eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
18.5هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
427 فایل
کپی مطالب بدون نام کانال ممنوع⛔️ #کانال_نوحه_وروضه_یازینب_سلام_الله_علیها http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات التماس_دعای_فرج_وعاقبت_بخیری
مشاهده در ایتا
دانلود
. مربع ترکیب بند سالگرد شهید حاج قاسم و فاطمیه داغی میان سینه ی بی تاب او بود آرامشی در دیده ی بی خواب او بود قطعا نگاه حضرت زهرا به او بود صدها غزل در چشمهای ناب او بود از چشمهای او غزل ، آرایه دارد لطف نگاهش بر سر ما سایه دارد عشقش که می شد منجلی آرام آرام می سوخت او پای ولی آرام آرام دعوت شد و بی معطلی آرام آرام رفته در آغوش علی آرام آرام این حال و این فال تماشایی او بود پاداش عمری عشق و شیدایی او بود دشمن که شعله بر تن پروانه ها زد هم بزدلانه ، وحشیانه ، بی هوا زد در سینه ی ما خیمه داغ کربلا زد باید گریز روضه بر دست جدا زد اصلا تمام روضه هایش آشنا بود بغداد آن شب شاهد این ماجرا بود او رفت و داغش بر همه دلها نشست و هم رشته های صبر ما از هم گسست و بغض عجیبی راه را بر گریه بست و از گریه ی آقا دل ملت شکست و با اشک آقا بی اراده گریه کردیم مثل پدر از دست داده گریه کردیم یکسال او رفته ... ولی باور نکردیم جز خون دل چیزی در این ساغر نکردیم آسوده خاطر لحظه ای را سر نکردیم جز اشک با خنده لبی را تر نکردیم ما مردهای غصه های نا تمامیم در انتظار رخصتی بر انتقامیم دیدیم عمری غیرت آزاده ها را واداده ها و لشگر سر داده ها را خون نشسته بر تن این جاده ها را داغ سلیمانی و فخری زاده ها را با قاتل سردار ما سازش؟! نه هرگز دشمن ببیند روی آرامش؟! نه هرگز مردم وصیت نامه ی او را بخوانید دیروز رفته خاطر فردا بخوانید این قصه را تا آخر دنیا بخوانید بالای قبرش روضه ی زهرا بخوانید او بیقرار فاطمیه بود و... ما را گفته نماند بر زمین یک حرف ( آقا) حالا که وقت روضه های فاطمیه ست چشمان خیسم آشنای فاطمیه ست سردار ما هم مبتلای فاطمیه ست حاجی کجایی که عزای فاطمیه ست حالا که پیش حضرت صاحب زمانی ما را دعا کن در میان روضه خوانی یک جمله روضه: مادری در شعله ها سوخت جان نبی اکرم و عرش خدا سوخت دستی رسید و گونه ی خیر النسا سوخت پس بیشتر از مادر ما مرتضا سوخت من معذرت میخواهم از مهدی زهرا مادر زمین خورد و علی افتاده از پا .
( علیه السلام ) تا ابد بانیِ کل مهربانی ها ، حسن لافتی الا علی و لا کریم ، الا حسن شب کربلا مثل روز است روشن ( کربلا رفته ها ، بینُ الحرمین رو نگاه کنید ، مثل روز روشنه ، حرم امام حسین ... ) شب کربلا مثل روز است روشن بقیع تو اما ، شبی تار دارد ضریح حسین است شش گوشه اما ولی دورِ قبر تو دیوار دارد تو در کوچه های مدینه غریبی ( گفت با امام حسن « علیه السلام » میرفتیم ، یه مرتبه دیدم ، رنگ آقا تغییر کرد ، بدنش شروع کرد به لرزیدن ، تکیه به دیوار داد ، گفتم آقا چی شد ؟ چرا بدنتون می لرزه ؟ چرا رنگتون تغییر کرد ؟ فرمود : مگه نمی بینی ، مُغیره داره میاد ، این مُغیره یک روز تو این کوچه ها ، مادر مارو میزد ؟ الهی بشکند دست مُغیره که بینِ کوچه ها ، بی مادرم کرد ... مپرس از ماجرای کوچه با کس هم نخواهم گفت ولی آنقدر میگویم آرزوی مرگ خود کرد ( اصلا فکر این که ، کسی مادرت رو بزنه ، آزارت میده ، چه برسه به اینکه ببینی کسی مادرت رو میزنه ؟ یه عمر همین فکر آزارت میده ... ) ای کاش من حسن را با خود نبرده بودم تا پیشِ چشم این طفل سیلی نخورده بودم ... چه می شد گر مرا مادر از آن کوچه نمی بردی من آن جا را نمی دیدم توهم سیلی نمی خوردی ؟ امام حسن ، مادریه ، مادریه ، یه مرگ داره ، یه شهادت داره ... به عبدالزهرا فرمود : عبدالزهرا ، چرا روضه مارو نمیخونی ؟ گفت آقا من همیشه روضه شمارو میخونم ، فرمود : نه روضه مارو نخوندی ... گفت آقا روضه شما کدومه که من نخوندم ؟ فرمود : روضه ی ما اون وقتی بود که مادرمون رو میزدند ... همین که چشمت اشک آلود شد ، پیغمبر خدا (ص) فرمود : هر چشمی که برای حسنم گریه کنه ، کور وارد محشر نمیشه ... مرغ پریده دلم خدا خدا خدا کند گِرد مدینه گردد و حسن حسن ، صدا کند تیغ فلک هزار بار اگر سرم جدا کند به حقِ حق ، نمیشوم ز کوی تو جدا حسن ...
