#مرثیه_حضرت_معصومه
#سلام_الله_علیها
#عاميانه
#مرثيه
#چهارپاره
تو بستر به سختي نفس ميكِشي
تو اين لحظه ها شكل مادر شدي
الان خوب حس ميكنم واسه چي
تو زهراي موسي بن جعفر شدي
چقدر زوده پرپر شدن واسه تو
چقدر زوده واست خميده شدن
شدي فاطمه تا كه سهمت باشه
تو سِنّ جووني شهيده شدن
چقدر داغ ديدي تو يك نصفه روز
با اينكه دلت هيچ طاقت نداشت
بازم شُكر كه مثل زينب ديگه
تَـهِ داستانت اسارت داشت
شنيدن كه داري مياي سمت قم
برا پيشوازت همه اومدن
تا سايه ت رو حتي نبينه يه مرد
زَناشون همه دور تو صف زدن
زمين قم اون روز تو چشم خلق
گمونم كه هم رتبه ي عرش بود
با فرشاي با ارزش و قيمتي
مسير عبور شما فرش بود
قم از كوفه و شام بيزار بود
كه گل ريختن پيش پات مَردُمِش
تا موسي بن جعفر رو راضي كُنَن
چه ها كه نكردن برات مَردُمِش
برات بهترين جاي شهر قم و
قُرُق كرد مُوسيٰ بن خَزرج،كه ما
نباشيم فردا خجالت زده
مثه كوفيا و مثه شاميا
شدي زينب ثاني امّا ديگه
خرابه نشيني نصيبت نشد
روي نيزه ديگه سر مَحرمات
قراره دل بي شكيبت نشد
تو هرجا كه شيرخواره ديدي دلت
حسابي شكست عين خانوم رُباب
ولي ديگه با دست بسته نبُرد
تو رو هيچ كس توي بزم شراب ..
#محمّد_قاسمي
#مرثیه_حضرت_معصومه
#سلام_الله_علیها
روی قبرم بنویسید که خواهر بودم
سال ها منتظر روی برادر بودم
روی قبرم بنویسید جدایی سخت است
این همه راه بیایم، تو نیایی سخت است
یوسفم رفته و از آمدنش بی خبرم
سال ها می شود از پیرهنش بی خبرم
روی قبرم بنویسید ندیده رفتم
با تن خسته و با قد خمیده رفتم
بنویسید همه دور و برم ریخته اند
چقدر دسته ی گل روی سرم ریخته اند
چقدر مردم این شهر ولایی خوبند
که سرم را نشکستند خدایی خوبند
بنویسید در این شهر سرم سنگ نخورد
به خداوند قسم بال و پرم سنگ نخورد
چادرم دور و برم بود و به پایی نگرفت
معجرم روی سرم بود و به جایی نگرفت
...من کجا شام کجا زینب بی یار کجا؟
من کجا بام کجا کوچه و بازار کجا؟
بنویسید که عشّاق همه مال هم اند
هر کجا نیز که باشند به دنبال هم اند
گر زمانی به سوی شاه خراسان رفتید
من نبودم به سوی مرقد جانان رفتید...
روی قبرش بنویسید برادر بوده
سال ها منتظر دیدن خواهر بوده
روی قبرش بنویسید که عطشان نشده
بدنش پیش نگاه همه عریان نشده
بنویسید کفن بود، خدایا شکرت
هر چه هم بود بدن بود خدایا شکرت
یار هم آن قدری داشت که غارت نشود
در کنارش پسری داشت که غارت نشود
او کجا نیزه کجا گودی گودال کجا؟
او کجا نعل کجا پیکر پامال کجا؟
...
بنویسید سری بر سر نی جا می کرد
خواهری از جلوی خیمه تماشا می کرد
#علی_اکبر_لطیفیان
#مرثیه_حضرت_معصومه
#سلام_الله_علیها
در حرم نه، زائرت دارد اقامت در بهشت
قیمتیتر میشود با تو عبادت در بهشت
روز محشر نه، به تأیید زیارت نامهات
میکنی از زائران خود شفاعت در بهشت
از زیارت نامهات فهمیدهام این راز را
هرکسی خوانْد از تو،خواهد رفت راحت در بهشت
هرچه میخواهم عنایت میکنی یکباره،چون؛
زود خواهد شد دعاها استجابت در بهشت
خوش به حال خادمانت که چنان خیل مَلَک
پیش تو هستند هی مشغول خدمت در بهشت
صبح میآیم نمیگویم که کِی دل میکَنم
چون که معنایی نخواهد داشت مدّت در بهشت
ظاهراً کُنج حرم دفن است اما باطناً
زودتر از موعدش رفتهست «بهجت» در بهشت
خوش به حالش مسجد اعظم گواهی میدهد
اینچنین دارد «بروجردی» عمارت در بهشت
خوش به حال کفتر صحنت که دائم پیش توست
فرق دارد داستانهای حسادت در بهشت
ساعتی در زیر درب ساعتت محو توام
گرچه بی معنیست با این فرض ساعت در بهشت
توی حوض صحن افتادهست عکس گنبدت
گوییا افتاده اینجا عکس جنت در بهشت
معتقد هستم فقط با «اِشْفَعی لی فاطمه»
میکنی بعد از قیامت هم قیامت در بهشت
#مهدی_رحیمی_زمستان
#حضرت_معصومه
#سلام_الله_علیها
#مربع_ترکیب
...و به همراه همان ابر که باران آورد
مهربانی خدا در زد و مهمان آورد
باد یک نامهٔ بیواژه به کنعان آورد
بوی پیراهنی از سوی خراسان آورد
به سر شعر هوای غزلی زیبا زد
دختر حضرت موسی به دل دریا زد
چادرش دست نوازش به سر دشت کشید
دشت هم از نفس چادر او گل میچید
چه بگویم که بیابان به بیابان چه کشید
من به وصف سفرش هیچ به ذهنم نرسید
باور این سفر از درک من و ما دور است
شاعرانه غزلی راهی «بیتالنور» است
آمد اینگونه ولی هر چه که آمد نرسید
عشق همواره به مقصود به مقصد نرسید
که اویس قرنی هم به محمد نرسید
عاقبت حضرت معصومه به مشهد نرسید
ماند تا آینهٔ مادر دنیا باشد
حرم او حرم حضرت زهرا باشد
صبح شب میشد و شب نیز سحر، هفده روز
چشم او چشمهای از خون جگر هفده روز
بین سجاده، ولی چشم به در هفده روز
چشم در راه برادر شد اگر هفده روز
روز و شب پلک ترش روضه مرتب میخواند
شک ندارم که فقط روضهٔ زینب میخواند
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
#حضرت_معصومه
#سلام_الله_علیها
#مربع_ترکیب
ﺗﺎ ﮐﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼﻣﯽ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
جان بیتو به لب آمده، ﺍﯼ ﭘﺎﺭهٔ ﺟﺎﻧﻢ
دلگیرم از این شهر و روا نیست بمانم
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﯾﻌﻘﻮﺏ ﺍﮔﺮ ﺟﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ
ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺭﺿﺎ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ...
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﭘﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺳﻔﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻗﻢ ﻫﻢ ﻧﻈﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﻤﺎﻥ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻢ
ﯾﮏ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻣﺤﺮﻡ به خدا ﻫﺴﺖ ﺳﭙﺎﻫﻢ!
ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺩّﻩﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻗﺪﻡ ﻣﺎﺳﺖ
ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﺮﺳﺪ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺗﺎ ﻃﻮﺱ، ﻏﻢ ﻣﺎﺳﺖ
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎ ﻋﺮﺍﻕ ﻋﺠﻢ ﻣﺎﺳﺖ
ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﭘﺪﺭﻡ، ﻗﻢ ﺣﺮﻡ ﻣﺎﺳﺖ...
