eitaa logo
هیأت رزمندگان اسلام استان کرمان
520 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
30 فایل
🔸️کانال رسمی اطلاع رسانی و تولیدات هیأت رزمندگان اسلام استان کرمان 🌐مارا در فضای مجازی دنبال کنید : https://zil.ink/eheyat_kerman 📱ارتباط با ما @Markaz_Heit_stad
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸 🌺حکمت ۲۱۹ امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) فرمود : بیشترین قربانگاه اندیشه‌ها زیر برق‌های (شمشیر) طمع است. 🌺حکمت ۲۲۰ امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) فرمود : از عدالت نیست که با اعتماد بر گمان قضاوت کنی. @razmandegan_eslam_kerman 🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
← تصریح به هتک حرمت ←← حدیث سوم 🍃ابن تیمیه نیز نمی‌تواند منکر اصل ورود به خانه حضرت زهرای مرضیه شود بلکه برای این عمل توجیهی بسیار خنده‌دار می‌آورد. او در نقد حدیثی که ... @razmandegan_eslam_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_48512244.mp3
10.87M
دفاعِ حضرت ، از دفاع از همســـر نبود! دفاع از یک متخصصِ معصوم، و تنها الگوی کاملِ انسانی، بود که؛ نداشتنش، مساوی میشد با سقوطِ انسانیت این درد، فاطمه را به دفاع برانگیخت! @razmandegan_eslam_kerman ━═━⊰🍃◾🍃⊱━═━
' * ﺑﻪ ﺭﻭﺍﯾﺖ زینب * ﻣﺎﻣﺎﻥ : زینب ﺟﺎﻥ . ﺑﯿﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﻮﻩ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺰﺍﺭ ﺭﻭ ﻣﯿﺰ ﺍﻻﻥ ﻣﯿﺮﺳﻦ . _ ﺍﻭﻣﺪﻡ. ﻇﺮﻑ ﻣﯿﻮﻩ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺭﻭ ﻣﯿﺰ . _ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﻧﺒﻮﺩ ﻣﻨﻢ ﺑﺮﻡ ﺑﺎﻫﺎﺷﻮﻥ ؟ ﻣﺎﻣﺎﻥ:ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﻧﺮﻓﺘﯽ . ﺍﻻﻧﻢ ﻣﯿﺮﺳﻦ ﺩﯾﮕﻪ . ﺍﯾﻦ ﺣﺠﻢ ﺩﻟﻬﺮﻩ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻏﯿﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﺤﻤﻞ ﺑﻮﺩ . ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺍﺯ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﻋﻤﻮ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻭ ﺣﺠﺎﺑﻢ . ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺗﻠﻔﻦ ﺯﻧﮓ ﺧﻮﺭﺩ . _ ﺑﻠﻪ؟ ﻓﺎﻃﻤﻪ :ﺳﻼﺍﺍﺍﺍﺍﺍﻡ ﺧﺎﻧﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻡ . ﺳﺎﻝ ﻧﻮ ﻣﺒﺎﺭﮎ . _ ﺳﻼﻡ ﻧﻔﺴﺴﺴﺴﺴﻢ . ﻋﯿﺪﺕ ﻣﺒﺎﺍﺍﺍﺍﺭﮎ . ﺧﻮﺑﯽ؟ ﻓﺎﻃﻤﻪ : ﻣﺮﺳﯽ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺗﻮﺧﻮﺑﯽ؟ _ ﻧﻪ. ﻓﺎﻃﻤﻪ :ﭼﺮﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ؟ _ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ . ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ ﺍﺯ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﻋﻤﻮ. ﻓﺎﻃﻤﻪ : ﻣﮕﻪ ﺭﺍﻩ ﻏﻠﻂ ﺭﻭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﯼ؟ ﻣﮕﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﯽ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﯼ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟ ﺍﻭﻥ ﺑﺎﯾﺪ بترسه ﮐﻪ ﯾﻪ ﻋﻤﺮ ﺣﺮﻓﺎﯼ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺗﺤﻮﯾﻠﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺣﺎﻻ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺷﺪﻩ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻪ ﻧﯿﺴﺖ . _ آﺭﻩ . ﻣﻄﻤﺌﻨﻢ ﺭﺍﻫﻢ ﺩﺭﺳﺘﻪ ﻭﻟﯽ ﻋﻤﻮ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯿﺸﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ : ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﺍﻭﻥ ﻣﻬﻢ ﯾﺎ ﺧﺪﺍ؟ ﺻﺪﺍﯼ ﺁﯾﻔﻮﻥ ﺑﯿﺎﻧﮕﺮ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﻋﻤﻮ ﺍﯾﻨﺎ ﺑﻮﺩ . _ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺟﺎﻥ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻡ . ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻤﻨﻮﻥ ﮐﻪ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﯼ ﻋﺰﯾﺰﻡ . ﺳﻼﻡ ﺑﺮﺳﻮﻥ. ﻓﺎﻃﻤﻪ : ﺩﺷﻤﻨﺖ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ . ﺧﺪﺍﻧﮕﻬﺪﺍﺭﺕ. ﻋﻤﻮ ﺑﻬﻢ ﻣﺤﺮﻡ ﺑﻮﺩ، ﭘﺲ ﺩﻟﯿﻠﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺣﺠﺎﺏ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ . ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻝ ﻋﯿﺪ ﻧﻮﺭﻭﺯ ﺑﻮﺩ، ﻫﻤﻮﻥ ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﻋﻤﻮﺍﯾﻨﺎ . ﺑﺎﺑﺎ ﻭ ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ ﺩﻧﺒﺎﻟﺸﻮﻥ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺧﻮﻧﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﻓﺮﻭﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﯿﺎﻥ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ . ﺍﺯ ﻫﻤﻮﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻭﺭﻭﺩ ﺣﺲ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺯﻥ ﻋﻤﻮﯼ ﺟﺪﯾﺪﻡ ﯾﻌﻨﯽ ﻃﻨﺎﺯ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ . ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﻡ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺭﻭﺑﻮﺳﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺮﺩ ، ﺩﺭ ﺣﺪ ﯾﻪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺍﻣﺎ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﺑﺎ ﺯﻥ ﻋﻤﻮ ﻋﺎﻃﻔﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺣﺘﯽ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻭﺟﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺗﺸﻮﻥ ﻭ ﻋﻘﺎﯾﺪﺷﻮﻥ ﺑﻬﻢ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﻡ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﻧﻮﺑﺖ ﻋﻤﻮ ﺑﻮﺩ . ﺯﻥ ﻋﻤﻮ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺖ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﺎ ﻣﺬﻫﺒﯿﻦ ﺍﻣﺎ ﺷﺎﻝ ﻭ ﻣﺎﻧﺘﻮکوتاه ﮐﻪ ﭼﻪ ﻋﺮﺽ ﮐﻨﻢ ﺑﻠﯿﺰﺵ ﺭﻭ ﺩﺭآﻭﺭﺩ ﻭ ﺩﺍﺩ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺁﻭﯾﺰﻭﻥ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭﺵ ﻣﻮﺭﺩ ﭘﺴﻨﺪ ﻫﯿﭽﮑﺪﻭﻡ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻧﺒﻮﺩ . ﻋﻤﻮ :ﻣﺎ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﻣﺰﺍﺣﻢ ﺷﻤﺎ ﺑﺸﯿﻢ ﺑﻪ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺗﺎﻧﯿﺎﺟﻮﻥ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ . ﺩﯾﮕﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﺭﻓﻊ ﺯﺣﻤﺖ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ . ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﻋﻤﻮ ﻣﺸﮑﻠﺶ ﻣﺰﺍﺣﻤﺖ ﻭ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭ ﭼﯿﺰﺍ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﻓﻘﻂ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺕ ﺑﺎﺑﺎ ﺍﯾﻨﺎ ﺑﻮﺩ ﺍﺻﻼ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﻭﻟﯽ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻭ ﺣﺠﺎﺏ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻭ ﮐﻼ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﺼﺪﺍﻕ ﺩﯾﻨﺪﺍﺭﯼ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﺫﯾﺘﺶ ﻣﯿﮑﻨﻪ . ﺑﺎﺑﺎ : ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺯﺣﻤﺖ ﭼﯿﻪ . ﻣﺮﺍﺣﻤﯿﺪ . ﻣﺎﺭﻭ ﻗﺎﺑﻞ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﯿﺪ؟ ﻋﻤﻮ : ﻫﻪ . ﻧﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺎ ﭼﯿﻪ؟ ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ ﺧﻢ ﻭ ﺭﺍﺳﺖ ﻧﺸﺪﻥ ﻣﺎ ﺍﺫﯾﺘﺘﻮﻥ ﮐﻨﻪ . ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺑﺎ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﮔﻔﺖ : ﻫﺮﮐﺲ ﻋﻘﺎﯾﺪ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺩﺍﺭﻩ . ﻋﻤﻮ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﺑﺎﺑﺎ جا خورده بود گفت ولی در هر صورت ما فردا میریم هتل و تانیا رو هم میبریم با خودمون. نمیدونم چرا ولی خدا خدا میکردم بابا اجازه نده و من مجبور نشم باهاشون برم. _خودش میدونه. وای حالا من جواب عمو رو چی بدم تو فکر بودم که صدای اذان بلند شد.امیر علی با اجازه ای گفت و بلند شد ومنم بلند شدم. عمو: تانیا تو کجا؟ _میام الان. وضو داشتم سریع رفتم تو اتاق در رو بستم و شروع به نماز خوندن کردم.باصدای در استرس گرفتم که نکنه عمو باشه ولی بعد گفتم حتما مامانه یا شایدم امیر علی... السلام علیکم و رحمت الله و برکاته وقتی سرم رو برگردوندم با عمو مواجه شدم که دست به سینه دم در وایساده بود و با یه پوزخند عجیب و چهره ای که عصبانیت توش موج میزد به من زل زده بود. وقتی دید نمازم تموم شد اعضای صورتشو کمی جمع کرد و بعد انگار داره در مورد چیز چندش آوری صحبت میکنه گفت:تو نماز میخونی؟ نماز رو با یه غلظت خاصی گفت. _من من ... راستش.... مغزم از کار افتاده بود و نمیدونستم باید چه جوابی بدم که براش قانع کننده باشه. عمو:تو چی؟اینا مجبورت کردن نه؟سریع حاضر شو سریع. در رو باز کرد بره بیرون که سریع مغزم بهم فرمان داد:نخیر.اینا محبورم نکردن خودم انتخاب کردم. عمو: چی؟!!خودت انتخاب کردی؟چی میگی تو؟ _فهمیدم همه چیزایی که میگفتید غلط بوده.همه چیش.من به وجود خدا ایمان دارم به نماز ،به روزه،به حجاب و هزار تا چیز دیگه. پوزخندی زد که کفریم کرد بعد هم رفت بیرون و درو محکم بست و بعدش هم فقط صدای فریاد های عمو می اومد که خطاب به مامان و بابا و امیر علی بود:آره این جهالت خودتونو تو مغز این بچه هم کردید ولی من نمیزارم نمیزارم که اینو مثل خودتون خرافاتی کنید.باید همون موقع میبردمش با خودم ولی هنوزم دیر نشده آره؟بریم طناز... وبعد سکوت مطلق و ترسی که همه وجودمو گرفته بود.هنوزم دیر نشده؟میبردمش؟اصلا چرا آنقدر اعتقادات من براش مهمه؟یا دوستیم یا .... شاید لازم باشه برگردم به دوسال پیش زمانی که فقط یه دختر ۱۷ ساله بودم... ادامه دارد.... نویسنده : ✨🏴الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🏴✨ @razmandegan_eslam_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◻زیارت و و صلوات اللّه علیهم در روز سه شنبه: ﺍﻟﺴَّﻼ‌ﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻜُﻢْ ﻳَﺎ ﺧُﺰَّﺍﻥَ ﻋِﻠْﻢِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟﺴَّﻼ‌ﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻜُﻢْ ﻳَﺎ ﺗَﺮَﺍﺟِﻤَﺔَ ﻭَﺣْﻲِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟﺴَّﻼ‌ﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻜُﻢْ ﻳَﺎ ﺃَﺋِﻤَّﺔَ ﺍﻟْﻬُﺪَﻯ ﺍﻟﺴَّﻼ‌ﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻜُﻢْ ﻳَﺎ ﺃَﻋْﻼ‌ﻡَ ﺍﻟﺘُّﻘَﻰ ﺍﻟﺴَّﻼ‌ﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻜُﻢْ ﻳَﺎ ﺃَﻭْﻻ‌ﺩَ ﺭَﺳُﻮﻝِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺃَﻧَﺎ ﻋَﺎﺭِﻑٌ ﺑِﺤَﻘِّﻜُﻢْ ﻣُﺴْﺘَﺒْﺼِﺮٌ ﺑِﺸَﺄْﻧِﻜُﻢْ ﻣُﻌَﺎﺩٍ ﻟِﺄَﻋْﺪَﺍﺋِﻜُﻢْ ﻣُﻮَﺍﻝٍ ﻟِﺄَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻜُﻢْ ﺑِﺄَﺑِﻲ ﺃَﻧْﺘُﻢْ ﻭَ ﺃُﻣِّﻲ ﺻَﻠَﻮَﺍﺕُ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻋَﻠَﻴْﻜُﻢْ، ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺇِﻧِّﻲ ﺃَﺗَﻮَﺍﻟَﻰ ﺁﺧِﺮَﻫُﻢْ ﻛَﻤَﺎ ﺗَﻮَﺍﻟَﻴْﺖُ ﺃَﻭَّﻟَﻬُﻢْ ﻭَ ﺃَﺑْﺮَﺃُ ﻣِﻦْ ﻛُﻞِّ ﻭَﻟِﻴﺠَﺔٍ ﺩُﻭﻧَﻬُﻢْ ﻭَ ﺃَﻛْﻔُﺮُ ﺑِﺎﻟْﺠِﺒْﺖِ ﻭَ ﺍﻟﻄَّﺎﻏُﻮﺕِ ﻭَ ﺍﻟﻼ‌ﺕِ ﻭَ ﺍﻟْﻌُﺰَّﻯ ﺻَﻠَﻮَﺍﺕُ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻋَﻠَﻴْﻜُﻢْ ﻳَﺎ ﻣَﻮَﺍﻟِﻲَّ ﻭَ ﺭَﺣْﻤَﺔُ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻭَ ﺑَﺮَﻛَﺎﺗُﻪُ ﺍﻟﺴَّﻼ‌ﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺳَﻴِّﺪَ ﺍﻟْﻌَﺎﺑِﺪِﻳﻦَ ﻭَ ﺳُﻼ‌ﻟَﺔَ ﺍﻟْﻮَﺻِﻴِّﻴﻦَ ﺍﻟﺴَّﻼ‌ﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺑَﺎﻗِﺮَ ﻋِﻠْﻢِ ﺍﻟﻨَّﺒِﻴِّﻴﻦَ ﺍﻟﺴَّﻼ‌ﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺻَﺎﺩِﻗﺎ ﻣُﺼَﺪَّﻗﺎ ﻓِﻲ ﺍﻟْﻘَﻮْﻝِ ﻭَ ﺍﻟْﻔِﻌْﻞِ ﻳَﺎ ﻣَﻮَﺍﻟِﻲَّ ﻫَﺬَﺍ ﻳَﻮْﻣُﻜُﻢْ ﻭَ ﻫُﻮَ ﻳَﻮْﻡُ ﺍﻟﺜُّﻼ‌ﺛَﺎﺀِ ﻭَ ﺃَﻧَﺎ ﻓِﻴﻪِ ﺿَﻴْﻒٌ ﻟَﻜُﻢْ ﻭَ ﻣُﺴْﺘَﺠِﻴﺮٌ ﺑِﻜُﻢْ ﻓَﺄَﺿِﻴﻔُﻮﻧِﻲ ﻭَ ﺃَﺟِﻴﺮُﻭﻧِﻲ ﺑِﻤَﻨْﺰِﻟَﺔِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻋِﻨْﺪَﻛُﻢْ ﻭَ ﺁﻝِ ﺑَﻴْﺘِﻜُﻢْ ﺍﻟﻄَّﻴِّﺒِﻴﻦَ ﺍﻟﻄَّﺎﻫِﺮِﻳﻦَ. ▫▫▫▫▫▫▫▫▫ به کانال هیات رزمندگان اسلام کرمان بپیوندید @razmandegan_eslam_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
# ✅ امام محمد باقر (علیه السلام ) فرمودند: 🍃«خداوند در حمد و ستایش به چیزی برتر از تسبیح فاطمه علیه السلام عبادت نشده است.» @razmandegan_eslam_kerman
بسم الله الرّحمن الرّحیم ••─═इई 🍃🍃🌺🍃🍃ईइ═─•• 🔷 زندگی قرآنی 🔷 🔻آيه🔻 💠وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَوَتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِير (۱۸۹) آل عمران 🔻ترجمه🔻 💠و حكومت آسمانها و زمین براى خداست و خداوند بر هر كارى تواناست. ••─═इई 🍃🍃🌺🍃🍃ईइ═─•• 🔷 تفسیر کوتاه آیه 🍃حكومت خداوند نسبت به جهان، حقیقى است نه اعتبارى، چون وجود و بقاى هرچیز تنها بدست اوست. 🍃براى ایجاد مى فرماید: «كن فیكون» و براى محو مى فرماید: «ان یشأ یذهبكم و یأت بخلقٍ جدید» 🍃حكومت خداوند دائمى و همیشگى است، ولى حكومت هاى غیرالهى چند صباحى بیش نیست. «تلك الایام نداولها بین الناس» آرى، این نوع حكومت حقیقى و دائمى تنها در انحصار خداوند است. «وللّه مُلكُ السموات والارض» ••─═इई 🍃🍃🌺🍃🍃ईइ═─•• 🔷 نکات ناب آیه ۱- در قرآن هرجا سخن از حاكمیّت الهى است، آسمان ها قبل از زمین مطرح شده و این نشانگر وسعت و عظمت آسمان هاست. ۲- بسیارند افرادى كه حكومت در دست آنهاست، ولى نمى توانند به خواسته هاى خود جامه ى تحقّق بپوشانند، ولى خداوند هم حكومت دارد و هم بر هر كارى قادر است. 🍃أللهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم🍃 @razmandegan_eslam_kerman ••─═इई 🍃🍃🌺🍃🍃ईइ═─••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
← سقط شدن حضرت محسن 🍃دسته دوم؛ روایاتی هستند که اشاره به سقط شدن حضرت محسن (ع) دارد. شهادت حضرت محسن (علیه السلام ) گواه دیگری بر .... @razmandegan_eslam_kerman
