قسم به غربت خاکی که فوق تفسیر است
هوای شعر برای بقیع دلگیر است
نفس کشیدن بین غبارها سخت است
سرودن از حرم بی مزارها سخت است
چگونه شعر بگوید دلی که می گیرد
الا بقیع! چرا شاعرت نمی میرد
قرار نیست تو را بی سبب بهانه کنم
ولی بگو که دلم را کجا روانه کنم
کبوتری که در این خانه لانه داشته است
در آستان رضا آشیانه داشته است
چگونه باخبر از آن سرای درد و غم است
دلش خوش است که نامش کبوتر حرم است
بقیع، سامره و کربلا و مشهد نیست
در این سرا خبری از رواق و گنبد نیست
بقیع مثل نجف نیست تا که مهمانش
به راحتی بنشیند میان ایوانش
ولی بقیع، بهشتی ست با چهار مزار
بقیع مژده سالی ست با چهار بهار
چهار مظهر غربت چهار تن مظلوم
چهار قبر غریب از چهارده معصوم
فقط میان بقیع است این قرار و تمام
به یک سلام شوی زائر چهار امام
ولی نه، آه دلم ناتمام مانده هنوز
به سینه حسرت عرض سلام مانده هنوز
سلام از عمق دل دیده ای که پُر ابر است
به مادری که بدون حرم نه بی قبر است
اگر سلام تو آتش به سینه ات افروخت
از آن دری ست که روزی میان آتش سوخت
مرا ببخش! نمی خواهم آتشت بزنم
چگونه گویم از آن روز، خاک بر دهنم
ز هرُم شعله ی در یاس را که پژمردند
در آن هجوم علی را به ریسمان بردند
میان تلخی آن صحنه ی غبارآلود
شکست قامت مرد و مدینه شاهد بود
از آن غروب غم انگیر چند سال کذشت
که باز خاطره ی کوچه از خیال گذشت
مدینه همدم اندوه دودمان علی ست
و باز شاهد مردی ز خاندان علی ست…
…که باز آمده آتش در آستانه ی او
هزار شکر که محسن نداشت خانه ی او
رسیده اند که از باغ، لاله را ببرند
امام صادق هفتاد ساله را ببرند
تصورش چقدر سخت می شود ای وای
بزرگ طایفه در کوچه می دود ای وای
کسی نگفت مگر پیرمرد بردن داشت؟!
تن نحیف مگر تازیانه خوردن داشت؟!
میان گریه ی آرام او بلند نخند
به دست بی رمقش لااقل طناب مبند
میان سینه ی او روضه ی مدینه به پاست
طنین روضه اش از وای مادرش پیداست
عزیز فاطمه را بی اراده می بردند
همه سواره و او را پیاده می بردند
دوید و از نفس افتاد پشت آن مرکب
دوید و از نفس افتاد گفت یا زینب
اگرچه رفت ولی قامتش خمیده نبود
به نی مقابل چشمش سر بریده نبود
اگرچه رفت ولی سلسله به شانه نداشت
به جای جای تنش رد تازیانه نداشت
محمد علی بیابانی
#امام_صادق_علیه_السلام
گرچه شوال ولی داغ محرم با اوست
پس عجب نیست اگر این همه ماتم با اوست
مثل جدش شده در کنیه اباعبدالله
در بقیع است ولی کرببلا هم با اوست
شیعه را کرببلا گرچه علمداری کرد
جعفری مذهبمان کرده و پرچم با اوست
من اگر مورم اگر هیچ ولی می دانم
(( او سلیمان جهان است که خاتم با اوست))
زندگی نامه ی او سطر به سطرش روضه است
که مصیبات همه عالم و آدم با اوست
در غمش اشک ، اگر ریخت اگر جاری شد
بانی روضه ی سقاست و زمزم با اوست
لفظی از کوچه در این مرثیه محزون تر نیست
وارث محنت زهراست اگر غم با اوست
#محسن_ناصحی
#امام_صادق_علیه_السلام
از قضا ما را خدا از اهل ایمان می نویسد
ما أطیعوالله می دانیم ، قرآن می نویسد
قُل تَعالَو نَدعُ می خوانیم ، ثابت می کند ما
مومنِ عشقیم ، آری آلِ عمران می نویسد
در مسلمانی قدم برداشتیم آنجا که حیدر
ما مسلمانِ علی هستیم ، سلمان می نویسد
سختی از دین نیست -لا اِکراهَ فِی الدّین- شیعه هستیم
مذهبِ ما را امامِ صادق آسان می نویسد
صادقُ الوَعدیم ، ما را عشق اینسان می پسندد
صادقُ القَولیم اگر از راستگویان می نویسد
حرف از ابراهیم از آتش می شود ، کو یارِ صادق؟
از تنورِ خانه می پرسم ، گلستان می نویسد
سرّ تبیاناً لِکلِّ شیء یعنی او که حتی
طفلِ مکتب خانه اش تفسیر تبیان می نویسد
آفرینش در نگاهش شرحِ توحیدِ مُفضَّل
علم یعنی قالَ صادق ، اِبنِ حیّان می نویسد
خیل عشاقش فراوانند شاهد دارم از عشق
عاقبت ما را هم از خیل شهیدان می نویسد
#محسن_ناصحی
غرور یا عزت؟!