حاشا ﮐﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﻢ ﺩﻟﺒﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺴﺎﺯﻡ ﺣﺮﻡ ﻣﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺮﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺭﺿﺎ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﯾﺮﻡ
ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺮﺳﻢ ﯾﺎ ﮐﻪ ﺑﻤﯿﺮﻡ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﻢ ﻭ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﻭ ﺍﺳﯿﺮﻡ
ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺠﺮهٔ ﺧﻮﺩ ﺭﻭﺿﻪ ﺑﮕﯿﺮﻡ
ﺑﺎ ﯾﺎﺩ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻫﻖ ﻫﻖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ
«ﺑﺮ ﺣﺎشیهٔ ﺑﺮﮒ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ:»
ﺑﺎ ﮔﺮیهٔ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﮐﺴﯽ ﮐﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻗﻢ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﺩﺭﯼ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺴﻤﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻣﻌﺼﻮمهٔ تو ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
نامحرم اگر هست در این کوچه غمی نیست
اینجا زدن فاطمهها حرف کمی نیست
ﺑﯿﻦ ﻧﻈﺮ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻭ ﻫﻤﻬﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﻦ ﺍﺛﺮ ﻫﻠﻬﻠﻪ ﺑﺎ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﻣﺎﺑﯿﻦ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺑﺎ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
از مردم نامرد در اینجا اثری نیست
در شهر قم از ضربه سیلی خبری نیست
📝 #مجید_تال
#مدح_حضرت_زینب
#سلام_الله_علیها
به گوش باش جرس را ، به گوش ای دل غافل!
گذشت قافله ی عشق و خفته پای تو در گِل
به گوش ای دل غافل ، چو تخته پاره مبادا
به حرف موج بگردی بر آب عاطل و باطل
به ورطه های بلاخیز، ناخدا که نباشد
نمی رسد به سلامت کسی به پهنه ی ساحل
به هر چه چنگ زنی عاقبت تباه ترینی...
به تار چادر زینب مگر شوی متوسل
سلام خواهر طوفان، سلام خواهر خورشید
سلام خواهر دریا، سلام خواهر ساحل
اگر امام بخوانم تو را گزافه نگفتم
نمی رسید قیام حسین بی تو به منزل
به هر کجا که بدوزیم چشم رد تو پیداست
شمار داغ تو پنهان به سطر سطر مقاتل
تن شکسته و موی سپید و قد خمیده...
به پای عشق برادر ندارد این همه قابل
سری به نیزه بلند ست در برابرت ای وای
شهید زنده ای اکنون، چه حاجت ست به قاتل
مگر که راه ترا ، نیزه ها جدا کند از او
وگرنه بین دو دلبسته نیست فاصله حائل
کرامت تو چه ها می کند که سلسله حتی
به دست و پای تو افتاده مثل کودک سائل
زبون شمردن رنج اسارت ست چه آسان
به دوش بردن بار امانت ست چه مشکل
چه ها که بر سرت آورد داغ طفل سه ساله
رسید جان تو بر لب، بریدی از نفست دل
خدا کند که نجوییم هیچ جا سندش را
روایتی که سرت را زدی به چوبه ی محمل
چه غم که نیست توان، می کنی نشسته " قُمِ الیل"
در اوج داغ نکردی شبی تو ترک نوافل
جلیله، فاضله، امنیه، باکیه، جبل الصبر
فصیحه، عالمه، بنت الهدی، ملیکه خصایل
عقیله، قُرَة عین الامیر، سِرُّ ابیها
(تو را ز فضل پدر کس نگویدت که چه حاصل)
به قتلِ کفر کمر بست تیغ خطبه ات آنسان
که می نمود ابا الحرب ذوالفقار حمایل
چه زَهره ها که نمود آب ابن آکله ،آنجا
که با خطابه ی زهرایی تو گشت مقابل
هنوز هم به سر آسمان شام بلا خیز
نگشته صاعقه ی غیرتی شبیه تو نازل
خوشا به حال مریدی که شد به حق تو عارف...