← سقط شدن حضرت محسن ←← حدیث اول 🍃مسعودی شافعی در کتاب اثبات الوصیهمی‌نویسد: «فوجهوا الی منزله فهجموا علیه و احرقوا بابه و استخرجوه منه کرها و ضغطوا سیدة نساء العالمین بالباب حتی اسقطت محسنا؛ به سوی منزلش (علی علیه السلام ) رفته و .... @razmandegan_eslam_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴◾️🌴◾️🌴◾️🌴◾️🌴◾️🌴◾️🌴 بعد احمد حرمت دین خدا پامال شد دین جدا، ایمان جدا، قرآن جدا پامال شد بیت وحی آتش گرفت و دست مولا بسته شد آیهء تطهیر زیر دست و پا پامال شد ای تمام انبیا خاک عزا بر سر کنید در حریم وحی، ناموس خدا پامال شد گیرم آنکه جرم زهرا بود یاریّ علی! محسن ششماهه اش دیگر چرا پامال شد!؟ کشت یک ضرب لگد یک سوّم سادات را خون این سادات تا روز جزا پامال شد "آه" آن روزی که ناموس الهی را زدند کل قرآن در زمین کربلا پامال شد 🔹 🔹 @razmandegan_eslam_kerman 🌴◾️🌴◾️🌴◾️🌴◾️🌴◾️🌴◾️🌴
4_5787357943326311434.mp3
3.27M
📟صوت شور 🎤 حاج سید مجید بنی فاطمه 🎧روضه کوچه خودش اندازه صد سال حرفه @razmandegan_eslam_kerman
1_48710246.mp3
10.82M
درست در زمانیکه هم در میان خواص، و هم در میان عوام، کسی را برای دفاع از ولایت، نیافت، به کمک جبرئیل، برای حفظ باطن دین، در تمام طول تاریخ، برنامه ای بلنــد، پایه ریزی کرد! ▪️ ما بچه های حضرت زهرا سلام الله علیها هستیم، حضرت زهرا از ما توقع داره که برای پهلوی شکسته و خونی که بین در و دیوار ریخت، برای شهادت محسنش و ... حرمت بذاریم ! حالا چه جوری؟!!! رسالت ما چیه؟؟؟؟ به این صوت و صوت های بعدی گوش جان سپرده و نشر دهید. @razmandegan_eslam_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 معنای پاره تن بودن حضرت زهرا(سلام الله علیها ) برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) 🎤 حجت الاسلام محمدرضا هاشمی @razmandegan_eslam_kerman
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸 🌺حکمت ۲۲۱ امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) فرمود : بدترين توشه براى آخرت ستم بر بندگان خداست. 🌺حکمت ۲۲۲ امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) فرمود : از بهترین اعمال فرد بزرگوار ، فراموش کردن آن چیزی (کارهای نیک خود) است که می‌داند. 🌺حکمت ۲۲۳ امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) فرمود : کسی که جامه‌ی حیا بپوشد، مردم عیب او را نمی‌بینند. @razmandegan_eslam_kerman 🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
← سقط شدن حضرت محسن ←← حدیث دوم 🍃شهرستانی در کتاب الملل و النحل خود از قول نظام معتزلی بیان می‌ کند که: «در روز بیعت، عمر به شکم فاطمه زد و در اثر این ضربه جنین از شکم فاطمه افتاد و عمر فریاد می‌زد: خانه را ... @razmandegan_eslam_kerman
1_48875482.mp3
10.97M
━═━⊰🍃◾🍃⊱━═━ 🎧 سیرِ تاریخیِ دلواپسی های حضرت زهرا سلام الله علیها و مژده هایِ جبرائیل به کجا ختم می شود؟ @razmandegan_eslam_kerman ━═━⊰🍃◾🍃⊱━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
' *به روایت زینب* با مرور اون روز تنها چیز عجیب اصرار عمو به این رابطه بود شاید باید یکم برم جلوتر درست یکماه بعد روزیکه .... با دیدن اسم آرمان رو گوشی بستنی رو از دهنم بیرون میکشم و روبه ترلان میگم آره آرمانه. ترلان:خب جواب بده دیگه زود باش. دکمه قرمز رو به سبز میرسونم و جواب میدم :جونم؟ آرمان:سلام عزیزم خوبی؟ _مرسی تو خوبی؟ آرمان:تو خوب باشی منم خوبم.تانیا من.... _تو چی آرمان؟ آرمان:من دارم بر میگردم ترکیه. تنها چیزی که شنیدم صدای افتادن گوشی روی زمین بود و ترلان که مدام میپرسید تانی چی شده؟ واقعا داشت میرفت کسیکه منو عاشق خودش کرده بود یا شایدم عشق نبود ولی.... تا به یه هفته کارم شده بود اشک و گریه.