( علیه السلام ) تا ابد بانیِ کل مهربانی ها ، حسن لافتی الا علی و لا کریم ، الا حسن 🌿🌿🌿🌿🌿 شب کربلا مثل روز است روشن ( کربلا رفته ها ، بینُ الحرمین رو نگاه کنید ، مثل روز روشنه ، حرم امام حسین ... ) شب کربلا مثل روز است روشن بقیع تو اما ، شبی تار دارد ضریح حسین است شش گوشه اما ولی دورِ قبر تو دیوار دارد تو در کوچه های مدینه غریبی ( گفت با امام حسن « علیه السلام » میرفتیم ، یه مرتبه دیدم ، رنگ آقا تغییر کرد ، بدنش شروع کرد به لرزیدن ، تکیه به دیوار داد ، گفتم آقا چی شد ؟ چرا بدنتون می لرزه ؟ چرا رنگتون تغییر کرد ؟ فرمود : مگه نمی بینی ، مُغیره داره میاد ، این مُغیره یک روز تو این کوچه ها ، مادر مارو میزد ؟ الهی بشکند دست مُغیره که بینِ کوچه ها ، بی مادرم کرد ... مپرس از ماجرای کوچه با کس هم نخواهم گفت ولی آنقدر میگویم آرزوی مرگ خود کرد ( اصلا فکر این که ، کسی مادرت رو بزنه ، آزارت میده ، چه برسه به اینکه ببینی کسی مادرت رو میزنه ؟ یه عمر همین فکر آزارت میده ... ) ای کاش من حسن را با خود نبرده بودم تا پیشِ چشم این طفل سیلی نخورده بودم ... چه می شد گر مرا مادر از آن کوچه نمی بردی من آن جا را نمی دیدم توهم سیلی نمی خوردی ؟ امام حسن ، مادریه ، مادریه ، یه مرگ داره ، یه شهادت داره ... به عبدالزهرا فرمود : عبدالزهرا ، چرا روضه مارو نمیخونی ؟ گفت آقا من همیشه روضه شمارو میخونم ، فرمود : نه روضه مارو نخوندی ... گفت آقا روضه شما کدومه که من نخوندم ؟ فرمود : روضه ی ما اون وقتی بود که مادرمون رو میزدند ... همین که چشمت اشک آلود شد ، پیغمبر خدا (ص) فرمود : هر چشمی که برای حسنم گریه کنه ، کور وارد محشر نمیشه ... مرغ پریده دلم خدا خدا خدا کند گِرد مدینه گردد و حسن حسن ، صدا کند تیغ فلک هزار بار اگر سرم جدا کند به حقِ حق ، نمیشوم ز کوی تو جدا حسن ... بیش از 500 مداحی و اشعار و مرثیه را در نوای مقتل در ایتا و تلگرام ببینید. با هشتک کانال نوای مقتل تلگرام
( علیه السلام ) تا ابد بانیِ کل مهربانی ها ، حسن لافتی الا علی و لا کریم ، الا حسن شب کربلا مثل روز است روشن ( کربلا رفته ها ، بینُ الحرمین رو نگاه کنید ، مثل روز روشنه ، حرم امام حسین ... ) شب کربلا مثل روز است روشن بقیع تو اما ، شبی تار دارد ضریح حسین است شش گوشه اما ولی دورِ قبر تو دیوار دارد تو در کوچه های مدینه غریبی ( گفت با امام حسن « علیه السلام » میرفتیم ، یه مرتبه دیدم ، رنگ آقا تغییر کرد ، بدنش شروع کرد به لرزیدن ، تکیه به دیوار داد ، گفتم آقا چی شد ؟ چرا بدنتون می لرزه ؟ چرا رنگتون تغییر کرد ؟ فرمود : مگه نمی بینی ، مُغیره داره میاد ، این مُغیره یک روز تو این کوچه ها ، مادر مارو میزد ؟ الهی بشکند دست مُغیره که بینِ کوچه ها ، بی مادرم کرد ... مپرس از ماجرای کوچه با کس هم نخواهم گفت ولی آنقدر میگویم آرزوی مرگ خود کرد ( اصلا فکر این که ، کسی مادرت رو بزنه ، آزارت میده ، چه برسه به اینکه ببینی کسی مادرت رو میزنه ؟ یه عمر همین فکر آزارت میده ... ) ای کاش من حسن را با خود نبرده بودم تا پیشِ چشم این طفل سیلی نخورده بودم ... چه می شد گر مرا مادر از آن کوچه نمی بردی من آن جا را نمی دیدم توهم سیلی نمی خوردی ؟ امام حسن ، مادریه ، مادریه ، یه مرگ داره ، یه شهادت داره ... به عبدالزهرا فرمود : عبدالزهرا ، چرا روضه مارو نمیخونی ؟ گفت آقا من همیشه روضه شمارو میخونم ، فرمود : نه روضه مارو نخوندی ... گفت آقا روضه شما کدومه که من نخوندم ؟ فرمود : روضه ی ما اون وقتی بود که مادرمون رو میزدند ... همین که چشمت اشک آلود شد ، پیغمبر خدا (ص) فرمود : هر چشمی که برای حسنم گریه کنه ، کور وارد محشر نمیشه ... مرغ پریده دلم خدا خدا خدا کند گِرد مدینه گردد و حسن حسن ، صدا کند تیغ فلک هزار بار اگر سرم جدا کند به حقِ حق ، نمیشوم ز کوی تو جدا حسن ...
( علیه السلام ) تا ابد بانیِ کل مهربانی ها ، حسن لافتی الا علی و لا کریم ، الا حسن شب کربلا مثل روز است روشن ( کربلا رفته ها ، بینُ الحرمین رو نگاه کنید ، مثل روز روشنه ، حرم امام حسین ... ) شب کربلا مثل روز است روشن بقیع تو اما ، شبی تار دارد ضریح حسین است شش گوشه اما ولی دورِ قبر تو دیوار دارد تو در کوچه های مدینه غریبی ( گفت با امام حسن « علیه السلام » میرفتیم ، یه مرتبه دیدم ، رنگ آقا تغییر کرد ، بدنش شروع کرد به لرزیدن ، تکیه به دیوار داد ، گفتم آقا چی شد ؟ چرا بدنتون می لرزه ؟ چرا رنگتون تغییر کرد ؟ فرمود : مگه نمی بینی ، مُغیره داره میاد ، این مُغیره یک روز تو این کوچه ها ، مادر مارو میزد ؟ الهی بشکند دست مُغیره که بینِ کوچه ها ، بی مادرم کرد ... مپرس از ماجرای کوچه با کس هم نخواهم گفت ولی آنقدر میگویم آرزوی مرگ خود کرد ( اصلا فکر این که ، کسی مادرت رو بزنه ، آزارت میده ، چه برسه به اینکه ببینی کسی مادرت رو میزنه ؟ یه عمر همین فکر آزارت میده ... ) ای کاش من حسن را با خود نبرده بودم تا پیشِ چشم این طفل سیلی نخورده بودم ... چه می شد گر مرا مادر از آن کوچه نمی بردی من آن جا را نمی دیدم توهم سیلی نمی خوردی ؟ امام حسن ، مادریه ، مادریه ، یه مرگ داره ، یه شهادت داره ... به عبدالزهرا فرمود : عبدالزهرا ، چرا روضه مارو نمیخونی ؟ گفت آقا من همیشه روضه شمارو میخونم ، فرمود : نه روضه مارو نخوندی ... گفت آقا روضه شما کدومه که من نخوندم ؟ فرمود : روضه ی ما اون وقتی بود که مادرمون رو میزدند ... همین که چشمت اشک آلود شد ، پیغمبر خدا (ص) فرمود : هر چشمی که برای حسنم گریه کنه ، کور وارد محشر نمیشه ... مرغ پریده دلم خدا خدا خدا کند گِرد مدینه گردد و حسن حسن ، صدا کند تیغ فلک هزار بار اگر سرم جدا کند به حقِ حق ، نمیشوم ز کوی تو جدا حسن ...