یکی از مباحثی که در شعر آیینی باید مورد توجه قرار بگیرد معانی درست کلمات و تناسب و یا عدم تناسب آن کلمات با فردی که موضوع شعر است می باشد.
بعضی از کلمات در شان یک مومن معمولی هم نیست چه برسد به اینکه برای اهل بیت علیهم السلام به کار برده شود!
متاسفانه یکی از کلماتی که وارد شعر آیینی (خصوصا مرثیه) شده است و بعضی از شعرا برای اینکه مظلومیت اهل بیت را به تصویر بکشند آن کلمه را به اهل بیت انتساب می دهند ، کلمه “غرور” است.
غرور در اصل یک واژه عربی است که به معنای فریب است ، و مغرور یعنی فریب خورده
اگر در فارسی هم به فرد متکبر مغرور می گوییم به این دلیل است که فرد متکبر چون خودش را بیشتر از چیزی که در واقع هست میپندارد در حقیقت دارد خودش را فریب می دهد
به دنیا هم دار الغرور می گویند یعنی دار فریب
دهخدا برای غرور این معانی را آورده است :
غرور. [ غ ُ ] (ع مص ) فریفتن
بیهوده امیدوار کردن کسی را
اطماع در آنچه صحیح نبود
آراستن خطا، چنانکه گمان رود که صواب است
فریفتگی ، فریب ، حیله ، زرق
این کلمه در ادبیات همیشه منفی بوده است.
گناه باده پرستان به توبه نزدیک است
خدا پناه دهد از غرور هشیاران
#صائب_تبریزی
اما چند سالی است که مشاهده می شود که این واژه نامناسب ، وارد ادبیات آیینی شده است و بدون دقت به معنای منفی آن ، او را برای اهل بیت علیهم السلام به کار می برند.
پر واضح است که شاعری که این واژه را به کار می برد قصد منفی ندارد ، اما معانی کلماتی که صدها سال در ادبیات منفور بوده اند با نیت ما درست نمی شوند .
اگر هممراد شاعر در استفاده از این کلمه این است که به مخاطب بگوید به اهل بیت اهانت شده ، خب مگر واژه مناسبی که هم این معنا را برساند و هم معنای غلطی نداشته باشد وجود ندارد که اینقدر راحت از این کلمه برای اهل بیت علیهم السلام استفاده می کنیم؟!
آن صفتی که در اهل بیت علیهم السلام وجود دارد ، “عزّت” است نه “غرور”
این روایت که از امام حسن علیه السلام نقل شده بسیار مهم است
الإمامُ الحسنُ عليه السلام ـ و قَد قيلَ لَهُ عليه السلام : فيكَ عَظَمَةٌ ! ـ : لا بَل فِيَّ عِزَّةٌ ، قالَ اللّه ُ تَعالى : «و للّه ِِ العِزَّةُ و لِرَسولِهِ و لِلمُؤمِنينَ»
امام حسن عليه السلام ـ وقتى به ايشان گفته شد: در تو نخوت است! ـ فرمود : نه، بلكه در من عزّت است. خداوند متعال فرموده است: «و عزّت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است».
فقط کافی است کلمه “غرور” را در کانال های شعر آیینی سرچ کنید تا ببینید چقدر این واژه منفی در اشعار مرثیه جا باز کرده است متاسفانه.
چند نمونه را بخوانید:
ببخش قلب صبورت شكست فاطمه جان
ببخش كوه غرورت شكست فاطمه جان
#محمدجواد_پرچمی
شکسته اند به داغت دل صبورم را
شکسته اند شبیه پرت، غرورم را
#محمدجواد_شیرازی
پیش چشمان ولی الله زهرا را زدند
پیش همسایه غرور فاتح خیبر شکست
#محمدجواد_شیرازی
من غرورِ شکسته ی خود را
سرِ آن کوچه جا گذاشته ام
#وحید_قاسمی
من غرورم جریحه دار شده
شاکی از دست ساربان هستم
#وحید_قاسمی
این روزگار حرمت او را نگه نداشت
دنیا چه با غرورِ گلِ پابهماه کرد
#محمود_یوسفی
تویی غریب ترین آیه ای که نازل شد
غرور هیچ کسی چون تو قتل عام نشد
#محمود_یوسفی
نگران غرور زهرا بود
نظرى بر على تنها کرد
#قاسم_نعمتی
و …
بسم الله الرحمن الرحیم
صبح صادق
نشانده پای منبر هم مخالف، هم موافق را
احادیثی که دارد روشنای صبح صادق را
سزاوار است این مذهب به نام آن کسی باشد
که عمری پرورش داد آن همه شاگرد واثق را
به غیر از او که از ذریهی اهل کرامت بود
کسی اکرام میکرده مگر مزدور سارق را؟
نمک از سفرههای علم او برداشته یکعمر
ابوالشّری که میداند تفاسیر منافق را
کلام نافذ او در مقام روز رستاخیز
درآوردهست اشک حسرت منصور فاسق را
همان ملعون که تا شمشیر بر اسلام بالا برد
به چشم خود تماشا کرد برق خشم خالق را
گدایی که خودش را خواند امیرالمومنین شهر!