تویی مراد طریقت، تویی شریعت کامل
که طالبان حقیقت، به فرض وهم بگردند
مگر به صبح قیامت به فیض درک تو نائل
#سرود_ولادت_حضرت_زینب
#سلام_الله_علیها
بزرگ شدم تو سایه علم تو
آرزومه یه شب بیام حرم تو
حالا که با عشق تو ساز دلم دوباره شد ساز
می خونم توی رویا واسه خودم قصه پرواز
با پرو بال عشق پر میکشم تا دمشق
میام به پابوس تو ای خدای عشق
یا زینب یا زینب یا زینب یا زینب
_________
خدا به حضرت زهرا دختر داده
دختر نگو به مرتضی 'حیدر'داده
جبرییل از جانب حق آورده پیامی امشب
میگه که خدا گذاشته اسم این مولودو زینب
تو بغل هیچکی آروم نمیگیره
شده به چشمای داداش حسین خیره
یا زینب یا زینب یا زینب
______
به کوری چشم همه وهابی ها
پای دفاع از حرم جون میدیم ما
ماها که قد کشیدیم تو سایه ی پناه زینب
می جنگیم تا آخرین قطره خون تو راه زینب
با مدد مولا بیرقمون بالاست
پشت ماها گرم به حضرت عباس
یازینب یازینب یازینب
______
تا به ابد نمیره از خاطر ما
عهد و پیمانی که بستیم با شهیدا
اونها که جونشون را به پای عشق تو گذاشتند
اونها که گمنام بودند و هیچ ادعایی نداشتند
زندگیشون یکسر شور و رشادت بود
تو دلشون تنها عشق شهادت بود
یازینب یا زینب یا زینب
#مدح
#میلادیه_حضرت_زهرا
#سلام_الله_علیها
#مربع_ترکیب
شنيده مي شود از آسمان صدايي كه...
كشيده شعر مرا باز هم به جايي كه ...
نبود هيچ كسي جز خدا،خدايي كه...
نوشت نام تورا ،نام اشنايي كه ـ
پس از نوشتن آن آسمان تبسم كرد
و از شنيدنش افلاك دست و پا گم كرد
نوشت فاطمه، شاعر زبانش الكن شد
نوشت فاطمه هفت آسمان مزين شد
نوشت فاطمه تكليف نور روشن شد
دليل خلق زمين و زمان معين شد
نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است
غزل قصیده ی نابی که در ازل گفته است
نوشت فاطمه تعريف ديگري دارد
ز درك خاك مقام فراتري دارد
خوشا به حال پيمبر چه مادري دارد
درون خانه بهشت معطري دارد
پدر هميشه كنارت حضور گرمي داشت
براي وصف تو از عرش واژه بر مي داشت
چرا كه روي زمين واژه ی وزيني نيست
و شأن وصف تو اوصاف اينچنيني نيست
و جاي صحبت اين شاعر زميني نيست
و شعر گفتن ما غير شرمگيني نيست
خدا فراتر از اين واژه ها كشيده تورا
گمان كنم كه تورا، اصلا آفريده تورا
كه گرد چادر تو آسمان طواف كند
و زير سايه ی آن کعبه اعتکاف كند
ملك ببيند و آنگاه اعتراف كند
كه اين شكوه جهان را پر از عفاف كند
كتاب زندگي ات را مرور بايد كرد
مرور كوثر و تطهيرو نور بايد كرد
در آن زمان كه دل از روزگار دلخور بود
و وصف مردمش الهاكم التكاثر بود
درون خانه ی تو نان فقر آجر بود
شبيه شعب ابي طالب از خدا پر بود
بهشت عالم بالا برايت آماده است
حصير خانه ی مولا به پايت افتاده است
به حكم عشق بنا شد در آسمان علي
علي از آن تو باشد... تو هم از آن علي
چه عاشقانه همه عمر مهربان علي!
