیر خواره می بیند از نگاه رباب شرمنده است در کنار چهار قبر شریف آنقدر گریه کرده بیحال است ظهر امروز باز غش کرده روضه خوان شهید گودال است: 💦 گفت زینب میان مردم شام فکر رأس برادرت بودی؟ راستی این دفعه جواب بده راضی از دست نوکرت بودی؟ گفته بودم که روز عاشورا همه دم پیش خواهرش باشد قبل از آنکه کسی شهید شود پیش مرگ برادرش باشد سر عباس را به نی دیدی لب او خشک بود یا تر بود؟ خواب دیدم که آبها را ریخت نگران لب برادر بود دست او جای دست مادر تو من شنیدم که زود پرپر شد سر عباس را به نی بستند بسکه افتاد مثل اصغر شد تا سر شیر خواره می افتاد شعله بر قلب کاروان میزد سر عباس من که، ولی افتاد رعد و برقی در آسمان میزد (س) 💦 ایام وفات خانم ام البنینه، مادر آقامون ابالفضل العباس... خیلی احترام داره ...آخه مادر چهار شهیده... خیلی آبرو داره این خانم... آی کسی که گفتی حاجت دارم ...گرفتارم ..مریضدارم...مواظب باش امشب از در خانه این خانم دست خالی نری... 💦 بــاغ گــل یــاس سـلام علیک مـــادر عبــاس ســلام عـلیک وقتی واردخانه امیرالمومنین شد، خودش رو کنیز بچه های زهرا میدونست ...خیلی مواظب بچه ها بود فـــاطمه دوم حیــدر شــدی مادر یک ماه و سه اختر شدی 💦 یه روز آمد خدمت امیرالمومنین صدا زد علی جان.. ديگه منو فاطمه صدام نزن... هر وقت به من میگی فاطمه ..میبینم این بچه ها یاد مادرشون زهرا میافتند دلشون میگیره... 💦 علی جان ديگه منو فاطمه صدام نزن...هروقت به من میگی فاطمه حسنین،  اشکشون جاری ميشه.. یاد خاطرات مادر میافتند... علی جان ...آقا...این بچه ها مادر از دست دادند... من طاقت اشک ریختن بچه ها رو ندارم... من اومدم کنیزی بچه هات رو کنم... من اومدم کنیزی حسینت رو کنم... دیگه منو فاطمه صدام نزن... 💦 خیلی  مواظب بچه های زهرای مرضیه بود .. خیلی نگرانشون بود .. لذا مدینه هم وقتی بشیر اومد ميخواست خبر شهادت شهدای کربلا رو بده اومد کنار ام البنین صدا زد خانم جان بچه هات رو شهید کردند ... صدا زد بشیر ... همه بچه های من فدای آقام حسین...بشیر به من بگو آقام حسین کجاست... ( اَوْلادِی وَمَنْ تَحْتَ الْخَضْراءِ کُلُّهُمْ فَداءً لاَِبِی عَبْدِ اللّهِ الْحُسَیْن علیه السلام ) 💦 خانم جان ام البنین دستها عباست رو قطع کردند... صدا زد بشیر... عباسم فدای حسین بگو آقام حسین چی شد... صدا زد بی بی جان ... حسینت رو.. با لب تشنه  سر از تنش جدا کردند .. یدفعه دیدند صدای ناله ام البنین بلند شد واحسینا. .. (شعر پایان) قدم اگر خمید فدای سر حسین جانم به لب رسید فدای سر حسین ام البنین سابق این شهر عاقبت شد مادر چهار شهید فدای سر حسین الا لعنه الله علی القوم الظالمین. ✍🖌سبک_گذار🎤 🎧🖌 👌