- معاذالله - از این دور خلایق هرچه لایق را
سپاه ابرهه هرشب به سمت کعبه میرفتند
به بزم خود میآوردند آن سلطان حاذق را
میان کوچه مردی را پی مرکب دوان کردند
که دارد اختیار هم مغارب هم مشارق را
همینکه خانهاش آتشگرفت و بستهشد دستش
مجسّم میکند در ذهن ما بعضی دقایق را...
همان روزی که با دستان شوم نامسلمانها
به مسجد برد شیطان عاقبت قرآن ناطق را
#
نوای روضهی "نوحو علی العطشان" او بودهست
که تا روز ابد آتش زده دلهای عاشق را
دعا میکرده و رحمت بر آنها میفرستادهست
همین که میشنیده از زن و از مرد هقهق را
امامی که نه تنها دوست، دشمن زیر دین اوست
شفاعت میکند در محضر خالق خلایق را
یکی از نسل او در جلوهای از نور میآید
که روشن میکند در چشم ما اصل حقایق را
#مجتبی_خرسندی
#امام_صادق علیهالسلام
#غزل
🔹امام راستگویان🔹
به کودکان و زنان احترام میفرمود
به احترام فقیران قیام میفرمود
سلام نام همه انبیاست؛ او میگفت
سپس اشاره به دارالسلام میفرمود
کسی که در پی خورشید نیست از ما نیست
سحر میآمد و این را مدام میفرمود
کجا حرام خدا را حلال میدانست؟
کجا حلال خدا را حرام میفرمود؟
اگر که دست به پهلو گرفتهای میدید
به اشک و آه و دعا التیام میفرمود
«خوشا به حال کسانی که راستگویاناند»
امام صادق علیهالسلام میفرمود
📝 #مهدی_جهاندار
🔻 #آتش زدن خانه #امام_صادق صلواتالله علیه و سخنان آن حضرت در شعلههای آتش 🔻
🔹 مفضل بن عمر میگويد: منصور دوانيقي لعنةالله علیه برای فرماندار مکه و مدينه، حسن بن زيد پیغام فرستاد که:
🔹 خانه ي جعفر بن محمد (امام صادق عليهالسلام) را با اهلش به آتش بکش و بسوزان...
🔹 او اين دستور را اجرا کرد و خانه امام صادق علیهالسّلام به آتش کشید، تا آنجا که آتش تا به دهلیز خانه سرايت کرد...
🔹 امام صادق علیهالسلام بيرون آمد و ميان آتش گام برمیداشت و میفرمود:
▫️انا بن اعراق الثري
▫️انا بن ابراهيم خليل الله
🔹 منم فرزند اسماعيل، که فرزندانش مانند رگ و ريشه در اطراف زمين پراکنده اند، و منم فرزند ابراهيم، خليلخدا (که آتش نمرود بر او سرد و سلامت شد)
📕 اصول کافی، جلد اول، صفحه ۴۷۳
📌 دوست داری با #حسین علیهالسّلام محشور شوی؟! 📌
🔹 تهذیب الأحکام عن علیّ بن مَعمَر عن بعض أصحابنا: قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام: إنَّ فُلانا أخبَرَنی أنَّهُ قالَ لَکَ: إنّی حَجَجتُ تِسعَ عَشرَةَ حَجَّةً وتِسعَ عَشرَةَ عُمرَةً، فَقُلتَ لَهُ: حُجَّ حَجَّةً اخرى وَاعتَمِر عُمرَةً اخرى یُکتَب لَکَ زِیارَةُ قَبرِ الحُسَینِ علیه السلام.
🔹 فَقالَ: أیُّما أحَبُّ إلَیکَ أن تَحُجَّ عِشرینَ حَجَّةً وتَعتَمِرَ عِشرینَ عُمرَةً أو تُحشَرَ مَعَ الحُسَینِ علیه السلام؟
🔹 فَقُلتُ: لا، بَل احشَرُ مَعَ الحُسَینِ علیه السلام.
🔹 قالَ: فَزُر أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام
▫️تهذیب الأحکام به نقل از على بن مَعمَر، از یکى از راویان شیعه: به امام صادق علیهالسلام گفتم: فلانى به من خبر داد که به شما گفته که من، نوزده حج و نوزده عمره گزاردهام، و شما به او فرمودهاى: «یک حج و یک عمره دیگر بگزار، تا ثواب زیارت قبر حسین علیهالسلام برایت نوشته شود».
▫️امام علیهالسلام فرمود: «کدام یک را بیشتر دوست مىدارى؟ این که بیست حج و بیست عمره بگزارى یا با حسین علیهالسلام محشور شوى؟».
▫️گفتم: نه؛ با حسین علیهالسلام محشور شوم.
▫️فرمود: «پس اباعبداللّه الحسین علیهالسلام را زیارت کن».