به نان خشك علي ساختي، به نان علي
از آسمان نگاهت ستاره مي خواهم
اگر اجازه دهي با اشاره مي خواهم-
به ياد آن دل از شهر خسته بنويسم
كنار شعر دو ركعت نشسته بنويسم
شكسته آمده ام تا شكسته بنويسم
و پيش چشم تو با دست بسته بنويسم
به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
و مادري كن و اين بار هم اجازه بده
به افتخار بگوييم از تبار توايم
هنوز هم كه هنوز است بي قرار توايم...
اگر چه ما همه در حسرت مزار توايم
كنار حضرت معصومه در كنار توايم
فضاي سينه پر از عشق بي كرانه ي توست
(كرم نما و فرود آ كه خانه خانه ي توست)
#سید_حمید_رضا_برقعی
#مثنوی
#میلادیه_حضرت_زهرا
#سلام_الله_علیها
جامعه دوزخی از مردم افراطی بود
عقل قربانی یک قوم خرافاتی بود
بشر از لطف خداوند مکدر می شد
شرم میکرد اگر صاحب دختر می شد
اشک،لالایی بی واژه ی مادر ها بود
گورِ بی فاتحه، گهواره ی دخترها بود
ناگهان یک نفر این قائله را بر هم زد
((عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد))
آنکه برشانه خود پرچم اسلام گرفت
دخترش فاطمه بانوی جهان نام گرفت
عشق را طبع خداوند به توصیف آورد
شرف هر دوجهان ...فاطمه تشریف آورد
سیده،محترمه،ممتحنه،حنانه
حانیه،عالمه،اُم النجبا،ریحانه
عطر او آمد و عالم نفسی تازه گرفت
و به یمن قدمش نام زن آوازه گرفت
شهر با آمدنش عاطفه راباورکرد
زن به شکرانه او چادرشوکت سر کرد
خواست تا خیرکثیرش به دوعالم برسد
تا عقیق شرف الشمس به خاتم برسد...
مادرانه به طرفداری احمد برخاست
تا ابوجهل سر عقل بیاید، برخاست
جلوه ای کردو دلیل ((زهق الباطل)) شد
و از آن نور، سه آیه به زمین نازل شد
بیگمان بولهب آنروز پراز واهمه بود
دامن پاک خدیجه ثمرش فاطمه بود
بنویسید که معصومه عصمت زهراست
سند محکم اثبات نبوت زهراست
دختری که لقب ام ابیها دارد
پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد
و خداوند اگر ((واعتصمو)) می گوید
از کرامات نخ چادر او می گوید
سوره دهر چنین گفته به مدحش سخنی
تا ابد، دهر نبیند به خود اینگونه زنی
نه فقط جلوه او سوره ی انسان آورد
چادرش یکشبه هفتاد مسلمان آورد
راه عرفان خداوند به او وابسته ست
جز در خانه زهرا همه درها بسته ست
زهد با دیدن او حس تفاخر دارد
قره العین نبی وصله به چادر دارد
همه در خدمت بانوی دوعالم بودند
ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم بودند
فضه هم بود ولی باز خودش نان می پخت
نان برای دل بیتاب یتیمان می پخت
بارها خادمه اش گفت به لطفت شادم
((من از آن روز که در بند تو ام آزادم))
فاطمه مرکز پیوند دو دریا شده بود
یعنی آیینه پیغمبر و مولا شده بود
غیر زهرا که بجز حق به کسی راغب نیست
احدی کفو علی بن ابی طالب نیست
عشق باید که پس از، این، سخن آغاز کند
مرتضی در بزند فاطمه درباز کند
آفتاب از افق خانه ی شان سر می زد
هرزمان فاطمه لبخند به حیدر می زد
کار او عشق علی بود چه خیر العملی