❣﷽❣ ⚫️ حضرت رقیه علیهاالسلام ⚫️ رقیه_سلام الله علیها ❣بر احمد و محمود و محمد صلوات ❣بر شافع ما حسین زهرا صلوات ❣بر جمله حسینیان والا صلوات ❣بر‌قلب صبور غم به زینب صلوات ❣بر دخت سه ساله حسین،رقیه صلوات (دعای فرج) ◼️ الله الرحمن الرحیم ◼️ و لا قوة الا باالله العلی العظیم ◼️ علیک یابقیه الله فی ارضه ◼️ یاصاحب الزمان_عج🤲 🔶بیایابن الحسن جانم فدایت 🔶تمام زندگیم باشد برایت 🔶بیا یابن الحسن دردم دوا کن 🔶مرا با دیدنت حاجت روا کن 🔶بیا یابن الحسن دورت بگردم 🔶بیا تــا دست خالی بر نگردم ♦️یا صاحب الزمان.. (آقا رو دعوت کن به مجلس همه زمزمه کنند) 🔶بیا دردم دوا کن 🔶بیا حاجت روا کن 🔶بیا ای پور حیدر 🔶ببینم روی تو یکبار دیگر 🔶بیا دورت بگردم 🔶بیا تا دست خالی بر نگردم ♦️یاصاحب الزمان..🤲 💠السلام علیک یا بنت رسول الله 💠السلام علیک یا بنت امیرالمومنین 💠السلام علیک یا بنت الحسین الشهید ⬅️(امروز متوسلیم درِ خانه نازدانه ابی عبدالله باب الحوائج رقیه) یا رقیه۳ 🔅هر درد بی دوا را درمان کند رقیه 🔅لطف و کرم به عالم احسان کند رقیه 🔅گر دردمند و مسکین بر درگهش بیفتد 🔅بر خوان رحمت‌خویش‌مهمان کند رقیه🔅دست‌گره گشایش‌مشکل‌گشای دهراست🔅هر مشکلی که باشد آسان کند رقیه (محمدرضا رضوی بیگلی) ⬅️آی حسینیا..آی ناله دارا.. ⬅️قنبر غلام امیرالمومنین نقل میکنه.. شبا امیرالمومنین کیسه طعام به دوش میگرفت ،، می‌برد در خانهٔ یتیما،، میگه یه شبی دنبال امیرالمومنین حرکت کردم .. آقا متوجه شد سوال کرد کی هستی؟ گفتم آقا ..جان قنبر غلام شمام.. (آقا فرمود: چی میخوای قنبر؟) گفتم آقا اگه اجازه بدین.. این کیسه ای که می برید من بردارم ..همراه شما باشم.. حضرت فرمود..اگه میخوای همراهم بیا ولی کیسه رو خودم برمیدارم.. ⚜میگه دیدم آقا وارد منزلی شد بچه های یتیم  تو خونه اند.. میگه دیدم آقا با دست خودش به دهان بچه ها غذا میگذاره.. به بچه ها آب داد، سیرابشون کرد.. میگه دیدم امیرالمومنین خم شد دست و پاشو زمین گذاشت بچه ها اومدن پشت علی سوار شدند.. (سواری داد به بچه هابا بچه ها بازی کرد) ❇️(گفتم آقا جان شما امیرالمومنین ید چرا اینکارو میکنید) فرمود ای قنبر..این بچه ها یتیمن بابا ندارن.. میخوام جای خالی باباشونو احساس نکنند.. (میخام بخندند شاد باشن..نبود بابا رو حس نکنند) 💠بگم آقا جان یا امیرالمومنین..چه خوب جواب محبت های شما رو دادند.. آقا جان.. من یه نازدانه سراغ دارم.. من یه بچه یتیم سراغ دارم..تو خرابه شام، دل شب، بهانه بابا گرفت..ناله میزد ..گریه میکرد.. چه غوغایی یپا کرد کنج خرابه.. یا حسین۳ ناله میکرد گریه میکرد..بابا بابا میگفت.. همه اهل خرابه به گریه افتادند.. صدای شیون و زاری رسید به گوش یزید لعنت الله علیه.. چه خبره در خرابه؟ گفتن امیر😡!سه سالهءحسین از خواب بیدار شده بهانهء بابا گرفته.. صدا زد خب باباشو براش ببرید.. امان امان۳ قربون دل داغدارت بی بی جان.. سر‌ و توی طبقی گذاشتند ،، یه پارچه ای روی اون کشیدند.. مقابل سه ساله حسین گذاشتند.. صدا زد عمه جان..من که غذا نمی خوام عمه.. ⚜امان از دل زینب۳ آی حاجت دارا..آی جوون دارا..آی ناله دارا.. بگم و ناله شو بزنی.. ⚫️وای از اون لحظه ای که سر بابا رو دید.. سر بابارو بغل گرفت... سر بابا رو به سینه چسباند.. شروع کرد به درد دل کردن با بابا.. 🌾آه! ببین عمه امشب قمر آمده 🌾پدر رفته با پا به سر آمده 🌾ببین دل غمینم 🌾مگو من یتیمم، پدر آمده 🍁حسینم حسینم۳حسینم حسین 🌾دلم عمه امشب خبر می دهد 🌾شبم را امید سحر می دهد 🌾دوچشمش نگویم چرا بسته است 🌾پدر از سفر آمده خسته است 🌾ببین دل غمینم 🌾مگو من یتیمم، پدر آمده 🍁حسینم حسینم۳حسینم حسین ⬅️آه! صدا زد بابا..بابا..بابا. ⏺ رخ من نیلی از سیلی ست بابا ⏺ لبان تو چرا نیلی ست بابا ⏺مگر چوب جفا بوسیده بابا ⏺که خون بر روی آن خشکیده بابا ✳️مقاتل نوشتن، فقط سه جمله گفت رقیه س.. همه گریه کردند.. ⚜یا ابتا من الذی خضب بدمائک ⚜بابا کی محاسنتو به خون رنگین کرده.. ⚜یا ابتا من الذی؟ قطع وریدک ⚜بابا کی رگای گردنتو بریده بابا.. ⚜یا ابتا من للذی؟ ایتمنی علی' صغر سنی ⚜بابا..کی؟ منو تو کوچیکی یتیمم کرد بابا... ⚫️یه وقت دیدن سه ساله آرام شده.. فکر کردند خواب رفته اومدن سر و بردارند آآآه!دیدن سه سالهءحسین جان داده.. () آآآه!! 🔳یتیمی درد بی درمان یتیمی 🔳یتیمی زاری دوران یتیمی 🔳اگر دست پدر بودی به دستم 🔳چرا کنج خرابه می نشستم هر چقدر ناله داری به سوز جگر سه ساله ابی عبدالله باب الحوائجه.. ناله بزن بگو .. .. 🔸بارنج وغمی رقیه س درشام خراب 🔸چون دید سََرِ پدر به خوناب خضاب 🔸ازغصه وغم تا به ابدرفته به خواب 🔸روحش به جنان رفت برایش 👇صلوات حذف نشه لطفا👇 🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
❣﷽❣ ⚫️ حضرت رقیه علیهاالسلام ⚫️ رقیه_سلام الله علیها ❣بر احمد و محمود و محمد صلوات ❣بر شافع ما حسین زهرا صلوات ❣بر جمله حسینیان والا صلوات ❣بر‌قلب صبور غم به زینب صلوات ❣بر دخت سه ساله حسین،رقیه صلوات (دعای فرج) ◼️ الله الرحمن الرحیم ◼️ و لا قوة الا باالله العلی العظیم ◼️ علیک یابقیه الله فی ارضه ◼️ یاصاحب الزمان_عج🤲 🔶بیایابن الحسن جانم فدایت 🔶تمام زندگیم باشد برایت 🔶بیا یابن الحسن دردم دوا کن 🔶مرا با دیدنت حاجت روا کن 🔶بیا یابن الحسن دورت بگردم 🔶بیا تــا دست خالی بر نگردم ♦️یا صاحب الزمان.. (آقا رو دعوت کن به مجلس همه زمزمه کنند) 🔶بیا دردم دوا کن 🔶بیا حاجت روا کن 🔶بیا ای پور حیدر 🔶ببینم روی تو یکبار دیگر 🔶بیا دورت بگردم 🔶بیا تا دست خالی بر نگردم ♦️یاصاحب الزمان..