📕 تهذیب الأحکام: جلد ۶ ص ۴۸ ح ۱۰۵
📕 بحار الأنوار: جلد ۱۰۱ ص ۳۸ ح ۵۴
بر گرده ی خود مثل علی نان و رطب داشت
صادق همه صبح است چه در خلوت شب داشت
شب تیره و تار و ظلمات است، پر از ظلم
صد سال پر از ظلمت جهلی که عرب داشت
می رفت که خاموش شود مشعل توحید
اسلام ِ وَ أکملتُ لکُم رو به عقب داشت
برخاست کسی مکّی و کوفی به فدایش
آوازه چنان داشت که تا شام و حلب داشت
در محضر او این همه شاگرد عجب نیست
بر تیغ علی این همه زنگار عجب داشت!
چون جابر حیّان کسی اسرار ندانست
جز آن که به درگاه تو زانوی ادب داشت
هفتاد و دو تا یارت اگر بود چه می شد
تیغ تو و پستوی نهان خانه سبب داشت
از صبح بپرسید که صادق به چه معناست
با عشق بگویید که یارم چه لقب داشت
#مهدی_جهاندار
#غزل
#ولادت_حضرت_معصومه_علیها_السلام
همین که ساده می چرخند بهجت ها به دور تو
همین که مثل اربابند رعیت ها به دور تو
یکی با اشک می آید یکی در بُهت می سوزد
تفاوت می کند طرز ارادت ها به دور تو
یکی کرببلا آن یک بقیع آن دیگری مشهد
که می چرخند انواع زیارت ها به دور تو
خُمی لبریز از درد دلند و حرف ها دارند
اگر خَم می شوند از شوق قامت ها به دور تو
مگر تا نگذرد از حد عصمت هر گنهکاری
زمان را گوشزد کردند ساعت ها به دور تو
برای آن که دستش را رسانده بر تن مرقد
طلایی می شوند اینگونه فرصت ها به دور تو
عناصر مثل آب حوض،مثل باد در پرچم
زدند عُمری برای خود سفارت ها به دور تو
شکسته می رسند از راه امّا بی گُمان اینجا
فقط دارند میل دایره خط ها به دور تو
یکی از سمت بالا سر دوتا از سمت پایین پا
سه تا در،تعبیه کردند جنت ها به دور تو
مهدی رحیمی"زمستان"
سلام ای مرقد ت از صبح بیت النور زیباتر
سکوتت از صدای خنده های حور زیباتر
همیشه دوست دارم بیشتر نزدیکتان باشم
اگرچه هست گاهی گنبدت از دور زیباتر
به چشم ما سر ظهر خیابان ارم در قم
همیشه بوده از شبهای نیشابور زیباتر
میان گریه های شوق از سمت ضریح تو
صدایی می رسد از نغمه ی ماهور زیبا تر
به سویت آمدند از راه هایی دور این مردم
به شوق خنده ای از "سعیکم مشکور" زیباتر
عجیب این است بین اینهمه دلداده می بینم
مدارا کرده با این وصله ی ناجور زیباتر
بسوزان دختر موسای عاشق ها گناهم را
میان شعله های آتشی از طور زیبا تر
#عاطفه_سادات_موسوی
هیچکس از اینحوالی دستخالی برنگشت
دستخالی هیچکس از اینحوالی برنگشت
این حرم آرامش محض است و از آغوش او
هرکسی برگشت، با آشفتهحالی برنگشت
پیشازاینها قم کویر شورهزار خشک بود
بعد او اما به خاکش خشکسالی برنگشت
غیرممکنهای دنیا یکبهیک ممکن شدند
از جوار او -به لطف او- محالی برنگشت
این حرم خاصیتش علامهپروربودن است
طالب علم از حریمش بیتعالی برنگشت
این چه رازی شد که جز با نیت او مرعشی
از کنار مرقد مولیالموالی برنگشت
اولین باری که اینجا آمدم، عاشق شدم
از کنار او دلم در خردسالی برنگشت
خواهر سلطان جواب خواهشم را میدهد؟
خواهشی از این حرم دیگر سوالی برنگشت.
گندهلات هر محل آمد زیارت کرد و رفت
رفته بود، اما از اینجا لااُبالی برنگشت
مطمئن بوده جواب حاجتش را میدهد
مادرم با وعدههای احتمالی برنگشت
هر دلی با کولهبار غم به دوش آمد، ولی
کو دلی که با هزاران غصه عالی برنگشت؟
گرچه ما همسایهی خوبی برایش نیستیم
روی او یکلحظه هم از این اهالی برنگشت
#مجتبی_خرسندی
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد
نزدیک میشوم به تو چیزی نمانده است
قلبم از اشتیاق زیارت بایستد
بانو سلام کاش زمان با همین سلام
در آستانه در ساعت بایستد
و گردش نگاه تو در بین زائران
روی من – این فتاده به لکنت – بایستد
تا فارغ از تمام جهان روح خستهام
در محضر شما دو سه رکعت بایستد
بانو اجازه هست که بار گناه من
در کنج صحن این شب خلوت بایستد؟
در این حرم هزار هزار آیه ی عذاب
هم وزن با یک آیه ی رحمت بایستد
باید قنوت حاجت بیانتهای ما
زیر رواقهای کرامت بایستد
شیعه به شوق مرقد زهرا به قم رسید
طاقت نداشت تا به قیامت بایستد
آنکس که جای فاطمه در قم نشسته است
در روز حشر هم به شفاعت بایستد
تو خواهر امام غریبی و این غزل
با بیتهاش در صف بیعت بایستد
من واژه واژه عطر تو را پخش میکنم
حتی اگر نسیم ز حرکت بایستد
این شعر مست تکیه زده بر ضریح تو
مستی که روی پاش به زحمت بایستد
#هادی_جانفدا
دختری از اهل بیت آفتاب
دختر لبخندهای مستجاب
از تبار لافتی الا علی
وارث مَن عنده علمُ الکتاب
نورِ نور نور نور نور نور
نابِ ناب ناب ناب ناب ناب
ناب یعنی خالص و پاک و طهور
سوره ی کوثر، شراب اندر شراب
نور یعنی خواهر شمس الشموس
«بوی گل را از که جوییم از گلاب»
دختر «وَ الکاظمینَ الغَیظ» اوست
«آفتاب آمد دلیل آفتاب»
ای دل من در پناه کوی تو
مثل بال کفتران بی اضطراب
مریما از نزد جبرائیل، عشق
هاجرا از بهر اسماعیل، آب
مهربان باران تندِ بی دریغ!