. مربع ترکیب بند سالگرد شهید حاج قاسم و فاطمیه داغی میان سینه ی بی تاب او بود آرامشی در دیده ی بی خواب او بود قطعا نگاه حضرت زهرا به او بود صدها غزل در چشمهای ناب او بود از چشمهای او غزل ، آرایه دارد لطف نگاهش بر سر ما سایه دارد عشقش که می شد منجلی آرام آرام می سوخت او پای ولی آرام آرام دعوت شد و بی معطلی آرام آرام رفته در آغوش علی آرام آرام این حال و این فال تماشایی او بود پاداش عمری عشق و شیدایی او بود دشمن که شعله بر تن پروانه ها زد هم بزدلانه ، وحشیانه ، بی هوا زد در سینه ی ما خیمه داغ کربلا زد باید گریز روضه بر دست جدا زد اصلا تمام روضه هایش آشنا بود بغداد آن شب شاهد این ماجرا بود او رفت و داغش بر همه دلها نشست و هم رشته های صبر ما از هم گسست و بغض عجیبی راه را بر گریه بست و از گریه ی آقا دل ملت شکست و با اشک آقا بی اراده گریه کردیم مثل پدر از دست داده گریه کردیم یکسال او رفته ... ولی باور نکردیم جز خون دل چیزی در این ساغر نکردیم آسوده خاطر لحظه ای را سر نکردیم جز اشک با خنده لبی را تر نکردیم ما مردهای غصه های نا تمامیم در انتظار رخصتی بر انتقامیم دیدیم عمری غیرت آزاده ها را واداده ها و لشگر سر داده ها را خون نشسته بر تن این جاده ها را داغ سلیمانی و فخری زاده ها را با قاتل سردار ما سازش؟! نه هرگز دشمن ببیند روی آرامش؟! نه هرگز مردم وصیت نامه ی او را بخوانید دیروز رفته خاطر فردا بخوانید این قصه را تا آخر دنیا بخوانید بالای قبرش روضه ی زهرا بخوانید او بیقرار فاطمیه بود و... ما را گفته نماند بر زمین یک حرف ( آقا) حالا که وقت روضه های فاطمیه ست چشمان خیسم آشنای فاطمیه ست سردار ما هم مبتلای فاطمیه ست حاجی کجایی که عزای فاطمیه ست حالا که پیش حضرت صاحب زمانی ما را دعا کن در میان روضه خوانی یک جمله روضه: مادری در شعله ها سوخت جان نبی اکرم و عرش خدا سوخت دستی رسید و گونه ی خیر النسا سوخت پس بیشتر از مادر ما مرتضا سوخت من معذرت میخواهم از مهدی زهرا مادر زمین خورد و علی افتاده از پا .
. مولاتنا یا جبل الصبر اغیثینی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شعله افتاد به جانم دم دروازه شام تیره شد آه! جهانم دم دروازه شام رفت از دست امانم دم دروازه شام بود در سینه فغانم دم دروازه شام پیش چشمان من و قافله‌ای یاس کبود رقص و آواز و نی و عود مهیا شده بود شهر آذین شده بود و همه می‌خندیدند خوب دور و بر ما کف زده و رقصیدند بی علمداری من را همگان می‌دیدند بین آن هول و ولا اهل حرم ترسیدند سایه انداخت سرت از سر نی بر سر من لطف تو بود قراری به دل مضطر من دیدی ای سایه‌ی سر بی تو گرفتار شدم؟ راکب محمل بی پرده در انظار شدم؟ وارد شام پر از طعنه و آزار شدم؟ راهی کوچه و پس کوچه و بازار شدم؟ من که یک عمر فقط پرده نشینی کردم هم‌رهی با شبث و شمر و سنان شد دردم از در و بام نظرها همه جا با ما بود اصلاً این شام بلا آخر این دنیا بود چه قدر سنگ به دستان و به دامن‌ها بود هدف سنگ‌زنان قافله‌ای تنها بود بارش سنگ و من و چشم پر از بارانم هیجده سر، سر نی دید که سرگردانم در همه شهر من غم‌زده را چرخاندند خاک و خاکستر و خاشاک سرم افشاندند لات و الوات مرا خارجی‌ام می‌خواندند ناسزا گفته و از پیش مرا می‌راندند ماجرا سخت‌تر از هر چه شنیدی بوده گله‌ام از گــذر قوم یهــودی بوده سختی کوچه و بازار کجا؟ بزم شراب؟ سختی طعنه‌ی اغیار کجا؟ بزم شراب؟ خنده‌ی قوم جفاکار کجا؟ بزم شراب؟ منِ بی معجر و دستار کجا؟ بزم شراب؟ مرکز ثقل دلم تشت طلا بود و سرت خیزران بود و لب لعل تو و چشم ترت __