کیست خوشبخت ترین مرد جهان غیر علی
وقت آن شد بنویسیدکه حجت،زهراست
سند محکم اثبات ولایت زهراست
اولین شیعه بیتاب علی زهرا بود
که سراپای وجودش سپر مولا بود
یک جهان هم اگر از بیعت خود بر می گشت
بازهم فاطمه دور سر حیدر می گشت
نسل زهرا و علی سلسله ی طوبی شد
میوه این شجره،نایبهُ الزهرا شد
آسمان ها پس از او یکسره کوکب دیدند
چادر فاطمه را برسر زینب دیدند
زینب آن زن که علمدار دفاع از حرم است
خطبه دم به دمش وارث تیغ دودم است
او که چون مادر خود پای ولایت مانده
یکتنه فاتحه ی کاخ ستم را خوانده
چک
تا ابد در دل ما هست غم عاشورا
این خبر را برسانید به تکفیری ها
یاعلی از لب سردار نیفتاده هنوز
علم از دست علمدار نیفتاده هنوز
کیست دشمن که در این معرکه جولان بدهد؟
پسرفاطمه کافیست که فرمان بدهد
همه از خاتمه معرکه آگاه شوند
فاتحان باخبر از (( نصر من الله)) شوند
باز طوفان هدفش وادی شن خواهد بود
شیعه عکس العملش سخت و خشن خواهد بود
ننگ بادا به ابوجهل، به همدست یهود
لعن تاریخ به موذی گری آل سعود
سپر خویش کنم غیرت سرداران را
به جهانی ندهم یک وجب از ایران را
سربلندیم اگر تکیه به دنیا نکنیم
آنچه داریم ز بیگانه تمنا نکنیم
غرق زخمیم ولی قامتمان خم نشده
سایه چادر او از سرمان کم نشده
بنویسید امید دل زهرا مهدی ست
چاره کار همه مردم دنیا مهدی ست
#مجید_تال
#حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها
#سنگین_حضرت_رقیه
#سلام_الله_علیها
__________
خبر داری به کی پناه بردم؟
خبر داری که من کتک خوردم؟
بالای نی سرت رو که دیدم
اینجور برات بگم بابا: مُردم
بابا شنیدی بِم چیا گفتن؟
باور نمیکنی کیا گفتن!
توو مسجد کوفه مسلمونا
توو بازارم یهودیا گفتن
بابا کجا بودی میترسیدم؟
میدونی چند شبه نخوابیدم؟
بابا جونم میدونی چند روزه
اون روی ماهتو نبوسیدم؟
###
معلوم نبود به عمهها میخورد؟
یا نه، به اون تشت طلا میخورد؟
چوبی رو که بالا میرفت دیدم
اما نمیدیدم کجا میخورد
اون ماجرا رو تازه فهمیدم
تا این لبای زخمیرو دیدم
حالا لب خشک منم سرخه
از بس لب خونیتو بوسیدم
میخوام شبیه تو بشم، میشه؟
داغ دلم اینجوری کم میشه
دستام کوچیکه میدونم، اما
داره لبامون مثل هم میشه
###
میبینی موی دخترت سوخته؟
مثل خودم موی سرت سوخته
باباجونم یادت میاد اون شب
گفتی موهای مادرت سوخته؟
کبودیهارو دیدی روو دستم؟
دیدی به زحمت روسری بستم؟
بازو و پهلومو ببین بابا
حالا شبیه مادرت هستم؟
من روضهخون حنجرت میشم
مرهم برا زخم سرت میشم
با اشک چشمام رووتو میشورم
مادر نداری مادرت میشم
شاعر: #داوود_رحیمی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻#کارگروه_نوحه_گوشه_عشاق_اصفهان
🆔@goosheye_oshagh
🆔 @ehsantabriziyan
#زمینه_حضرت_رقیه
#سلام_الله_علیها
میبینم آخر اومدی، ای به شبم سحر اومدی
حالا چرا با این عجله، حالا چرا با سر اومدی؟
اومدی بابا خوش اومدی،اومدی ولی دیر اومدی