بی کران آیینه ی پُر آب و تاب!
هم به جان خسته ی زینب، ببخش
هم به نام نامی زهرا، بتاب
مهدی جهاندار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠کربلایی مهدی رعنایی
🔹سرود عمریس صحن و سراد دلی منا بردس
🌺 با لهجه اصفهانی
🖌به قلم احسان تبریزیان
🆔https://eitaa.com/ehsantabriziyan
چندمعیارمهم برای انتخاب شعر.mp3
11.4M
بازخوانی یک شعر
و ارائهی چند معیار مهم برای انتخاب شعر
نشست تبیینی با مداحان جوان جمعه٢٩اردیبهشت ۱۴۰۲
شعر مورد بحث:
روز تولدت به غلط روز دختر است
در اصل، روز آمدنت روز خواهر است
شادند از حضور تو اهل جهان ولی
خوشحالی امام رضا جور دیگر است
امشب به اعتبار روایات ماندهام
میلاد توست یا شب میلاد کوثر است؟
وقتی پس از کریم تو تنها کریمهای
اسم تو با امام حسن حاصلش زر است
از هرچه بگذریم نشد بگذریم از این
از خواهری که این همه عشق برادر است
دریاچهی نمک سندش بین اهل بیت
آری طعام سفرهی تو با نمکتر است
پس قلب این کویر به شوق تو میتپید
وقتی که کوه خضر برای تو منبر است
امشب حساب کردهام از خانه تا حرم
به نیت امام رضا هشت تا در است
با این حساب باز دل بیقرار من
آهوست توی مشهد و در قم کبوتر است
جمع دل من و دل هر کس به غیر تو
در بین صحن آینه جمع مکسر است
ما را سری است با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند هدیهی ما باز هم سر است
جای بقیع و آن همه قبری که خاکی است
دیدم در این حرم چهقدر سنگ مرمر است
او هم شبی درست پدر را ندیده است
معصومه هم رقیهی موسی بن جعفر است
مروروتحلیلیکشعررضویاستادشفق.mp3
10.41M
مرور و تحلیل یک شعر رضوی، سرودهی استاد شفق
نشست تبیینی با مداحان جوان٣١ اردیبهشت ١۴٠٢
شب گذشت از نیمه اما با تو صحبت میکنم
تا که بگزارم نماز عشق، نیت میکنم
ای ولایت شرط توحید تمام عاشقان!
با تولای تو، من تجدید بیعت میکنم
در حریم حضرت خورشید، جای ذره نیست
از حضور خود در این درگاه حیرت میکنم
تا نگاهم میکنند آیینهها از هر طرف
شرم از آیینۀ قرآن و عترت میکنم
من که سنگینبارم از بسیاری جرم و گناه،
خواهش بال کبوتر با چه جرأت میکنم؟
نعمت قرب جوارت را به من بخشیدهاند
در بهشت آرزو کفران نعمت میکنم
ای شنیده با صبوری درد دلهای مرا
اشک اگر بگذارد امشب با تو صحبت میکنم
من که با فرمانبری از نفس عادت کردهام،
کی به خود میآیم آخر، کی عبادت میکنم؟
خط نزن اسم مرا با صد خطا پشت خطا
من دلِ هر جایی خود را نصیحت میکنم
«سورۀ یوسف» که خواندم، آیه شد «هشتاد و هشت»
بارها این آیه را با خود تلاوت میکنم
شک ندارم «با کریمان کارها دشوار نیست»
گر نشد کامم روا، خود را ملامت میکنم
این خریداران یوسف، دست پُر آوردهاند
من تهیدستم چرا بیهوده قیمت میکنم؟
تا نسوزد بیگناهی از شرار آهِ من
میروم از جمع بیرون، با تو خلوت میکنم
تا نصیب من شود توفیق ترک معصیت
چشم خود را چشمۀ اشک ندامت میکنم
تا نگردد در مقام عرض حاجت، ناامید
با دل خود بعد از این اتمام حجت میکنم
یک قدم تا آسمان ماندهست از شهر بهشت
من زغفلت آرزوی باغ جنت میکنم
بس که تو زود آشنایی ای امام مهربان
من کجا در محضرت احساس غربت میکنم؟
«یک سلامم را اگر پاسخ بگویی، میروم
لذتش را با تمام شهر، قسمت میکنم»....