. مولاتنا یا جبل الصبر اغیثینی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شعله افتاد به جانم دم دروازه شام تیره شد آه! جهانم دم دروازه شام رفت از دست امانم دم دروازه شام بود در سینه فغانم دم دروازه شام پیش چشمان من و قافله‌ای یاس کبود رقص و آواز و نی و عود مهیا شده بود شهر آذین شده بود و همه می‌خندیدند خوب دور و بر ما کف زده و رقصیدند بی علمداری من را همگان می‌دیدند بین آن هول و ولا اهل حرم ترسیدند سایه انداخت سرت از سر نی بر سر من لطف تو بود قراری به دل مضطر من دیدی ای سایه‌ی سر بی تو گرفتار شدم؟ راکب محمل بی پرده در انظار شدم؟ وارد شام پر از طعنه و آزار شدم؟ راهی کوچه و پس کوچه و بازار شدم؟ من که یک عمر فقط پرده نشینی کردم هم‌رهی با شبث و شمر و سنان شد دردم از در و بام نظرها همه جا با ما بود اصلاً این شام بلا آخر این دنیا بود چه قدر سنگ به دستان و به دامن‌ها بود هدف سنگ‌زنان قافله‌ای تنها بود بارش سنگ و من و چشم پر از بارانم هیجده سر، سر نی دید که سرگردانم در همه شهر من غم‌زده را چرخاندند خاک و خاکستر و خاشاک سرم افشاندند لات و الوات مرا خارجی‌ام می‌خواندند ناسزا گفته و از پیش مرا می‌راندند ماجرا سخت‌تر از هر چه شنیدی بوده گله‌ام از گــذر قوم یهــودی بوده سختی کوچه و بازار کجا؟ بزم شراب؟ سختی طعنه‌ی اغیار کجا؟ بزم شراب؟ خنده‌ی قوم جفاکار کجا؟ بزم شراب؟ منِ بی معجر و دستار کجا؟ بزم شراب؟ مرکز ثقل دلم تشت طلا بود و سرت خیزران بود و لب لعل تو و چشم ترت __
. صل الله علیک یا باب نجات الائمه ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما خیل گرفتار تو ای عشق عراقی محصور به پرگار تو ای عشق عراقی دیوانه تبدار تو ای عشق عراقی ما عاشق بیمار تو ای عشق عراقی ما را به غم عشق تو بیمار نوشتند در حلقه زلف تو گرفتار نوشتند ما بنده درگاه تو هستیم و تو ارباب ما گمشدگان شب تاریک و تو مهتاب در سلسله موی تو، بسته دل احباب تو شاهی و مائیم میان صف اصحاب دلداده رخسار تو هستیم حسین جان ما دل به گل روی تو بستیم حسین جان ما دست به دامان تو هستیم همیشه ما سائل احسان تو هستیم همیشه ما دیده به دستان تو هستیم همیشه آواره چشمان تو هستیم همیشه چون فطرس پر سوخته محتاج نگاهیم در بین حسینیه به دنبال پناهیم آواز جهان در طلبت جامه‌دران است دیوانه صفت در شررت دل نگران است وقتی همه چیز و همه کس در قَلَیان است زیر علمت امن‌ترین جان جهان است زیر علمت جای سلام و صلوات است هر جا علم توست همان باب نجات است مصباح هدایت تویی و باب نجاتی با عشق تو داریم صیامی و صلاتی تو معنی ایثار و مصداق زکاتی قربان مناجاتت امیر عرفاتی عرفان مُسَلَم فقط از ناحیه توست توحید مجسم فقط از ناحیه توست از ناحیه توست اگر اهل بهشتیم از ناحیه توست اگر نیک سرشتیم الهام تو بوده است اگر شعر نوشتیم بی مهر شما سنگ و گل و پاره خشتیم ما هل دلیم و جم و جامی نشناسیم جز نان و نمک از تو، طعامی نشناسیم با آبرو از سفره احسان شمایم میمیرم اگر چند شبی روضه نیایم ای کاش دوباره بزنی باز صدایم دلتنگ اذان سحر کرب و بلایم دلتنگ اذان حرمم سیدالاحرار لطفی کن و آقا بخرم، سیدالاحرار .