به یاد آرمانی که برای رفتنش فقط زنگ زد از عمو خداحافظی کرد آرمانی که بعدها فهمیدم زن داشته و ظاهرا من اسباب بازی بودم برای هوس بازیهای مردونش. یکماه از رفتن آرمان میگذشت و من فقط شاهد حرص خوردنای عمو بودم و طعنه هاش که واقعا دل میسوزوند و اولین بار بود که ازش میشنیدم و دلیل این حرص خودناشو درک نمیکردم. با اومدن آرمان پرونده دوستیم با سیما و دلارام بسته شد و با رفتنش با ترلان.که فهمیدم ادمه دوستیش با من فقط بخاطر نزدیکی به آرمان بوده و با رفتن آرمان همه طعنه ها و تیکه هاشو انداخت و رفت. و من تنها ترسم از این بود که بابا اینا بویی از قضیه ببرن چون در کنار همه آزادیهایی که داشتم این مورد تو خونه ما کاملا ممنوع بود و همه این اطمینان رو بهم داده بود که قرار نیست کسی چیزی بفهمه... ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺎﻡ ﺳﺮﻡ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﻫﻖ ﻫﻖ ﮔﺮﯾﻢ ﺍﻭﺝ ﮔﺮﻓﺖ ، ﮐﺎﺵ ..… ﮐﺎﺵ ..… ﺍﺻﻼ ﯾﺎﺩآﻭﺭﯼ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﺟﺮآﻭﺭ ﺭﻭ . ﺍﺻﻼ ﭼﻪ ﺭﺑﻄﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺩﺍﺷﺖ ؟ ﺗﻨﻬﺎ ﺭﺑﻄﺶ ﻣﯿﺘﻮﻧﺴﺖ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺷﻪ ﮐﻪ ..… ﮐﻪ ..… ﻧﮑﻨﻪ ﻋﻤﻮ ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭﺍﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯿﮑﺮﺩﻩ؟ ﻧﮑﻨﻪ ﺁﺭﻣﺎﻥ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ؟ ﻧﻪ ﻧﻪ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻩ . ﻋﻤﻮ ﻣﻨﻮ ﻣﺜﻠﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ . آﺭﻩ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺷﺖ . ﺁﺭﻣﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﺍﻻﻥ ﻧﻪ ﻧﻪ ﻋﻤﺮﺍ ﻋﻤﺮﺍ نیومده. ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﺭ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﻭﻣﺪﻡ . _ ﮐﯿﻪ؟ ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ :ﻣﯿﺘﻮﻧﻢ ﺑﯿﺎﻡ ﺗﻮ ؟ _ آﺭﻩ . ﺑﺎ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ ﺑﻪ ﺍﺷﮑﺎﻡ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺎﺭﯾﺪﻥ ﺩﺍﺩﻡ . ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ : ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺣﺮﻓﺎﯼ ﻋﻤﻮ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺭﯾﺨﺘﯽ ؟ ﺍﻭﻥ ﺍﺯ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﻣﻨﻢ ﻗﺼﺪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ ﺑﺸﻪ . ﭘﺲ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻧﺪﺍﺩﻡ . ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺻﺒﺢ ﺷﺪ ﻭ ﻏﺮﻏﺮﺍﯼ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﺪﺍﺭﮐﺮﺩﻥ ﻣﻦ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ . ﯾﻪ ﭼﺸﻤﻤﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻤﺪﻣﻮ ﻭﺍﺭﺳﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ . _ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﯿﮕﺮﺩﯼ؟ ﻣﺎﻣﺎﻥ : ﭼﻪ ﻋﺠﺐ . ﻟﺒﺎﺳﺎﺗﻮ ﮐﺠﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ؟ _ ﻟﺒﺎﺳﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﯿﺪ ﮔﺮﻓﺘﻢ؟ ﻣﺎﻣﺎﻥ : آﺭﻩ . ﭘﺎﺷﻮ ﭘﺎﺷﻮ ﺩﯾﺮ ﻣﯿﺸﻪ ﻫﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ . _ ﮐﺠﺎ؟؟؟؟ ﻣﺎﻣﺎﻥ : ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﻟﻪ ﺍﯾﻨﺎ . ﺷﺒﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﻟﻪ ﻣﺮﺿﯿﻪ . _ ﺍﯾﻮﻭﻭﻭﻝ . ﺳﺮﯾﻊ ﭘﺎﺷﺪﻡ . ﻟﺒﺎﺳﺎﻣﻮ ﭘﻮﺷﯿﺪﻡ ﻭ ﺣﺎﺿﺮﺷﺪﻡ . ﻣﺎﻣﺎﻥ :زینب ﺑﺪﻭ ﺩﯾﺮﺷﺪ . _ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ ﺩﻡ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻕ ﺳﻮﻭﻭﻭﺕ ﺑﻠﻨﺪﯼ ﮐﺸﯿﺪﻡ . _ ﮐﯽ ﻣﯿﺮﻩ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺭﺍﻫﻮ؟ ﺧﻮﺷﺘﯿﭗ ﮐﺮﺩﯼ ﺧﺎﻥ ﺩﺍﺩﺍﺵ . ﺧﺒﺮﯾﻪ؟ ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ : ﺷﺎﯾﺪ .… _ ﺟﻮﻥ من؟ ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ : ﻫﺎ ﺟﻮﻥ ﺗﻮ . _ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﯼ ﺩﺍﺩﺍﺵ . ﻣﺎﻣﺎﻥ :ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻣﯿﺮﯾﻢ ﺧﺎﺳﺘﮕﺎﺭﯼ _ چیییی؟! ﻣﺎﻣﺎﻥ : ﭼﺘﻪ ﺗﻮ؟ _ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﺎﻣﺮﺩﯾﺪ . ﺑﯽ ﺧﺒﺮ؟ ﺍﺻﻼ ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺎﻡ . ﺑﺎﺑﺎ : آﺧﻪ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺑﺎ ﺧﺒﺮ ﺑﻮﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﻻﻥ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﭘﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . _ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﻡ . ﺍﺻﻼ ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺎﻡ . ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ : ﭘﺲ ﻣﻨﻢ ﻧﻤﯿﺮﻡ . ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺳﻤﺖ ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ . ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻭ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩ ﺷﻮﻧﺸﻮ ﺑﺎﻻ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ . _ ﻣﺴﺨﺮﻩ . ﺑﺮﯾﻢ ﺧﺐ ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ :ﻓﺪﺍﯼ آﺑﺠﯿﻢ. _ ﺣﺎﻻ ﭼﻪ ﺫﻭﻗﯿﻢ ﻣﯿﮑﻨﻪ . ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺭﻭ ﻣﯿﮑﺸﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﮕﻔﺖ. ﻣﺎﻣﺎﻥ : ﺣﺎﻻ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻓﺎﻃﻤﺲ؟ _ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭﺍﯼ ﺿﺎﯾﻊ ﮔﻞ ﭘﺴﺮﺗﻮﻥ . ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺳﻤﺖ ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻼ ﺭﻓﺘﻪ ﺗﻮ ﺯﻣﯿﻦ . ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯿﺘﺮﮐﯿﺪﻡ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ . ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﺣﯿﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺗﺎ ﻣﻨﻮ ﮐﺸﺘﻪ . . . ﺧﺎﻟﻪ ﻣﺮﺿﯿﻪ : ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺟﺎﻥ ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭ ﺑﯿﺎﺭ ﻣﺎﺩﺭ . _ ﻣﻦ ﺑﺮﻡ ﮐﻤﮏ؟ ﺧﺎﻟﻪ ﻣﺮﺿﯿﻪ :ﺑﺮﻭ ﺧﺎﻟﻪ ﺟﻮﻥ . ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ . ﻃﺒﻖ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﺳﺮﺵ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺑﻮﺩ . ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﺁﺷﭙﺮﺧﻮﻧﻪ . ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻫﺮﭼﯿﺰﯼ ﯾﻪ ﺩﻭﻧﻪ ﻣﺤﮑﻢ ﺯﺩﻡ ﺗﻮ ﺳﺮ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﺵ ﺩﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﻌﺪ ﺳﺮﯾﻊ ﺩﻫﻨﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﺣﯿﺜﯿﺘﻢ ﻧﺮﻩ _ ﭘﺮﻭﻭﻭﻭﻭ . ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻦ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺷﺪﻡ . ﻫﺎ؟ ﻓﺎﻃﻤﻪ : ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ . _ ﺍﺥ ﺍﻟﻬﯽ ﺑﮕﺮﺩﻡ . ﺧﻮﺩﺗﻢ ﮐﻪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺍﯼ . ﺑﺎﺑﺎﯼ ﻓﺎﻃﻤﻪ : ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﻓﺘﯿﺪ ﭼﺎﯾﯽ ﺑﺴﺎﺯﯾﺪ _ ﺍﻻﻥ ﻣﯿﺎﯾﻢ ﻋﻤﻮ . _ ﺑﺪﻭ ﺑﺪﻭ ﺑﺮﯾﺰ . ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻓﺎﻃﻤﻪ : ﻣﺮﺳﯽ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪﯼ ﮐﻤﮏ . _ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻓﺎﻃﻤﻪ : ﺭﻭﺗﻮ ﺑﺮﻡ _ ﺑﺮﻭ از ﺁﺷﭙﺰﺧﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻫﺎﯼ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺟﻤﻊ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺎﺧﯿﺮﻣﻮﻥ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﺷﺪﻡ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﭘﯿﺶ ﺩﺳﺘﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ :ﺍﻻﻥ ﻣﯿﺎﺩ . ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻌﺪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺑﺎ ﺳﯿﻨﯽ ﭼﺎﯼ ﺍﻭﻣﺪ ادامه دارد... . نویسنده : ✨🏴الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🏴✨ @razmandegan_eslam_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◻روز چهارشنبه؛ زیارت ،، و علیهم صلوات اللّه علیهم اجمعین ﺍﻟﺴَّﻼ‌ﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻜُﻢْ ﻳَﺎﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺍﻟْﻴَﻘِﻴﻦُ ﺍﻟﺴَّﻼ‌ﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻜُﻢْ ﻳَﺎﺣُﺠَﺞَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟﺴَّﻼ‌ﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻜُﻢْ ﻳَﺎ ﻧُﻮﺭَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻓِﻲ ﻇُﻠُﻤَﺎﺕِ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﺍﻟﺴَّﻼ‌ﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻜُﻢْ ﺻَﻠَﻮَﺍﺕُ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻋَﻠَﻴْﻜُﻢْ ﻭَﻋَﻠَﻰ ﺁﻝِ ﺑَﻴْﺘِﻜُﻢْ ﺍﻟﻄَّﻴِّﺒِﻴﻦَ ﺍﻟﻄَّﺎﻫِﺮِﻳﻦَ ﺑِﺄَﺑِﻲ اَﻧْﺘُﻢْ ﻭَ ﺃُﻣِّﻲ ﻟَﻘَﺪْ ﻋَﺒَﺪْﺗُﻢُ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﻣُﺨْﻠِﺼِﻴﻦَ ﻭَﺟَﺎﻫَﺪْﺗُﻢْ ﻓِﻲ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺣَﻖَّ ﺟِﻬَﺎﺩِﻩِ ﺣَﺘَّﻰ ﺃَﺗَﺎﻛُﻢُ ﺍﻟْﻴَﻘِﻴﻦُ ﻓَﻠَﻌَﻦَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﺃَﻋْﺪَﺍﺀَﻛُﻢْ ﻣِﻦَ ﺍﻟْﺠِﻦِّ ﻭَﺍﻟْﺈِﻧْﺲِ ﺃَﺟْﻤَﻌِﻴﻦَ ﻭَﺃَﻧَﺎ ﺃَﺑْﺮَﺃُ ﺇِﻟَﻰ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻭَﺇِﻟَﻴْﻜُﻢْ ﻣِﻨْﻬُﻢْ ﻳَﺎ ﻣَﻮْﻻ‌ﻱَ ﻳَﺎﺃَﺑَﺎ ﺇِﺑْﺮَﺍﻫِﻴﻢَ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺑْﻦَ ﺟَﻌْﻔَﺮٍ ﻳَﺎﻣَﻮْﻻ‌ﻱَ ﻳَﺎ ﺃَﺑَﺎﺍﻟْﺤَﺴَﻦِ ﻋَﻠِﻲَّ ﺑْﻦَ ﻣُﻮﺳَﻰ ﻳَﺎﻣَﻮْﻻ‌ﻱَ ﻳَﺎﺃَﺑَﺎﺟَﻌْﻔَﺮٍ ﻣُﺤَﻤَّﺪَﺑْﻦَ ﻋَﻠِﻲٍّ ﻳَﺎﻣَﻮْﻻ‌ﻱَ ﻳَﺎﺃَﺑَﺎ ﺍﻟْﺤَﺴَﻦِ ﻋَﻠِﻲَّ ﺑْﻦَ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍﺃَﻧَﺎ ﻣَﻮْﻟًﻰ ﻟَﻜُﻢْ ﻣُﺆْﻣِﻦٌ ﺑِﺴِﺮِّﻛُﻢْ ﻭَﺟَﻬْﺮِﻛُﻢْ ﻣُﺘَﻀَﻴِّﻒٌ ﺑِﻜُﻢْ ﻓِﻲ ﻳَﻮْﻣِﻜُﻢْ ﻫَﺬَﺍﻭَ ﻫُﻮَ ﻳَﻮْﻡُ ﺍﻟْﺄَﺭْﺑِﻌَﺎﺀِ ﻭَﻣُﺴْﺘَﺠِﻴﺮٌ ﺑِﻜُﻢْ ﻓَﺄَﺿِﻴﻔُﻮﻧِﻲ ﻭَﺃَﺟِﻴﺮُﻭﻧِﻲ ﺑِﺂﻝِ ﺑَﻴْﺘِﻜُﻢُ ﺍﻟﻄَّﻴِّﺒِﻴﻦَ ﺍﻟﻄَّﺎﻫِﺮِﻳﻦ. —---------------— @razmandegan_eslam_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ امام رضا (علیه السلام ) فرمودند: 🍃 نخستین کسی که پس از مرگش برای او تابوت ساخته شد، فاطمه (سلام الله علیها ) دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) بود؛ درود و صلوات خدا بر او و پدر و شوهر و فرزندانش باد. @razmandegan_eslam_kerman