🤲 💠السلام علیک یا بنت رسول الله 💠السلام علیک یا بنت امیرالمومنین 💠السلام علیک یا بنت الحسین الشهید ⬅️(امروز متوسلیم درِ خانه نازدانه ابی عبدالله باب الحوائج رقیه) یا رقیه۳ 🔅هر درد بی دوا را درمان کند رقیه 🔅لطف و کرم به عالم احسان کند رقیه 🔅گر دردمند و مسکین بر درگهش بیفتد 🔅بر خوان رحمت‌خویش‌مهمان کند رقیه🔅دست‌گره گشایش‌مشکل‌گشای دهراست🔅هر مشکلی که باشد آسان کند رقیه (محمدرضا رضوی بیگلی) ⬅️آی حسینیا..آی ناله دارا.. ⬅️قنبر غلام امیرالمومنین نقل میکنه.. شبا امیرالمومنین کیسه طعام به دوش میگرفت ،، می‌برد در خانهٔ یتیما،، میگه یه شبی دنبال امیرالمومنین حرکت کردم .. آقا متوجه شد سوال کرد کی هستی؟ گفتم آقا ..جان قنبر غلام شمام.. (آقا فرمود: چی میخوای قنبر؟) گفتم آقا اگه اجازه بدین.. این کیسه ای که می برید من بردارم ..همراه شما باشم.. حضرت فرمود..اگه میخوای همراهم بیا ولی کیسه رو خودم برمیدارم.. ⚜میگه دیدم آقا وارد منزلی شد بچه های یتیم  تو خونه اند.. میگه دیدم آقا با دست خودش به دهان بچه ها غذا میگذاره.. به بچه ها آب داد، سیرابشون کرد.. میگه دیدم امیرالمومنین خم شد دست و پاشو زمین گذاشت بچه ها اومدن پشت علی سوار شدند.. (سواری داد به بچه هابا بچه ها بازی کرد) ❇️(گفتم آقا جان شما امیرالمومنین ید چرا اینکارو میکنید) فرمود ای قنبر..این بچه ها یتیمن بابا ندارن.. میخوام جای خالی باباشونو احساس نکنند.. (میخام بخندند شاد باشن..نبود بابا رو حس نکنند) 💠بگم آقا جان یا امیرالمومنین..چه خوب جواب محبت های شما رو دادند.. آقا جان.. من یه نازدانه سراغ دارم.. من یه بچه یتیم سراغ دارم..تو خرابه شام، دل شب، بهانه بابا گرفت..ناله میزد ..گریه میکرد.. چه غوغایی یپا کرد کنج خرابه.. یا حسین۳ ناله میکرد گریه میکرد..بابا بابا میگفت.. همه اهل خرابه به گریه افتادند.. صدای شیون و زاری رسید به گوش یزید لعنت الله علیه.. چه خبره در خرابه؟ گفتن امیر😡!سه سالهءحسین از خواب بیدار شده بهانهء بابا گرفته.. صدا زد خب باباشو براش ببرید.. امان امان۳ قربون دل داغدارت بی بی جان.. سر‌ و توی طبقی گذاشتند ،، یه پارچه ای روی اون کشیدند.. مقابل سه ساله حسین گذاشتند.. صدا زد عمه جان..من که غذا نمی خوام عمه.. ⚜امان از دل زینب۳ آی حاجت دارا..آی جوون دارا..آی ناله دارا.. بگم و ناله شو بزنی.. ⚫️وای از اون لحظه ای که سر بابا رو دید.. سر بابارو بغل گرفت... سر بابا رو به سینه چسباند.. شروع کرد به درد دل کردن با بابا.. 