💠اولین فراخون ملی شعر تخت فولاد
🔷️محورهای فراخوان:
🔺️جایگاه تاریخی و هنری تخت فولاد
🔺️تخت فولاد در آینه اصفهان
🔺️مشاهیر و رجال شناسی
🔺️مشاهیر زن در تخت فولاد
🔺️شعرای مدفون در تخت فولاد
🔹️آخرین مهلت ارسال آثار: ۲۱ خردادماه ۱۴۰۲
🔹️معرفی برگزیده ها: ۲۶ خردادماه ۱۴۰۲
📍دبیرخانه:اصفهان،چهارراه دهش،مجموعه تخت فولاد
🌐www.takhtefoulad.ir
✉takhtefoulad@gmail.com
☎️۰۹۰۲۸۰۱۱۳۵۶
🔹️همراه شبکه اطلاع رسانی مجموعه تاریخی فرهنگی و مذهبی تخت فولاد باشید.
🔗http://takhtefoulad.ir
🔗https://eitaa.com/takhtefoulad_ir
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
به نام قبله ایرانیان به نام حرم
به نام خادم و جاروکش و غلام حرم
به نام پنجره فولاد و لطف بسیارش
به نام این همه خیر علی الدوام حرم
به نام هر که حسادت کند به اقبال ِ
کبوتران بهشتی روی بام حرم
کسی نبود که ما را دهد پناه اما
هزار مرتبه قربان این مرام حرم
فدای میکده ی ما تمام میکده ها
هزار سال گذشت و پر است جام حرم
هزار رنگ عوض کرد روزگار اما
حرم به این همه وسعت ندیده این دنیا
تو بیمه کرده ای آقا تمام ایران را
خدا نگیرد ازین مملکت خراسان را
به روی هر کس و ناکس در حرم باز است
نشد که بشکنی آقا غرور مهمان را
سلام بر حرمی که میان خود جا داد
میان آن همه مومن , گناهکاران را
سلام بر تو همیشه گره گشایی کرد
سلام بر تو عوض کرد حال انسان را
به جز هوای حرم که به ما نمی سازد
به عالمی نفروشیم زیر ایوان را
برای عرض ارادت به ما وجود بده
برات مشهد ما را تو زود به زود بده
حرم پناه امیر و رعییت است آقا
همیشه دور و بر تو قیامت است آقا
پی علاج به جایی به جز حرم نروم
دوای هر غم و دردی زیارت است آقا
کنار پنجره فولاد تو همه دیدند
رسیدن به محالات , راحت است آقا
میان آن حرمی که پر از ملائکه هست
نفس کشیدن ما هم عبادت است آقا
خدا کند که بمیرم نبیند این چشمم
که روبروی ضریح تو خلوت است آقا
کسی شبیه تو با من نکرد همراهی
همیشه از حرمت دست پر شدم راهی
منم امام رضایی منم خراب شما
نیازمند دعاهای مستجاب شما
منم همان که شب و روز می خورد غبطه
به سنگ های کف صحن انقلاب شما
خدا کند بشود قسمتم که جان بدهم
شبیه حضرت معصومه در رکاب شما
سلام داده ام آقا به سویتان هر شب
چه کرده ام نشنیدم شبی جواب شما
میان چاه زمانه نشسته ام عمری
خدا کند که به دادم رسد طناب شما
چه غم ازین همه غربت چه غم ز بی یاری
دلم خوش است همیشه تو دوستم داری
ندیده ایم کسی را به مهربانی تو
فدای این همه الطاف آسمانی تو
چشیده آهوی آواره هم مرامت را
بگو به کی نرسیده است نان رسانی تو
بزرگ و کوچک ایران تمامشان دارند
چه خاطرات قشنگی ز میزبانی تو
بگیر تا به ابد دست آن جماعت که
نداده اند به ما یاد جز نشانی تو
بیا و قسمت ما کن لیاقت ریان
شویم محرم اسرار روضه خوانی تو
شکسته ایم و زمین گیر ,بال می خواهیم
دلی محرمی و اشک و حال می خواهیم
محمد حسین رحیمیان
#امام_رضا_علیه_السلام
#غزل
سراغ پرچمت را از شمیمِ باد میگیرم
نشانِ رود را از ماهی آزاد میگیرم
حرم یعنی شفا؛ یعنی همان هوی مسیحایی
که دارم دَمبهدَم از دوریاش غمباد میگیرم
شفا یعنی نخِ پیراهنی که غرق یوسف بود
به این امّید، من هم بوسه از فولاد میگیرم
مرا گم کرد، چشمانی که محو صحن و گنبد شد
نشانی تو را از کورِ مادرزاد میگیرم
به غیر از دیدنت هر حاجتی آوردهام رد کن
پس از دیدار، هر چیزی که لطفت داد میگیرم
من از گرد و غبارِ زیرِ جاروهای خُدّامت
پس از افتادگی؛ پرواز را هم یاد میگیرم
تمام صحن تو شعر است، از هر شعر گویاتر
نگاهش میکنم از شعرِ خود ایراد میگیرم
#رضا_قاسمی
#امام_رضا_علیه_السلام
#مدح
#ترکیب_بند
زنگ نقاره ی تو باز پریشان شده است
یک مسیحی وسط صحن مسلمان شده است
خلق در فکر طوافند بگو سرش چیست
دور تا دور حریمت پر میدان شده است!