حالا که نمیتونم پاشم، حالا که شدم پیر اومدی
بابا بابا
بسه دیگه در به دری، بسه دیگه خون جیگری
حالا که اومدی باید منو از اینجا ببری
بابا بابا! من الذی ایتمنی؟
############
چه گرد و خاکیه سرت،چی اومده سرت بابایی؟
اینقد موهات سفید نبودن! بمیرم دخترت بابایی؟
سر من پر از زخمه بابا، سر تو پر از خاکستره
موهامو میریزم رو گوشم، نبینی بابایی بهتره
بابا بابا
کی فکر می کرد یه روز برسه، اسیری منو ببینی
با سر بیای به دیدنمو، رو پای خستم بشینی
بابا بابا! من الذی ایتمنی؟
#############
نشسته گریه می کنم، نماز نشسته می خونم
میخوام که وایسم رو پاهام، ولی بابا نمی تونم
هنوزم پر از اشکه چشام، هنوزم پر از زخمه صدام
هنوزم نمیشه راه برم، هنوزم پر از خاره پاهام
بابا بابا
نمیذارم بری ُمنو دوباره تنها بذاری
تو رو خدا منم ببر اگه هنوز دوستم داری
بابا بابا! من الذی ایتمنی؟
#############
حالا که با سر اومدی، تو رو من از دست نمیدم
اگه که جونم بدم، سر تو رو پس نمیدم
این همه روی نیزه بودی، یه شبم سر تو مال من
ببرم حالا که اومدی، با سرت بابا دنبال من
بابا بابا
چه بوی خیزرونی میاد دور و بره لب و دهنت
عمه نمی داشت ببینم، مگه که دشمنا زدنت؟
بابا بابا! من الذی ایتمنی؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#احسان_تبریزیان
🆔@ehsantabriziyan
#زمینه_حضرت_رقیه
#سلام_الله_علیها
میبینم آخر اومدی، ای به شبم سحر اومدی
حالا چرا با این عجله، حالا چرا با سر اومدی؟
اومدی بابا خوش اومدی،اومدی ولی دیر اومدی
حالا که نمیتونم پاشم، حالا که شدم پیر اومدی
بابا بابا
بسه دیگه در به دری، بسه دیگه خون جیگری
حالا که اومدی باید منو از اینجا ببری
بابا بابا! من الذی ایتمنی؟
############
چه گرد و خاکیه سرت،چی اومده سرت بابایی؟
اینقد موهات سفید نبودن! بمیرم دخترت بابایی؟
سر من پر از زخمه بابا، سر تو پر از خاکستره
موهامو میریزم رو گوشم، نبینی بابایی بهتره
بابا بابا
کی فکر می کرد یه روز برسه، اسیری منو ببینی
با سر بیای به دیدنمو، رو پای خستم بشینی
بابا بابا! من الذی ایتمنی؟
#############
نشسته گریه می کنم، نماز نشسته می خونم
میخوام که وایسم رو پاهام، ولی بابا نمی تونم
هنوزم پر از اشکه چشام، هنوزم پر از زخمه صدام
هنوزم نمیشه راه برم، هنوزم پر از خاره پاهام
بابا بابا
نمیذارم بری ُمنو دوباره تنها بذاری
تو رو خدا منم ببر اگه هنوز دوستم داری
بابا بابا! من الذی ایتمنی؟
#############
حالا که با سر اومدی، تو رو من از دست نمیدم
اگه که جونم بدم، سر تو رو پس نمیدم
این همه روی نیزه بودی، یه شبم سر تو مال من
ببرم حالا که اومدی، با سرت بابا دنبال من
بابا بابا
چه بوی خیزرونی میاد دور و بره لب و دهنت
عمه نمی داشت ببینم، مگه که دشمنا زدنت؟
بابا بابا! من الذی ایتمنی؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#احسان_تبریزیان
🆔@ehsantabriziyan