🌾آه! ببین عمه امشب قمر آمده 🌾پدر رفته با پا به سر آمده 🌾ببین دل غمینم 🌾مگو من یتیمم، پدر آمده 🍁حسینم حسینم۳حسینم حسین 🌾دلم عمه امشب خبر می دهد 🌾شبم را امید سحر می دهد 🌾دوچشمش نگویم چرا بسته است 🌾پدر از سفر آمده خسته است 🌾ببین دل غمینم 🌾مگو من یتیمم، پدر آمده 🍁حسینم حسینم۳حسینم حسین ⬅️آه! صدا زد بابا..بابا..بابا. ⏺ رخ من نیلی از سیلی ست بابا ⏺ لبان تو چرا نیلی ست بابا ⏺مگر چوب جفا بوسیده بابا ⏺که خون بر روی آن خشکیده بابا ✳️مقاتل نوشتن، فقط سه جمله گفت رقیه س.. همه گریه کردند.. ⚜یا ابتا من الذی خضب بدمائک ⚜بابا کی محاسنتو به خون رنگین کرده.. ⚜یا ابتا من الذی؟ قطع وریدک ⚜بابا کی رگای گردنتو بریده بابا.. ⚜یا ابتا من للذی؟ ایتمنی علی' صغر سنی ⚜بابا..کی؟ منو تو کوچیکی یتیمم کرد بابا... ⚫️یه وقت دیدن سه ساله آرام شده.. فکر کردند خواب رفته اومدن سر و بردارند آآآه!دیدن سه سالهءحسین جان داده.. () آآآه!! 🔳یتیمی درد بی درمان یتیمی 🔳یتیمی زاری دوران یتیمی 🔳اگر دست پدر بودی به دستم 🔳چرا کنج خرابه می نشستم هر چقدر ناله داری به سوز جگر سه ساله ابی عبدالله باب الحوائجه.. ناله بزن بگو .. .. 🔸بارنج وغمی رقیه س درشام خراب 🔸چون دید سََرِ پدر به خوناب خضاب 🔸ازغصه وغم تا به ابدرفته به خواب 🔸روحش به جنان رفت برایش 👇صلوات حذف نشه لطفا👇 🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
💦🥀💦🥀💦🥀💦                 ﷽                 عبدالله الحسین(ع) علیک یا اباعبدالله... مرحوم شیخ جعفر شوشتری می گوید: در روز عاشورا، چهار جا، چهار عضو بدن ابی عبدالله به خاطر بی آبی از کار افتاده بود، که حتی شاید اگر آب هم می دادند، کار از کار گذشته بود و فایده نداشت. 😭 اولین جایی که از عطش از کار افتاد چشمان امام حسین (علیه السّلام) بود، امام صادق (علیه السّلام) می فرماید: جدّ ما در روز عاشورا، از شدت عطش چشمانش آسمان را دود می دید. 😭 دومین عضو، لبهای آقا بود، می دونی چرا؟ حمیدبن مسلم می گه دیدم لب های حسین علیه السلام مانند دو چوپ خشک شده به هم می خورد، دیدم از لبهای حسین داره خون می آید. 😭 سومین عضو زبان حضرت بود، همان زمان که علی اكبر را بغل گرفت، زبان در دهان علی گذاشت، علی اکبر دید بابا از خودِ او تشنه تر است. 😭 چهارمین عضو جگر حسین بوده، هلال بن نافع می گوید، آمدم نزدیک گودال، جنگ تمام شده، از بالای گودال نگاه کردم، دیدم لبهای حسین تکان می خورد، نزدیک تر رفتم، گفتم شاید حسین نفرین می کنه، دیدم می گوید: «لشگر جگرم از تشنگی می سوزد» از گودال آمدم بیرون، سریع رفتم آب آوردم، دیدم شمر داره بیرون می آید، گفت کجا می روی، گفتم می روم پسر فاطمه را سیراب کنم، گفت زحمت نکش، من سیرابش کردم ... هرجا نشستی این نالتو بلند کن بگو یا حسین