با وضو بوسه بر این در زده زائر، به نظر
درِ چوبی حرم مصحفِ قرآن شده است
ای که ایمان همه بی تو به مویی بند است
مرد سلمانی از انفاس تو سلمان شده است
میرسد کار گدای تو به آنجایی که
همه ی شهر بفهمند سلیمان شده است
اسم تو گرچه بنا شد که بگویند رضاست
تو علی هستی و مشهد نجف اشرف ماست
زائرت حضرت موسا و حریمت طور است
آسمان، صحن تو و خادم صحنت نور است
گاهی آنقدر شلوغ است رواقت که دگر
کفشداری تو از دادن جا معذور است
مطمئن است شفا میدهی اش نابینا
گره ای هم که زده دور مشبک کور است
دانه پاشیدم و دیدم که محلم نگذاشت
کفتر صحن تو حق دارد اگر مغرور است!
از قدمگاه کمی گرد و غبار آوردم
خاک پاهای تو سوغاتی نیشابور است
من همان سائل انگشتری هر روزه
تو علی هستی و در نجفت فیروزه
دل زوار تو از شور و شعف پر شده است
صحن در صحن تو از عطر نجف پر شده است
اشک در صحن تو باران شدنش علت داشت
آهوی گمشده حیران شدنش علت داشت
از ضریح تو فقط خیر و کرم میریزد
سائل هر شبه سلطان شدنش علت داشت
اثر جذبه ی ایوان تو بود آقا جان
راهب دیر مسلمان شدنش علت داشت
پشت این پنجره فولاد شفا ریخته است
درد در صحن تو درمان شدنش علت داشت
کوری آمد وسط صحن تو، بینا برگشت
فلجی از حرمت روی دوتا پا برگشت
یک نفر شیعه شد از دین مسیحا برگشت
مرده در صحن گهرشاد به دنیا برگشت
تا دم صحن تو برداشت قدم گفت رضا
لال یکمرتبه در بین حرم گفت:
جان به قربان تو و معجزه های حرمت
من نفس میکشم...اما به هوای حرمت
خادمت خسته شد و چوب پرش رفت از دست
یکنفر باز گمان کرده ضریحت قبله ست
صد و ده بار علی گفته ام اطراف حرم
باز هم نام علی شعر مرا ریخت بهم
خیرهای کثیر را عشق است
کرم کم نظیر را عشق است
طول صحن غدیر را عشق است
سنگفرش مسیر را عشق است
زائر سر به زیر را عشق است
پیش سلطان اسیر را عشق است
اینهمه مستجیر را عشق است
حال و روز فقیر را عشق است
این حرم این امیر را عشق است
نغمه ی یا رضا رضا عشق است
مشهدت مثل کربلا عشق است
کل القاب تو بجا اما
اینکه اسمت علیست را عشق است
حب آل علیست راه نجات
بر گل روی مرتضی صلوات
#مسعود_یوسف_پور
#امام_رضا_علیه_السلام
#مناجات
#غزل
نشستهام به رواقی به گوشۀ حرمش
رها رهای رها زیر آبشار غمش
یقین به چشمۀ تسنیم دوست متصل است
که نور میچکد از روزن سپیده دمش
چه سالها که همآوای نوبتیخوانان
رسیده است به گوشم طنین زیر و بمش
به کاظمین و به مشهد سلام و عرض ادب
به حس و حال غریبانۀ شبیه همش
دم مسیح خراسان به لطف حق گرم است
برایتان چه بگویم ز لطف دم به دمش
چو پا گذاشت به ایران هزار چشمه شکفت
هزار جان گرامی فدای هر قدمش
هوای روضۀ رضوان اگر به سر داری
بیا به سمت خراسان و روضۀ ارمش
به پادشاه و گدا و به عارف و عامی
خبر دهید که عام است سفره کرمش
گره گشوده ز کارم به طرفةالعینی
به نام پاک جوادش چو دادهام قسمش...
هر آنچه داده به من لطف بیکران بودهست
که راضیام به زیادش که قانعم به کمش
شهید عشق شد و آرمید کنج بهشت
هر آن که رقصکنان رفت زیر تیغ غمش
چه افتخاری از این افتخار بالاتر
که شاعرش شدهام زیر سایۀ علمش
چه میشود که شبی نامۀ سیاه مرا
بگیرد و بنوازد به گوشۀ قلمش
سپاه منتقمانش همیشه بیدارند
یکی خبر برساند به اولیای دمش
نمیکَنیم دل از این حرم، از این درگاه
قسم به مادر بی بارگاه و بی حرمش...
#سعید_بیابانکی
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
چون کویر تشنهای محتاج بارانیم ما
همتی ایدل که دلتنگ خراسانیم ما
نیمِدل مشتاق مشهد، نیمِدل مشتاق قم
بین این خواهر-برادر مثل سمنانیم ما
پادشاهی دوعالم را به دست آوردهایم
تا گدای کوچکی از خیل سلطانیم ما
خلوتی داریم در کنج حرم با یاد او
وقتی از چشم تمام خلق پنهانیم ما
هر زمان در جمع حرف از آرزوها میشود
جز زیارت حاجتی دیگر نمیدانیم ما
از میان خیل القاب و عناوین در جهان
آنچه سلطان میپسندد بیگمان آنیم ما
تا که فهمیدیم میآید به استقبالمان
از همان آغاز هم مشتاق پایانیم ما
گنبد افلاکیان نور است و ما پروانهایم
ساکنان آستان قدسی این خانهایم
بس که پرکرده فضای صحن را فريادها
نيست پيدا در حريمت هایوهوی بادها
کور بينا شد، فلج پا شد، گدا روزی گرفت
پشت هم رخ میدهد اينجا از اين رخدادها
جملهای تکرار شد، هرصحن را پر کرده است؛
"کار من با گوشهی چشم تو راه افتاد"ها
میشود حسکرد از فيروزهکاریهای صحن
حسرت ديوارها را در دل شمشادها
از شفای درد پشت پنجره فهميدهام
نرم شد از اشک زائرها دل فولادها
ضامن آهوشدی، صياد آهو را رهاند
شک نمیکردند در خوشقولیأت صيّادها
پايتخت کشور دلهای عالم مشهد است
مانده حسرت در دل تهرانوعشقآبادها
از فراق کربلا دیگر چهغم داریم ما
چونکه در هرگوشهی ایران حرم داریم ما
با همان شوقی که از آغاز روشن مانده است
در دل ما حسرت پرواز روشن مانده است
" آمدم ای شاه" شد شیرینترین آوای ما
تا قیامت شور این آواز روشن مانده است
ناامید از جا گرفتن در دل او نیستیم
کورسوی کوچک ابراز روشن مانده است
فاصله بسیار نزدیک است در دلها بههم
این معانی نزد اهل راز روشن مانده است
کارهای غیر ممکن نیز ممکن میشوند
پس در اینجا معنی اعجاز روشن مانده است
سایهی موسیبنجعفر بر سر ایران ماست
نوری از این خانه در شیراز روشن مانده است
بازهم امشب شب اینشهر بیخورشید نیست
چلچراغ گنبد او باز روشن مانده است
در طواف است و مسیرش را نخواهد کرد گم
دل کبوتروار بین مشهد و شیراز و قم
در کنار خوبها گمراه میآيد حرم
با تمام زائرانش راه میآید حرم
هیچفرقی نیست بین زائرانش، چونکه هم
بنده میآید حرم، هم شاه میآید حرم
لحظهای خالی نمیماند اگر دقت کنیم
روزها خورشيد و شبها ماه میآيد حرم
رتبهها برعکس دنیا میدهد اینجا جواب
کوه از شوق تو مثل کاه میآید حرم
گرچه در ظاهر بدی قصد زيارت کرده است
در حقيقت عارف بالله میآيد حرم
هرکه میخواهد ببیند قطعهای از عرش را
راه خود را میکند کوتاه؛ میآيد حرم
خوشبهحال هرکسی که ساکن شهر قم است
گاه میآيد حرم، بیگاه میآيد حرم....
ملجأ هر آشنا، غمخوار هر بیگانهاند
سیزده معصوم در اینخانه صاحبخانهاند
هیچکس از اینحرم با دستخالی برنگشت
از جوار لطف او هرگز محالی برنگشت
این حرم آرامش محض است و از آغوش او
هرکسی برگشت، با آشفتهحالی برنگشت
اولین باری که اینجا آمدم، عاشق شدم
از کنار او دلم در خردسالی برنگشت
پیش از اینها قم کویر شورهزار خشک بود
بعد او اما به خاکش خشکسالی برنگشت
این حرم خاصیتش علامهپروربودن است
طالب علم از حریمش بیتعالی برنگشت
این چه رازی شد که جز با نیت او مرعشی
از کنار مرقد مولیالموالی برنگشت
گرچه ما همسایهی خوبی برایش نیستیم
روی او یکلحظه هم از این اهالی برنگشت
ناگهان دل را به سمتوسوی دیگر میکشم
با نسیمی از حرم تا جمکران پر میکشم
وقت وصف تو زبانم در دهان میایستد
در بیان آن معانی از بیان میایستد
صاحبالعصری و میچرخد زمان با اذن تو
هر زمان یاد تو میافتم، زمان میایستد
همنشین درددلهای زیادش میشوی
زائرت هر گوشهای از جمکران میایستد
بی خبر از وسعت لطفوبزرگیهای توست
هرکسی چشمانتظار دیگران میایستد
از خدا امر ظهورت را تقاضا میکند
هر زمان دستی بهسمت آسمان میایستد
روح با شوق تو برمیخیزد از جسم جهان
جسم اگر روزی تو را حس کرد، جان میایستد
آنزمانکه میرسد بانگ "اناالمهدی" بهگوش
کعبه برمیخیزد از جا و اذان میایستد.
عمر داغ دوری از تو رو به پایان میشود
عاقبت یکروز این آتش گلستان میشود
#مجتبی_خرسندی